مقدمه:
آيات قرآن، گنجايش بحثهای روزآمد و نو را همواره به عنوان اصلی اساسی برای خود حفظ کرده است. باور به رجعت، كه يکی از اعتقادات شيعه است، در طول تاريخ پُر فراز و فرود خود، همواره مورد توجه پژوهشگران عرصه دين بوده است . بدون ترديد، بررسی و تحليل بيشتر اين اعتقاد، میتواند حقايق افزونتری را فراروی علاقهمندان قرار دهد؛ به ويژه آن که شيعه معتقد است، علاوه بر رواياتی که در اين زمينه در دست است، آيات قرآن نيز دليلی بر حتمی بودن تحقق اين باور به شمار میآيد و آيات قرآن، گنجايش بحثهای روزآمد و نو را همواره به عنوان اصلی اساسی برای خود حفظ کرده است.
در اين نوشتار، ميكوشيم با بهره مندی از زلال معارف پيشوايان معصوم (علیهم السلام) و بزرگان دين، برای روشنتر ساختن باور رجعت به وسيله آيات نورانی قرآن،گامی، هر چند کوتاه به جلو برداريم.
مفهوم رجعت
پيش از هر سخن، بايسته است معنای لغوی و اصطلاحی رجعت را توضيح دهيم.
«رجعت» در كتابهاي لغت، به معنای «بازگشت» است؛ يعنی برگشتن به جايی كه پيشتر در آنجا بوده است.[1]
اما در اصطلاح مهدويّـت، «رجعت» عبارت است[2] از: بازگشت دو گروه از مردگان ـ مؤمنان محض و كافران محض ـ به صورتهاي پيشين خود،[3] پس از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)،[4] تا مؤمنان از برپايی حكومت جهانی عدل، دلشاد و كافران، از فرومايگی و پستی ستمگران، دلگير شوند.[5]
واژه «رجعت» در اين بحث، دارای شهرت کامل است؛ ولي در اين باره، واژگان ديگری نيز به کار گرفته شده است؛ از جمله: «کرة»، «عودة»، «بعثة»، «حشر»، «إياب» و مانند آن.
از آيات، روايات و بيان دانشوران شيعه به دست میآيد زندگی در رجعت، اگر چه در دنياست، زندگی خاصّی است، با ويژگيهای خود كه نه ـ به طور دقيق ـ همچون زندگی دنيا و نه همانند زندگی آخرت است و در عين حال، چون زندگی در برزخ نيز نيست.[6]
رجعت در قرآن
پيروان مکتب اهل بيت (علیهم السلام) برای اثبات رجعت در آخرالزمان، افزون بر دليل عقلی، از آيات قرآن و روايات معصومان (علیهم السلام) توأماً، بهره گرفتهاند؛ ولي از آن جا كه قرآن، اساسیترين منبع اثبات حقايق دينی است، در مسأله رجعت نيز به عنوان نخستين و اصليترين منبع، مورد توجّه قرار میگيرد. درباره رجعت در قرآن، لازم است در سه عرصه بحث و بررسی شود:
1. امکان رجعت؛
2. وقوع آن در گذشته؛
3. وقوع آن در آينده.
امكان رجعت
امکان نيز به دو قسم تقسيم میشود: امکان ذاتی و امکان وقوعی.
امكان ذاتي رجعت: شکی نيست که رجعت، به خودی خود، دارای امکان ذاتی است؛ چرا که زنده کردن مردگان ـ چه در دنيا و چه در آخرت ـ در توان خداوند است و هيچ خردمندی در آن شک ندارد.
خداوند، در آيات فراوانی با ردّ مخالفان، معجزه زنده شدن مردگان را به دست پيامبران خود، دليلی بر معاد، قيامت و زنده شدن مردگان، ارائه كرده است.
امکان وقوعی رجعت: بهترين دليل بر امکان يک چيز، وقوع آن است. وقوع رجعت، با استفاده از بيانات نورانی قرآن و شواهد تاريخی، به روشنی تمام قابل اثبات است.
