logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
وهابيت علیه مهدویت (3)

مقدمه:

سلفيه، (يعني همان كه بستر وهابيت است) مدعي است، هيچ مذهبي وجود ندارد و بايد به عصر سلف، (يعني دوران صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين) بازگشت و اسلام بلا مذهب را اختيار كرد.بيان شد كه سلفيه، پديده اي ناخواسته و نوخاسته است كه انحصار طلبانه، مدعي مسلماني است و همه را جز خود، كافر مي شمرد؛ فرقه اي خود خوانده، كه با انتساب به سلف صالح و با ادعاي وحدت در فضاي بي مذهب! با بنياد وحدت، مخالف است؛ سلفيه، (يعني همان كه بستر وهابيت است) مدعي است، هيچ مذهبي وجود ندارد و بايد به عصر سلف، (يعني دوران صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين) بازگشت و اسلام بلا مذهب را اختيار كرد.
سلفيه با دستي پرچم دعوت به وحدت را بلند كرده، مي گويند: بياييد با كنار گذاشتن همة مذاهب به سوي يگانه شدن رويم و با دستي ديگر شمشير تكفير،[1] بر كشيده، با حذف ديگران از جامعة اسلامي و راندن آنان به جمع كفار، مدعي آنند كه جامعة اسلامي را يكدست مي كنند.
روشن است دعوت به كنار گذاشتن مذهب در دوران قبل از ظهور، امري ناشدني است، چرا كه پيروان مذاهب به سادگي از مذهب خود دست نمي كشند و به سوي نقطه اي مجهول و تاريك ـ كه سلفيه مدعي آن است ـ نمي روند به ويژه آن كه در پشت اين دعوت به بي مذهبي ، نوعي مذهب نهفته است و بلكه اين دعوت، خود ، نوعي مذهب است، آن هم مذهبي، گرفتار چنگال جمود و تنگ نظري كه اسلام را به صورت ديني بي تحرك، بي روح، ناقص، ناتوان و بي جاذبه معرفي مي كند و با احياي روح خشونت و تعصب، راه را بر هرگونه نزديك شدن به همديگر مي بندد و به جاي آن، فضايي از درگيري ها و بدبيني ها را ايجاد مي كند و دست همگان را به شمشير پيكار مي گشايد با اين بيان كوتاه، وارد مباحث مي شويم.

سلفي از ريشة سلف به معناي پيشين است
ابن منظور مي گويد: سَلَف، يسلف، سلفاً و سلوفاً، يعني پيشي گرفت.[2] سالف، يعني پيشي گيرنده. سَلَف، سليف و سلفه، يعني جماعت پيشي گيرنده.  ابن فارس مي گويد: سلف: س ل ف، اصلي است كه دلالت بر تقدم و سبقت دارد؛ پس سلف، كساني هستند كه گذشته اند.[3]
جوهري نيز مي نويسد: سَلَف، يسلف، سلفاً به معناي مضي ، يعني گذشت آمده است و سلف الرجل، يعني پدران گذشتة مَرد.[4] از اين عبارات استفاده مي شود كه سلف در لغت به معناي تقدم زماني است؛ بنابراين هر زماني، نسبت به زمان آينده، سَلَف و نسبت به زمان گذشته، خَلَف است.[5] به بيان ديگر، معناي لغوي سلف مانند واژة قبل داراي، معناي نسبي است.

معناي اصطلاحي سلف
در معناي اصطلاحي سلف، اختلاف زيادي است.

  1. دكتر محمد سعيد رمضان البوطي مي گويد: سلف در اصطلاح بر كساني اطلاق مي شود كه در سه قرن اول اسلام مي زيسته اند.[6]
  2. برخي ديگر، آن را بر خصوص صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين اطلاق نموده اند.[7]
  3. دكتر يوسف قرضاوي مي گويد: سلف، عبارت است از همان قرن هاي اول ـ كه بهترين قرن هاي اين امت است ـ قرن هايي كه در آن ها فهم اسلام، ايمان، سلوك و التزام به آن تحقق يافت؛ سلفي گري نيز عبارت است از: رجوع به آنچه سلف اول در فهم دين؛ اعم از عقيده، شريعت و سلوك داشتند.[8] با اين بيان، منظور از سلف ، همان سه قرن نخست حيات امت اسلامي است.

