logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
مبانی اعتقادی مهدویت

مقدمه: 

«اللهم صل علي کهف الحصين و غياث المضطر المستکين حجتک و کلمتک الناموس الاکبر الامام المهدي المنتظر حجة ابن الحسن العسکري صلواة الله و سلامه عليه اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و اجعلنا من انصاره و اعوانه و الفائزين بلقائه»[1] مسأله مهدويت به خاطر ابعاد متعدد آن از منظرهاي مختلف و زواياي گوناگون قابل بررسي است، انچه در اينجا ارائه مي‌شود، نگاه به مهدويت از منظر اعتقادي است،‌اين نگاه حوزه‌اي وسيع و پردامنه را در بر مي‌گيرد و نسبت به ديگر رويكردها به خاطر مبنا و ريشه‌اي بودن آن از نقش مهم‌تر و اهميتي دوچندان برخوردار است.

  مهدويت و اعتقاد به امام زندة غايب برخاسته از ريشه‌ها و پايه‌هاي مستحكمي است كه ما از آن، به مباني اعتقادي ياد مي‌كنيم، بدون اين پايه‌ها و ريشه‌هاي عميق برخاسته از براهين عقلي و نقلي هيچ رويشي شكل نمي‌گيرد و دوامي نمي‌آورد.
  لازم به ذكر است كه برخي از بزرگان و صاحبنظران بين مبنا و ادله فرقهايي قائل هستند و كداميك از موارد زيرمجموعه ادله است و كدام زيرمجموعة مباني،‌ و چون در اين بخش اختلافاتي هست لذا به آن نپرداخته و مستقيماً به بحث از يكي از شوؤن امام یعنی «ولايت ولي الله» كه يكي از مباني اعتقادي ما به امام و مهدويت است مي‌پردازيم.
بخش اول: ولايت و اقسام آن
واژة ولايت از ديدگاه اهل لغت:
  واژه ولايت،‌كلمه‌اي است عربي كه براي آن معاني مختلفي،‌ نظير محبت، نصرت و ياري كردن، تدبير، قدرت،‌ سرپرستي، قرب و نزديكي، ذكر شده است، چنانچه علامه اميني در كتاب شريف الغدير براي لفظ مولي كه يكي از مشتقات اين واژه مي‌باشد بيست و هفت معنا ذكر مي‌كند كه مي‌توان آن را از باب ذكر مصداق دانست.[2]
  علامه طباطبايي در اين‌باره مي‌فرمايد: الولاية و انْ ذكروا لها معاني كثيرة لكن الاصل في معناها ارتفاع الواسطه الحائله بين الشيئين بحيث لا يكون بينهما ما ليس منهما»[3] يعني اگرچه براي ولايت معاني زيادي ذكر كرده‌اند ولي اصل در معناي آن از بين رفتن واسطه بين دو شئ بنحوي كه بين آن دو آنچه از آنان نيست فاصله ايجاد نكند و براي قرب هر شيئي به شيئي ديگر از طريق يكي از انواع قرب مانند قرب فاميلي يا مكاني يا دوستي يا غيراينها استعاره آورده شده لذا به هر دو طرف ولي اطلاق مي‌شود.
  و راغب نيز در مفردات چنين آورده كه «الولاء و التوالي اَنْ يَحصل شيئان فصاعداً حصولا ليس بينهما ما ليس منهما و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان و من حيث النسبة و من حيث الدّين و من حيث الصداقة والنصرة و الاعتقاد و الوِلاية النصرة والوَلاية تولّي الامر»[4] وَلاء وتوالي تحقق دو يا چند چيز هم جنس بدون فاصله شدن چيز ديگري بين آنان است اين واژه براي قرب از جهت مكان، نسبت، دين و دوستي و ياري و اعتقاد استعاره آورده شده است. لازم به ذكر است كه بين معاني مذكورة واژة ولايت اشتراك معنوي وجود دارد نه اشتراك لفظي، علامه اميني در اين‌باره مي‌فرمايند: «فالاشتراك معنويٌ و هو اولي من الاشتراك اللفظي المستدعي للاوضاع كثيرة غيرمعلومه بنص ثابت و المنغبة بالاصل المحكم» لفظ ولايت مشترك معنوي است و اين بهتر از اشتراك لفظي كه مستلزم وصفهاي متعدد است، مي‌باشد و نيز در همه معاني و استعمالات معناي قرب لحاظ گرديده است.
