logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
فطرت،عاشورا و انتظار

مقدمه:

خداوند متعال، در بسیاری از آیات قرآن کریم، صراحتاً به اهل بیت(علیهم السلام) و فضایل و مناقب ایشان اشاره کرده است. اما طبق فرموده حضرات معصومین(علیهم السلام)، نه تنها همین تعداد، که تمامی آیات قرآن، پیرامون اهل بیت (علیهم السلام) و دشمنان ایشان است. حال، این‌که بتوان دریافت که هر آیه، چه ارتباطی با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یا دشمنان آن‌ها دارد، خود، نکته ظریفی است.

لسان آیات در این زمینه

سوره جمعه، از جمله سوره‌هایی است که در نظر اول، شاید نتوان ارتباط آن را با اهل بیت(علیهم السلام) دریافت؛ اما با بررسی دقیق‌تر، این ارتباط، کاملاً روشن می‌شود. در این سوره، پس از آیه اول که تسبیح خداوند است، می‌فرماید: {هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِه...‏}؛[1] « اوست كه در ميان مردم بى‏سواد، پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند...». این آیه، در شأن دوستان اهل بیت است که برخی از آنان- مانند ایرانیان- هنوز، مسلمان نشده اند: { وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِين‏}؛[2] « و آنان، پيش از اين در گمراهى آشكارى بودند» و در آیه بعد به این مسئله اشاره می‌فرماید که مسلمان واقعی شدن و قرار گرفتن در محور ولایت کار آسانی نیست و منوط به فضل خداوند است: { ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيم}؛[3] « اين فضل خداست كه آن را به هر كس بخواهد عطا مى‏كند، و خدا صاحب فضل بزرگ است».

در آیه بعد می‌فرماید: ‏} مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا...}‌؛[4] « وصف كسانى كه عمل كردن به تورات، بر آنان تكليف شد و به آن، عمل نكردند، مانند درازگوشى است كه كتاب‏هايى را [ كه هيچ آگاهى نسبت به محتويات آن‌ها ندارد] حمل مى‏كند». در این‌ آیه، ظاهراً خطاب با اهل تورات است، اما ما معتقدیم که خطابات قرآن، مصداق این مثل است که « به در می‌گویند، تا دیوار بشنود»! چرا که بی‌تردید، کسی که قرآن را می‌پذیرد، اما به مضامین و مفاد آن، عمل نمی‌کند نیز، مصداق این آیه خواهد بود. از این رو، مشخص می‌شود که این آیه در شأن دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) است که با نپذیرفتن ولایت معصومین(علیهم السلام) -که یکی از دستورات صریح قرآن است- مصداق { لَمْ يَحْمِلُوها} شده‌اند.

این موضوع، در ادامه آیه‌، نمود بیشتری دارد. آن‌‌جا که می‌فرماید: {بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّه‏}؛ « چه بد است سرگذشت مردمى كه آيات خدا را تكذيب كردند. و خدا ستمكاران را هدايت نمى‏كند.»

دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)، در واقع آیات بزرگ خداوندی را تکذیب کرده‌اند؛ چراکه ایشان، آیت کبرای الهی و نباء عظیم هستند. این عدم پذیرش نیز به جهت تکبر آنان است و می‌دانیم که تکبر، ریشه در ظلم و تجاوز از حدود بندگی دارد. از این رو، خداوند در ادامه می‌فرماید: {وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين‏}.

این‌گونه است که می‌فرمایند سراسر قرآن در شأن اهل بیت(علیهم السلام) و مخالفین ایشان، نازل شده است. امام خمینی(رحمة الله علیه) نیز با جمله « قرآن، کتاب انسان‌سازی است»، در واقع به همین موضوع، اشاره دارند؛ چراکه انسان دو بُعد دارد: بُعد نورانی و بُعد ظلمانی. اهل بیت(علیهم السلام)، مصداق اتمّ نورانیت انسان و دشمنان ایشان، نمود عینی ظلمت هستند.

