logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
اميرکبير و قاطعيت در مبارزه با انحرافات

مقدمه:

طی قرون اخیر، استکبار جهانی کوشیده‌است که سیطره و استیلای شیطانی خود را از راه‌های مختلف، به خصوص، رسوخ در آداب و سنن و عقاید ملل مختلف و مسخ فرهنگی آنان اعمال نموده و گسترش دهد. به ويژه در کشورهاي اسلامي، به علت بنيان عقيدتي و مذهبي قوي و مستحکم اين جوامع، استعمارگران، قادر به نفوذ با شيوه‌هاي معمولي خود، نظير اعزام گروه‌هاي تبشيري نبودند و موفقيت‌هاي چشم گيري در اين زمينه کسب نکردند. به همين جهت، تلاش استعمار، بيشتر متمرکز آن گرديد که عقايد و سنن و نهادهاي اسلامي را از هويت و محتوا تهي نموده و مفاهيمي را که در راستاي منافع خود است، جايگزين آن نمايد و تحت پوشش به ظاهر اسلامي، به اهداف و مقاصد شوم خود دست يابد.

انديشه مهدويت و مسأله انتظار نيز که در ميان شيعيان، داراي پويايي و بالندگي ويژه‌اي است و جوامع شيعي به واسطه اين انديشه، استکبار ستيز و سلطه ناپذير مي‌باشند، از اين دستبرد و تحريف استثمار طلبان، مصون نمانده و چه بسيار فتنه‌ها که طي دو قرن اخير، تحت نام مقدس مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قوام و شيرازه وحدت و يکپارچگي امت اسلامي را از هم گسيخته است.

غائله صوفي اسلام در افغانستان، پيدايش فرقه قاديانيه در هندوستان، شورش خواجه يوسف کاشغري در ميان ترکمن‌ها، فتنه شيخي گري در ايران و عراق و بابيگري و بهائيگري و... از نتايج ناميمون اين استراتژي شيطاني استکبار جهاني است. در مقابل اين جريان فتنه انگيز استکبار، مجاهدان به مبارزه با دسيسه‌هايي که به رنگ مذهب و دين هستند بر آمدند و مجاهدت‌ها و رشادت هايي از خود به منصه ظهور گذاشتند تا جامعه ديني را از خدنگ خدعه گران، مصون بدارند و در اين راه تا سر حد جان مايه گذاشتند. اين مجاهدان، تنها از ميان عالمان ديني نبودند بلکه از ميان مردان سياست نيز کساني چون مرحوم محمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث، سعيد العلماء مازندراني و ميرزا تقي خان فراهاني معروف به اميرکبير، قدم در عرصه دفاع از باورهاي ديني امت اسلامي گذاردند.

اميرکبير و مبارزه با انحرافات

زماني که اميرکبير به صدارت رسيد، بيش از چند سالي از اعلام موجوديت فرقه ضاله بابيه نمي‌گذشت. بنيانگذار اين فرقه جاسوسي و استعماري، سيد علي محمد شيرازي بود که تحت حمايت کامل جاسوس خانه‌هاي روسيه و انگلستان در ايران و به ياري پيروان خود فروخته‌اي نظير ملا علي ترشيزي و ملا حسين بشرويه زخم چرکيني بر پيکر جامعه اسلامي ايجاد کرد که عفونت ناشي از آن، سال‌هاست که ملت مسلمان ايران را متألم نموده‌است.

علي محمد شيرازي، نخست خود را باب يا واسطه امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و ذات حروف سبعه خواند اما در سال‌هاي آخر زندگيش عنوان نقطه أولي و مظهر الاهي را مطرح کرد و گفت: من همان قائم موعود و مهدي منتظر و امام ثاني عشر هستم .

وي فردي صوفي منش بود که از تلفيق برخي عقايد مذهب تشيع و امور عرفاني با فلسفه يونان، معجوني مضحک ساخت و به عنوان دين جديد عرضه نمود. باب و طرفدارانش مدعي بودند که اين دين جديد را بايستي در سراسر عالم ترويج نمود. او در مطالبي که به پيروان خود، تحت عنوان وحي، القاء مي‌نمود کشتن مخالفان و از ميان برداشتن هر آن کس که اين مکتب و آئين جديد را نمي‌پذيرفت، مطرح مي‌کرد؛ لذا پيروان وي، دست به شورش زده و در صدد تسخير و تصرف شهرها برآمدند.

