كيست كآشفته آن زلف چليپا نشود؟!
ديدهاي نيست كه بيند تو و شيدا نشود
ناز كن ناز٬ كه دلها همه در بند تواند
غمزه كن غمزه٬ كه دلبر چو تو پيدا نشود
رخ نما تاهمه خوبان خجل از خويش شوند
گركشي پرده زرخ كيست كه رسوا نشود؟
آتش عشق بيفزا٬ غم دل افزون كن
اين دل غمزده نتوان كه غم افزا نشود
چارهاي نيست بجز سوختن ازآتش عشق
آتشي ده كه بيفتد به دل و پا نشود
ذرهاي نيست كه از لطف تو هامون نبود
قطرهاي نيست كه از مهر تو دريا نشود
سر به خاك سركوي تو نهد جان٬اي دوست
جان چه باشد كه فداي رخ زيبا نشود
شاعر: امام خمینی (رحمه الله علیه)