logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
انواع ملاقات با حضرت در دوران غیبت

مقدمه:

از آن‌جا که در روايات، پنهان‌زيستي آن امام بزرگوار، رازي از رازهاي خداوند دانسته شده و درباره چگونگي آن غيبت، ديدگاه‌هاي متفاوتي ذکر شده، درباره ملاقات با آن حضرت در عصر غيبت، نگاه‌هاي مختلفي ارائه شده است. بنابراين يكي از بحث‌هايي كه درباره حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) لازم است به طور ويژه مورد توجه قرار گيرد، بحث ملاقات با آن حضرت در دوران غيبت است. این امر موضوعی است که در نوشتار حاضر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

دو دیدگاه پیرامون تلاش برای ملاقات با حضرت مهدی(علیه السلام)

پيش از آن که به بحث در اين‌باره بپردازيم اشاره به اين نکته لازم است كه درباره تلاش براي ملاقات با حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دو ديدگاه وجود دارد:

برخي دستورالعمل‌هايي را براي ديدار با حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ارائه مي‌كنند، ايشان طلب ديدار را نوعي ابراز ارادت نسبت به آن حضرت مي‌دانند و آن را برخاسته از شيدايي و عشق خود به ايشان مي‌دانند. اگرچه چنين باوري قابل تقدير و به عنوان امري شخصي بين افراد با آن حضرت قابل قبول است اما به عنوان يك دستور العمل شرعي، نيازمند روايت و دليل است كه به نظر مي‌رسد در ميان روايات معتبر چنين توصيه‌اي صورت نگرفته است.

در مقابل برخي بر اين باورند از هيچ روايت موثقي به دست نمي‌آيد كه توصيه شده باشد كاري انجام دهيم تا به ملاقات با آن حضرت نايل شويم. اگر در برخي دعاها نيز از خداوند مي‌خواهيم که چهره نوراني آن حضرت را ببينيم، به زمان ظهور آن حضرت انصراف دارد و به نوعي دعا براي ظهور آن حضرت است. اين‌ها معتقدند در برخي روايات سفارش شده است دنبال چنين كاري نباشيم.

از جمله خود حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تأكيد فرموده‌است شيعيان در دوران غيبت در جست‌وجو و ديدار با آن حضرت نباشند. آن حضرت در توقيع شريف، در پاسخ كسي كه از خانه و ديار خود دل كنده بود و در پي ديدار آن حضرت تلاش فراواني مي‌كرد، وي را از اين تلاش برحذر داشته، فرموده است:

«مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشَاطَ وَ مَنْ أَشَاطَ فَقَدْ أَشْرَكَ»؛[1]

هر کس جست‌و‌جو کند، هر آينه مي‌طلبد و هر کس بطلبد، به ديگران بنمايد و هر کس به ديگران بنمايد، به کشتن دهد و هر کس به کشتن دهد، مشرک شود.

آن شخص نيز در امتثال امر مولاي خود چنين كرده، به ديار خود باز گشت. ‏

نيز آن حضرت در توقيعي ديگر، پس از آن که سير امامت را تا امام عسكري (علیه السلام) بيان مي‌فرمايد، اين‌گونه ادامه مي‌دهد:

«... َوْصَي بِهَا إِلَي وَصِيٍّ سَتَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَمْرِهِ إِلَي غَايَةٍ وَ أَخْفَي مَكَانَهُ بِمَشِيَّتِهِ... فَلْيَدَعُوا عَنْهُمُ اتِّبَاعَ الْهَوَي وَ لْيُقِيمُوا عَلَي أَصْلِهِمُ الَّذِي كَانُوا عَلَيْهِ وَ لَا يَبْحَثُوا عَمَّا سُتِرَ عَنْهُمْ فَيَأْثَمُوا وَ لَا يَكْشِفُوا سَتْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَنْدَمُوا...»؛[2]

...وصايتي که در دست داشت، به وصي خود سپرد که خداي عزّ و جلّ او را پنهان کرد، تا مدتي که دارد. و به مشيّت خود جايش را نهان داشت... و بايد پيروي هواي نفس را از سر بگذارند و بر اساسي که داشتند و بر آن بودند، بر سر پا بايستند. و از آنچه بر آن‌ها پوشيده شده است، کاوش نکنند كه به گناه مي‌افتند. و پرده‌اي که خداي عزّ و جلّ افکنده است، بالا نزنند، تا پشيمان شوند...».