وقوع رجعت در گذشته و آينده
درباره وقوع رجعت در گذشته و نيز در آينده، با يك نگاه گذرا به آيات مربوط به رجعت، با دو دسته آيات مواجه میشويم:
1. گزارش وقوع رجعت در امتهای پيشين
در اين دسته از آيات، به روشنی وقوع رجعت ميان اقوام و ملل گذشته گزارش شده است؛ مانند داستان زنده شدن کشته بنی اسرائيل، زنده شدن ياران حضرت موسی، زنده شدن عزير نبی و مردگانی كه به دست حضرت عيسی زنده شدند كه به شرح هر كدام ميپردازيم:
1ـ1. زنده شدن هفتاد نفر از ياران حضرت موسی (علیه السلام)
يکی از بارزترين مصداقهای زنده شدن مردگان، حيات يافتن ياران حضرت موسی (علیه السلام) پس از مرگ است. خداوند، در اين باره میفرمايد:
(وَ إِذْ قُلْتُمْ يَامُوسَی لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ٭ ثُمَّ بَعَثْنَكُم مِن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)؛[7]
«و چون گفتيد: «ای موسی! تا خدا را آشكارا نبينيم، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد» پس ـ در حالی كه مینگريستيد ـ صاعقه شما را فرا گرفت. سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم؛ باشد كه شكرگزاری كنيد.»
امام رضا (علیه السلام) به دنبال اين آيه شريف فرمود:
«...چون خداوند با موسی سخن گفت، موسی به سوی قوم خود رفته، واقعه را خبر داد. گفتند: «ما هرگز ايمان نياوريم، تا سخن خدا را بشنويم». حضرت موسی، از آن جمعيت هفتصد هزار نفری، هفتاد هزار نفر و از آنها هفت هزار، و از آنان هفتصد و از آنان هفتاد نفر برگزيده، با خود به كوه طور برد. آنان چون كلام خدا را شنيدند، گفتند: «ما هرگز به تو ايمان نياوريم، تا خدا را آشكار را ببينيم». خداوند آذرخشی فرستاد. در اثر ستمشان از آذرخش مردند. موسی عرضكرد: «خداوندا! اگر قوم، مرا متهم كنند كه تو به دروغ، ادعاي پيامبری میكردی! اينان را بردی و كشتی، در جواب آنان را چه بگويم؟» خداوند، دوباره ايشان را زنده كرد و همراه او فرستاد... ».[8]
تمام مفسران شيعه بدون اختلافی، اين آيه را به زنده شدن مردگان (رجعت) در امت حضرت موسی (علیه السلام)، تفسير كردهاند:
شيخ طوسی در تبيان، اگر چه استدلال به آيه را بر حتمی بودن رجعت در آخرالزمان نپذيرفته و اثبات آن را نيازمند دليلهای ديگر دانسته است، در دلالت آيه بر زنده شدن ياران حضرت موسی (علیه السلام) پس از مردن، ترديدی نكرده است.[9]
علامه طبرسی در مجمع البيان، ذيل اين آيه شريفه، پس از بيان اين كه گروهی از دانشوران شيعه با اين آيه، بر جواز رجعت استدلال كردهاند، میگويد: عدهاي قائلند رجعت، جز در زمان پيامبر جايز نيست؛ چرا كه بدين وسيله معجزه او آشكار میگردد. وي اين سخن را باطل دانسته، میگويد:
نزد ما ـ بلكه نزد بيشتر امت ـ اظهار معجزه به دست امامان (علیهم السلام) و اوليای خدا نيز امكانپذير است.[10]
بحرانی در تفسير برهان، ذيل اين آيه شريف روايتی از حضرت علی (علیه السلام) نقل كرده كه آن حضرت، آيه را صريح در مردن و زنده شدن دانسته است.[11]
در تفسير صافی نيز ذيل اين آيه مینويسد:
به سبب اين كه در اين آيه، زنده شدن، به پس از مرگ مقيد شده است، اين آيه نيز دلالت واضح بر امكان و وقوع رجعت دارد كه اصحاب ما، بنابر تصريح امامان (علیهم السلام) به آن معتقدند.[12]
و بالاخره، در تفسير نمونه، ذيل اين آيه شريف میخوانيم:
اين آيه از آياتی است كه بر امكان «رجعت» و بازگشت به زندگی در اين دنيا دلالت دارد؛ چرا كه وقوع آن در يك مورد، دليل بر امكان آن در ساير موارد است.[13]
مفسران اهل سنّت ـ به جز اندكي-[14] در تفسير اين آيه، ديدگاهي چون مفسران شيعه ارائه كردهاند.