  گفتني است واژه ولايت از نظر معناي لغوي از مفاهيم اضافي به شمار مي‌رود آية الله جوادي آملي در توضيح اضافي بودن مفهوم واژة ولايت مي‌فرمايند: «پس آنچه مسلم است، اصل ارتباط در مسأله ولايت اخذ شده است، ‌اگر بين دو شيئي هيچگونه ارتباطي وجود نداشته باشد مثل سنگي در كنار انساني كه هيچگونه ارتباطي بين آنها بحسب ظاهر نيست، رابطه ولايي بين آن دو بي‌معني است اين ارتباط و تأثير يا متقابل و دوجانبه است،‌ يعني اولي وليّ دومي است،‌ دوّمي هم وليّ اولي است امّا اگر تأثير يك جانبه بود اولي وليّ دومي امّا دومي (مولي عليه) اولي است در صورت اول اين اضافه متوافقه الاطراف است مثل برادري و در صورت دوم متخالقة الاطراف است مثل عليت و معلوليت يا رابطه پدر و فرزند، در اينصورت ولايت بفتح واو خوانده مي‌شود و از كسي كه ولي است به عنوان والي ياد مي‌شود چون وليّ هم به معني والي است و هم به معني مولّي عليه، مولي هم همينطور است امّا والي در خصوص سرپرست استعمال مي‌شود و به كسي اطلاق مي‌شود كه داراي وَلايت (بفتح واو) است.»[5]
واژة ولايت در اصطلاح:
  جايگاه واژه ولايت در معارف بشري و كاربرد آن در علوم مختلف سبب شده است كه اين واژه معني اصطلاحي متفاوت داشته باشد در ذيل به طور مختصر معاني اصطلاحي آن را در علم كلام و متون ديني (قرآن در روايات) ذكر مي‌كنيم.
ولايت در اصطلاح كلام:
  در علم كلام واژه ولايت مترادف با واژه امامت است،‌ علماي اهل كلام در تعريف امامت چنين گفته‌اند «الامامة رياسة عامة في امورالدين و الدنيا» يعني امامت رياست همگاني و فراگير بر جامعه اسلامي در همه امور ديني و دنيوي است امّا ولايت و امامت نزد شيعه منحصر به اين نيست بلكه منصبي نظير نبوت است و حكومت و ولايت دنيوي يكي از شئون آن مي‌باشد به همين جهت علماي شيعه شرايط مصونيت از خطا يا عصمت، داشتن علم خداداي يا مويد بودن به الهامات الهي و منصوب شدن از طرف خداوند را براي امام و ولي لازم مي‌شمارند.
ولايت در اصطلاح قرآن و روايات:
  در قرآن كريم و روايات معصومين  (علیهم السلام) همان معناي لغوي ولايت با تناسب خاصي مدّنظر قرار گرفته است، علامه طباطبايي مي‌فرمايند: «فالمحصل مِنل معني الولاية في موارد استعمالها نحوٌ من القرب يوجب نوعاً مِن حق التصرف و مالكية‌ التدبير»[6] يعني كلمه ولايت با توجه به موارد استعمال آن در قرآن و بيان اهل بيت (علیهم السلام) و غيره عبارتست از نزديكي و قرب خاصي كه بر اساس آن نوعي خاص از تصرف و مالكيت و حاكميت و تبير و تصدّي پا مي‌گيرد.
  بنابراين ولايت در اصطلاح قرآن و روايت به قرب معنوي خاصي اطلاق مي‌شود كه در بعضي موارد مطلوب، نظير ولايت ذات اقدس اله و ولايت اولياء الهي و در بعضي موارد همانند ولايت شياني منهي است.
انواع ولايت
  مبحث ولايت از ديرباز بين اديان و مذاهب مطرح بوده است و وداراي معاني فراگير مي‌باشد از اينرو از جهات مختلفي مورد تقسيمات متعددي واقع شده است و در اينجا به ذكر يك مورد بسنده كرده و به توضيح پيرامون آن مي‌پردازيم.
  شهيد مطهري با استفاده از قرآن كريم كه مأخذ اصلي همه علوم اسلامي مي‌باشد و در آن مباحثي تحت عنوان ولايت مطرح شده است تقسيم‌بندي زير را ارائه نموده‌اند: ولايت يا منفي است يا مثبت ولايت مثبت يا عام است يا خاص و ولايت خاص انواعي دارد كه عبارتند از:
  1ـ ولايت محبت و قرابت
  2ـ ولايت امامت
  3ـ ولايت زمامت
  4ـ ولايت تصرف
  قبل از ورود به توضيح بحث پيرامون آن مبحث كوتاهي درباره منشأ همه انواع ولايت يعني ولايت ذات اقدس الهي ارائه مي‌دهيم.
ولايت خالق:
  خداوند متعال كه مبدأ خلقت و نظام تكويني و تشريع و پرورش دهنده و نگهدار آن است بالاصالة و به حكم اولي به تمامي هستي،‌ به عبارتي ديگر تمامي مخلوقاتش ولايت مطلقه دارد و قرآن كريم خود در آيات فراواني بدين نكته اشارت دارد.