برخي مراجع تقليد نيز در پاسخ به اين پرسش كه «آيا از جمله‌ تكاليف‌ شيعه‌ در عصر غيبت، درخواست‌ و تقاضاي‌ ديدار با امام‌ است يا چنين‌ تكليفي‌ نيست؟» گفته است:

نه؛ ما مأ‌مور نيستيم‌ كه‌ اصرار به‌ ديدن‌ حضرت‌ داشته‌ باشيم. كسي‌ ممكن‌ است‌ خدمت‌ حضرت‌ مشرف‌ بشود؛ امّا آناني‌ كه‌ مشرّف‌ شدند، خبري‌ نمي‌دهند. آنان، تظاهر به‌ اين‌ مسايل‌ نمي‌كنند. بر اساس‌ رواج‌ همين‌ تفكر غلط، خيلي‌ها مي‌آيند پيش‌ ما و مي‌گويند: «آقا! دعا كنيد تا حضرت‌ مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ببينيم».[3]

يكي ديگر از مراجع، اين مطلب را اين‌گونه بيان كرده است:

نبايد اين مطلب را در جامعه گسترش دهيم كه بايد بيابان‏ها و كوه و دشت را طي كنيم تا آن حضرت را ببينيم. خود آن حضرت نيز فرموده‏اند: «هر كسي ادعاي مشاهده نموده، بايستي او را تكذيب كنيد.» اصلاً ما نيازي به اين حرف‏ها نداريم. آنچه وظيفه ما و همه شيعيان و دوستداران آن حضرت است، اشاعه فرهنگ صحيح «مهدويّت»، «مهدي زيستي» و «ترويج افكار ائمه (علیهم السلام)» است.[4]

صرف‌نظر از اين‌كه به دنبال ديدار حضرت بودن، امري لازم و يا غير لازم است، مي‌پردازيم به ديدگاه‌هاي متفاوت درباره ملاقات با آن حضرت.

دیدگاه‌های متفاوت در زمینه ملاقات با حضرت مهدی(علیه السلام)

همان‌گونه كه پيش از اين ياد شد، به دليل وجود روايات و حکايات متعارض، در اين بحث، ديدگاه‌هاي متفاوتي وجود دارد:[5]

الف) عدم امکان ملاقات به طور مطلق

اين ديدگاه، به طور اساسي از رواياتي قابل استفاده است که از ناپيدايي آن حضرت در دوران غيبت سخن به ميان آورده است. برخي از اين روايات، با مضامين ذيل[6] اين ديدگاه را شکل مي‌دهند:

1. «تَري وَ لا تُري؛ مي بيند و ديده نمي‌شود».[7]

2. «لا يَرَوْنَهُ؛ او را نمي‏بينند».[8]

3. «يَرَي النَّاسَ وَ لَا يَرَوْنَهُ؛ مردم را مي‌بيند و مردم او را نمي‌بينند».[9]

4. «يَغِيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ؛ شخص او از شما غايب مي‌شود».[10]

5. «لَا يُرَي جِسْمُهُ؛ جسم او ديده نمي‌شود».[11]

6. «لَا يُرَي شَخْصُهُ؛ شخص او ديده نمي‌شود».[12]

7. «لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ؛ شخص او را نمي‌بينيد».[13]

8. «أَرَي الْخَلْقَ وَ لَا تُرَي؛ مردمان را مي‌بينم و تو ديده نمي‌شوي».[14]

روشن است که همه روايات پيشين و احاديثي مانند آن، دلالت مي‌كند آن حضرت با وجود اين که زنده است و بين مردم زندگي مي‌کند و مردم را مي‌بيند، مردم آن او را نمي‌بينند.