عبداللّه نسفی در مدارك التنزيل،[15] طنطاوی در الوسيط[16]، عبدالرحمن بن علی جوزی در زاد المسير[17]، آيه را صريح در مردن و زنده شدن دانسته، نظر كسانی را كه مردن را به بيهوشی تفسير كردهاند، ردّ نمودهاند.
برخی اين آيه و مانند آن را دليلی بر رجعت در آخرالزمان دانستهاند؛ ولي به نظر ميرسد آنچه از اين آيه و تفاسير ذيل آن به دست میآيد، بدون ضميمه کردن روايات، فقط حکايت وقوع رجعت در امتهای گذشته است. ما نيز فقط به اين دليل اين آيات را نقل کردهايم.[18]
1ـ2. زنده شدن كشته بنی اسرائيل
خداوند متعال در سوره بقره، داستان زنده شدن كشته بنیاسرائيل را اين گونه بيان میفرمايد:
(وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّرَءْتُمْ فِيهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَي وَيُرِيكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)؛[19]
«و چون شخصی را كشتيد و درباره او با يكديگر به ستيزه برخاستيد؛ حال آن كه خدا، آنچه را كتمان میكرديد، آشكار كرد * پس گفتيم: ]پارهای از آن ]گاو سربريده[ را [به آن] مقتول [بزنيد]، تا زنده شود. خدا اين گونه مردگان را زنده میكند و آيات خود را به شما مینماياند؛ باشد كه بينديشيد».
علامه طباطبايی با ردّ سخن كسانی كه به توجيه آيه پرداختهاند، نوشته است:
بعضی گفتهاند مراد از اين قصه، بيان حكم است و میخواهد مانند تورات حكمی از احكام مربوط به كشف جنايت را بيان كند و بفرمايد به هر وسيله شده بايد قاتل را به دست آورد، تا خونی هدر نرود؛ مانند آيه (وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ)؛ «و برای شما در قصاص زندگی است»،[20] نه اينكه موسی (علیه السلام) با دُم آن گاو به مرده زده و به معجزه نبوت، مرده را زنده كرده باشد.
آنگاه در پاسخ مینويسد:
خواننده عزيز توجه دارد كه اصل سياق كلام، به ويژه اين قسمت از كلام كه میفرمايد: «پس گفتيم او را به بعضی قسمتهای گاو بزنيد كه خدا اين طور مردگان را زنده میكند»، هيچ سازگاری ندارد.[21]
قرطبی میگويد: «مراد از آيه، زنده كردن پس از مردن است».[22] طبری نيز ذيل اين آيه شريف، پس از بيان مفصل داستان و اقوال درباره قسمتی از بدن گاو كه براي زنده شدن به مقتول زدند ـ مردن و زنده شدن را حتمی ذكر كرده است».[23]
از ديگر تفاسيری که به صراحت به زنده شدن مرده اشاره كردهاند، میتوان به تفسير القرآن العظيم[24]، كشف الاسرار[25]، مدارك التنزيل[26] و... اشاره نمود.
از اين آيه شريف، اين واقعيت به روشنی به دست میآيد که خداوند، کشته بني اسرائيل را در همين جهان و پيش از رستاخيز زنده كرد. اين، نمونهاي از رجعت يا بازگشت به دنيا است.
1ـ3. زنده شدن هزاران نفر
يکی ديگر از مصداقهاي برجسته رجعت، زنده شدن هزاران انسان پس از مرگ است. خداوند اين حادثه بزرگ را اين گونه بيان فرموده است:
(أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ)؛[27]
«آيا از [حال] كسانی كه از بيم مرگ از خانههای خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نيافتی؟ خداوند به آنان گفت: «بميريد». آن گاه آنان را زنده كرد. آری، خداوند، به مردم، صاحب بخشش است؛ ولی بيشتر مردم سپاسگزاری نمیكنند».
قرطبي در تفسير الجامع لأحكام القرآن مینويسد:
آنها بيش از ده هزار نفر بودند اين گروه، به سبب ترس از مرگ از ديار خود فرار كردند و گمان كردند زنده خواهند ماند؛ پس خداوند، آنها را در محلی كه خيال میكردند در آن، از مردن در امان خواهند بود، ميراند... .
وی به کلام ابن عربی اشاره ميكند که ميگويد:
خداوند، آنها را از روي عقوبت ميراند؛ آن گاه آنها را زنده كرد. مردني كه به سبب عقوبت باشد، پس از آن، زندگی است؛ در حالی كه پس از مردن از روی اجل، زندگی نخواهد بود.