وقتي که ميرزا تقي خان امير کبير، زمام امور کشور را به دست گرفت، در کنار ساير کارشکني‌هاي استعمارگران در سراسر کشور، بابي‌ها نيز با الهام از القائات باب و حمايت‌هاي سفارتخانه‌ها در چند نقطه ايران آشوب به راه انداختند. خراسان، مازندران، زنجان، تبريز، شيراز، اصفهان، يزد، تهران و بسياري از روستا‌ها و شهرها صحنه فتنه و آشوب بابي‌ها بود.

با آنکه سياست اميرکبير در مورد اقليت‌هاي مذهبي، سياست نرمش و انعطاف پذيري بود، اما در خصوص حزب جاسوسي بابيه، هيچ انعطافي نشان نداد و اعتقاد داشت که آن‌ها بايد ريشه کن شوند؛ زيرا به درستي درک کرده بود که اصل و نسب و ايده و عمل آن‌ها از استعمار و در مسير منافع استعمارگران و عليه اسلام و مسلمين است.

امير ابتدا تصور مي‌کرد که بهتر است با معرفي کامل باب، او را رسوا کند و از اين راه، آتش فتنه و فساد او را خاموش نمايد ولي در جريان کار به اين حقيقت تلخ پي برد که دست‌هاي مرموز حامي او خيلي قوي تر از آن است که با تبليغات و حرف حساب بشود او را از ميدان به در کرد و معتقد شد که تا باب زنده‌است، هر روز شورشي از گوشه‌اي بروز خواهد کرد و عده‌اي را گمراه خواهد نمود و لذا علي رغم فشار و مخالفت خارجي‌ها، تصميم گرفت باب را از ميان بردارد.

اميرکبير توانست حکم قتل باب را از علما بگيرد و در روزهاي پاياني شعبان(1266) در شهر تبريز و مقابل ارک دولتي، او را اعدام کند. با اين اقدام شورش‌هاي مختلف بابي‌ها را با نهايت جديت و شدت عمل، سرکوب نمود و فتنه جويان را مجازات کرد.

انگيزه امير در سرکوب اين فتنه، انگيزه‌اي مقدس بود؛ از سويي به عنوان يک مسلمان متدين ـ که براي احکام و آراي شريعت اسلام، احترام خاصي قائل بود ـ نمي‌توانست از تحريف و آلودگي آن به دست مشتي بيگانه پرست مزدور و شياد، چشم بپوشد و سکوت نمايد و از سوي ديگر، امنيت مردم محروم و نظم و استقلال و تماميت ارضي کشور را در معرض خطر مي‌ديد و براي آنکه زمينه‌اي آرام و مساعد جهت اجراي اهداف اصلاح طلبانه خود و ترقي کشور فراهم آورد، ناگزير از آن بود که فتنه را قبل از آنکه هرچه سريعتر رشد کند، متوقف نمايد. از اين رو با قدرت و قاطعيت تمام، شورش بابيه را سرکوب کرد و رهبران اصلي آن را از بين برد، يا اسير نمود.

نتیجه:

اگر اميرکبير توانست خدمات شاياني را در طول مدت سه سال و نيم صدارتش انجام دهد که امروز اين خدمات، جزء افتخارات وي شمرده مي‌شود، همگي در پي ايجاد فضاي امني بود که از برخورد او با شورش‌ها و فتنه‌ها حاصل شد، که هم امنيت و نظم جامعه را در معرض خطر قرار داده بود و هم اعتقادات و باورهاي عمومي جامعه ديني را.[1]

پی‌نوشت‌ها:

[1]. براي اطلاع بيشتر از عملکرد اميرکبير در مقابل فتنه باب، رجوع کنيد به: فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، شماره‌هاي 47 و 48، ص 571-723.

پدیدآونده: محمد علي حججي