روايات پيشين و مانند آن، باعث شده است ابن ابي زينب نعماني ـ در جايگاه نخستين كسي كه به طور شايسته روايات مربوط به حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را گردآوري و بررسي كرده است ـ درفصلي از كتاب خود، به روشني مشاهده حضرت را در عصر غيبت جايز ندانسته و تحقيق در اين زمينه را ممنوع و شيعيان را در نديدن حضرت، معذور بداند. وي به اين نكته مهم، اين‌گونه اشاره كرده است:

«... و هم معذورون في أن لايروا حجتهم و إمام زمانهم في أيام الغيبة و يضيق عليهم في كل عصر و زمان قبله أن لا يعرفوه بعينه و اسمه و نسبه و محظور عليهم الفحص و الكشف عن صاحب الغيبة و المطالبة باسمه أو موضعه أو غيابه أو الإشارة بذكره فضلا عن المطالبة بمعاينته»[15]؛

... براي شيعيان، جست‌وجوي امام و كشف صاحب غيبت و در پي نام و محلّ سكونت و محل غيبت او بودن يا اشاره به ذكر او كردن، ممنوع است، چه رسد بر آن‌كه بخواهند آشكارا او را ببينند.

با وجود آن‌كه اين ديدگاه، از روايات پيشين قابل استفاده است، و نيز به رواياتي که امام را بسان خورشيد پس ابر معرفي کرده، نزديک‌تر است، كسي به روشني قائل به آن نشده و امكان ملاقات را ممتنع ندانسته است؛ به دليل آن که:

1. در دسته دوم روايات، برخي روايات، امکان ملاقات را منتفي ندانسته، ديدن بدون شناخت را ممکن دانسته‌اند.

2. شکي نيست در دوران غيبت صغرا که بخشي از دوران غيبت آن حضرت است، برخي شيعيان ـ به‌ويژه نايبان خاص آن حضرت را ملاقات کرده‌اند؛ بنابراين شکي نيست که روايت‌هاي ياد شده، تخصيص خورده و ملاقات با آن حضرت امکان دارد.

درباره امکان ملاقات، برخي انديشوران شيعه نيز چنين نوشته‌اند:

1. سيّد مرتضي مي‌نويسد:

... همانا ممتنع نيست که امام براي برخي دوستانش آشکار شود؛ از افرادي که از سوي آن‌ها ترسي وجود ندارد.[16]

2. شيخ طوسي نيز مي‌نويسد:

نخست ما با جزم و يقين نمي‌دانيم که آن محبوب دل‌ها از ديده همه دوستدارانش نهان و غايب است؛ بلکه امکان دارد براي بيشتر آنان ظاهر شود[17].

3. سيّد بن طاووس نيز خطاب به فرزند خود در اين‌باره فرموده است:

امام، اكنون از جميع شيعيان غايب است؛ ولي ممتنع نيست گروهي از آنان به ملاقات حضرت مشرف شده، از گفتار و کردار او استفاده کنند[18].

ب) امکان ملاقات بدون شناخت

در اين ديدگاه، بر خلاف ديدگاه نخست، امکان ملاقات مورد پذيرش است؛ ولي وقوع ملاقات همراه شناخت آن حضرت را در اين دوران، غير قابل پذيرش و آن را با فلسفه غيبت در تعارض مي‌داند.

در اين ديدگاه، به طور عمده به رواياتي استناد مي‌شود که در آن، سخن از ديده‌شدن حضرت به ميان آمده است؛ امّا تصريح شده که در آن ديدار، هرگز شناختي از حضرت صورت نمي‌گيرد؛ بنابراين امکان ديدار هست؛ اما افراد، آن حضرت را نخواهد شناخت.

شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمة و نيز در علل الشرايع با ذکر سند از سدير نقل کرده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:

«إِنَّ فِي الْقَائِمِ سُنَّةً مِنْ يُوسُفَ... فما تنکر هذه الامة ان يکون الله عزّ و جلّ يَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَكُونَ يَسِيرُ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ بُسُطَهُمْ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ حَتَّي يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ نَفْسَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ..». ؛

در قائم، سنّتي از يوسف است... چرا اين مردم منکرند که خداي تعالي با حجت خود همان کند که با يوسف کرد؟ بين ايشان گردش کند و در بازارهاي آن‌ها راه رود و بر بساط آن‌ها پا نهد و آن‌ها او را نشناسند، تا آن‌گاه که خداي تعالي به او اذن دهد که خود را به آن‌ها معرفي سازد؛ همان‌گونه که به يوسف اذن داد.... [19]

برخي، اين روايت را دليلي بر امكان ملاقات و وقوع آن و نيز پذيرش ادعاي ملاقات انگاشته‌اند؛ در حالي كه با كمي تأمل در مي‌يابيم كه نه فقط چنين استفاده‌اي از روايت نادرست است، بلكه براي ديدگاه عدم شناخت، بهتر به كار مي‌آيد. چرا كه از حكايات تاريخي و روايات، هرگز به دست نمي‌آيد تا زماني كه حضرت يوسف خود را معرفي نكرد، كسي او را با عنوان يوسف شناخته باشد.

اين پاسخ، زماني قاطعيت بيشتري مي‌يابد كه بدانيم صريح آيه قرآن، از اين حكايت دارد كه حتي برادران يوسف كه مدت‌ها با وي زندگي كردند، در ديدار نخست او را نشناختند.

بنابراين دست كم، با استناد به اين روايت و مانند آن، شباهت آن حضرت با يوسف اقتضا دارد كه هرگز با عنوان حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شناخته نشود.

سخن ديگري نيز در تأييد اين ديدگاه از نايب خاص حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) محمد بن عثمان نقل شده است که مي‌گويد:

«وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ يَرَي النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ»؛

به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر، هر سال در موسم حج حاضر مي‌شود؛ مردم را مي‌بيند و آن‌ها را مي‌شناسد و مردم، او را مي‌بينند؛ ولي نمي‌شناسند.[20]

از اين روايات، استفاده مي‌شود نه فقط هنگام ملاقات که پس از آن هم، حضرت شناخته نمي‌شود. منطقي است گفته شود کسي که هنگام ديدار، آن حضرت را نشناخته است، دليلي وجود ندارد پس از آن بگويد آن کسي را که ديده، به طور حتم حضرت بوده است. چه بسا از ملازمان آن حضرت يا يکي از اولياي الهي بوده که به دستور آن حضرت، براي رفع مشکل او اقدام كرده است. اين نکته، قابل تأمل است.

حجم روايات اين ديدگاه، بسيار کمتر از دسته نخست است؛ امّا به هر حال مي‌توان ديدگاه ياد شده را از آن به دست آورد.

جمع بين دو ديدگاه ياد شده به اين صورت است که آن حضرت، از نگاه عموم مردم پنهان است و اگر اراده كند کسي آن حضرت را ببيند، او را نخواهد شناخت.

 

ج) وقوع ملاقات همراه با شناخت و عدم پذيرش ادعا

در اين ديدگاه، نه فقط امکان و وقوع ملاقات مورد پذيرش است، بلکه ملاقات همراه با شناخت آن حضرت نيز پذيرفته شده است؛ امّا آنچه مورد انکار است اين که ملاقات کننده، حق ندارد مشاهده خود را براي ديگران نقل نمايد. به بيان ديگر ادعاي ملاقات نمايد.

اين ديدگاه، به طور عمده از توقيعي با اين مضمون استفاده شده است. در اين توقيع كه شش روز پيش از مرگ علي بن محمد سمري، واپسين سفير خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ناحيه آن حضرت صادر شده، [21]چنين آمده است:

به نام خداوند بخشنده مهربان.‌اي علي بن محمد سمري! خداوند پاداش برادرانت را درباره تو بزرگ نمايد. تو در فاصله شش روز مي‏ميري. كارهاي خود را انجام بده و به هيچ كس وصيت نكن كه پس از تو جانشينت باشد كه غيبت دوم و كامل واقع شد و ظهوري نيست، مگر پس از اذن خداوند. اين اذن پس از مدتي طولاني است كه دل‏ها قسي و سخت شود و زمين، از ستم پر گردد.

به زودي از شيعيان من، كساني خواهند آمد كه ادعاي مشاهده بكنند. آگاه باشيد هر كس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهده كند او دروغگوي افترا زننده است. و توان و نيرويي نيست مگر از سوي خداوند بزرگ.[22]

اين توقيع شريف، حد اقل به سه نكته اساسي تصريح كرده است:

1. نيابت خاصي كه با عثمان بن سعيد آغاز شده بود، با رحلت سمري به پايان رسيد (وَ لَا تُوصِ إِلَي أَحَدٍ فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ)؛

2. غيبتي كه در دوران پيش به دلايلي ناقص بود، اينك با رفع آن عوامل، تمام و كامل شده است (فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ)؛

3. مدعي مشاهده، دروغگوي افترا زننده است (أَلَا فَمَنِ ادَّعَي الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَرٍ).

در اين جا مدعي، اعم از اين است كه به ادعاي خويش اطمينان داشته باشد يا به دروغ، ادعايي را مطرح كند يا بپندارد حق است.

البته برخي بزرگان، اشكالاتي به توقيع وارد ساخته، نوشته‌اند:

اين خبر، ضعيف و غير آن خبر؛ واحد است كه جز ظني از آن حاصل نشود و مورث جزم و يقين نباشد؛ پس قابليت ندارد كه معارضه كند با وجدان قطعي كه از مجموع آن قصص و حكايات پيدا مي‏شود. هر چند از هر يك آن‌ها پيدا نشود؛ بلكه از جمله‏اي از آن‌ها دارا بود كرامات و خارق عاداتي را كه ممكن نباشد صدور آن‌ها از غير آن جناب؛ پس چگونه روا است اعراض از آن‌ها به جهت وجود خبر ضعيفي كه ناقل آن كه شيخ طوسي است ـ عمل نكرده به آن، در همان كتاب.[23]

در مجموع، اين مؤلف بزرگوار بر توقيع چهار اشكال وارد كرده است:

1. توقيع، خبر واحد و غير قابل اعتماد است؛

2. خبر، مرسل و ضعيف است؛

3. شيخ طوسي كه توقيع را نقل كرده به آن عمل نكرده است؛

4. توقيع، معرض عنه است؛ چرا كه اصحاب، حكايات زيادي نقل كرده‏اند كه اشخاص با امام زمان (علیه السلام) ديدار داشته‏اند.

در پاسخ به اشکال‌هاي پيشين، گفته شده است:

1. توقيع مرسل نيست؛ چرا که شيخ صدوق در کمال الدين آن را با سند ذکر کرده است. افزون بر آن، شيخ طوسي اين حديث را از ابن بابويه نقل مي‌کند و مي‌گويد: «اخبرنا جماعة»؛ پس توقيع از يک طريق نيست؛ بلکه از طرقي گوناگون آن را نقل مي‌کند. سرانجام آن که، اگر در کتاب احتجاج طبرسي به صورت مرسل ذکر شده است، وي در ابتداي کتاب خود مي‌گويد: «سند روايات را نياورده‌ام يا به سبب شهرت يا مطابقت با عقول يا اين‌كه مجمع عليه است».

2. توقيع ضعيف نيز نيست؛ چرا که همه راويان آن، ثقه هستند و خبر واحد ثقه است كه حجيت آن در اصول ثابت شده است و مي‏توان به آن اعتماد كرد.

از نقل‌هاي متعدد استفاده مي‌شود که به اين حديث، توجه و اعتنا شده است؛ گر چه منظور ما، شهرت اصطلاحي نيست. اين تعدد نقل در کتاب‌هاي بزرگان مذهب از قدما و متأخران و معاصران، بدون اشاره به ضعف و ردّ آن را مي‌توان يکي از شواهد ـ نه دلايل ـ اعتبار قرار داد.[24]

3. اين كه گفته شده است: «راوي آن، شيخ طوسي، به توقيع عمل نكرده است»، درست نيست؛ چرا كه آنچه شيخ طوسي نقل كرده است، به دوران غيبت صغرا مربوط مي‏شود و توقيع، نفي ادعاي ديدن در دوران غيبت كبرا را مورد نظر دارد و مدعي ديدار در اين زمان را بايد تكذيب كرد.

