logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
تعليم و تربيت قدسي (بصيرت اخلاقي)

مقدمه:

مهمترین اصل و زیربنای تعلیم و تربیت واقعی و فراگیر و برجسته ترین مؤلفه آن «بصیرت اخلاقی» است؛ یعنی، تربیتی که بتواند همه ابعاد و زوایای انسان را دربرگیرد و او را به کمال نهایی برساند، تربیتی قدسی است که از دین سرچشمه گرفته است. در این نوشتار ابتدا معانی بصیرت اخلاقی و سپس حقیقت و چیستی آن بیان می‌شود.

الف) بصیرت اخلاقی در لغت و اصطلاح

« بصیرت» در لغت به معنای بینش، دانایی، هوشیاری و آگاهی است. در اصطلاح بصیرت همان عقلی است که با نور قدسی منوّر و به شعاع هدایت الهی آراسته گشته است و از این رو در مشاهده خطا نمی‌کند و به دلیل و برهان نیاز ندارد؛ بلکه حق را، روشن و آشکار می‌بیند و باطل را با خواری و ذلّت نفی می‌کند. از اين رو بصيرت، انسان را از حيرت و تشويش و ترديد مي‌رهاند و هرگونه شبهه‌اي را طرد مي‌‌كند؛ چنان كه صاحب منازل السائرين مي‌‌گويد: « البصيرة ما يخلصك من الحيرة»؛ « بصيرت چيزي است كه تو را از حيرت خلاص مي‌‌سازد».[1] بصيرت در اصطلاح عرفاني، عبارت است از قوه قلبي كه به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقايق و بواطن اشياء را مي‌‌بيند. حكما قوت بصيرت را عاقله نظريه و قوه قدسيه مي‌نامند.[2] مولوي نيز مي‌گويد:‌

اي خدا داده تو را چشم بصيرت از كرم ***كز خمارش سجده آرد شهپر روح الامين

يكي از درجات مهم بصيرت، اين است كه هر كس را خداوند به تزكيه نفس و تصفيه دل با زهد و عبادت موفق گرداند و قلب او را از زنگار تعلّقات دنيوي پاك سازد و از اين ظلمت‌ها رهايش كند و معرفت را در قلب او روان سازد، فراست در او ظاهر و شكوفا مي‌گردد ( تفجّر المعرفه و تُنبت الفراسه)[3] و حكمت ها در قلب او پديدار مي‌شود؛ چنان كه رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « هر كس براي خداوند چهل صباح خود را خالص سازد، چشمه‌هاي حكمت از قلب او بر زبانش سرازير مي‌گردد».

علامه بحراني (صاحب رساله الطريق الي الله) مي‌گويد: « مقصود اصلي شارع از مكلفين، تقويت بصيرت ايشان است تا او را با بينش كامل و آگاهي كافي اطاعت كنند و هر چه موجب تقويت بصيرت و زيادت هوشمندي گردد، مورد نظر حق تعالي است؛ بلكه تأكيد بيشتري بر آن دارد».[4] بر اين اساس بصيرت، روشن بيني، انديشمندي و دانايي حكيمانه و انساني است كه همچون چراغي پر نور در شب تاريك، جلوي او را روشن مي‌كند و راه كمال و انسانيت را براي وي نمايان مي‌سازد و مانع از سقوط او در جهالت، ضلالت و حيوانيت مي‌گردد.

ب) بصیرت اخلاقی در فرهنگنامه تعلیم وتربیت

بصيرت، خرد ورزي فاضله‌اي است كه از اخلاق الهي و طهارت روح به دست مي‌آيد و بر روشن‌بيني و نيك‌انديشي او، اثري عميق دارد. اين بصيرت اخلاقي است كه در شناخت حق از باطل و عيوب فرد و جامعه، شناخت احكام الهي و موانع رشد (وسوسه‌هاي شيطاني و…) و راه نجات و رستگاري، به انسان ياري مي‌رساند. انساني كه حجاب‌هاي هوس و تمايلات نفساني و مادي، جلوي چشم باطن و عقل پوياي او را گرفته است، نمي‌تواند حقايق را آن گونه كه هست و راه حيات طيّبه و معقول را آن گونه كه بايد، مشاهده كند؛ اما طهارت روح و پاكي باطن و رشد دانايي، منجر به درك هرچه بيشتر حقايق و شكوفايي استعدادهاي انساني مي‌شود.

