logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
مهدويت در قرآن

مقدمه:

   در راستاي اثبات وجود نازنين حضرت ولي عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نگاه آيات الهي،کتب فراواني به زيور طبع آراسته شده و در آن ادعا شده که آيات زيادي پيرامون حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مهدويت وجود دارد و بعضا در ذيل آيات، رواياتي هم آورده شده است. به نظر مي‌رسد اينگونه دفاع کردن از حريم مهدويت در عصري که مخالفين در داخل و خارج از کشور در صدد تضعيف ارزش و يا اعتقادات شيعه هستند و از فرهنگ انتظار و مهدويت گريزان هستند. نتيجه‌اي کاملا عکس مي‌دهد. بنابراين زيبنده است از آياتي استفاده شود که هم داراي دلالت قوي بر وجود حضرت باشد و هم حتي المقدور از روايات صحيح السند، استفاده شود. که اگر اين اصل، مد نظر باشد هر چند آيات مورد استشهاد کم باشد، نتيجه و ثمرة بهتري در بر خواهد داشت، از اين رو در اين نوشتار با يک اسلوب جديد- که کمتر کتابي بطور مستوفي و مستقل بدان پرداخته- در پي اثبات وجود امام حي، از ديدگاه قرآن هستیم. و در انتها از خوان پر برکت ائمة هدي(علیه السلام)که اهل بيت النبوة هستند، به عنوان مؤيد بهره مند مي‌شويم.

   آية اولي الامر(سورة نساء/ 59)«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاولي‌الامر مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً»

اولي‌الامر چه کساني هستند؟

   در اين جا لازم است با توجه به خود آيه، و شواهد و قرائن عقلي و نقلي، مقصود از اولي‌الامر را بيان کنيم، سپس وجود امام حي را از آن به اثبات برسانيم. يکي از آياتي که متکلمان و مفسران اماميه، به آن بر عصمت امام استدلال کرده اند، آية اولي‌الامر مي‌باشد. مورد بحث در اين آيه کلمة «اولي الامر» مي‌باشد و مقصود، کساني‌اند که سررشته دار امر رهبري و هدايت جامعة اسلامي، پس از پيامبر(صلی الله علیه و آله) مي‌باشند. در اين که اين افراد چه کساني هستند، اقوال و آراي مختلفي نقل شده است، که در اين نوشتار مجال پرداختن به تفصيلات آن نيست، بلکه فقط نظر اماميه را بيان مي‌کنيم. از ديدگاه مفسران شيعه در دلالت آيه بر عصمت اولي الامر، ترديدي وجود ندارد، دلالت آيه بر عصمت اولي‌الامر دو گونه تقرير شده است :

تقرير اول

   هر گاه خداوند به اطاعت بي‌قيد و شرط از کسي فرمان دهد، آن فرد معصوم خواهد بود[1] زيرا در اين مطلب ترديدي نيست که خداوند انجام گناه را براي کسي روا نمي‌دارد. و آن را نمي‌پسندد. به عبارتي ديگر، معصيت و گناه مورد نهي خداوند است نه مورد امر او، از طرفي، اگر اولي‌الامر معصوم نباشند، احتمال اينکه در امر يا نهي خود مرتکب خطا شده و ديگران را به انجام گناه فرا خواند وجود دارد، اکنون اگر چنين موردي پيش آيد، از يک طرف بايد از او اطاعت کرد، چرا که بر اساس آية مورد بحث، اطاعت از اولي‌الامر بدون هيچ گونه قيد و شرط واجب است ، و از طرف ديگر نبايد از او اطاعت کرد، چرا که مستلزم ارتکاب گناه است که مورد نهي الهي است[2].

تقرير دوم

   در اين آيه، « اولي‌الامر» بر «رسول» عطف شده است بدون اين که فعل «اطيعوا» تکرار شود. اين مطلب گوياي اين حقيقت است که اطاعت اولي‌الامر با رسول هيچ گونه تفاوتي ندارد، يعني همان گونه که رسول خدا بر جامعه ولايت دارد و اطاعت از او بدون هيچ گونه قيد وشرطي واجب است،(چرا که او از ويژگي عصمت برخوردار است) اطاعت از اولي‌الامر نيز بدون هيچ گونه قيد و شرط واجب است، زيرا آنان نيز از ويژگي عصمت برخوردارند[3]. تا اينجا ثابت شد که اولي‌الامر که خداوند اطاعت از آنان را همچون اطاعت از پيامبر(صلی الله علیه و آله) واجب کرده است معصومند، و در اين خصوص برخي مفسران اهل سنت نيز با شيعه هم عقيده‌اند. با اين تفاوت که آنان مصداق اولي‌الامر را اجماع اهل حل و عقد مي‌دانند. ولي شيعه مصداق آن را امامان اهل بيت(علیه السلام) مي‌دانند[4].