این ظلمت از نفس امّاره نشأت می‌گیرد و از آن‌جا که تمامی انسان‌ها، دارای این نفس هستند، خطر آن نیز عمومی است.با وجود نفس اماره، همه ما استعداد تبدیل شدن به فرعون و معاویه و یزید را داریم. بنابراین اگر حسن ظنّ بی‌جا به خود داشته باشیم، در واقع، خود را به هلاکت انداخته‌ایم. خطر نفس، به‌ اندازه‌ای جدی است که حتی حضرت یوسف(علیه السلام)، نیز از شر آن، به خدا پناه می‌برد.[5] ایشان، هم‌چنین، کسانی را که به نفس خود اعتماد می‌کنند، « جاهل» خوانده است.[6] جاهل در این‌جا، به معنای بی‌سواد نیست؛ بلکه معنای آن، در تقابل با عاقل است؛ یعنی کسی که عقل فطری خود را به کار نمی‌گیرد؛ که این عقل و جهل نیز، در واقع، نمودی از دو بُعد نورانی و ظلمانی بشر است. امام زمان(علیه السلام)، مانند تمامی معصومین(علیهم السلام)، مظهر کامل عقل است؛ لذا زمانی ظهور خواهد کرد که عقل، بر جهان، حاکم شده باشد و جهانیان، با ایشان، سنخیت پیدا کرده باشند: {... إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم...‏}؛[7] « خداوند، سرنوشت هيچ قومى را دگرگون نخواهد كرد تا زمانى كه خود آن قوم حالشان را تغيير دهند».

در لسان روایات نیز به این موضوع اشاره شده است. در کتاب منتهی الآمال، نقل شده است که معصوم، در جواب سؤال شخصی که از زمان ظهور پرسیده بود، فرمودند: « وقتی وفا در مردم، زیاد بشود؛ ظهور اتفاق می‌افتد». وفا نیز حاصل و نتیجه عقل و فطرت است. بنابراین تا هنگامی که نفس و جهالت ناشی از آن، بر فطرت انسانی غلبه دارد، حتی اگر با هزار دلیل، امام معصوم بر او عرضه شود، او را رها خواهد کرد و به سراغ هم‌سنخ خود، خواهد رفت.

اما، عصر حاضر، عصر بروز فطرت است. حتی در کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز، بروز و ظهور فطرت، اتفاق افتاده است. به امثال بوش و بلر نگاه نکنید؛ جمع کثیری از‌ آن‌ها، جزو این دسته نیستند. اگر با ملاکی که معصومین، برای تشخیص انسانیت افراد، به ما داده‌اند، آن‌ها را بسنجیم، متوجه می‌شویم که آن‌ها به فطرت خودشان رجوع کرده‌اند. در روایات آمده است: « لاتنظروا الى طول ركوع الرجل و سجوده... و لكن انظروا الى صدق حديثه و اداء امانته ».[8] در کشورهای اروپایی، صدق گفتار و حسن امانت را می‌توان دید. حتی صدق حدیث آن‌ها، گاهی اوقات بیشتر از ماست؛ مثلاً وقتی استاد چیزی را نمی‌داند، می‌گوید نمی‌دانم. حسن امانتشان نیز زیاد است.

اگر انقلاب‌های آنان را بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که نه برای نان، که برای آزادی و عدالت قیام کرده‌اند که این دو نیز، خواسته‌ای فطری هستند. پس باید افق را روشن، و ظهور را نزدیک ببینیم.

عاشورا نیز مرتبه‌ای از ظهور بود؛ چراکه تا قبل از وقوع آن، مردم، کمتر به معصوم توجه داشتند و به عبارت دیگر، خانه اهل بیت(علیهم السلام)، تا آن زمان بسته بود. اما بعد از عاشورا، اوضاع تغییر کرد؛ وصف حضرت سجاد(علیهم السلام) تا اقصی نقاط عالم رفت و مردم، با ایشان ارتباط پیدا کردند. پس عاشورا، ظهور امامت است.

اهل بیت(علیهم السلام) از ثمرات قیام عاشورا استفاده کردند؛ اما دست به قیامی دیگر، نزدند. این مسئله برای مردم، سؤال شده بود. از امام محمد باقر(علیهم السلام) نقل شده است که عده‌ای نزد امام سجاد(علیهم السلام) آمدند و از ایشان خواستند که علیه حکومت وقت، قیام کند. امام زین العابدین(علیهم السلام)، در جواب اصحاب فرمودند: « کدام یک از شما، حاضر است که آتشی را در دست بگیرد و بدون کمک گرفتن از کسی، آن‌قدر آن را تحمل کند تا خنک شود؟». امام باقر(علیهم السلام)، اعلام آمادگی کرد. امام سجاد(علیهم السلام) فرمود: « منظور من، شما نبودید؛ إنّما أنتُم مِنّی و أنا مِنکُم». بعد از آن، تا سه بار این سؤال را تکرار کردند و در هر بار، فقط امام باقر(علیهم السلام)، جواب دادند.