  نه تنها ذات اقدس الهي داراي ولايت مطلقه مي‌باشد بلكه با دقت در نظام تكوين و تشريع ولايت منحصر به اوست و تنها اوست كه بر ماسوي ولايت دارد و بس و اگر براي كسي ولايت اثبات مي‌گردد پرتوي از ولايت ذات اقدس الهي مي‌باشد.
  اگر در قرآن مجيد ولايت به ديگران نسبت داده شده ولايت آنان نيز نه در طول ولايت حضرت حق جلّ و علا و نه جدا و مستقل از آن است بلكه ولايت ديگران تجلّي ولايت خداست.
  ولايت اخص كه تنها انبياء و اولياي الهي به اين ولايت مشرفند، اين ولايت كه برترين ولايت و از نِعم ويژه الهي مي‌باشد با لطف خاص حضرت حق به افراد خاصي تعلق مي‌گيرد و اين انحصار ولايت در خداوند ادلة متقني از قرآن و روايات داريم كه مقام، مقام اثبات آن نمي‌باشد.
  با نفي هرگونه ولايت كه در عرض و يا طول ولايت خداوند سبحان باشد براي آنچه كه از ولايت به ديگران اسناد داده مي‌شود،‌ چاره‌اي جز آنكه مظهر ولايت خداوند خوانده بشود باقي نمي‌ماند، يعني ولايت تكويني و تشريعي هر وليّي در حقيقت مظهر ولايت حق است.
آثار و نتايج ولايت خالق
  اولياي خدا كساني هستند كه ميان آنان و خدا حائل و فاصله‌اي نيست، حجابها از قلبشان كنار رفته و در پرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك، خدا را با چشم دل چنان مي‌بينند كه ترديدي به دلشان راه نمي‌يابد، دري به سوي ملكوت آسمانها و زمين بر روي او گشوده مي‌شود كه آيات بزرگ الهي را كه ديگران نمي‌بينند او مشاهده مي‌كند، قرآن مي‌فرمايد: «اَلا انّ اوليائ الله لا خوف عليهم و لاهم يحزنون» اولياي الهي ترس و حزن ندارند به همين جهت ما سوي الله در نظرشان كوچك است لذا ترس هم ندارند.
  اثر ديگري كه دخول در ولايت الهي دارد همانطوريكه علامه طباطبايي مي‌فرمايند: «انّ دخول الانساني في حظيرة الولاية الالهية و تقربُّه الي ساحه القدس و الكبريا، يفتح له باباً الي ملكوت السموات والارض يشاهد منه ما خفي علي غيره من آيات الله الكبري و انوار جبروته التّي لاتطفأ»[7]
  اينست كه داخل شد انسان در ساحت ولايت الهي و قرب به آستانة‌ مقدس كبريايي موجب مي‌شود درهايي به سوي ملكوت آسمانها و زمين گشوده شود و آيات و نشانه‌هاي بزرگ الهي و شعاع نور جبروت حق را مشاهده كند نوري كه هرگز خاموش شدني نيست. از جمله نتايج پذيرش ولايت حق اين است كه ولي خدا از ياري خدا برخوردار و هميشه منصور است لذا در دعاها چنين وارد شده است. اللهم انّك مَن واليت لم يضرره خذلان الخاذلين خدايا كسيكه تو را بپذيرد، شرّ اشرار به او ضرر نمي‌رساند.
ولايت مخلوق
  همانطور كه گذشت ولايت در يك تقسيم اساسي به ولايت منفي و مثبت تقسيم مي‌شود،‌ مقام بحث در مورد ولايت مثبت مي‌باشد، ولايتي كه از ولايت خداي سبحان سرچشمه گرفته باشد و در متون ديني مورد اثبات واقع شده باشد و يك مسلمان مي‌بايست با آغوش باز آن را بپذيرد.
  اقسام ولايت مثبت
  1. ولايت مثبت عام: ولايتي همگاني است كه بر طبق آن مي‌بايست همه مومنين نسبت به يكديگر ولايت داشته و حقوق اخوت را رعايت نمايند.
  2. ولايت مثبت خاص: ولايتي است كه از حق تعالي سرچشمه گرفته و به اهل بيت پيامبر اختصاص دارد بر اساس آن هر مسلمان مي‌بايست نسبت به ساحت مقدس اهل بيت عصمت و طهارت داراي اين ولايت خاص با همة اقسامش باشد و چون اين بخش مورد بحث ما است،‌ در ذيل به اين مقام اشاره مي‌شود.
اهميت ولايت مثبت خاص:
  ولايت خاص اساس دين، موجب استواري جامعه و رهگشاي حركات اجتماعي و جهات معنوي و معيار صحت عبادات و پذيرش آن از طرف خداوند متعال مي‌باشد.