منشأ اين اصطلاح
بنابر نقل دكتر محمد سعيد رمضان البوطي از انديشمندان بزرگ اهل سنت در كتاب السلفية مرحلة زمنية مباركة لامذهب اسلامي منشأ اين اصطلاح، روايتي است كه ابن مسعود به نقل از بخاري و مسلم (از كتب بسيار مهم حديثي اهل سنت) از پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند، او مي گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به روايت ابن مسعود فرمود: بهترين مردم، ]مردمان[ قرن من هستند؛ سپس كساني كه در پي ايشان مي آيند و سپس ديگراني كه در پي آنان مي آيند؛ پس از ايشان مردماني مي آيند كه گواهي هر يك، سوگندشان و سوگند هر كدام، گواهشان را نقض مي كند .[9]
گذشته از اشكال اساسي كه به متن اين حديث وارد است كه خواهم گفت؛ اين سؤال اساسي اينجا مطرح مي شود كه مقصود از اين سه قرن اوليه ـ طبق حديثي كه اهل سنت در صحيح مسلم و بخاري به آن استناد مي كنند و ما آن را بيان كرديم ـ كه پيامبر خدا به برتري آنان، گواهي داده است، چيست؟
آيا منظور، مسلماناني است كه در آن قرن ها زندگي مي كردند، صرف نظر از وضعيت برخي يا بسياري از آن ها يا آن كه مقصود پيامبر (صلي الله عليه و آله) از آن بيان، برتري تك، تك افراد مسلماني است كه در آن دوران زندگي مي كردند و بدين ترتيب، هيچ كس از مسلمانان آن دوران نخواهد بود كه اين حكمِ برتري، شامل او نشود؟ در اين زمينه، بيشتر علماي اهل سنت بر اين عقيده اند كه برتر بودن براي همة افراد آن سه قرن نخستين، ثابت است.
در مقابل، ابن عبدالبر (363 ـ 463 ه‍ .ق) بر اين باور است كه اين حكم براي مسلمانان آن سه قرن، ثابت است؛ ولي دربارة افراد، ممكن است اين برتر بودن در برخي از آنان صدق نكند و چه بسا در قرن هاي بعدي، كساني بيايند كه از اين برخي برتر باشند.[10]
اشكال اساسي كه در اين جا مطرح است، اين است كه آيات زيادي از قرآن به صراحت بيان مي كند كه برتر بودن انسان ها به تقوا، اعمال و رفتار انسان ها بستگي دارد و هر كس تقواي بيشتري داشته باشد، نزد خداوند گرامي تر است و تقدم و تأخر زماني، هيچ تأثيري در بهتر يا بدتر بودن آن شخص ندارد؛ احاديث فراواني از پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمة معصومين (عليهم السلام) وارد شده است كه ملاك برتري را ايمان و عمل صالح معرفي مي كنند، نه نسبت داشتن يا نزديكي زماني به عصر پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) همچنين روشن است كه اگر حديثي با آيات صريح قرآني، مخالفت داشت، آن حديث را بايد كنار زد و ـ ساختگي است؛ زيرا هيچ گاه بيان پيامبر صلي الله عليه و آله با آيات قرآن، مخالف ندارد؛ بلكه بيان كننده و مفسر آن است.
در مقابل، احاديث فراوان داريم كه سخن از برتري و منزلت برخي افراد سخن مي گويد نه همه افراد؛ نظير؛ حديث غدير من كنت مولاه فعليّ مولاه هر كس من، مولا و سرپرست او هستم؛ پس علي، مولا و سرپرست اوست ؛[11] حديث ولايت ... دعوا علياً ان علياً مني و انا منه، و هو وليّ كل مؤمن بعدي علي را رها كنيد، علي از من و من از او هستم و او، وليّ هر مؤمن بعد از من است ؛[12] حديث دار ان هذا اخي و وصييّ و خليفتي فيكم، فاسمعوا و اطيعوا همانا اين شخص ـ علي (عليه السلام) ـ برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست؛ پس به دستورات او، گوش فرا داده، از او اطاعت كنيد .[13]

نتیجه:

احاديث نقل شده، مورد اجماع شيعه و اهل سنت است و حتي در برخي از آن ها، متواتر[14] نيز مي باشند؛ ابن حجر هيثمي مي گويد: كه اين احاديث، صحيح بوده، هيچ گونه شكي در آن نيست، جماعتي همچون ترمذي، نسايي و احمد آن را نقل كرده اند و طرق او، جداً زياد است .[15]

ادامه دارد...

پی نوشت ها :
[1] . بي ديني، ارتداد.
[2] . لسان العرب؛ ج6، ص330 و 331.
[3] . معجم مقاييس اللغة، ماده سلف.
[4] . صحاح الغة، ماده سلف.
[5] . السلفية مرحلة زمنية؛ ص9.
[6] . السلفية مرحلة زمنية؛ ص9.
[7] . السلفية و دعوة الشيخ محد بن عبدالوهاب؛ ص9 و 10.
[8] . الصحوة الاسلامية؛ ص25.
[9] . نقدي بر مباني وهابيت؛ سلفيه، بدعت يا مذهب، محمد سعيد رمضان البوطي، ترجمة دكتر حسين صابري، چاپ دوم؛ ص20.
[10] . ر.ك. فتح الباري بشرح صحيح البخاري، چاپ الميمنيه؛ ج7، ص4.
[11] . الغدير؛ ج1، ص 31 ـ 36.
[12] . مسند احمد؛ ج4، ص438.
[13] . تاريخ طبري؛ ج2، ص220.
[14] . متواتر يك اصطلاح حديثي است به معناي اينكه روايتي از طرق و سند هاي متفاوت آنقدر مطرح شده باشد كه كاملاً پذيرفته شده و احتمال ساختگي بودن آن، به هيچ عنوان داده نشود.
[15] . صواعق المحرقه؛ ص42 و 43.

پدید آورنده:نعمت الله حشمتي