مقدمه:
با دوستاني از اهل فکر و انديشه درباره برخي فيلم ها جلساتي داشتيم. در يکي از اين جلسات، سخن از فيلم نوسترا داموس 2012 شد. هر کدام سخنان ارزشمندي گفتند. آنچه در ذيل مي آيد، تآملات اين جناب در آن جلسة ارزشمند است:گويا ماجراي تحريف اشعار و مطالب معروف به پيشگويي هاي نوسترا داموس پايان پذير نيست و قرار است هر از چندگاه، توپخانة دروغ پردازي غرب با شيوه هاي مختلف، آينده را هولناک و به اين طريق، مخاطبان خود را در وحشت و بهت فرو ببرد و از آنان چون آدمي که دچار شوک شده و اراده و تعقلي ندارد؛ براي مقاصد خود بهره برداري و با اهداف خود همراه کند. در اين ميان به تعبير هانتينگتون (نظريه پرداز جنگ تمدن ها) و ديگران، مهم ترين هدف و مخالف تمدن اسلام است. باز به اعتراف خود آنان، انقلاب اسلامي ايران معادلات جهان را به هم ريخته و به تعبير فرانسيس فوکوياما ، شاگرد هانتينگتون اين شيعه است که چون پرنده اي با بال سرخ (امام حسين (عليه السلام) و شهادت طلبي) و بال سبز (امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و اميد به آينده روشن) و قلبِ تعبد پذيري و ولايت پذيري و پيروي از فُقها، سال هاي متمادي، جنبش خيز و مبارز در مقابل تمام دنياي آنان ايستاده است.
با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، جبهه غرب با جرياني مواجه شد که نه غربي بود و نه شرقي و برخلاف نظام هاي سکولاريسمي (کمونيستي يا ليبراليستي که دين را حذف يا به انزوا کشانده اند)، به محوريت دين و به رهبري عالمي ديني، تمام دنياي آنان را به تمسخر گرفته بود؛ انقلابي که به مرز ايران محدود نبود و تمام محرومان و مستضعفان عالم را به اسوه برداري و همراهي فرا مي خواند. لذا نظام سلطه در کنار تمام شيوه ها و ابراز هاي مختلف، نظير محاصره اقتصادي، کودتاي طبس، نوژه و جنگ تحميلي و ... ؛ هنر را نيز به ياري گرفت.
در ميان فيلم ها و سريال هاي متفاوت که سال هاست توسط کمپاني هاي صهيونيستي عرضه مي شود، نظام غرب، ليدر و رهبري جريان انکار، تخريب، تحريف و جايگزين سازي[1] را داراست و گاه به صورت مستند (چون فيلم مردي که فردا را ديد، نوسترا داموس 2012 و ...) و گاه به صورت هنري و سينمايي (چون 2012، آرماگدون... و هزاران اثر هنري ديگر) ارائه مي شود.
آنچه در اين نوشتار مورد بررسي و مقايسه قرار مي گيرد عبارت است از دو مستند (The Man Who Saw Tomorrow )مردي که فردا را ديد (معروف به پيشگويي هاي نوسترا داموس) به کارگرداني رابرت ژنت (Robert Guenette ) با اجراي بازيگر و کارگردان مطرح، اورسن ولز (Orson Welles ) محصول 1981 يعني چند سالي پس از آغاز انقلاب اسلامي ايران و مستند نوسترا داموس 2012 به کارگرداني اندي پيکارد Andy Pickard محصول 2009 که به تازگي ارائه شده است. البته توضيح مفصل دربارة نوسترا داموس و فيلم مردي که فردا را ديد (يا همان پيشگويي هاي نوسترآ داموس) را سابقاً بيان داشته ايم.[2]
شباهت ها و تأملات
1ـ هر دو فيلم، در بردارنده ترکيبي از پيشگويي ها و مطالبي با ژستِ علمي است تا اهداف سازندگان به خوبي به بيننده القاء گردد.
2ـ اشعار مبهم منسوب به ميشل نوسترا داموس، بار اولي نيست که تحريف مي شود، در سال 1940 توسط هيتلر و پس از آن در سال 1943 به وسيله چرچيل و بارها توسط آمريکا مطابق اهداف آنان تفسير شده است. در اين موضوع نيز دو اثر مشترکند.
3ـ آينده در هر دو فيلم وحشتناک و هراس انگيز است.
4ـ در هر دو مستند، به کنايه يا صراحت، اسلام، مسلمانان، جمهوري اسلامي ايران و رهبران آن، تهديد کننده امنيت و آينده جهان مطرح مي گردند.
در فيلم مردي که فردا را ديد (محصول 1981)، پس از نشان دادن صحنه هاي انقلاب اسلامي ايران، رهبري از جهان اسلام، به عنوان سومين ضد مسيح و رهبر ترور و وحشت مطرح مي گردد (البته در نمايي شبيه به حسينه جماران) که پس از هيتلر و ناپلئون جهان را به نابودي و جنگ مي کشد و به صراحت مطرح مي شود. مسلمانان با پي بردن به ارزش ها و قدرت خود، مي توانند براي جهانيان خطر باشند .