  امام باقر(علیه السلام) بعد از ذكر بنيان پنجگانه اسلام «نماز، روزه، حج، زكات، ولايت» مي‌فرمايند مردمان به هيچيك از اين امور باندازه ولايت دعوت نشده‌اند.[8]
  پيامبر گرامي اسلام مي‌فرمايد قسم به خداوندي كه مرا به رسالت برگزيد اگر فردي همانند هفتاد پيامبر خداوند را عبادت كند ولي اعمالش تحت ولايتِ وليّ از اهل بيت من انجام نشده باشد خداوند از او قبول نخواهد كرد.[9]
  اين نكته نه تنها از مسلمات و ضروريات مذهب مقدس شيعه است بلكه همه دانشمندان اهل سنت به طور صريح آن را بيان كرده‌اند.
  ولايت خاصه موجب هدايت و نجات يافتن از ضلالت در هر زمان است، پيروي از امامان معصوم ما را از فرو افتادن در دام رهبران دروغين حفظ مي‌كند در روز قيامت كه حقايق ظهور مي‌يابند به تعبير قرآن هر قومي با امام خود فراخوانده مي‌شوند سعادت پيروان ولايت خاصه و خسران رهروان غيرآن روشن مي‌گردد امام صادق علیه السلام در بيان اين نكته چنين مي‌فرمايد: «هنگامي كه روز قيامت خداوند هر گروهي را با كسيكه ولايت او را پذيرفته‌اند مي‌خواند، ما را همراه پيامبر و شما را همراه ما فرا مي‌خواند، فكر مي‌كنيد در اين حال شما را به كجا مي‌برند؟ به خداوند كعبه، به سوي بهشت، امام سه بار اين جمله را تكرار كرد»[10].
  ولايت خاصه موجب قرب الي الله و استعداد بهره‌مندي از فيوضات مجاري فيض حضرت حق براي شهود جمال حق مي‌گردد كه بدون ولايت خاصه دستيابي به آن مقام رفيع ممكن نخواهد بود.
اقسام ولايت مثبت خاص:
  ولايت مثبت خاص داراي مراتبي است كه به هر يك به طور جداگانه اشاره مي‌شود.
الف: ولايت محبت:
  منظور از ولايت محبت، ولايتي است كه بر اساس آن هر مسلمان مي‌بايست فراتر از محبتهايي كه نسبت به اقرباء سببي، نسبي و رفاقتي دارد به اهل بيت پيامبر (صل االه علیه وآله) عشق بورزد اين ولايت فريضه‌اي لازم و زمينه‌اي كارآمد براي پذيرش مراتب ديگر ولايت اهل بيت  (علیهم السلام) است.
  عشق و محبت اولآً با لذات به ذات اقدس الهي كه همه هستي جلوه‌اي از اسمائ و صفات اوست تعلق مي‌گيرد و اهل بيت عصمت بعنوان مظاهر الهي و مجاري فيض او و مجمع همه كمالات، متعلق محبت و عشق قرار مي‌گيرند و اين محبت در طول محبت به خداوند و نه در عرض آن مصداق اتم محبت به خداوند جداي از آن تلقي مي‌گردد و چنانچه قرآن اشاره دارد بر اين مطلب و نشانگر اهميت آن مي‌باشد، در آنجائيكه پيامبر در جواب درخواست آنان نسبت به مزد رسالت مي‌‌فرمايد: «قل لا أسألكم اجراً الّا المودة في القربي»[11] پيامبر در مقابل مزد رسالت فقط مودت و محبت را بيان مي‌كنند و آن هم مزدي است كه نفعش به خود ما برمي‌گردد.
  اهل بيت پيامبر چون بالاترين كمال متصور براي مخلوق را دارا هستند پس محبت به آنان نيز مهمترين عامل براي متخلق شدن به اخلاق و متصف شدن به صفات آنها و پذيرش ولايت است و مؤمن همه اين مراتب را بايد نسبت به آنها دارا باشد.
ب: ولايت امامت يا مرجعيت ديني:
  و اين ولايتي است كه بر اساس آن مسلمانان، مي‌بايست گفتار و كردار و تقرير اهل بيت پيامبر (صل االه علیه وآله) را در بيان احكام شريعت حجت دانسته و احكام ديني را از آنان اتخاذ و فقط آنان را الگوي اعمال و رفتار خويش قرار دهند.
