logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
 کمي فکر!!

صبح جمعه هزاران عاشق در مهديه، همنوا با هم دعاي ندبه را مي‌خواندند؛ همراه با آنها شدم تا به اين قسمت دعا رسيدم «أين بقيۀ الله؟» كجاست حجت خدا؟ با خواندن اين فراز کمي به فکر فرو رفتم.
به راستي او كجاست و چرا از ديده‌ها پنهان گشته؟ چرا نمي‌آيد و درد دردمندان را شفا نمي‌دهد؟ چرا نمي‌آيد كه دل عاشقانش را شاد و چشم آنان را روشن گرداند؟
چرا نمي‌آيد تا كلبة احزان خلق را گلستان نمايد و روزگار شوريده‌مان را به سامان برساند؟ چرا نمي‌آيد تا كشتي طوفان زده ما را به ساحل نجات برساند؟ آيا هنوز وقت ظهور نرسيده؟ آخر تا چه مدتي بايد درد جدايي كشيد؟ تا كي بايد حسرت كشيد و زهر فراق چشيد؟...
و انديشيدم و انديشيدم و...
آنگاه با خودم گفتم: ببين براي آن روز چه كرده‌اي و براي يار چه آورده‌اي؟ آيا زماني كه خدمت حضرتش برسي، احساس سربلندي مي‌كني كه با دست پر آمده‌اي؛ يا خجالت مي‌كشي از آن كه حتي آقا نظري به تو بيفكند؛ چراکه با دست تهي آمده‌اي و يا بدتر از آن، غرق گناه! آيا در زمان ظهور دعوتش را لبيك مي‌گويي و در ركاب ايشان آمادۀ جان بازي خواهي بود يا اين كه خود و زندگي‌ات را بر قيام ايشان مقدم خواهي کرد؟ بنگر به حال خويش و ديگران، آيا «از تو به يك اشاره، از ما به سر دويدن» زبان حالتان هست يا  فقط لقلقة زبان است و بس؟ مطمئن باش كه اگر امام4 به اندازة كافي يار بيابد قيام مي‌كند و چشم همه به جمالشان روشن مي‌شود؛ پس دليل عدم ظهور امام را بايد در خود بجويي. ما بايد از خودمان شروع كنيم و خويشتن را صالح گردانيم تا منتظر واقعي باشيم و بتوانيم لايق ديدار گرديم.
چشمي كه بود لايق ديدار ندارم
دارم گله از چشم خود، از يار ندارم

پدید آورنده: عليرضا مسعوديان