تطبيق بر امام حي

   در اين فصل به اين ادعا پرداخته مي‌شود که قرآن مجيد ، خود حجت حي و امام زنده را مفروض گرفته است، زیرا اگر اين را نپذيريم و گفته شود که قبول داريم آية اولي‌الامر پيرامون رهبر معصوم جامعة اسلامي مي‌باشد، اما اين اختصاص به زمان پيامبر(صلی الله علیه و آله) دارد. اين حرف سازگار با منطق قرآن نيست و يک نوع حبس کردن قرآن مي‌باشد، و فقط اعتبار دادن به آن در عصر پيامبر است که اصلا اين حرف با روح قرآن و خاتميت اسلام و جهاني بودن آن منافات دارد. بنابراين قرآن متعلق به همة اعصار وزمان هاست.[5] لذا از آية فوق به خوبي استفاده مي‌شود که در هر عصر و زماني بايد امام معصومي در قيد حيات باشد تا او را اطاعت نماييم، اطاعتي که همانند اطاعت خداوند است[6].

اجزاي استدلال

1.آيه اختصاص به زمان پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ندارد.

2.مراد از اولي‌الامر نمي‌تواند همة حکام باشد. و اين در رديف خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) است.

3.اولي‌الامر کساني هستند که در رديف خدا و رسول قرار دارند. در تاييد اين مطلب روايات بسياري، وارد شده است که مي‌فرمايد: مراد از اولي الامر؛ ائمة معصومين(علیه السلام) هستند که ما در اين مقال به دو روايت بسنده مي‌کنيم که حاوي يک نکته مهم است و آن امتداد امامت در عصر کنوني تا روز قيامت مي‌باشد.

روايت؛

   روي الصدوق باسناده عن ابي بصير، عن ابي جعفر(علیه السلام)  في قول الله عزوجل «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعو الرسول واولي‌الامر منکم» قال: الائمة من ولد علي و فاطمه (سلام الله علیها) الي ان تقوم الساعة[7]، «شيخ صدوق، به سند خودش از امام صادق(علیه السلام) نقل مي‌کند: که از امام صادق(علیه السلام) در ارتباط با آية اولي‌الامر سوال کرده اند! فرمود: اولي الامر، امامان از نسل علي(علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) هستند تا روز قيامت» همان گونه معلوم است اين خط سبز امامت استمرار دارد تا زماني که قيامت برپا شود.

    در روايتي ديگر: روي ثقة الاسلام الکليني، باسناده عن عيسي بن السري قال قلت لابي عبدالله(علیه السلام) حدثني عما بنيت عليه دعائم الاسلام، اذا انا اخذت بها زکي عملي و لم يضرني جهل ما جهلت بعده فقال: شهاده ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله)  و الاقرار بما جاء به من عند الله و حق في الاموال من الزکوة، و الولايه التي امر الله عزوجل بها ولاية آل محمد(صلی الله علیه و آله)  فان رسول الله(صلی الله علیه و آله)  قال: من مات و لم يعرف امامه ، مات ميته الجاهلية قال الله عزوجل: اطيعوا الله ... فکان علي ثم صار من بعده الحسن... ثم هکذا يکون الامر، ان الارض لا تصلح الا بامام و من مات لا يعرف امامه، مات ميته الجاهليه، و احوج ما يکون احدهم الي معرفته اذا بلغت نفسه‌ها هنا- قال: و اهوي بيده الي صدره- يقول: حينئذ لقد کنت علي امر حسن[8]. نکتة مهم و مورد نظر، اين مطلب امام است که مي‌فرمايد: « زمين بدون امام نمي‌شود و هر کس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است» در نهايت از روايات اثبات امام حي و زنده مي‌شود و تاييدي بر مدعاي ما مي‌باشد.

پی نوشت ها:

[1].مجمع البیان، ج2، ص64.

[2].دلائل الصدق، ج2، ص17.

[3].مجمع البیان، ج2، ص64، المیزان، ج4، ص391.

[4].برگرفته از جزوه ی آیه ی اولی الامر، ربانی گلپایگانی (5).

[5].وسائل الشیعه ج27  ص196  ح33580- غیبت نعمانی  ص 134  ح17

[6].موعود شناسی، علی رضوانی، ص297.

[7].سلیم ابن قیس، 103-108، بحار، ج36، ص273.

[8].الکافی، ج2، ص21، ح9.

نگارنده: سعيد اميديان، برگرفته از مجله سپیده سحر