  خداوند متعال اسلام را به عنوان دين خاتم براي تمام بشريت نازل فرموده است بهمين جهت به اين مكتب كامل،‌ كلي و جامع همه شؤون بشر است تا براي هميشه تاريخ بشريت را به سوي سرچشمه نور رهنمود و سعادت او را تأمين سازد، وحي به عنوان يگانه منبع الهام‌بخش مكاتب الهي تنها در طول حيات پيامبر(صل الله علیه و آله) استمرار داشت اسلام به عنوان مجموعه‌اي از تعاليم آسماني كه حاوي عقايد، اخلاق، نظامات مدني، اجتماعي،‌ سياسي، در آن جامعه عرضه گرديد، نياز به تبيين و توضيح و آموزش و تفسير داشت، نگاهي كوتاه به تاريخ پيامبر نشان مي‌دهد كه ايشان در طول 23 سال رسالت با آن همه جنگها، غزوات، مشاغل،‌فرصت كافي براي بيان همه اقلام پيدا نكرد، آيا دين خاتم مي‌تواند به صورت ناقص ارائه گردد،‌‌ آيا مي‌توان پذيرفت كه بعد از پيامبر هر يك از افراد جامعه داراي حق اجتهاد و پيروي از رأي شخصي خود كه بدون شك از اشتباه خالي نيست باشند، آيا نمي‌بايست خداوند فردي را با علم لدّني و مصون از خطا همراه با تأئيدات خاص خويش براي تبيين و تفسير مطالب فوق بشري دين خاتم نصب و از طريق پيامبر به مردم معرفي نمايد؟
  لذا با اندكي تأمّل بايد پذيرفت كه بيان تعليمات الهي مي‌بايست در يك فرد متمركز شود بطوريكه او همانند پيامبر هرچه در پاسخ مردم دربارة مسائل ديني مي‌گويد، حق و حقيقت بوده و امكان اشتباه يا قرار گرفتن تحت تأثير هواهاي نفساني يا ملاحظات سياسي در او راه نداشته باشد.
  علماي شيعه از اين مطلب در علم كلام با تعبير قاعده لطف ياد كرده‌اند بدين معنا كه لطف الهي ايجاب مي‌كند كه از طرف خدا همانگونه در مورد نبوت انجام شد در مورد نصب امام از طريق پيامبر (صل االه علیه وآله) هم اقدام شود.
  بدينسان امامت متمم نبوت است پس امامت لطفي از جانب خداست، چون لطف است پس بايد وجود داشته باشد و چون چنين لطفي بدون عصمت ممكن نيست پس امام بايد معصوم باشد به همين دليل بايد منصوص باشد زيرا عصمت موضوعي نيست كه تشخيص آن با مردم باشد و از جانب خدا بايد تعيين شود منتهي پيامبر از راه اعجاز بايد به مردم شناسانده شود ولي امام بايد از راه پيامبر شناسانده شود.
  و اين چون نوعي حق تسلط در شؤون مردم است پس نوعي ولايت است و بر اساس آيات و روايات فراوان من جمله آيه ولايت و حديث ثقلين اين مطلب به خوبي اثبات مي‌شود كه اين مقام پس از پيامبر به اهل بيت (علیهم السلام) رسيده است.
ج: ولايت زعامت
  و اين ولايتي است كه بر اساس آن حق رهبري اجتماعي و سياسي براي فرد يا افرادي ثابت مي‌شود و مسلمانان موظف به پذيرش و اطاعت از آنان هستند. ولكن چون اين نوع فعلاً از طريق حضرت صاحب(عجل االه تعالی فرجه الشریف) محقق نشده و تشكيل حكومت داده نشده لذا از اين نوع بحث نمي‌شود.
د: ولايت تكويني:
  ولايت تكويني عبارتست از سلطه بر تكوينيات و اين توانايي از امور باطني و صفات نفساني و نعمتهاي رباني است كه با داشتن آن شخص مي‌تواند در جهان هستي نفوذ و تصرف كند و اين صفت از لحاظ قوه و ضعف داراي مراتبي است كه در اثر قرب و بُعد به سوي ولي مطلق يعني پروردگار جهان به افرادي از انسانها داده شده است و اين ولايت از صفات خداوندي است و بالاترين صفتي است كه يك انسان مي‌تواند دارا باشد و خداگونه در جهان هستي اعمال نفوذ نمايد و اين جهان در تسخير او باشد.
  وجود چنين مقامي براي پيامبران الهي به ضرورت دين و صريح قرآن كريم ثابت و حتمي است و براي امامان اهل بيت و نيز فاطمة زهرا (سلام الله علیها) طبق اخبار و اعتقادات شيعه نيز ثابت است.
  قبل از هر چيز بايد اين نكته را يادآور بشويم كه توحيد با همه ابعادش از اصول مسلم اسلامي است، امّا بايد گفت كه در اين نظام هستي وسائطي است كه باذن خدا مجريان و مدّبران اوامر پروردگارند و بلكه تجلي همان توحيد است و انسان كامل چون مظهر تمام اسماي الهي است مي‌تواند واسطة فيض باشد و با اقدار الهي قدرت بر تصرف در امور پيدا كند و مظهريت تامّ به خاطر كمالاتي است كه خداوند در ذات او به وديعت گذارد. به همين خاطر خدا احسن الخالقين است او احسن المخلوقين. و انسان از طريق عبوديت محض به اين مقام مي‌رسد.