آنگاه ديدگاه خود را، زنده شدن آنها پس از مرگ معرفي و آن را غير قابل ترديد ذکر کرده است. [28]
ميان مفسران شيعی، شيخ طوسی در تفسير التبيان ذيل اين آيه شريف نوشته است:
در اين آيه، دليلی است بر ضد منكران عذاب قبر و رجعت؛ چرا كه زنده كردن در قبر و زنده كردن در رجعت، همانند زنده ساختن اينها ـ برای عبرت ـ است.[29]
طبرسی نيز اين آيه را دليلی بر ضد منكران عذاب قبر و رجعت را انكار ميداند.[30]
در تفسير نمونه نيز، افزون بر اين كه اين مورد را مصداق كامل رجعت دانسته، آن را دليلی براي امكان تكرار آن ذكر كرده است.[31]
1ـ4. زنده شدن عزير، پس از صد سال
(أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَی قَرْيَةٍ وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ و قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَی طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَی حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ ءَايَةً للنّاسِ وَانظُرْ إِلَی الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ)؛[32]
«يا مانند آن كس كه به شهری كه بامهايش، يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد [و با خود می] گفت: «چگونه خداوند، [اهل] اين [ويرانكده] را پس از مرگشان زنده ميكند؟» پس خداوند، او را صد سال ميراند. آن گاه او را برانگيخت و [به او] گفت: «چقدر درنگ كردی؟» گفت: «يك روز، يا پارهای از روز را درنگ كردم». گفت: «[نه]، بلكه صد سال درنگ كردی؛ به خوراك و نوشيدنی خود بنگر كه [طعم و رنگ آن] تغيير نكرده است و به درازگوش خود نگاه كن [كه چگونه متلاشی شده است[. اين ماجرا برای آن است كه ]هم به تو پاسخ گوييم و هم[ تو را نشانهاي برای مردم قرار دهيم و به استخوانها بنگر كه چگونه آنها را برداشته و به هم پيوند میدهيم، سپس گوشت بر آن میپوشانيم». پس هنگامى كه [چگونگی زنده كردن مردگان] برای او آشكار شد، گفت: «[اكنون] میدانم كه خداوند بر هر چيزی تواناست».
قرطبی در تفسير خود، به روشنی تمام مینويسد: «او را زنده كرد».[33] ابنكثير نيز علاوه بر بيان مردن و زنده شدن او، سن او را هنگام وفاتش ذكر كرده است.[34] طنطاوی در الجواهر به زنده شدن، تصريح كرده است.[35]، در روح البيان نيز با تاكيد فراوان گفته شده است: «در تمام اين مدت صد سال، او مرده بوده است».[36]
بنابراين، آنان زنده شدن پس از مرگ در دنيا را پذيرفتهاند؛ امّا از مفسران شيعه، علامه طباطبايی آيه را صريح در زنده شدن پس از مرگ دانسته، در ردّ پندار گروهی كه مراد از «موت» را در اين جا، بیهوشی ميدانند، نوشته است:
لكن ما نفهميديم چگونه ممكن است «مردن» در آيه شريف را بر بیهوشی حمل كرده، داستان اين شخص را با داستان اصحاب كهف مقايسه نمود؛ چون به فرض اين كه قبول كنيم داستان اصحاب كهف از قبيل بيهوشی بوده، صرف شباهتی كه بين اين دو داستان هست، مجوز آن نميشود كه آن دو را با هم مقايسه كنيم؛ زيرا در داستان اصحاب كهف، «ميراندن» نيامده است؛[37]
در حالی كه در آيه ياد شده به مرگ تصريح شده است: «خداوند او را صد سال ميراند».
ابوالفتوح رازی ذيل آيه شريف میگويد:
در آيه، دلالت است بر صحت رجعت و نادرستي عقيده كسانی كه رجعت را منكر شده، آن را بعيد میانگارند.[38]
1ـ5 زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي (علیه السلام)
در آيات فراواني از قرآن مجيد میخوانيم: يكي از مهمترين معجزههای حضرت عيسي (علیه السلام)، زنده كردن مردگان بوده است. شيعه و اهلسنّت در كتابهاي خود، به ويژه در کتاب های تفسيری، بدان اشاره کردهاند.