در واقع، حضرت، با این بیان، در صدد تفهیم این مطلب بودند که هنوز، وقت نهایی قیام، فرا نرسیده است؛ بلکه در زمان قومی خواهد بود که بتوانند آتش را در دستشان نگه دارند تا سرد شود.

در زمان انقلاب اسلامی، ساواک مثل آتش سوزان بود؛ اما مردم ما، این آتش سرخ را آن‌قدر تحمل کردند تا خاموش شد. اکنون هم، آمریکا و اسرائیل، مثل آتشی هستند که باید آن‌قدر تحملشان کرد تا رو به افول روند. بنابراین، نسل و ملت ما، مصداق همان سخن امام سجاد(علیهم السلام) هستند.

حضرت مهدی(علیه السلام) نیز، قیام خود را با سیصد و سیزده نفر از کسانی که این‌گونه تربیت شده‌اند، شروع خواهد کرد تا نهضت جهانی خود را با یاری این عده و کمک کسانی که به آن‌ها خواهند پیوست، به سرانجام برسانند.

پس روشن شد که جریان فطرت‌گرایی که اکنون در عالم، حاکم است، محصول عاشورا است. عاشورا، جریان فعالی است که تمام مرزهای فکری را پشت سر گذارده و در تمامی ادیان و مذاهب، تأثیرگذار بوده است. علت آن نیز به ماهیت روشن جریان عاشورا بر می‌گردد؛ چرا که عاشورا صحنه چیرگی حق بر باطل و غلبه سفیدترین چهره‌های انسانی بر سیاه‌ترین چهره‌ها بود.

بنابراین، ظهور نیز، زمانی اتفاق خواهد افتاد که جبهه حق‌طلبی به حدّی برسد که بتواند بر باطل‌گرایان، غلبه کند. ظهور، نتیجة فعالیت هزار و چند صد ساله جبهه حق است و به عبارت دیگر، نتیجه و حاصل عاشوراست.

 در روایات آمده است که حضرت مهدی(علیه السلام)، ظهور نمی‌کنند مگر بعد از آن‌که تمامی گروه‌ها به حکومت رسیده باشند تا دیگر هیچ‌کس نتواند ادعا کند که اگر امور به دست او می‌رسید، می‌توانست به خوبی حضرت، حکومت کند. از این روایت، این‌گونه می‌توان برداشت کرد که در زمان ظهور، مردم در حالی که ناکارایی حکومت‌های مختلف را دیده‌اند، با تمام وجود، پذیرای حکومت ایشان، می‌شوند.

مؤید دیگر این مطلب آن است که در جریان قیام حضرت، یهودیان، بیشترین کسانی که کشته می‌شوند و روشن است که یهود، جمعیت کمی دارد. پس اکثریت مردم، با میل و طوع، به حکومت ایشان می‌گروند.

نتیجه:

بنابر این، عاشورا، سنگ بنای ظهور و تقویت‌کننده تمام نهضت‌های قبل از آن است. حضرت اباعبدالله(علیه السلام)، با ندای جاوید « هل من ناصر ینصرنی»، یک جریان مستمر را در طول تاریخ پایه گذارد که مجاهدان و تربیت‌شدگان این مکتب را به ناصرانِ واقعیِ دین، تبدیل کرد. چنان‌چه، امام راحل(علیهم السلام) می‌فرمود: « ما درصدد آزاد کردن انرژی متراکم عالم اسلام هستیم». این انرژی متراکم، همان فطرت است که آزاد کردن آن، زمینه‌ساز ظهور خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. سوره جمعه؛ آیه 2.

[2]. سوره جمعه؛ آیه 2 

[3]. سوره جمعه؛ آیه4.

[4]. سوره جمعه؛ آیه 5.

[5]. « وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي‏إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيم‏». سوره یوسف؛ آیه

[6]. « قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ

الْجاهِلِين». سوره یوسف؛ آیه 33.

[7]. سوره رعد؛ آیة 11.

[8]. وسائل الشيعه، ج 13، ص‌215.

- برگرفته از کتاب از فرات تا فرات، مرکز تخصصی مهدویت، چاپ پنجم، 1389، ج2.

- پدید آورنده: آیت الله محیی‌الدین حائری شیرازی