  و بر اين مطلب، در قرآن نيز مؤيداتي است من جمله آيه 49 سوره آل عمران كه در مورد جريانات حضرت عيسي(علیه السلام) و در آيات ديگر كه مربوط به جريان حضرت سليمان (علیه السلام) است.
هـ: ولايت تشريعي:
  ولايت تشريعي به دو معنا آمده است:
  1ـ ولايت تشريع احكام و جعل قوانين و نظامات.
  2ـ ولايتي كه منشأ آن شرع و دين است يعني يك مقام و منصب جعلي و وصفي كه اثر آن سلطة بر امور شرعي و اجتماعي مسلمين است.
  اما معناي اول، شكي نيست كه ولايت حقيقي و بالاصالة بر تشريع احكام و جعل قوانين و نظامات عبادي و اقتصادي،‌ سياسي،‌ كيفري، اجتماعي و احوال شخص و تعليم و تربيت و امور ديگر اختصاص به ذات حق جل و علا دارد و هيچ كس تحت هيچ عنواني، حق قانونگذاري و برقراري نظامات و مقررات را ندارد زيرا وقتي خالق و مالك و مدير و مدّبر هستي خدا باشد غير او صلاحيت قانونگذاري ندارد و نمي‌توان قوانين هماهنگ با نظام تكوين و آفرينش جعل كند چرا كه غير او آگاه به ريزه‌كاريهاي جسم و جانش و روابط حاكم بر جهان هستي نيست و داراي خطا و اشتباه هستند و اگر براي غيرخدا صحيح باشد بايد با جعل خداوند باشد و از جانب خداوند اعطاء شود.
  امّا معني دوم ولايت تشريعي به معني سلطه بر اموال و نفوس مردم، مسلمآً جامعه بشري نياز به حكومت دارد چون زندگي دسته جمعي بدون حكومت ممكن نيست، از طرفي اصل آزادي انسان كه خدا او را آزاد آفريده مي‌گويد هيچكس بر هيچكس حق حكومت و ولايت ندارد مگر مالك و صاحب اصلي اجازه دهد و از همين جاست كه ما هر حكومتي را كه به حكومت الهي منتهي نشود مردود مي‌دانيم و مشروعيت آن را از آنِ پيامبر (صل االه علیه وآله) و سپس امامان معصوم(علیهم السلام) و بعد از آن فقيه جامع الشرائط مي‌دانيم و چون مقام ولايت تكويني براي اولياء الله ثابت شد و ولايت تكويني زمينه‌ساز ولايت تشريعي به اين معناي دوم است،‌لذا در مكتب شيعه عصمت در ولي امر و و عدالت در نايب او يكي از شرايط اساسي است.
بخش دوم: ضرورت وجود ولي الله در همه دورانها
  اين بحث از اهميت ويژه‌اي برخوردار است و يكي از ويژگيهاي مهم مذهب حيات بخش و انسان‌ساز شيعه را به جهان معرفي مي‌كند و آن را در دنيا به عنوان يگانه مذهب زنده و اصيل كه نمرده است و همچون دريايي مواج پرخروش و طپنده است،‌نشان مي‌دهد، چون تنها مكتبي است كه معتقد به وجود وليّ حيّ و امام زنده است و اساس خود را بر اين مبني بنا مي‌كند.
  و اين باعث شده كه در ميان مذاهب عالم همچون خورشيدي درخشان بر تارك عالم بدرخشد و پويا و متحرك باشد. بقيه مذاهب بدون استثناء عمر خود را سپري كرده‌اند و حالت ترّقب و تكامل ندارند،‌ كليميان، مسيحيان، و زردشتيان قائل به وليّ زنده‌اي نيستند و اتكاء به مبدء حياتي ندارند، چون كليميان دينشان با فوت حضرت موسي(علیه السلام) مُرد و عيسويان با عروج عيسي(علیه السلام) و ساير طبقات مسلمان با رحلت حضرت محمد(ص) و پيروان اين مذاهب تنها تكامل خود را در سايه عمل كردن به كتاب مقدس خود و گفتار پيامبرانشان مي‌دانند ولي شيعه زمامدار و امام و صاحب ولايت خود را متصل به عالم معني و الهامات آسماني و زنده مي‌داند و تكامل انسان را فقط در وصول به مقام مقدس او و الهام گرفتن از راه او مي‌داند به همين خاطر از هيچ حركت و پويايي و عشق دريغ نمي‌كند و اين همان مباني اعتقادي مهدويت است كه يك امام زنده‌اي بايد باشد تا واسطه باشد از طرف خداوند و به اذن خداوند ولايت تكويني و تشريعي را به عهده بگيرد و حال در اين مقام اين ضرورت را از چند جهت مورد بررسي قرار مي‌دهيم.