بصيرت اخلاقي؛ يعني همگامي تعليم و تربيت انسان و بر قراري پيوند بين جنبه‌هاي عقلي و فطري او در جهت رشد و تعالي معنوي و روحي. در واقع انسان با دو بال عقل و اخلاق و در پرتو دانايي و پارسايي، قله‌هاي كمال را در مي‌نوردد و مشكلات و كاستي‌هاي ناشي از رشد رذايل اخلاقي و فزون خواهي، جهالت، بي‌خردي، دنيا‌گرايي و… را از خود و جامعه مي‌زدايد. او در سايه بصيرت اخلاقي، چنان به روشن‌بيني پارسايانه مي‌رسد كه دنيا براي او فقط دار امتحان و گذر مي‌شود و وظيفه و راه نجات خود را در فضيلت‌گرايي و پاك‌زيستي مي‌داند و با پي بردن به زشتي انحرافات و معاصي، به فكر آباد كردن آخرت و كسب توشه براي آن مي‌افتد. در واقع « بصيرت اخلاقي» هم راهبردي اساسي براي رفع مشكلات بشر است و هم ثمره تعليم و تربيت واقعي. خلاصه آنكه در تعريف و تبيين ماهيت « بصيرت اخلاقي» مي‌توان گفت: « رشد و بالندگي توأم فكري و اخلاقي انسان جهت رسيدن به كمال نهايي و دستيابي به روشن بيني ديني و دانايي معنوي كه منجر به تزكيه و تهذيب انسان و دوري از ناراستي‌ها و كژتابي‌هاي گوناگون مي‌گردد».

ج) رشد فكري و اخلاقي انسان در عصر ظهور

عصر ظهور، دوران حيات طيبه و حيات معقول انساني است؛ عصر حاكميت عقلانيت و معنويت بر افراد و جوامع. دوره بهْ‌‌زيستي و كمال‌گرايي است كه كمتر نظيري مي‌‌توان براي آن تصور كرد. در اين عصر، تمامي ظرفيت‌ها و استعدادهاي فطري و عقلي انسان، شكوفا مي‌‌شود و با تربيت اخلاقي و عقلاني او (تزكيه و تعليم)، حيات نويني فرا روي او گشوده مي‌شود. به نوشته يكي از حكما: زمان ظهور دولت آن جناب ـ كه زمان ظاهر شدن دولت ثانيه حق است ـ زمان ظهور و غلبه عقل است از روي باطني آن كه مقام ولايت است و به منزله روح است از براي روح ظاهري آن كه مقام نبوت است.[5] در روايات مهدوي، اشاره‌اي صريح به همنوايي و هم پوشاني دو بعد فكري و اخلاقي (تعليم و تربيت) انسان شده و رشد و بالندگي توأم آن دو، به دست مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مورد تأكيد قرار گرفته است. امام باقر (عليه السلام) مي‌فرمايد: « اذا ‌‌‌قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم»؛[6] « چون قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان مي‌‌گذارد و عقول آن‌ها را متمركز ساخته و اخلاقشان را به كمال مي‌‌رساند».

و نيز آمده كه:‌ « يفتح حصون الضلالة و قلوباً غفلاً»؛[7] « قلعه‌هاي گمراهي و ناداني و دل‌هاي بسته را مي‌‌گشايد»[8] و… . بر اساس روايت امام باقر (عليه السلام)، عقول و افكار مردم در عصر ظهور، شكوفا و متمركز و اخلاق آنان كامل مي‌شود؛ اين يعني، پيوند عقلانيت و معنويت انسان و رسيدن به بصيرت اخلاقي. او در سايه بينش عميق و دانايي پارسا‌يانه و ايماني، ريشه‌هاي مفاسد و معايب را از درون خود مي‌زدايد و بر معرفت و معنويت خود مي‌افزايد. در واقع براي تعليم و تربيت انسان، دو بعد اثرگذار در او، تقويت و رشد مي‌يابد:

1. بعد اخلاقي؛ يعني: تربيت و تزكيه انسان، رشد فضايل اخلاقي و انساني، شكوفايي فطرت الهي، عبوديت و عبادت گري و معنويت گرايي انسان.

2. بعد فكري؛ يعني: تعليم و حكمت آموزي انسان، دانايي و روشن‌بيني او، انديشه ورزي در مبدأ و معاد و… تقويت خرد ورزي و فهم عميق و واقعي محاسن اخلاقي.

د) چگونگی شکوفایی تعلیم و تربیت

بر اساس روايت پيش‌گفته « وضع يده علي رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم» امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پس از ظهور، با نفوذ در دل و جان و عقل مردم و هدايت‌هاي پيامبرگونه خود، آنان را هدايت و راهنمايي مي‌كند. مقصود از دست (وضع يده) در اين روايت، دست رحمت، هدايت و شفقت الهي بر بندگان است. كلمه « يد» به معناي دست در زبان عربي، مفاهيم و مصداق‌هاي گوناگوني دارد. يكي از معاني يد، نعمت و رحمت است.[9] در اين صورت معنا چنين مي‌شود: در زمان ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، با آفت‌زدايي از درخت عقل و خرد و ايجاد بستر و زمينه مناسب براي رشد و شكوفايي عقول مردم، رحمت و نعمت خداوند بر مردم نازل مي‌‌شود و همه آنان هدايت مي‌يابند و به سر منزل مقصود (كمال) مي‌رسند. خداوند در قرآن كريم در مورد يكي از حكمت‌هاي نبوت مي‌فرمايد:

