مقدمه:
در سلسله مقالات متعدد، توضيح داده شد كه سينماي غرب و سردمدار ظاهري آن، سينماي هاليوود آمريكا، با گسترش بحث ظهور و انتظار منجي در عصر حاضر، با تمام قوا وارد ميدان شد و تلاش كرد كه ابتدا جريان انتظار و منتظران را عاملان نابودي و تخريب تمدن جهاني (كه دقيقاً معادل تمدن غربي ـ آن هم از نوع و پوستة ظاهري و امروزين آن ـ تعريف شده و مي شود) معرفي كند و سمبل هايي مثل مهاجمان مريخي، حمله كنندگان قضايي ناشناس، و… را معادل و ما به ازاي آنان جلوه دهد.
سپس تلاش كرد با قلب واقعيت، كاراكترها و اشخاص مورد نظر خود را به عنوان منجي موعود معرفي كند و در اين مسير، تا بدانجا پيش رفت كه در برخي آثار، حتي رييس جمهور آمريكا را به عنوان ناجي جهاني معرفي كرد!!. آنگاه در برخي آثار ـ كه از جمله متأخرين اين توليدات جهاني هستند ـ اساساً ذات و معناي ظهور و انتظار را تحريف كرد و تعريف كاملاً معكوسي از اين حقيقت تاريخي و فطري ارائه كرد. درست مانند كاري كه مستكبران و مزدوران فكري و رسانه اي آنان، با حقايقي مثل آزادي، مردم سالاري، عزت انساني، اخلاق و … انجام دادند (و البته در بسياري موارد، موفق نشدند).
اين گونه آثار كه در مورد برخي از آنها در اين نوشتار سخن خواهد رفت ـ چنين طراحي شده اند كه آخرالزمان را برحه اي معرفي نكنند كه در آن، شيطان در ميان انسان هاي جهان، ظاهر خواهد شد؛ با كمك عوامل و شاگردان و يارانش به سيطرة كامل در جهان دست خواهد يافت؛ نظم نوين جهاني (!) را با ملاك ها و معيارهاي خاص شيطاني خود برقرار خواهد كرد؛ ريشة دين و معنويت را برخواهد انداخت و خدا را ـ نعوذبالله ـ تا ابد حذف خواهد كرد!
شگفتا كه چگونه اين كوته فكران و شيطان صفتان و نمادهاي واقعي خباثت و آلودگي و پليدي، دقيقاً تمامي مفاهيم اصلي و ارگاني ظهور و انتظار را كاملاً معكوس، تحليل وتفسير و تعبير مي كنند!
در ساليان اخير با كنار گذاشتن ايده ها و جهت گيري هاي اول و دوم (تحريف چهره منتظران به تخريب كنندگان تمدن غربي، و نيز معرفي منجيان قلابي و فتنه آور رو به ايده و جهت گيري سوم آورده اند و آثار متعددي در اين باره ساخته شده است.
در حال حاضر، برخي از اين آثار به نحوي غير مستقيم و پيچيده و سمبليك به طرح اين موضوع مي پردازند و كاراكتر هايي را ـ كه گاه حتي كودك يا نوجواني بيش نيستند ـ با نام هايي كه نوعاً برگرفته از برخي اسامي و القاب شيطاني در فرهنگ غرب هستند، در پوشش قصه ها و داستان هايي به ظاهر جذاب و سرگرم كننده و پر حادثه، به عنوان متحول كنندگان جوامع و تغيير دهندگان روال زندگي و آيندة مردم مطرح مي كنند.