خداوند در يکي از آيات قرآن، اين گونه از اين معجزه حضرت عيسي (علیه السلام) پرده برداشته است:
(وَ رَسُولاً إِلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَنِّى قَدْ جِئْتُكُم بَِايَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيَْةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لأَيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ)؛[39]
«و [او را] پيامبري به سوي بنی اسرائيل [میفرستد كه به آنان مىگويد: ] «در حقيقت، من از جانب پرودگارتان برايتان معجزهای آوردهام. من از گل برای شما به شكل پرنده میسازم، آن گاه در آن میدمم؛ پس به اذن خدا پرندهای میشود و به اذن خدا نابيناي مادرزاد و پيسي را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میكنم...».
در حيلة الاولياء و طبقات الاصفياء آمده است:
روزی حضرت مسيح، به استخوان جمجمهاي سفيد برخورد. گفت: «پروردگارا! زندگي را به اين بازگردان». خداوند وحي فرمود: «روی خود را برگردان». پس از درنگي كوتاه، نگاه خود باز گرداند؛ ديد پيرمردي در حالي كه بر بستهاي از سبزيجات تكيه كرده، آنجا است. پيرمرد، رو به عيسي كرده، گفت: «اي بنده خدا! كمك كن اين سبزيها را به بازار برسانم».
عيسی (علیه السلام) فرمود: «چه كار میكني؟» پيرمرد گفت: «هم اينك اين سبزيها را چيدهام و آنها را در اين نهر شستهام. چون صورتم را برگرداندم، تو را ديدم. حضرت عيسي از او درباره قومش پرسيد؛ چون پاسخ داد، معلوم شد بين آن پيرمرد و حضرت عيسي، پانصد سال فاصله بوده است [یعني پيرمرد پانصد سال قبل از دنيا رفته بود.][40]
از ديگر کسانی که زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسی را نقل کردهاند، میتوان به سمرقندی در ذيل اين آيه شريف،[41]عبدالكريمبن هوازن،[42] ابن اثير در تاريخ خود،[43] كتاب كشاف عن غوامض التنزيل،[44] و الجامع لاحكام القرآن قرطبی[45] اشاره كرد.
مرحوم شيخ صدوق در كتاب امالي خود، ضمن داستاني عبرتانگيز، چگونگي زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسی (علیه السلام) را اين گونه نقل كرده است:
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«عيسیبن مريم، همراه سه نفر از يارانش، براي كاری از مسيری عبور میكردند. در راه، به سه شمش طلا برخوردند. حضرت عيسی (علیه السلام) رو به همراهان خود كرده، فرمود: «اين، مايه كشتار میشود و مردم را به هلاكت میرساند». آن گاه به راه افتادند. آن سه نفر كه به آن طلاها طمع كرده بودند، هر كدام به بهانهای از حضرت عيسی جدا شده، نزد طلاها بازگشتند. پس آن دو نفر، به يكی گفتند: «برو غذايی بخر، تا بخوريم و آنگاه، طلاها را تقسيم كنيم».
او وقتی غذا خريد، سمی در آن ريخت، تا آن دو نفر را به قتل رسانده، تمام طلاها را از آن خود كند. آن دو نيز تصميم گرفتند وقتی برگشت، او را به قتل رسانند و طلاها را بين خود تقسيم كنند. چون برگشت، او را به قتل رسانده، پس از خوردن غذا، خود نيز از دنيا رفتند. حضرت مسيح بازگشت و آنها را مرده يافت. به اذن خداوند آنها را زنده كرده، فرمود: «آيا به شما نگفتم كه اين، مايه خونريزی میشود؟»[46]
در مجمع البيان، درباره آيه (و أحيي الموتي)؛ «و مردگان را زنده میسازم» گفته است:
عيسی (علیه السلام) زنده ساختن مردگان را به طور مجاز، به خود نسبت داده است؛ زيرا در واقع، اين خداوند بود كه هنگام دعای او، مردگان را زنده میساخت و گفته شده است او چهار تن را زنده كرد. آنگاه به کسانی که به دست آن حضرت زنده شدند، اشاره کرده است.[47]
قابل ذكر اينكه افزون بر آيات بالا، موارد فراوان ديگری نيز وجود دارد كه از زنده شدن مردگان حكايت دارد.
جمع بندی
در يك جمعبندی كوتاه، به نكات ذيل میتوان اشاره كرد:
1. به تصريح آيات قرآن، رجعتهای فراوانی در گذشته رخ داده است.
