سالها رفت و دلم در تب وتاب است هنوز
نقش مستوری من نقش بر آب است هنوز
به طرب حمل مکن سرخی رویم که زهجر
قلب آکنده زغم دیده پر آب است هنوز
من کجا؟ یار کجا؟ طالع بیدار کجا
من اسیر غم او، بخت به خواب است هنوز
دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود
لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز
سخت من طالب دیدار وتو غائب ز نظر
ز آتش هجر تو این قلب کباب است هنوز
همچو یک قطره آبیم به دریای جهان
زندگی زود گذر، همچو حباب است هنوز
(ناصر) از عشق تو آموخت سخن گفتن را
زین سبب گفته او گوهر ناب است هنوز
شاعر: آیت الله مکارم شیرازی