در فيلم اخير نيز (نوسترا داموس 2012) با نشان دادن تصوير رييس جمهور کنوني ايران (دکتر محمود احمدي نژاد) به صراحت بيان مي شود: اين واقعيت است که ايران، هم اکنون يک تهديد بزرگ براي غرب است... و بخشي از بحران بزرگي است که کل بشريت را تهديد مي کند .
5ـ هر دو فيلم برخلاف نقطه مشترک تمام اديان [3]، مبني بر عدم صحت توقيت و تعيين وقت براي ظهور و يا قيامت، به تعيين وقت پرداخته و زمان ارائه مي دهد و به صراحت از آغاز ويراني هاي فراگير و وحشت آخرين در آينده اي نه چندان دور سخن مي گويد.
فيلم اول محصول 1981؛ آغاز جنگ ها را 1994 و آمدن پادشاه وحشت و اوج درگيري ها را 1999 بيان مي دارد و فيلم دوم محصول 2009 (شبيه آثار ديگري که سال 2012 را مطرح مي نمايد[4]) ويراني ها را سال 2012 مطرح مي نمايد.
6ـ در هر دو اثر، اين مطلب، صريح يا غير مستقيم القاء مي شود که جريان انقلاب اسلامي ايران، آغاز گر فتنه ها آخر الزماني است و باعث بيداري ديگران شده است.
چنان که گفتيم؛ در فيلم اول (مردي که فردا را ديد The Man Who Saw Tomorrow محصول 1981) ؛ پس از تصاوير انقلاب اسلامي و امام راحل، از بيداري ملت هاي مسلمان و پي بردن آنان به حکومت فوق العاده خود سخن مي گويد
در فيلم دوم (نوسترا داموس 2012) نيز با نشان دادن تصوير رييس جمهور فعلي ايران، جمهوري اسلامي ايران را بخشي از بحران بزرگي مطرح مي کند. که کل بشريت را تهديد مي کند و در کنار تصوير رئيس جمهور ايران، تصوير هوگو چاوز قهرمان ضد آمريکايي ارائه مي شود که به گونه اي نشانگر تأثير پذيري از ايران است.
7ـ نقطه مشترک ديگر اين است که در هر دو محصول، در کنار تصوير تاريک ارائه شده از آينده، چنين گفته مي شود که آينده قابل تغيير است و بايست آن را تغيير داد يعني در مقابل آنتي کريست ها و عوامل نابودي ايستاد.
در فيلم اول(1981) فيلم با وصيت نوسترآ داموس به فرزند خويش پايان مي پذيردکه:
آينده قابل تغيير است و مي توان آن را تغيير داد. و در فيلم دوم (2012) از قول نوسترا داموس مي گويد: انتخاب با شماست. شما تصميم مي گيريد چه چيزي مي خواهيد انجام دهيد . و بعد ادامه مي دهد: اينها پيامي است براي نجات ما.
نتيجه:
به نظر مي رسد اين دو اثر، يک مسير را طي کرده و فيلم دوم يادآور همان ادعاها و همان حرف هاي فيلم اول و ناظر به آن است.
آنچه واقعيت است و نياز به پيشگويي افرادي نظير نوسترا داموس ندارد اين است که سال 2012، پايان تاريخ جهان نيست. پايان تاريخي که نظام سرمايه داري، پرچم دار آن است، سال هاست شروع شده است. صداي شکستن ستون فقرات نظام سرمايه داري، سال هاست که به گوش فرهيختگان جهان رسيده است. نظام غرب با همة ادعاهاي ليبرال دموکراسي خود، چيزي براي دفاع از خود ندارد. نه در کشورهاي خود، رنگ و بويي از دموکراسي مانده است و احزاب و عمدتاً لابي هاي صهيونيستي اجازه اي به مردم براي تصميم و انتخاب سرنوشت خود مي دهند و نه بيرون از مرزهاي خود حرمتي براي رأي و تصميم و انتخاب ديگران قائلند. غرب با آن هياهوها، سال هاست که شعار دموکراسي خود را با سر نيزه به افغانستان و عراق و يمن و کشورهاي ديگر تحميل مي کند و مانند مغول و چنگيز و اسکندرها با خونريزي مرزها را در مي نوردد.
پی نوشت ها :
[1] . فصلنامه انتظار، ش5، مقاله مهدي انکاري و انتظار ستيزي، نگارنده، و CD غرب و مهدويت، تحليل و بررسي فيلم مردي که فردا را ديد (The Man Who Saw Tomorrow ) و برخي بازي هاي رايانه اي، نگارنده.
[2] . همان.
[3] . تمامي اديان معتقدند که زماني براي قيامت و ظهور نمي توان ارائه نمود و کسي را به آن آگاهي نيست؛ براي مطالعه بيشتر؛ رک : مجله هفت آسمان، تابستان 1383 - شماره 22، حسين توفيقي، مقدمه اي بر مقايسه اديان توحيدي.
[4]. نظير فيلم سينمايي 2012 اثر رولند امريچ (Roland Emmerich) محصول 2009 در حال اکران و رستاخيز 2012 اثر Doomsday کارگردان:نيک اور هارت،