{ و يضع عنهم اصرهم و الأغلال التي كانت عليهم}[10]؛ « پيامبر زنجيرها و مشقت‌ها (جهالت و هواپرستي) را از آن‌ها (مردم) بر مي‌دارد». در اينجا منظور از زنجير و مشقّت، بندها و زنجيرهاي مادي نيست؛ بلكه مقصود زنجيرهاي ناداني و فساد است كه پيامبر اكرم با هدايت‌ها و تلاش‌هاي فراوان فرهنگي، آن را از انسان‌ها بر طرف ساخت. در عين حال از هدايت‌هاي تكويني ويژه‌اي نيز استفاده كرد و در دل و جان مردم مشرك و فاسد نفوذ معنوي داشت و تأثيرات عميقي بر آنان گذاشت.

در عصر ظهور نيز امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، تمامي موانع و آفت‌هاي رشد و تعالي عقلاني انسان‌ها را از بين مي‌برد و عقول آنان را به حد بالايي از شكوفايي و رشد مي‌رساند. علاوه بر آنكه تزكيه و تهذيب نفوس انساني و طهارت جامعه بشري را در رأس برنامه‌هاي خود قرار مي‌دهد. در اينجا حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ادامه دهنده راه پيامبران و تكميل‌كننده برنامه‌هاي آنان به خصوص پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است. در واقع در اين عصر به دو بعد تعليم و تزكيه عموم مردم پرداخته مي‌گردد؛ يعني، هم بر بصيرت و دانايي آنان افزوده مي‌شود و هم پاكسازي و تزكيه نفوس در اولويت قرار مي‌گيرد.

قرآن در اين رابطه مي‌فرمايد: { هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ}[11]؛ « او است كه در ميان قوم بي‌كتاب، پيامبري از ميان خودشان بر انگيخت كه آيات او را بر آنان مي‌خواند و پاكيزه‌ شان مي‌دارد و به آنان كتاب و حكمت مي‌آموزد».

بر اساس اين آيه، تكامل وجود انسان از جنبه‌هاي علمي و عملي و تزكيه و تهذيب او، به عنوان هدف نهايي بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) معرّفي شده‌است و يكي از زمينه‌ها و بسترهاي رسيدن به اين هدف، بصيرت بخشي و علم‌آموزي به انسان است. امام علي (عليه السلام) مي‌فرمايد:« خداوند فرستادگان خود را در ميان مردمان بر انگيخت و پيامبران خويش را پياپي روانه كرد تا از آنان رعايت ميثاق فطري الهي را باز طلبند و نعمت‌هاي فراموش شده خدايي را به آنان ياد آور سازند و نيروهاي پنهان عقل آدمي را آشكار كنند « يثيروا لهم دفائن العقول» و آيات بهنجار آفرينش را به مردمان بنمايانند…».[12]

نتیجه:

بر اين اساس نقش اصلي دعوت پيامبران، گسترش دانايي و آموزش و تعليم است و ايمان و معرفت، خود از شاخه‌هاي دانايي به شمار مي‌رود. پيامبران به انسان‌ها، راه و رسم زندگي و هدف و نتيجه آن را مي‌آموختند و ارزش انسان و والايي مقام و نقش برجسته او در كائنات و توانايي و ظرفيت وجودي او را در رسيدن به تكامل فراگير و تعالي روحي، به وي يادآور مي‌شدند. در پرتو چنين تعليمي، نيروي تفكر و خردورزي را در او بيدار مي‌كردند و به انديشه درباره مبدأ و معاد و كشف رموز و اسرار آيات الهي وا مي‌داشتند. البته در كنار اين و فراتر از آن، به تزكيه و تهذيب او اهميت داده و راه رسيدن به كمال را در اخلاق متعالي و معنويت ديني مي‌دانستند.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. خواجه عبدالله انصاري، شرح منازل السائرين، ص 189.

[2]. عباس كي منش، پرتو عرفان، ج1، ص 240.

[3]. شرح منازل السائرين، ص 192.

[4]. حسين بحراني، سلوك عرفاني (ترجمه الطريق الي الله)، ص64.

[5]. سيدجعفر كشفي، تحفة الملوك، ج1، ص78.

[6]. قطب الدين راوندي، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 841؛ محمد تقي مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص 336.

[7]. قندوزي حنفي، ينابيع المودة، ج2، ص 588.

[8]. سيد جعفر كشفي، تحفة الملوك، ج1، ص 78.

[9]. مفردات راغب، ص 889.

[10]. اعراف (7)، آيه 157.

[11]. جمعه‌(62)، آيه 2.

[12]. نهج البلاغه، خطبة 33.

پدید آورنده : رحیم کارگر