مقدمه:
معاد، يعني بازگشت روح مجرّد به همين بدن مادّي و عنصري، حال اگر چنين بازگشتي در آن مقطع زماني (معاد) با آن وسعت و گستردگي که از رجعت بالاتر و عجيبتر است و نظيرش تا کنون ديده نشده، محال نباشد، طبعا بازگشت روح به اين بدن، قبل از قيامت، در اين مقطع زماني يعني رجعت که در مقياس بسيار کوچک و محدود است و نظايرش به طور مکرّر اتّفاق افتاده است. محال نخواهد بود؛ زيرا امر محال در هيچ زماني انجام پذير نيست؛ چنانکه در کتابهاي فلسفي[1] آمده است: «ممتنع بالذّات» مفهومي است که صرف تصوّر ذات آن، عدم را برايش ضروري ميسازد؛ مانند اجتماع نقيضين و شريک براي خداوند متعال. روشن است که در مفهوم (رجعت) عدم، ضرورت ندارد؛ بنابر اين امتناع ذاتي در آن نيست؛ پس بدون شک، رجعت هم امر ممکن است. امکان و اثبات وقوع رجعت موضوعی است که نوشتار حاضر بدان پرداخته است.
نظرات پیرامون امکان و اثبات وقوع رجعت
عقل در زنده شدن گروهی از مردگان در این دنیا مخالف نیست و رجعت از نظر عقل، هیچ گونه منعی ندارد. قدرت و اراده خداوند به چیز ممکن، تعلق می گیرد. امام باقر (علیه السّلام) در پاسخ ابی الصباح که از مسأله رجعت سؤال کرد، فرمود:« تِلکَ القُدرةُ» [2]
سيد مرتضي در اين زمينه مينويسد:«مما لا شبهة على عاقل فيأنه مقدور لله تعالى غير مستحيل فينفسه»[3]؛
هيچ شبههاي بر عاقل وجود ندارد که بازگشت اموات براي خداوند مقدور است و ذاتا محال نميباشد.نيز مرحوم طبرسي مينويسد:
«ولا يشكّ عاقل أن هذا مقدور لله تعالى غير مستحيل فينفسه و قد فعل الله ذلك في الأمم الخالية و نطق القرآن بذلك فيعدّة مواضع مثل قصّة عزير و غيره»[4]؛
هيچ عاقلى شك ندارد كه اين كار، مقدور خداوند متعال است و محال نيست. نظير آن را خداوند در امّتهاى گذشته هم انجام داده و قرآن گواه آن است؛ مثل داستان عزير و غير آن.
دليل ديگر اين که: بي شک خداوند مخلوقات را به دو قسم محقّق ساخته است:
1. آفرينش موجودات بدون هيچ سابقه وجودي، يعني خلق چيزها در حالي که مسبوق به عدم بودهاند؛ مانند آفرينش حضرت آدم و تمام موجودات اوّليه؛
2. گاهي نيز مسبوق بعدم نبوده، بلکه اجزاي عناصر پراکنده يک موجود را گرد هم آورده و حيات دوباره به آن ميدهد. حالا هنگامي که آفرينش در صورت اوّل از نظر عقل ممکن باشد، حيات بخشيدن به صورت دوّم قابل قبولتر است.
علامه طباطبائي درباره هماهنگي و ارتباط بين (رجعت) و (معاد) مطالبي ارزنده و جالب را در ذيل آيه مبارکه مطرح کرده است.
{هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فىِ ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَئكَةُ وَ قُضىَِ الْأَمْرُ وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور}؛ «آيا كافران جز اين انتظار دارند كه خدا با ملائكه در پردههاى ابر بر آنها در آيد و حكم (قهر خدا به كيفر كافران) فرا رسد؟ و كارها همه به سوى خدا باز گردد».[5]
مرحوم علامه بعد از ذکر برخي از روايات ميفرمايد: رواياتي که از معصومان: در تفسير اين آيه وارد شده است، آيه شريفه به روز قيامت و به رجعت و ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تفسير شده است. اين نوع تفسير، در قرآن نظاير فراواني دارد که ريشهاش همان هماهنگي و سنخيت بين اين سه روز است. در ادامه، وي روايات رجعت را ذکر کرده، ميفرمايد:مقصود اين است که نظام دنيوي به سوي روزي حرکت ميکند که در آن روز نشانههاي الهي ظهور کامل مييابند و در نتيجه در آن روز، نه تنها خداوند متعال عصيان نخواهد شد، بلکه مورد پرستش خالصانه نيز قرار خواهد گرفت و در آن روز، گروهي از مردهها که دوستان خدايند و گروهي از آنها دشمنان او هستند، زنده خواهند شد و ميان حق و باطل، جدايي واقع ميشود.[6] وقتي که رجعت و معاد، هماهنگ و از يک سنخ باشد، دلايل امکان هر دو، يک چيز خواهد بود.
شيخ حرّ عاملي، در اثبات امکان رجعت ميفرمايد:
«الأوّل الدّليل الذي استدلّ به علي صحّة المعاد»[7]؛
دليلي که بر صحّت معاد به آن استدلال شده است، همان دليل، بر امکان رجعت نيز صادق است.
برخي از بزرگان در اين مورد مينويسند:
«يکفي في امکان الرّجعة امکان بعث الحياة من جديد يوم القيامة»[8]؛
ادلّه امکان رجعت، همان ادلّه امکان زنده شدن مردگان در روز قيامت است.
بنابراين هر گونه ترديدي در امکان رجعت، به ترديد درباره برپايي قيامت خواهد انجاميد. بدون شک، ادلّه زيادي بر امکان قيامت اقامه شده است.
آنچه که باقي ميماند، مسأله شبهه استبعاد است. شايد ريشه انکار منکران، همين استبعاد باشد. جواب اين شبهه اين است که بعضي از امور، بسيار بعيد به نظر ميرسد؛ امّا وقتي دليل بر محال بودن آن وجود نداشته باشد؛ بلکه دليل بر امکان و وقوع آن اقامه شود، چارهاي جز پذيرش نخواهد بود. به صرف بعيد دانستن، نميتوان آن را انکار کرد. معجزات انبياء، از اموري هستند که بسيار بعيد به نظر ميرسيدند، امّا تحقّق يافتند. يکي از مسائلي که مشرکان جاهليت آن را بعيد ميدانستند، مسأله معاد بود که قرآن هم به آن اشاره کرده و ميفرمايد:
{إِنهَُّمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَ نَرَيهُ قَرِيبًا}[9]؛ «كه اين مردم آن روز را بسيار دور (از امكان) بينند و ما نزديك (به وقوع) مى بينيم».
البتّه بعيد شمردن مخالفان معاد، دليل بر منع تحقّق آن نيست. استبعاد رجعت نيز به همين گونه است. استبعاد از رجعت، همچون استبعاد مشرکان از معاد است و تمسخر برابر رجعت، همانند تمسخر آن ها درباره معاد است.
علاوه بر آن چه گذشت، يک اصل فلسفي نيز انکار آن را جايز نميداند. شيخ الرّئيس ابوعلي سينا ميگويد:
«کلما قرع سمعک من عجائب الزّمان و غرائب البلدان، فذره في بقعة الامکان ما لم يذدک عنه قاطع البرهان»[10]؛ آنچه را گوش تو از مسائل عجيب زمان و امور شگفتانگيز شهرها شنيد، در بوته امکان قرار ده، مادامي که برهان قطعي آن را نفي نکرده است.
کوتاه سخن اينکه همانگونه که زنده شدن همه انسانها در قيامت، کاملا ممکن است، زنده شدن گروهي از مردگان در اين دنيا هم از امور ممکن ميباشد. همه اين موارد، در برابر قدرت خداوند آسان است.
اينک حرف آلوسي را که منکر رجعت است، ميآوريم. وي گفته است:
«كون الإحياء بعد الإماتة و الإرجاع إلى الدنيا من الأمور المقدورة له عزّوجل مما لا ينتطح فيه كبشان إلا أن الكلام في وقوعه و أهل السنة و من وافقهم لا يقولون به».[11]
[امکان] زنده کردن بعد از ميراندن و برگرداندن به دنيا از اموري است که مورد تقدير خداوند عزّوجل ميباشد؛ و از چيزهايي است که دو قوچ در آن نزاع نميکنند. امّا سخن در وقوع آن است که اهل سنّت و کساني که با آنها موافقند، قائل به آن نيستند.شيخ مجتبي قزويني مينويسد:بديهي است که موضوع رجعت ذاتا محال نيست؛ يعني در مقابل امکان ذاتي، امتناع ذاتي ندارد.[12]
ميبينيم که آلوسي و قزويني امکان رجعت را قبول دارند، امّا آلوسي وقوع آن را محال ميداند.
نتیجه:
بنا بر مباحث مطرح شده درباره رجعت، بزرگ ترين دليل بر امکان شيء، وقوع شيء است. آيات و روايات زياد بر وقوع رجعت در امّتهاي گذشته دلالت ميکنند و روايات متعدّدي از وقوع رجعت در امّت اسلامي خبر ميدهد که مورد بحث قرار گرفت.
پینوشتها:
[1]. شفاء، الهيات، ص36.
[2]. بحار الأنوار، ج53، ص72.
[3]. رسائل المرتضی، ج1، ص 125.
[4]. مجمع البيان، ج7، ص367.
[5]. سوره بقره: 210.
[6]. الميزان، ج2، ص 106 - 109.
[7]. الإيقاظ، ص31.
[8]. الالهيات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج4، ص 291.
[9]. سوره معارج: 6-7.
[10]. الاشارات و التنبيهات، ج3، ص 408.
[11]. روح المعانی، ج10، ص 237.
[12]. بيان الفرقان، ج5، ص226.