از اسفند شما پیداست فروردین نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد!
بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟
شانه بر زلف دعا میزنم و میگریم موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟
چقدر اين روزها جای تو در هر کوچهای سبز است!
به دنبال تو میگردم که با فانوس بارانها به دنبال تو میگردند اين شبها خيابان&z...
هر جشن بی تو شادی غمگینیست، نقش و نگارها همه بیجانند
در این شبی که بیشتر از هر شب، ما میزبان آمدنت هستیم تنها به این خوشیم که برداری،لیوان شربتی هم از ای...
بی وقفه، بی ملاحظه، می سوزد، زخمی که روی سینه ی قرآن است
مادر صدا زده ست تو را هر بار، در کوچه در میان در و دیوار این فاطمیّه های عزاداری در انتظار نیمه ی شع...
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت، زهرا!
کبودِ شعلهور آبی! سپیدهطلعتِ مهتابی به خون نشستن تو امروز، به گُل نشستنِ تو فردا
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
بیتو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
بیتو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد به روز مرگ، شعرت سورهی یاسین نخواهد شد
غروبی را تداعی میکنم با شوق دیدارش
سرم را میزنم از بیکسی گاهی به درگاهی نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
کلید آسمان در دست، مردی میرسد از راه
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش فدای عطر حوّلحالنای سال تحویلش
به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه
به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه