logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
کودکی بزرگ مرد

مقدمه:

کودکي دوراني است که استعدادهاي بالقوه مي‌تواند به فعليت درآمده و انسان با دو نيروي کنجکاوي و حقيقت طلبي راه را از چاه تشخيص دهد و زودتر از حد متعارف، خود را به ساحل امن حقيقت برساند.

تربیت در بستر الهی

هرچه کودک در بستر تربيتي الهي رشد کند و هر چه مراتب عبوديت را در سايه سار مربي فهيم و بزرگي چون امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بهتر و دقيق‌تر درک نمايد، مي‌تواند زودتر استعداد‌هاي نهفته وجودي خويش را به شکوفايي و فضيلت برساند. چه اين‌که او معدني است سرشار از ثروت بي‌منتها که بايد کاويده شود. و براي کاويدن بايد با بلا و سختي و درد و بحران انس گيرد و در لابه‌لاي چرخ دنده‌هاي بلا و سختي و آزمايش، حقيقت وجودي خويش را آشکار سازد. چرا که رسيدن به قله‌هاي شرف و افتخار وقتي پديد مي‌آيد، که انسان بتواند با شناخت راه و آگاهي به قوانين حاکم بر آن و آزادي از غير خدا، از موانع راه عبور کرده و صخره‌ها و دره‌ها و پستي و بلندي‌ها را با توکل به خدا و توسل به حضرات معصومين (عليهم السلام) در نوردد تا بر روي قله قرب و بقاي الهي لطف خدا را تجربه کند. و اين همه وقتي پديد مي‌آيد که تمامي مراحل تربيت را خوب تجربه کرده و از گردنه‌ها با سعه صدر و پايداري مراحل گذر نمايد.

هر چه کودک در بلا و بحران بيشتر باشد و نظارت مربي بر او دقيق‌تر صورت گيرد، او به شکوفايي فطري بهتري نائل شده و مراتب حيات طيبه را يکي پس از ديگري درک کرده و در آن فضاي پاک و ملکوتي به هستي مي‌نگرد و روابط خود با آن را در جهت درک عبوديت الهي بهتر و دقيق‌تر تعريف و تحليل مي‌کند.

اين سخنان در مورد کودک شايد به ظاهر با غلو همراه باشد، اما مسئله چيز ديگري است. هيچ‌کس نمي‌تواند باور کند که سقف ظرفيت وجودي انسان به چه ميزان مي‌باشد و هيچ‌کس نمي‌تواند درک کند که کودک چه رفتار و عملي را از خود نشان مي‌دهد، يعني آيا توانسته تمامي ظرفيت وجودي خود را به جريان اندازد؟

والدين در ظاهر وظيفه دارند که حداقل زمينه را جهت رشد و شکوفايي فطرت کودک در اختيار او قرار دهند و آن بازي در هفت سال اول است که بازي يعني تعامل فعالي که کودک با محيط برقرار مي‌نمايد تا به فهم، تجربه، نشاط و انگيزه‌هاي جديد دست يابد و زمينه رويش جديد در وجودش پديد آيد که اين رويش يعني مقدمه رشد وجودي او بر خلاف نظر مشهور والدين، اگر فرزندي با بحران‌هاي زمانه درگير شده و جهت حل آن‌ها تلاش کند، به ميزاني که فهم او و درک او از حقيقت زندگي ارتقا مي‌يابد، موضع‌گيري‌هاي او نه تنها دقيق، رقيق، لطيف و سليم است که خود، زمينه‌ساز رويش بهتري در خويش و ديگران است.

تحمل سختي‌ها و مشکلات وجودي، آدمي را صيقل داده و چشم‌انداز و اهداف جديدي را براي او روشن مي‌کند و با يک ورزيدگي مناسب در جهت تحقق اهداف جديد و جديدتر گام‌هاي بلند و ارزشمند را برمي‌دارد.

تربيت، تعطيل شدني نيست و وابسته به امکانات و تجهيزات خاص نيز نمي‌باشد، که مربي و شاگرد در هر موقعيت و شرايطي و با هر امکان و استعدادي مي‌تواند در جهت رشد متقابل يکديگر گام‌هاي بلند را بردارند.

در تاريخ پرفراز و نشيب صدر اسلام، مسلمانان، شعب ابي‌طالب (عليه السلام) را تجربه کردند. بحران‌هاي دوران جنگ‌هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرمؤمنان علي (عليه السلام) را تجربه کردند و بالاخره حادثه خونبار و غمناک و جانگداز کربلا را نيز به چشم ديدند و در همه اين‌ها کودکان مستقيم يا غير مستقيم، در متن يا در حاشيه حضوري فعال داشتند و مربيان در متن حوادث رسالت تربيتي خويش را ايفا نمودند.

يکي از کودکان صحنه عاشورا و حوادث بعد از آن، امام باقر (عليه السلام) است. بزرگ مردي کوچک که توانسته در بحران‌هاي مختلف با بهره‌گيري از فضاي تربيتي والدين، به ويژه امام سجاد (عليه السلام) هويت خويش را دقيق بشناسد و در برخورد با حوادث روزگار بهترين موضع‌گيري را داشته باشد.

امام باقر (عليه السلام) در کربلا حدود چهار سال سن دارد. کودکي چهار ساله بايد به دنبال بازي‌هاي کودکانه خويش ـ که با تخيلاتش همراه است ـ باشد. در اين نگاه او، فهم و درايت و هدف متعالي جز رسيدن به آرزوهاي کودکانه خويش ندارد، در چنين نگاهي انتظار از او بسيار کم و مسئوليت پذيري و درک و تحليل مناسب از حوادث در برخورد با صلابت از او در مقابل قدرتمندان از چنين کودکي غير قابل تصور است. اما...

اما در صحنه کربلا و حادثه خونبار عاشورا، امام باقر (عليه السلام) را مي‌بينيم که در صف اسرا در مقابل ظالمي چون يزيد چگونه مي‌خروشد و حکيمانه سخن مي‌گويد و از حريم امامت و ولايت پدر بزرگوار خويش دفاع مي‌کند.

نقل است[1] که يزيد به هنگام مواجه شدن با اسراي عزيز کربلا در شام، وقتي با امام سجاد (عليه السلام) روبرو شد و گفت‌و‌گوي مختصري بين آن دو رد و بدل شد، يزيد از سخنان محکم و با صلابت امام سجاد (عليه السلام) يکه خورد و به مشاورانش گفت: با او چه بايد کرد؟

مشاوران: او را بکش.

در اين حال امام باقر (عليه السلام) اين بزرگ مرد کوچک چهار ساله کربلا، لب به سخن گشود، به اين مضمون: اي يزيد! مشاوران تو به تو خيانت کردند.

يزيد: دليل اين سخن تو چيست؟

امام باقر (عليه السلام): مگر در قرآن نديده‌اي که وقتي فرعون از مشاوران خويش در مورد موسي و هارون(علیه السلام) نظر خواست، آنان فرمان به قتل آن دو ندادند، که فرمان به مسابقه دادن سحره با ايشان دادند. زيرا آن‌ها مي‌دانستند که کشتن پيامبر و فرزندان ايشان براي شخصيت فرعون بسيار هزينه مي‌برد. پس بايد کاري کرد که شخصيت اين دو بزرگ مرد در نگاه ساده جامعه شکسته شود و اگر فرعون آن‌ها را بکشد شخصيت اجتماعي فرعون شکسته مي‌شود؛ زيرا قاتل پيامبر و ولي خدا فردي منفور در تاريخ مي‌باشد. اين‌جا بود که آن‌ها فرمان به قتل اين دو عزيز ندادند، بلکه به دنبال شکستن هويت اجتماعي موسي و هارون بودند.

اي يزيد! مشاوران فرعون براي حفظ حريم و هويت فرعون تلاش کردند، ولي مشاوران تو نظري دادند تا تو در نظر مردم به عنوان يک فرد نامشروع و حرام‌زاده ظاهر شوي.

اين سخنان، شخصيت امام باقر (عليه السلام) را ـ که کودکي خردسال است ـ نشان مي‌دهد که وجودش به چه ميزان متعالي است و چگونه سخنان حکيمانه را شجاعانه بر زبان مي‌آورد؟ در اين راستا بايد گفت:

امام باقر (عليه السلام) اولاً: يزيد را با فرعون مقايسه مي‌کند.

ثانياً: مشاوران يزيد را در نظر يزيد خوار و ضعيف مي‌نمايد.

ثالثاً: اقدام يزيد بر کشتن امام معصوم (عليه السلام) را دليل بر حرام زادگي معرفي مي‌کند.

و در نهايت شجاعت و ذکاوت يک کودک مسلمان که در خانه وحي و ولايت تربيت شده را نشان مي‌دهد.

راستي ما در امر تربيت فرزندان خويش چه کرده‌ايم. البته هيچ‌گاه ما در فضاي قدسي که امام سجاد (عليه السلام) براي فرزندانش مهيا کرد نمي‌توانيم وارد شويم. اما اگر در مسير آن فضا حرکت مي‌کرديم، استعدادهاي کودکان ما بهتر از اين شکوفا مي‌شد. پس بايد به خود و به همه خانواده‌هاي مسلمان بگوييم. « أيْنَ تذهبون»؟.

کودکي چون امام باقر (عليه السلام) در کربلا و در متن بحراني‌ترين حادثه تاريخ زندگاني خود، نه تنها عقيده خويش را از دست نمي‌دهد که در همان سن با اتخاذ تصميمي اساسي از هويت خود و ديگران در مقابل ظالم دفاع مي‌کند و بر او هجوم مي‌برد و او را منفعل مي‌سازد.

وي پيام‌رسان کربلاست و حقيقت عاشورا را بر همه جاري مي‌سازد و حقيقت هويت دين و اقتدار آن را بر همگان روشن مي‌سازد.

او کمال دين را درک نمود و به همين خاطر فرمود: « الکمال کل الکمال التفقه في الدين و الصبر علي النائبة و تقدير المعيشة»[2] قدرت مقاومت او در مقابل بحران‌‌هاي زمانه بسيار بالا است؛ چرا که او بحران‌هاي بزرگي را در کربلا پشت سر گذاشته است.

نتیجه:

با درس‌گيري از زندگي اهل‌بيت (عليهم السلام) بايد نظام تربيتي زندگي خويش را بازبيني کنيم و جواب‌گوي اين سؤال باشيم که آيا تربيت به موقعيت و امکان و استعداد مناسب نياز دارد و يا اين‌که انسان در هر موقعيت و شرايط و با هر امکان و استعدادي بايد تربيت شود.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. نفس المهموم، شيخ عباس قمي.

[2]. بحار الانوار،ج 78، ص 172.