4. اين كه گفته‏اند: «از توقيع اعراض شده است» درست نيست؛ زيرا عالمان بزرگوار ما كه پس از شيخ صدوق، به نقل توقيع پرداخته‏اند، به آن، باور داشته و در سند و دلالت آن، ترديدي نكرده‏اند.

افزون بر آن، اين که هنگامي اعراض اصحاب از توقيع اثبات مي‌شود که همه ناقلان حديث ياد شده، ادعاي ملاقات را باور داشته باشند و چون چنين چيزي ـ نه به دلالت مطابقي و نه التزامي ـ از کلام آن‌ها قابل برداشت نيست و بلکه در مواردي بر خلاف آن است، نمي‌توان گفت به طور کلي اصحاب از آن اعراض كرده‌اند. علاوه بر آن، اعراض برخي باعث ضعف حديث نمي‌شود.

ممکن است گفته شود منظور توقيع، مشاهده همراه با ادعاي سفارت يا وکالت از جانب حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رساندن پيام به آن حضرت و گرفتن پاسخ از ايشان است.

اين احتمال، خلاف ظاهر عبارت حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقيع شريف است؛ زيرا در آن صورت، امام بايد مي‌فرمود: « ألا فَمنِ ادعي المشاهدة مع السفارة او الوکالة فهو کذّاب»؛ در حالي که به صورت مطلق مي‌گويد: «هر كس ادعاي مشاهده کند، دروغگو است».

اين جا لازم است به برخي سخنان بزرگان اشاره كنيم كه در آن، ضمن پذيرش امكان ملاقات، گفته‌اند در صورت ملاقات، فرد ملاقات‌كننده پرده از راز ديدار خود بر نخواهد داشت و اين، همان تكذيب ادعاي ملاقات است.

1. سيّد مرتضي، بدون آن‌كه قاطعانه ملاقات با حضرت را بپذيرد، عدم امكان ملاقات را غير قطعي دانسته، مي‌نويسد:

انا غير قاطعين علي ان امام لايصل اليه احد و لايلقاه بشر فهذا امر غير معلوم ولاسبيل الي القطع عليه... ؛[25]

ما قطع نداريم دست کسي به امام نمي‌رسد و بشر نمي‌تواند او را ملاقات کند. اين، امري غير معلوم است که راهي بر قطع به آن نيست.

وي آن‌گاه با فاصله چند صفحه، در پاسخ به اين پرسش که اگر غيبت حضرت به سبب ترس از دشمنان است، چرا از دوستان پنهان است؟ مي‌نويسد:

«...انه غير ممتنع ان‌يکون الامام علیه السلام يظهر لبعض اوليائه ممن لايخشي من جهته شيئاً من اسباب الخوف، فان هذا مما لايمکن القطع علي ارتفاعه و امتناعه، و انما يعلم کل واحد من شيعته حال نفسه ولا سبيل له الي العلم بحال غيره»؛[26]

... همانا ممتنع نيست که امام براي برخي دوستانش آشکار شود؛ از افرادي که از سوي آن‌ها ترسي وجود ندارد. پس به درستي که اين، از اموري است که قطع بر امتناع و ارتفاع آن ممکن نيست. و هر يک از شيعيان حال خودش را مي‌داند و راهي نيست براي آگاهي به حال ديگران.

درباره فرمايش سيّد مرتضي نكاتي قابل تأمل است:

الف) در بخش نخست گفتار خود فقط استبعاد عدم امکان ملاقات را رد کرده و اين، به معناي پذيرش ادعاي ملاقات نيست؛ چرا که اگر او ـ دست كم‌ـ ادعاي ملاقات را قبول داشت، به طور حتم بر آن تأکيد مي‌کرد.

ب) او در واپسين جمله کلام خويش (راهي نيست براي آگاهي به حال ديگران) به اشاره، ادعاي ملاقات را نيز رد کرده است.

2. شيخ طوسي نيز آن مضمون را اين‌گونه بيان كرده است:

«إنا أولاً لانقطع علي استتاره عن جميع أوليائه؛ بل يجوز أن‌يظهر لأكثرهم و لايعلم كل إنسان إلاّ حال نفسه»؛[27]

اولاً ما با جزم و يقين نمي‌دانيم آن حضرت از ديده همه دوستدارانش نهان و غايب است؛ بلکه امکان دارد براي بيشتر آنان ظاهر شود و هر فرد، فقط از حالات خود خبر دارد.

اين بيان، ديدن آن حضرت را ممکن مي‌داند؛ امّا درباره ادعاي وقوع ملاقات، به نظر مي‌رسد، آن را منتفي مي‌داند.

3. سيّد بن طاووس نيز خطاب به فرزند خود، در اين‌باره فرموده است:

«و اذا کان غير ظاهر الآن لجميع شيعته فلايمتنع أن‌يکون جماعة منهم يلقونه و ينتفعون بمقاله و فعاله و يکتمونه...»؛[28]

اگر امام اكنون از جميع شيعيان غايب است؛ ولي ممتنع نيست گروهي از آنان به ملاقات حضرت مشرف شده، از گفتار و کردار او استفاده کنند و از ديگران بپوشانند....

فرمايش سيّد بن طاووس مؤيد ديدگاه تکذيب ادعاي مشاهد است؛ چه اين که پوشاندن تشرّف هنگامي كه در مقياس کلّي باشد، به معناي ردّ تمام ادعاهايي است که در دست است.

4. محقق اربلي نيز پس از نقل کلامي از مرحوم طبرسي که گفته است:

« ما قطع نداريم کسي در دوران غيبت به امام نمي‌رسد»، اظهار شگفتي کرده نوشته است:

مرحوم طبرسي چرا چنين گفته است؟ در حالي که بايد قطع به اين داشته باشد؛ چرا که با فاصله اندکي پيش از اين، او توقيع نفي ملاقات را (فمن ادعي المشاهدة...) را ذکر کرده بود.

محقق اربلي آن‌گاه ديدگاه خود را در توجيه سخن مرحوم طبرسي، اين‌گونه بيان کرده است:

حتماً او نظر به اين نکته داشته است که افرادي که احياناً به ديدار نايل مي‌شوند، هرگز آن ديدار را افشا نخواهند کرد و افرادي که به چنين ادعايي دست مي‌زنند، دروغگويند.[29]

 

د) امکان ملاقات و پذيرش ادعا

گروهي از دانشمندان شيعه بر اين باورند كه در غيبت كبرا، ملاقات‌هاي فراواني با آن حضرت صورت گرفته است. اين ديدگاه، بين متأخران شهرت بيشتري پيدا کرده است. اين گروه بر قبول امكان، وقوع و ادعاي ملاقات با حضرت حجّت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در غيبت كبرا به حکايت‌هايي که در اين‌باره در دست است، استناد كرده‌اند

ايشان بر اين باورند که در كتاب‏هاي بسياري، داستان‏هاي گوناگوني نقل شده كه سخن از ملاقات با حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ميان آورده است و هرگز انبوه اين ادعاها را نمي‌توان انکار نمود.

مهم‌ترين دليل ايشان، اين است که چگونه ممکن است اين همه ادعاي ملاقات دروغ باشد؟

برخي در پاسخ به اين استدلال گفته‌اند: چگونه از مجموع حکايت‌ها مي‌توان به يقين رسيد؟ در حالي که ملاقات‌ها تک‌تک يقين آور نيست. مجموع تشکيل شده از اين تک تک‌ها چگونه يقين آور است؟

و نيز گفته‌اند: کسي نگويد اين مجموع، مانند متواتر، يقين خواهد آورد؛ زيرا گفته مي‌شود: درباره تواتر، مفاد همه خبرها يکي است؛ امّا اين‌جا چنين نيست. و موارد حکايات، گوناگون است؛ بنابراين قطعي نيز از اين حکايات به دست نمي‌آيد؛ مگر براي کسي که شگفت‌زده فراواني شمار اين حکايت‌ها شود و چنين قطعي به قطع قطّاع بيشتر شبيه است.

افزون بر آنچه ذکر شد، برخي ملاقات‌ها را به دسته‌هايي تقسيم کرده، آن‌گاه نتيجه گرفته‌اند بخش اندکي از آن‌ها با توقيع، در تعارض است.