البته به نحوي استثنايي و خاص، نمونه اي از اين آثار در اواخر دهة هفتاد ميلادي در دو فيلم طالع نحس1 و طالع نحس2 ساخته شد؛ كه به صورتي صريح و روشن، اين مفهوم را مطرح كرده و به نقد كشيد در اين دو فيلم به صورتي خاص و كم نظير، فارغ از پوسته ها و پرسش هاي سمبليك و نمادين و غير مستقيم، صراحتاً اين نگاه را مطرح كرد كه در عصر معاصر، شيطان با ورود مستقيم به جهان، و با همكاري و همراهي مستقيم عناصر نظامي و اقتصادي و سياسي ]كه سه ركن اصلي هر قدرت ظاهري و مادي هستند[ مي كوشد به تمامي اركان و ابعاد جهان مسلط شود و در اين بين، فقط برخي از مؤمنين و متدينين (البته با معيارهاي مسيحيت) و نيز برخي از عناصر فرهنگي و رسانه اي تلاش مي كنند كه جلوي اين اقدام را بگيرند و جهان را از افتادن به دام شيطان و شيطان پرستان نجات دهند. ليكن در اين سري فيلم ها، تمامي سعي و كوشش خدا پرستان و دين داران براي مقابله با حضور مجدد شيطان در جهان، ناكام مي ماند. در واقع، اين فيلم ها با نگاهي نااميدانه و بدبينانه، اين عقيده را مطرح مي كنند كه علي رغم ذات منحوس و خبيث شيطان، جهان امروز و حقيقت انسانيت، سرنوشتي جز پذيرفتن اسارت محض او را ندارد! اين مسئله مهم ترين نقطة انحراف اين فيلم هاست كه پوچي و بدبيني را رواج مي دهند؛ وگرنه كليت تحليل دروني اين فيلم ها از قوت و جسارت در مضمون برخوردار است و در اين آشفته بازار سينمايي و هنري جهان، در شمار معدود آثاري قرار مي گيرند كه در عين دارا بودن كيفيت و جذابيت هنري و فني، تحليل نسبتاً متفاوتي از شرايط حاكم بر جهان استكباري ارائه مي كنند و اركان قدرت جهان خواران را به نوعي در تقابل با معنويت، خداپرستي، ايمان و آرامش انسان مي نمايانند.
البته همان طور كه گفتيم اين قبيل آثار، شاذ و نادر هستند؛ اما جريان غالب آثار سينمايي كه از پشتيباني و بازار يابي جهاني برخوردار هستند، به سمت توليد آثار شيطان پرستان و وارونه نماياندن جريان عصر ظهور و انتظار، گرايش دارند.
برخي از اين آثار، توسط مراكز فرهنگي، خريداري شده و پس از دوبله شدن، نمايش داده مي شوند. شايد سؤال شود كه چگونه آثاري با محتواي شيطاني براي نمايش انتخاب مي شوند؟! بخشي از پاسخ مربوط به به عدم شناخت و كم سوادي مسئولان مربوطه ار دورنمايه و محتواي اين آثار است؛ ليكن پاسخ كامل تر آن است كه اولاً، آثار مزبور به صورت نمادين و سمبليك و غير مستقيم به طرح مضامين مورد نظر خود مي پردازند و ثانياً، نمادها و سمبل هاي استفاده شده در اين آثار ـ مثلاً نام هايي چون لوسي و لوسين و ... كه غير مستقيم برگرفته از القاب شيطان هستند ـ به هيچ وجه براي مخاطب شرقي و ايراني، مفهوم نيست و تأثير خاصي از آن نمادها در لايه هاي ذهني و قلب مخاطب اينجايي، نمي گذارد.
حال آن كه اين امر براي مخاطب غربي با زير ساخت هاي خاص فرهنگ اروپايي و آمريكايي و فرهنگ كليسايي به گونة ديگري است و نمادها براي او ـ ولو در ضمير ناخودآگاهش ـ تأثير مشخص تري دارد.
در آينده بحث را از ديگر جنبه ها نيز پي خواهيم گرفت؛ امام در اين جا تذكر اين نكته ضروري است كه فرهنگ انتظار منجي بشريت و اشتياق به ظهور كسي كه بيايد و امور را سامان ببخشد، آن چنان در دنياي امروز، از شرق تا غرب و از عمق تكنولوژي و اوج آسمانخراش ها تا بوميان كپر نشين و فقيران خانه به دوش و محروم، گسترش يافته كه آثار و شواهد آن براي تمامي زورداران و زرسالاران جهان، قابل درك است.
تمامي اين تلاش هاي ضد دين و ضد فرهنگي و نيز فعاليت هاي پر خرج و سنگين با بالاترين پشتيباني هاي مالي و سياسي و تبليغي، جملگي حاكي از احساس خطري جدي است كه گسترش فرهنگ مقدس انتظار منجي، براي سامريان عصر مدرن و دجالان پسا مدرن ايجاد كرده و آرامش آنان را گرفته و خواب راحتشان را آشفته ساخته است.
نتیجه:
اگر چنين تمايلي در قلوب مخاطبين ميلياردي جهان نبود، اين همه تلاش براي قلب حقيقت و وارونه كردن فرهنگ انتظار چه ضرورتي داشت؟! آنان چنان دچار خشم و ترس شده اند كه از سر لجاجت شيطان را همان منجي و نظم دهندة نوين جهان معرفي كنند! و اين نهايت سقوط است؛ نوعي پايان راه براي شاگردان و پيروان شيطان، و آغازي روشن و اميد بخش براي منتظران نجات و رستگاري .
پی نوشت:
1. انتشار یافته در مجله امان
پدید آورنده: سيد عليرضا سجادپور