در چنين سفري احساس نزديك بودن به خدا و لذت عبادت و بندگي قابل درك است. در اين سفر، آدم حس عجيبي دربارة امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف پيدا ميكند براي همين به سفارش يكي از دوستان، تصميم گرفتم، اين سفر ـ كه دوباره قسمت من شده ـ از طرف امام پنهان از نظرها انجام دهم و در لحظه، لحظه و جاي، جاي اين سفر به دنبال نشانه يا نشانههايي از آن سفر كرده از مردم بگردم و حالا ميخواهم، يافتههاي خودم در اين سفر را براي شما بنويسم، اميدوارم مورد توجه مولايمان هم قرار بگيرد.
از همان لحظات نخست (ثبتنام) به اين فكر بودم، حالا كه تصميم گرفتم، اين سفر را از طرف امام نيابت كنم؛ آيا لياقت دارم؟ ميتوانم از عهدة آن برآيم؟ راستي مگر امام معصوم چه نيازي به انجام دادن عمل نيابي از طرف او، آن هم بهوسيله، شخصي مانند مرا دارد؟
اين پرسش را از روحاني كاروان پرسيدم، او با لبخندي، پاسخم را اينگونه داد: امام، نياز به اين اعمال اهدايي از طرف ما ندارد؛ در اينگونه اعمال مانند نماز، زيارت، صدقه و … كه از طرف و نيابت امام انجام ميدهيم بسيار بيشتر از آن كه از اين اعمال ناچيز ما ثوابي به امام برسد، ما غرق محبت و ثواب الهي و دعاي امام ميگرديم.
هنگامي كه اين پاسخ را شنيدم، مصممتر شدم كه اين كار را انجام دهم و حتي در اعمال عبادي مستحبي هم، امام خود را شريك گردانم.
به هر حال سفر را آغاز كرديم، كارواني 140 نفره كه من هم ميان آنها بودم از هواپيما كه پياده شديم، در پوست خود نميگنجيدم، پا در مدينه كه گذاشتيم در اين فكر بودم، حالا كه من به ياد امام هستم، آيا او هم به ياد من هست؟ آيا ميشود، گوشة چشمي هم به ما كند؟
آنان كه خاك را به به نظر كيميا كنند آيا شود كه گوشه چشمي به ما كنند
لحظه، لحظه به يادش بودم، هنگامي كه به حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و بقيع ميرفتم به يادش بودم.
ميدانستم امام به شهر مدينه، شهر پيامبر صلي الله عليه و آله علاقه دارد اي كاش ميشد، تك، تك خانههاي مدينه را سر ميزدم و از حال صاحب آن خانه با خبر ميشدم، شايد به امامم ميرسيدم.
زيارت پيامبر صلي الله عليه و آله، حضرت زهرا عليها السلام و ائمة بقيع را از طرفش خواندم، نمازهاي زيارت را هم كه ميخواندم، دعايم اين بود: «اللهم عجل لوليك الفرج.»
اين بار كه به نيت او آمدم هرجا كه ميرفتم و به اطراف كه مينگريستم به دنبال او ميگشتم؛ ولي مدينه، اين شهر پيامبر صلي الله عليه و آله، چه مكان غريبي براي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است! چهقدر امام در اين شهر غريب است! تنها نشاني كه توانستم در اين شهر از آن حضرت پيدا كنم، نامش در مسجد النبي بود كه آنرا نيز دوسالي بود كه دست كاري كرده بودند و در تركيب خطش، دست برده بودند.[1]
با اين حال، اگر كسي با دقت در اين شهر بگردد، چيزهاي ديگري دربارة او پيدا خواهد كرد براي مثال هنگامي كه به بقيع ميروي، اگر با دقت بنگري، شايد حضور او را كنار غريبي بقيع احساس كني، لحظاتي كه بقيع زايري ندارد و نگهباني نيست، كنار چهار قبر بيعلامت و ضريح چهار امام مظلوم، زايري غمگين نشسته، زيارت ميخواند، او كه حالا تنها وارث خانة حضرت زهرا عليها السلام، كنار قبر پيامبر صلي الله عليه و آله است، دوازده سده است كه او، تنها كسي است كه نشان دقيق آن مزار بينشان را ميداند، او همان كسي است كه گذرگاهش، بينالحرمين گرديده، از اين گذرگاه، گاهي هم به نخلستان آباد شدة مدينه به دست جدش، علي بن ابيطالب عليه السلام سر ميزند و چه بسا او هم، نالهها و غمهاي غربت دوران انتظار فرجش را، درون همان چاهي كه اميرالمؤمنين عليه السلام ناله ميزد، بازگو ميكند.
آنگاه كه، در مدينه گذرت به محلة شيعه نشين ميافتد و به باغ عَمري[2] ميروي، شيعيان را در آنجا و حسينية آنجا ميبيني با آنكه رفتار تند و خشن وهابيها، نسبت به شيعيان را در اطراف حرم نبوي و قبرستان بقيع ديدي؛ ولي با اينحال ميبيني كه شيعيان چنين پايگاهي دارند، آن وقت اين سخن امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را بهتر ميفهمي كه فرمود: «انا غير مهملين لمراعاتكم … ؛[3] آري اوست كه اين جمعيت كم را ميان اين همه دشمنان حفظ كرده است.
شهر مدينه را طوري ديگر هم ميشود ديد، اينجا، جايي خواهد بود كه امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بعد از آنكه اذن ظهور پيدا كرد به اين شهر ميآيد و اينجاست كه نخستين رويارويي با لشكريان سفياني است و سپس از آنجا به شهر مكه گريزان ميشود و ماجراهاي بعد از آن اتفاق ميافتد.
پس اگر زاير مدينه، چشم دل را بگشايد، نشانهها و آثار فراواني از امام زمان خود را در اين شهر خواهد يافت و لحظه، لحظة سفرش با ياد امامش خواهد بود، اميد آنكه به اين زوديها، اين نشانهها و آثار را با چشم سر هم ببينيم.
راستي منطقة احد را نگفتم، جايي كه شهدايي مانند حمزة سيدالشهداء، مصعب بن عمير اولين مبلّغ اسلام، حنظلة غسيل الملائكه و گروهي ديگر از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله آرميدهاند و احياء عند ربهم يرزقونند، جايي كه زيارتگاه بيبي دو عالم، فاطمة زهرا عليها السلام بوده است، كساني در آنجا رشادتها آفريدند كه شهداي كربلا، آرزوي درك مقام آنها را داشتند، كساني كه در روايت مقام و جايگاه منتظران دوران انتظار غيبت با مقام آنها، برابر دانسته شده است.[4]
سرانجام روزهاي مدينه هم به پايان رسيد و زمان رفتن به سوي مكه فرا رسيد، زمان آن رسيد كه به ميقات برويم، جايي كه قرار پاسخگويي به نداي حضرت ابراهيم عليه السلام و لبيك گفتن در برابر اين دعوت از سوي خداوند است، حال كه براي محرم شدن و لبيك گفتن آمديم با پوشيدن لباسهاي احرام، همگي در لباس برابري و يكرنگي درآمديم.
به راستي چه زيباست، ديدن يار و آن امام پنهان در لباس احرام. اوست كه بايد بيايد و رازهاي بندگي، مُحرم شدن و چگونه مَحرم شدن در درگاه پروردگار را براي ما بگويد، بار الها! كي زمان آن ميرسد كه جانشين تو را در لباس احرام ببينيم تا نيت كردن و لبيك گفتن براي احرام را از او بياموزيم و او، روحاني حج و عمرة همه حجگزاران و عمرهگزاران شود! اللهم عجل لفرجه.
به نيابت از امام زمان مُحرم شدم، لباس احرام پوشيدم و لبيك گفتم «لبيك، اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك.»
در حال احرام، 26 چيز برمُحرم حرام است؛ ولي خدايا! ديدن امام كه حرام نيست؟ پس در اين لحظات كه لباس احرام و حال احرام است، لحظه، لحظة آن با تو نجوا ميكنم و زير لب ميگويم: « اللهم عجل لوليك الفرج.»
شروع حركت از مسجد شجره بود، اين مسجد در حاشية جنوبي شهر مدينه قرار دارد، هنگامي كه ماشين به راه افتاد، روحاني كاروان ميان اتوبوس ايستاد و چندبار، ذكر لبيك را بلند گفت و جمعيت با او همراهي كردند، او چنين سخن گفت: بعد از گذشت حدود پنج ـ شش كيلومتر از مسجد، منطقهاي به نام «بيداء» است، مستحب است، مُحرم هنگام گذشتن از اين منطقة بيداء، زود رد شود، چرا كه اينجا، محل نزول بلا خواهد بود؛ چون در علايم ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف آمده است در منطقه بيداء، خسفي رخ خواهد داد، لشكريان سفياني پس از آگاهي از ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، به دنبال ايشان ميگردند در اين منطقه به اذن پروردگار، زمين آنها را در خود فرو ميبرد.[5] كه آن را اصطلاحاً خسف بيداء ميگويند.
در اين هنگام كه سخن از امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و نشانة ظهور آن حضرت به ميان آمد، يكباره دلم لرزيد و به ياد لحظههايي كه در مدينه به دنبال نشانههاي آن حضرت ميگشتم، افتادم؛ بارخدايا! چه ميشنوم، اينجا از نخستين جاهايي است كه به همراهي و كمك امام زمان ميآيد، سرزميني بياباني هم، امام را ياري خواهد كرد؛ پس بياييم در اين انديشه كنيم، آنجا كه جامدات و موجودات بيجان و اراده، امام را ياري ميدهند، وظيفة ما كه هم، جان داريم و هم اراده، ايمان و اعتقاد، چگونه خواهد بود.
حركت كاروان ادامه داشت در ذهن خود به دنبال آن بودم، هنگامي كه به مكه برسيم، آنجا چه نشانههايي را پيدا خواهم كرد؟ آيا اينبار ـ كه در مكه خواهيم بود ـ اذن ظهور صادر خواهد شد كه من هم، هنگام ظهور و قيام حضرت در اينجا باشم؟ با همين فكرها به خواب رفتم، وقتي از خواب بيدار شدم، خود را در مكه ديدم، حالا به مكه رسيديم در مهماني خدا وارد شديم، مهمانياي كه من خود را از طرف امام زمان، مهمان آن كرده بودم.
پس از استقرار در محل اقامت، آماده براي رفتن و انجام دادن اعمال شديم، كاروان به سمت مسجد الحرام حركت كرد. با توجه به اينكه در گذشته هم آمده بودم با فضاي مسجد الحرام و انجام دادن اعمال آن آشنا بودم؛ با كاروان همراه شدم كه با آنها اعمال را انجام دهم.
نميدانيد چه زيبا و به يادماندني است آن لحظه كه چشمتان به كعبه، خانة خدا ميافتد، اينبار روحاني كاروان پيش از ورود به مسجدالحرام به همه اعلام كرد: توجه داشته باشيد، كسي كه اولينبار، نگاهش به كعبه ميافتد، دعايي مستجاب دارد. نخست دعاي مورد نظر خودتان را در نظر بگيريد بعد هم هنگام ورود به مسجد، همه سرها را پايين بيندازيد و ذكر بگوييد، تا هنگامي كه به شما اعلام ميكنيم كه در برابر كعبه قرار گرفتهايد، آنگاه يكباره به كعبه نگاه كنيد.
با شنيدن اين توضيحات با خود گفتم چه دعايي كنم؟ قطعاً بالاترين دعا و بهترين خواسته، دعاي فرج خواهد بود.
با كاروان، سر به زير افكنده مانند كسي كه شرمنده از كردههاي خود است و وارد خانة بزرگي ميشود، داخل مسجدالحرام گام نهاديم، زير لب زمزمه ميكرديم: الله اكبر، لاالهالاالله، و لله الحمد.
در گوشهاي ايستاديم و به ما گفتند: به سجده برويد، اينجا در برابر كعبه، قبلهگاه مسلمين، جايي كه سالها به سمت آن نمازگزاردهايد به سجده برويد و در برابر بزرگي پروردگار سجده كنيد.
چه حالي به آدمي دست ميدهد، اگر ميخواهي، لذت عبادت و بندگي را بچشي، بايد در اين موقعيت قرار بگيري، حال كه اين خطوط را مينويسم و آن لحظات را مرور ميكنم با ياد آن هم، حال خوشي را احساس ميكنم، همه به سجده رفته بودند هر كسي با پروردگار خود، راز و نياز ميكرد، نالهها و اشكها جاري بود، مهماناني كه با لباس مهماني يك دست سفيد بدون هيچ برتري، همه بر خاك مذلت و بندگي سر ميساييدند و صداي «الهي العفو» آنها به گوش ميرسيد. دقايقي سپري شد تا اينكه كم، كم سرِ جاي خود نشستيم، ديگر اين جسم و دل از آن ما نبود، اشك بود كه بر گونهها جاري بود، وقتي نشستم و نگاهم به كعبه افتاد از خدا اينگونه خواستم: «اللهم عجل لوليك الفرج.» اي خدا حالا كه نگاهم به كعبه افتاد، اين نگاه را به جمال يوسف زهرا بياراي. آمين.
امام صادق عليه السلام فرمود: «نگاه به كعبه، پدر، مادر و امام، عبادت است.»[6] خدايا! ميشود بعد از نگاه به كعبه، نگاهم به امامم بيفتد و از اين نگاه، بهرهها ببرم.
طواف را از برابر حجرالاسود آغاز كرديم كه مانند دست راست خدا، روي زمين است، الله اكبر گويان مشغول طواف شديم؛ ولي دل، مشغول يار است.
اينجا، همان جايي است كه قطعاً امام زمان هم به آنجا حاضر ميآيد؛ پس اينجا، قدمگاه است چه بسا حالا كه گام برميدارم، پايم را جاي پايش بگذارم.
طواف به نيابت آن امام پنهان انجام شد، آنگاه نوبت رسيد به دو ركعت نماز طواف در پشت مقام ابراهيم، باز اينجا كه براي نماز ايستادم چه بسا يكي از جاهايي باشد كه امام من هم، آنجا اقامة نماز طواف كرده باشد؛ پس از نماز نوشيدن آب زمزم با ياد يار چه گوارا ميگردد، سعي ميان صفا و مروه، آنجا كه امام هم در آنجا، عمل عمره را انجام ميدهد و سپس كوتاه كردن مقداري مو به نيت تقصير و باز حضور كنار كعبه براي انجام طواف نساء؛ اين اعمال، حالا كه از طرف امام انجام ميشود، حال و هوايي ديگر دارد، خدايا! اگر اين اعمال در كنارش و با درك حضورش انجام شود، چگونه خواهد بود؟ الهي اين لحظات را برسان!
با همه خوشيها و دلسپردنها، اعمال عمره هم پايان يافت و به محل اقامت بازگشتيم، روزها و شبهاي مكه هم سپري ميشد.
روزي كه براي بازديد از امكان و مشاعر حج رفتيم، شنيدم، عرفات، مكاني است كه حاجيان در نيم روزي، هنگام اعمال حج بايد آنجا توقف نمايند و بر اساس روايات، امام زمان هر سال، حج به جا ميآورد؛[7] پس لاجرم ايشان نيز در گوشة عرفات خيمهاي خواهند داشت و در آن هنگام، آنجا خواهند بود در اينجا با حالي ديگر و توجهي ديگر از خدا خواستم كه حج واجب را نصيبم نمايد تا شايد در نيم روز نهم ذيالحجه كه همة حاجيان در صحراي عرفات هستند ميان خيمهها به دنبال امام زمانم بگردم.
صحراي مشعرالحرام و منا هم از جاهايي است كه امام در ايام حج در آنجا ميان انبوه زايران و حاجيان حضور دارد، خوشا آنكه در اين مواقف، حضورش را درك كند و در محضرش بندگي خدا نمايد!
فاصلة ميان مشعرالحرام و منا، منطقهاي به نام «وادي مُحشّر» است نقل شده، آنجا، جايي است كه بر اصحاب فيل عذاب نازل شد، براي همين، مستحب است زايران هنگام گذشتن از آن، زود رد شوند، چرا كه جاي نزول عذاب بوده است؛ تا اين را شنيدم، به ياد منطقة بيداء در مدينه افتادم.
در بازديدي كه از مسجدالحرام و اطراف آن داشتيم و روحاني كاروان، آنجا را برايمان تشريح ميكرد، سخني شنيدم كه شور و شعفي چندبار در من به وجود آورد و آن، نشاني ديگر از امام پنهان بود، جاي ظهور آن منجي عالم بشريت، جايي كه همة ديدگان علاقهمندان، منتظران و مظلومان به آنجا دوخته شده است.
هنگاميكه روحاني كاروان در توضيحات آخرش گفت: ميخواهم، جايي را به شما نشان دهم كه براي هميشه، آن را در ذهنتان به يادگار نگهداريد و به آنجا چشم بدوزيد، جايي كه اماممان، آنجا خواهند ايستاد و ظهور و قيام خود را به جهان، اعلام خواهند كرد.
در اين لحظه، همة كساني كه اين حرف را شنيدند از جمله من ـ كه با توجه ويژه به امام، اين سفر را آغاز كرده بودم ـ بياختيار از جا برخاستيم و سر را بالاتر برديم كه زودتر آنجا را ببينيم، اينجا بود كه روحاني كاروان گفت: آنجا، جايي نيست، جز ميان ركن حجرالاسود و مقام ابراهيم، همانجايي كه مولايمان، پس از آنكه از خداوند اذن ظهور را ميگيرد، قيام خود را شروع ميكند، تكيه به ديوار كعبه ميدهد و فرياد ميزند: «أنا بقية الله.»
بار خدايا! كي فرا ميرسد كه اين ندا را همه مردم دنيا بشنوند!
اينجا، همانجايي است كه 313 تن يار امام با ايشان بيعت ميكنند.
از وقتي اين را شنيدم، حال ديگر داشتم، تنها نگاهم به ركن و مقام بود، يعني خدايا! ميشود حالا كه من در اينجا هستم، اجازة ظهور صادر شود و من شاهد اين اتفاق بزرگ باشم.
از آن لحظه به بعد هر وقت به مسجدالحرام ميرفتم، جايي مينشستم كه روبهروي اينجا باشم و هميشه نگاهم به فاصلة ميان ركن و مقام بود؛ ولي افسوس، سفر كوتاه بود و چندان توفيق نيافتم كه از نگاه به اينجا، لذت بيشتري ببرم، سرانجام زمان بازگشت فرا رسيد و بايد مكه را ترك ميكرديم.
وقت برگشتن رسيد به ياد اين حديث افتادم كه «مِن تمام الحج لقاء الامام؛ حج با ديدار امام پايان پذيرد.»[8] با خود گفتم، بسيار گشتم؛ ولي ديدار امام نصيبم نشد، خدايا كي ميشود، حج ما هم، تمام شود و توفيق ديدار او نصيبمان گردد.
در راه برگشت، خيلي ناراحت بودم، دلم ميخواست امام را ميديدم. باز روحاني كاروان بدادم رسيد. سراغش رفتم، درد دل كردم پرسيدم: چرا نتوانستم امام را ببينم و او به آرامي گفت: ديدن با چشم سر مهم نيست، در همين مكه و مدينه خيليها پيامبر صلي الله عليه و آله را ديدند و با او مخالفت كردند و خيليها مثل «اويس قرني» نديده، ياورش شدند و پيرو راهش.
بعد گفت: مهم اين است كه قلبت معرفت به امام پيدا كند، مهم اين است كه كاري كنيم، ولي خدا، امام زمان از ما راضي باشد. اصلاً مهم اين است كه امام ما را ببيند، و به ما توجه كند.
لذت اين سفر، وقتي چندين برابر شد كه به يادم آمد، همة تقديرات ما در شب قدر به امضاي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، ميرسد، آنگاه فهميدم كه در همة لحظات و حتي لحظه انجام عمره و حج هم با عنايت امام بوده است.
اي خدا! حال كه توفيق زيارت خانهات را نصيبم نمودي و جاي ظهور منجي و موعود اسلام را به من نشان دادي بعد از دعاي تعجيل در ظهورش از تو ميخواهم، زيارت نجف و كوفه ـ كه جاي تشكيل پايگاه و پايتخت حكومت امام زمان خواهد بود ـ را روزي من گرداني آمين!
گفتم كه روي ماهت از من چرا نهان است؟ گفتا تو خود حجابي ورنه رخم عيان است
گفتم كه از كِه پرسم؟ جانا نشان كويت گفتا نشان چه پرسي، آن كوي بينشان است
* * *
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست هر كجا هست خدايا به سلامت دارش
حافظ
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ميانه مسجدالنبي، دو حياط وجود دارد كه نام مبارك دوازده امام، همراه نام عشره مبشره و اسامي چهار امام مذهب اهل سنت، اطراف ديوار حياط اول و دوم با خطي زيبا نوشته شده، ميان آنها، نام امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به صورت «محمد المهدي» آمده است و اين نام به گونهاي نوشته شده بود كه كلمه «حي»، يعني زنده در آن خوانده ميشد؛ ولي دو سال گذشته در اين تركيب دست بردند و ديگر اين ويژگي پيدا نيست، اين نام مبارك در حياط دوم، هنگامي كه رو به قبله ميايستي سومين نام از سمت چپ ميباشد.
[2] . در محله شيعه نشين مدينه، نخلستان به دست يكي از دانشمندان شيعه اين شهر به نام «شيخ عمري» بنا شده است ميان اين نخلستان، بازارچه و حسينيهاي بنا گرديده كه محل اجتماع شيعيان ميباشد، اين محله و باغ به «باغ شيخ عَمري» مشهور است.
[3] . امام زمان عليه السلام در بخشي از توقيعشان به شيخ مفيد، چنين ميفرمايد:
ما از رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي و اهمال نكرده، شما را فراموش نميكنيم، اگر جز اين بود، دشواريها و مصيبتها بر شما فرود ميآمد و دشمنان، شما را ريشه كن ميكردند، تقواي خدا پيشه كنيد و ما را براي رهايي بخشيدنتان از فتنهاي كه به شما روي آورده است، ياري دهيد. احتجاج، ج2، ص497.
[4] . از امام صادق عليه السلام نقل است: «كسي كه در انتظار ظهور به سر ميبرد مانند كسي است كه با حضرت قائم عليه السلام در خيمه او باشد». سپس كمي سكوت كرد و فرمود: «هو كمن قارع مع رسول الله بسيفه؛ او مانند كسي است كه در ركاب رسولالله صلي الله عليه و آله شمشير زده است.» بحارالانوار، ج51، ص126.
[5] . معجم احاديث الامام المهدي، ج2، ص357.
[6] . كافي، ج4، ص240.
[7] . عن ابي عبدالله عليه السلام: «النظر الي الكعبة عبادة و النظر الي الوالدين عبادة والنظر الي الامام عبادة.»
[8] . من لايحضره الفقيه، ج2، ص578.
پدیدآورنده: محمد علي حججي