ضرورت وجود ولي الله از ديدگاه قرآن:
  در قرآن آيات زيادي وجود دارد كه دلالت مي‌كند وليّ الله در هر دوره و زمان بايد وجود داشته باشد قرآن در سورة توبه آيه 119 مي‌فرمايد: «كونوا مع الصادقين» صادقين با توجه به آيات ديگري كه در اين رابطه وجود دارد ‌آنهائي هستند كه تعهدات خود را در برابر ايمان به پروردگار به خوبي انجام مي‌دهند با انواع فداكاريها صدق ايمان خود را ثابت مي‌كنند و اين حقيقت داراي مراتبي است و مفهوم صادقين مفهوم وسيعي است ولي از روايات بسياري استفاده مي‌شود كه منظور در اينجا تنها معصومين هستند.
  سليم بن قيس هلالي چنين نقل مي‌كند كه «روزي امير مؤمنان با جمعي از مسلمانان گفتگو داشت از جمله فرمود شما را به خدا سوگند هنگامي كه خدا آيه «يا ايهاالذين آمنوا اتّقواالله و كونوا مع الصادقين» را نازل كرد، سلمان گفت:‌اي رسول خدا آيا منظور عام است يا خاص؟ پيامبر(صل الله علیه و آله) فرمود مأمورين همه مومنان هستند امّا عنوان صادقين مخصوص برادرم علي و اوصياء بعد از او تا روز قيامت است. هنگاميكه علي(علیه السلام) اين سوال را كرد حاضران گفتند آري اين سخن را از پيامبر شنيدم»[12]
  آيات ديگري نيز هست كه مقام جاي بحث از آنها نمي‌باشد.
ضرورت وجود ولي‌الله از ديدگاه روايات:
  مسأله حجت و انسان كامل كه اولين انسان روي زمين چنين بوده و بايد آخرين انسان هم چنين باشد مسأله‌اي است قطعي و روايات زيادي داريم كه اين مطلب را اثبات مي‌كند علي(علیه السلام) در اين خصوص مي‌فرمايد: «اللهم بَلي لاتخلوا الارض مِن قائم الله بحجة امّا ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغمورا لئلّا تبطُل حجج الله و بيناته»[13]
  آري زمين هرگز خالي از حجت نيست،‌ حال يا ظاهر و در ميان مردم و يا حجت مكتوم است و مردم او را نمي‌بينند از نظرها پنهان است، به وسيله همان حجتها است كه خداوند دلايل خود را در ميان مردم حفظ مي‌كند.
  و يا امام صادق(علیه السلام) مي‌فرمايد: «لو بقيت الارض بغير امام لساخت»[14] اگر زمين بدون امام باقي بماند اهلش را به درون خويش فرو مي‌برد.
  يا حضرت علي(علیه السلام) در رابطه با اينكه ستاره درخشان ولايت افول نمي‌كند و در همه زمانها تابان است مي‌فرمايد: «اَلا اِنّ مَثل آل محمد(صل الله علیه و آله) كمثل نجوم السماء اذا خوي نجمٌ طلع نجم»[15] اهل بيت پيامبر همانند ستارگاني مانند كه هرگاه يكي افول كند ديگري طلوع مي‌كند. مرحوم كليني در كتاب شريف كافي بابي منعقد كرده تحت عنوان انّ الارض لا تخلوا من حجة يعني زمين خالي از حجت نمي‌ماند در اين باب 13 حديث نقل مي‌كند كه زمين از وليّ الله هرگز خالي نمي‌شود و اگر حجت خدا نباشد زمين آرام و قرار ندارد.