2. علاوه بر علمای شيعه، بيشتر دانشمندان اهل سنّت نيز بر اينكه در گذشته، رجعتهايی صورت گرفته است، عقيدهمندند.
بنابراين شکی نخواهد ماند که در گذشته، به اراده الهی انسانهای فراوانی، پس از مردن، دوباره زنده شده، به زندگی دنيايي بازگشتهاند.
شيعه، با استناد به آيات ياد شده و فرموده پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) كه: «هر چه در امتهای پيشين رخ داده است، در امت من هم رخ خواهد داد». و برخی آيات قرآن، وقوع رجعت را در آخرالزمان، حتمی دانسته است.[48]
2. رجعت در آخرالزمان
دسته دوم از آياتی که درباره رجعت سخن گفته است، آياتی است كه به بيان برخی از روايات، بر تحقق رجعت در آخرالزمان و پيش از قيامت دلالت دارد.
بر خلاف دسته نخست، اين گروه از آيات، نيازمند تأويل، يا تفسير[49] به وسيله پيشوايان معصوم (علیهم السلام) و بزرگان دين است.
برخي از اين آيات بدين قرارند:
2ـ1. خروج دابة الارض
يکی از آياتی که شيعه با استفاده از آموزههای مکتب اهل بيت (علیهم السلام) معتقد است مربوط به رجعت است، آيهای است که از خروج دابة الارض سخن ميگويد. در اين آيه میخوانيم:
(وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مَنَ الأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَاسَ كَانُواْ بَِآيَتِنَا لا يُوقِنُونَ)؛[50]
«و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب شود، جنبندهاي را از زمين براى آنان بيرون ميآوريم كه با ايشان سخن گويد كه: «مردم [چنانكه بايد] به نشانههای ما يقين نداشتند».
بنابر روايات شيعه و سنّی، يكی از ويژگیهای مهم دابة الارض، اين است كه دارای ابزاری است كه به وسيله آن، مؤمنان را از كافران باز میشناساند.[51]
در ادامه، صاحب مجمع البيان از علي بن ابراهيم بن هاشم در تفسيرش نقل میكند كه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
مردی خدمت عمار رسيد و به او گفت: «آيهای در قرآن است كه ذهن مرا مشغول كرده و من معنای آن را نمیفهمم». عمار پرسيد: «كدام آيه؟» آن مرد اين آيه را تلاوت كرد و پرسيد: «مراد از دابةالارض چيست؟» عمار گفت: «به خدا قسم! نمینشينم و نمیخورم و نمیآشامم؛ مگر آن كه آن را به تو بنمايانم». سپس عمار و آن مرد، خدمت اميرالمؤمنين (علیه السلام) رسيدند. علی (علیه السلام) مشغول خوردن خرما و كره بود. عمار نشست و با آن حضرت، مشغول خوردن شد. آن مرد تعجب كرد و پرسيد: «مگر تو قول نداده بودی تا او را به من نشان ندادی، نخوری و نياشامی؟» عمار جواب داد: «اگر عاقل باشی، نشانت دادم».[52]
علامه طباطبايی در بحث روايی در ذيل آيه شريف، به نقل از تفسير قمی از حضرت امام صادق (علیه السلام) روايت ميكند:
«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اميرالمؤمنين برخورد و او را در مسجد خوابيده ديد؛ بدين حال كه مقداری شن جمع كرده و سرش را روی آن گذاشته بود. حضرت با پای خود حركتش داد و فرمود: «برخيز ای دابةالارض!» مردی از اصحاب عرض كرد: «يا رسولاللَّه! آيا ما هم میتوانيم رفقای خود را به اين نام بناميم؟» فرمود: «نه؛ به خدا سوگند! اين نام، جز برای او نيست و او همان دابهای است كه خدای تعالي در كتابش درباره او فرمود: (وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ...)».
آنگاه فرمود: «يا علی! چون آخرالزمان شود، خدای تعالی تو را در بهترين صورت بيرون میآورد؛ در حالی كه با تو است وسيله داغ نهادن و دشمنان خود را با داغ، نشان میكنی».
مردی به امام صادق (علیه السلام) عرض كرد: «عامه میگويند: اين آيه شريف، به صورت (تَكْلِمُهُم) است؛[53] يعنى ايشان را جراحت میزنی، حضرت فرمود: