logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
 پارتی بازی نشده (حجه الاسلام نقویان)

پرداختن به اين موضوع بدان جهت است که ما خيال نکنيم که در انتخاب انبيا پارتي بازي شده و مثلاً خداي متعال، اول خود امتيازي به ايشان مرحمت نموده و سپس انتخابشان کرده است، اما آن امتياز را به ما نداده است. حل اين معمّا نيز با اين فراز از دعاست: شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به؛ خداوند! تو با آنها شرط نمودي که نسبت به مقام هاي دنيوي و زيورها و زينت ها و جذابيت هاي آن زهد بورزند و به آنها بي اعتنا باشند و آنها هم اين شرط را پذيرفتند و تو دانستي که آنها به اين شرط وفادار مي مانند .
براي توضيح، مي توان چنين گفت که اساساً يک معلم براي چه از دانش آموزان امتحان مي گيرد؟ آيا غير از اين است که بفهمد دانش آموز يا دانشجو چه قدر درس خوانده است؟! اين را هم خود معلم بفهمد و هم خود دانش آموز. چون بعضي از دانش آموزان خيالاتي هستند و گمان مي کنند در درس زرنگ اند. اما اگر معلمي فهميد که دانش آموزي، واقعاً خوب درس خوانده و مثلاً نيم ساعت قبل از جلسه امتحان با اين دانش آموز پرسش و پاسخ داشته است، ولي همين که اين دانش آموز در حين رفتن به طبقه بالاي مدرسه و براي حضور در جلسه امتحان، افتاد و پايش شکست و او را به بيمارستان بردند، حالا اگر معلم به اين دانش آموز نمره بيست هم بدهد، کار گزافي نکرده است و اين اصلاً پارتي بازي نيست، زيرا قبلاً فهميده بود که او تمام درس را بلد هست، گرچه در سيستم کنوني آموزشي، نمره صفر لحاظ مي شود.
خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: من قبل از اين که شما را به اين دنيا بياورم، قول و قراري با شما گذاشته ام که وقتي پا به دنيا گذاشتيد گرفتار زرق و برق هاي آن نشويد و دلتان تکان نخورد و غير از خدا، کسي را شريک او قرار ندهيد. شما هم قرار داد را امضاء کرديد[1]. اما فقط عده اي به قول و قرار پايبند ماندند، درست مثل ماجراي نبرد حضرت طالوت و جالوت.
وقتي ياران طالوت به نزديک نهر آب رسيدند، ايشان فرمود: ما در سر راهمان به چشمه آبي خواهيم رسيد و شما هم تشنه هستيد. امتحان شما اين است که نبايد از آن آب بخوريد! إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ [2] مگر يکي دو کف دست که اشکال ندارد. آنها هم قول دادند. اما وقتي چشمشان به آب افتاد نتوانستند صبر و تحمل کنند و دامن پاک دامني خود را بر باد دادند، به قول شاعر:
غلام رفت که آب جوي آرد
آب جوي آمد و غلام ببرد
وقتي ياران حضرت طالوت به آب رسيدند، اکثر آنها قول و قرارشان را فراموش کردند و يک دل سير، از آب نهر خوردند، به تعبير قرآن کريم: فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً .
داستان بعضي از انقلابيون ما هم همين طور شد. برخي اينها قبل از انقلاب زندان ها رفته و شکنجه ها ديدند، اما بعد که انقلاب شد و به پست و مقامي رسيدند، تا مي توانستند از آن نوشيدند، يکي هم نبود که بگويد: قرار بود شما براي مستضعفين کار کنيد. اما در مورد انبيا و اوصيا اين طور نبود، چنانچه در همان فراز مورد بحث از دعاي ندبه آمده است: و علمت منهم الوفاء به . خداي متعال مثل همان معلم و بلکه با علم بي نهايت خويش متوجه شد اين انبيا درسشان را خوب خواندند و به عهد خويش وفادار خواهند بود، پس قبل از اين که در دنيا امتحان بدهند به آنها نمره بيست عنايت فرمود و به تعبير دعاي ندبه: فقبلتهم و قرّبتهم و قدّمت لهم الذکر العلّي و الثناء الجلي و اهبطت عليهم ملائکتک و کرّمتهم بوحيک و رفدتهم بعلمک و جعلتهم الدرائع اليک و الوسيلة الي رضوانک؛ پس آنان را قبول کردي و به خود نزديک نمودي و براي آنها نامي بلند و ستايش ارجمند تقديم داشتي و فرشتگانت را بر آنها فرو فرستادي و آنها را با وحي خود گرامي داشتي و به بذل دانش خود ايشان را پذيرايي کردي و آنها را وسيله درگاهت و جلب رضايتت قرار دادي .
به همين خاطر شما مي بينيد حضرت عيسي عليه السلام در گهواره به زبان آمد و فرمود: إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ، نمي گويد: يَجَعَلَنِي نَبِيًّا: بعداً قرار است خدا مرا پيامبر قرار دهد بلکه مي گويد: من پيامبر شده ام. خداوند متعال هم نگفت جناب عيسي! آخر تو در گهواره چگونه پيامبر شدي؟ تو بايد بزرگ شوي و امتحان بدهي تا ببينيم آيا آدم خوبي هستي و نمره هاي خوب مي گيري... ، زيرا او پيشاپيش امتحانش را داده است. عقل و حکمت هم مي گويد که اصلاً هيچ مشکلي وجود ندارد، اما ما چه؟! خدا مي دانست که بسياري از ما وقتي چشممان به جلوه هاي دنيا بيفتد دلمان از دست مي رود.
[1] . اشاره است به آيه شريفه وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ ؛ و (به خاطر بياور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري، گواهي مي دهيم! (چنين کرد تا مبادا) روز رستاخيز بگوييد: ما از اين موضوع غافل بوديم؛ (و از پيمان فطري توحيد بي خبر مانديم) !
[2]
. سوره بقره/249.