ضرورت وجود وليّ الله از ديدگاه كلام:
  هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام دادن افعال اختياري،‌ مسير تكامل خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد، كمالي كه جز از مجراي اختيار و انتخاب به دست نمي‌آيد، تحقق يافتن اين هدف منوط به راهنمايي وي به وسيله وحي است و حكمت الهي اقتضاء داشته كه پيامبراني را مبعوث فرمايد تا راه سعادت دنيا و آخرت را به بشر بياموزند و او را تا آخرين مرحله كمالي كه براي وي ميسّر است، برسانند از طرفي دين اسلام همگاني و جاوداني و نسخ ناشدني است و بعد از پيامبر اسلام(صل الله علیه و آله) پيامبري نخواهد آمد و ختم نبوت در صورتي با حكمت بعثت انبياء وفق مي‌دهد كه آخرين شريعت آسماني، پاسخگوي همه نيازهاي بشر باشد و بقاء آن تا پايان جهان تضمين شده باشد. اين ضمانت در مورد قرآن وجود دارد و خداي سبحان مصونيت اين كتاب عزيز را از هرگونه تحريف تضمين كرده است ولي همه احكام و قونين اسلام از ظاهر آيات كريمه استفاده نمي‌شود معمولاً قرآن درصدد بيان تفاصيل احكام و قوانين نيست و تبيين آنها را به عهده پيامبر گذاشته تا با علمي كه خدا به او عطا كرده آنها را براي مردم بيان كند امّا شرائط دشوار زندگي پيامبر اجازه نمي‌داد كه همه احكام و قوانين اسلام را براي عموم مردم بيان كند، خطر اشتباه و تحريفات عمدي هم وجود دارد، با توجه به اين نكات روشن مي‌شود كه هنگامي دين اسلام مي‌تواند به عنوان دين كامل تا پايان جهان مطرح باشد كه در متن دين، راهي براي تأمين مصالح ضروري جامعه پيش‌بيني شده باشد،‌ مصالحي كه با رحلت پيامبر در معرض تهديد و تقويت قرار مي‌گرفت و اين چيزي جز نصب جانشين شايسته براي رسول اكرم(صل الله علیه و آله) نخواهد بود، جانشيني كه داراي علم خدادادي باشد تا بتواند حقايق دين را با همه ابعاد بيان كند و معصوم باشد و تحت تأثير انگيزه‌هاي نفساني و شيطاني قرار نگيرد و مرتكب تحريف عمدي در دين نگردد و نيز بتواند نقش تربيتي پيامبر اكرم را بعهده بگيرد و افراد مستعد را به عاليترين مدارج كمال برساند و اين نياز در همه زمانها وجود دارد و لطف بودن وجود امام و ولي الله ثابت مي‌شود لذا خواجه طوسي مي‌فرمايد: «الامام لطف فيجب نصبه علي الله تعالي تحصيلاً للغرض... و وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منّا»[16]
  وجود امام لطف است پس نصب او بر خدا واجب است براي اينكه غرض از خلقت انسان حاصل شود و نقض غرض حق لازم نيايد بعد ادامه مي‌دهد وجود امام لطف است و تصرف ظاهري در سرنوشت انسان لطف ديگري است و اگر غايب است لطف اولي كه اقتضاي وجود اوست باقي است و اگر غايب است مقصر ما هستيم.
 نتيجه: 
  اينكه در عالم وسائطي است كه باذن خداوند ولايت تكويني و تشريعي دارند و در هر زمان بايد اين ولي باشد و عهده‌دار امور باشد و در اين زمان حضرت حجة ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء اين امر را به عهده دارند و تنها سبب و مبناي اصلي ما بر اينكه به مهدويت و امامت اعتقاد داريم همان اضطرار به حجت است و اين ولايت ايشان است كه ما به آن نيازمنديم و مبناي اعتقادي ما به مهدويت را تشكيل مي‌دهد و بقيه مباني من جمله عدالت خواهي و نجات لازمه اين مبنا مي‌باشند.

پی نوشت ها :

[1]. قران كريم، كتاب الله
[2]. الغدير،‌ علامه اميني
[3]. الميزان،‌ علامه طباطبايي
[4]. مفردات راغب، راغب اصفهاني
[5]. اصول كافي،‌ كليني
[6]. ميزان الحكمه،‌ ري شهري
[7]. مجمع البيان، طبرسي
[8].نهج البلاغه، حضرت علي(ع)
[9]. تفسير برهان، براني
[10]. كشف المراد، شيخ طوسي
[11]. شرح نهج البلاغه،‌ ابن ابي الحديد
[12]. مباني ولايت ولي الله، علي رضايي

منابع و ماخذ:
[1].صوات خاصه حضرت ولی عصر(عج).
[2].الغدير، ج1،  ص370.
[3]. الميزان،‌ج 10، ص 88.
[4].معجم مفردات الفاظ قرآن، ص 570.
[5]. ولايت در قرآن،  ص51.
[6]. تفسير الميزان، ج 6، ص 12.
[7].الميزان، ج 5، ص 270.
[8].كافي، ج 1، ص 374.
[9].ميزان الحكمه،‌ج 1، ص 162.
[10]. تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 71 سورة اسراء.
[11]. شوري، آيه 23.
[12].تفسير برهان، ج 2، ‌ص 170.
[13]. نهج البلاغه، حكمت 147.

[14]. كافي ج 1، ص 179.

[15]. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 7، ص 84.

[16].. كشف المراد،‌ص 284.

نگارنده:  مرتضی قربانی سفیدان، برگرفته از مجله سپیده سحر