ما را در این شبها تمنا می نویسند مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند
پا شدم آبله پیدا کردم از خودم فاصله پیدا کردم
غروب جمعه که مي ياد دلم ميخواد پر بزنمبرم تو اوج اسمونها به کهکشون سر بزنم
نور باران شد زمين و آسمان آفتاب عشق تابيده به جان
اى آخرين ستاره كه تاخير مى كنى من زود آمدم، تو چرا دير مى كنى
دلم شكسته سرم روی شانه عشق است خیال روی تو تنها بهانه عشق است
ای تیر نگاهت به دل زار کجایی ای روی گلت شمع شب تار کجایی
اينجا دنياست، دنياي مااينجا ظلمت استتاريكي است
وسعتي بيانتها دارد غمتاي خوشا آن دل که باشد محرمت
دست افشان بسر كوى نگار آمدهامپاى كوبان ز پى نغمه تار آمدهام
كيست كآشفته آن زلف چليپا نشود؟!ديدهاي نيست كه بيند تو و شيدا نشود
سالها رفت و دلم در تب وتاب است هنوزنقش مستوری من نقش بر آب است هنوز
غم فراق تو دل را اگرچه سنگین استفدای آن غم تلخت، چقدر شیرین است!
مولاي من وقت آمدنت دير شد بيااين دل در انتظار فرج پير شد بيا
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشتدست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
جـمـعـهها طـبـع مـن احـساس تـغـزل داردنـاخـودآگـاه بـه سمـت تـو تـمایـل دارد
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان مانددوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
بازآ، دلم زگردش دوران شکسته استچون کشتی از تهاجم طوفان شکسته است
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشمبدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
حسرت نگاه پنجرهها را گرفته استبغضی گلوی زخمی ما را گرفته است
ارائه مقالات و محتوای مهدوی