logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
وقوع رجعت در ميان پيامبران پيشين

مقدمه:

رجعت به معنای زنده شدن مردگان پیش از فرارسیدن قیامت است که درآیات فراوانی از قرآن کریم نیز بدان اشاره شده است. در متن حاضر به روایاتی که دلالت بر وقوع رجعت در زمان انبیاء گذشته دارد به صورت خلاصه پرداخته می شود.

روایات در این زمینه

الف) عن الکاهلي قال: «سمعت ابا عبد الله علیه السلام يقول: ان يعقوب لما ذهب منه يوسف و بنيامين نادي يا رب امّا ترحمني اذهبت ابني؟ فقال الله عزّوجلّ: لو امتهما لاحييتهما لک …»[1]؛

از کاهلي نقل شده است که گفت: شنيدم حضرت صادق (علیه السلام) مي‌فرمود: «هنگامي که يعقوب به فراق يوسف و بنيامين گرفتار شد، عرض کرد: پروردگارا ! پسرانم را از جلو چشمم بردي، بر من ترحم نمي‌کني؟ خطاب شد: اگر آنان را هم ميرانده بودم، براي تو زنده مي‌کردم.

 

ب) مرحوم کليني از امام صادق (علیه السلام) روايتي نقل مي‌کند:

«عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمٍ الْعَامِرِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ جَاءَ إِلَى قَبْرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا (علیه السلام) وَ كَانَ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُحْيِيَهُ لَهُ فَدَعَاهُ فَأَجَابَهُ وَ خَرَجَ إِلَيْهِ مِنَ الْقَبْرِ فَقَالَ لَهُ مَا تُرِيدُ مِنِّي فَقَالَ لَهُ أُرِيدُ أَنْ تُؤْنِسَنِي كَمَا كُنْتَ فِي الدُّنْيَا فَقَالَ لَهُ يَا عِيسَى مَا سَكَنَتْ عَنِّي حَرَارَةُ الْمَوْتِ وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُعِيدَنِي إِلَى الدُّنْيَا وَ تَعُودَ عَلَي حَرَارَةُ الْمَوْتِ فَتَرَكَهُ فَعَادَ إِلَى قَبْرِهِ»[2]؛

حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: حضرت عيسي (علیه السلام) بر سر قبر يحيي بن زکريا آمد وقبلاً از خدا خواسته بود که وي را زنده کند. او را صدا زد. جواب داد و از قبر بيرون آمد. عرض کرد: «از من چه مي‌خواهي؟» فرمود: «مي‌خواهم مونس من باشي، چنان‌که در دنيا بودي». عرض کرد: «اي عيسي! هنوز تلخي مرگ از کامم بيرون نرفته، مي‌خواهي مرا به دنيا بازگرداني و دوباره به چنگال مرگ گرفتارم کني؟» عيسي آزادش گذاشت به قبر برگشت.[3]

 

ج) «مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ… عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِي قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنْ إِسْمَاعِيلَ الَّذِي ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ حَيْثُ يَقُولُ وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا أَ كَانَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فَإِنَّ النَّاسَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فَقَالَ (علیه السلام) إِنَّ إِسْمَاعِيلَ مَاتَ قَبْلَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ حُجَّةً لِلَّهِ قَائِماً صَاحِبَ شَرِيعَةٍ فَإِلَى مَنْ أُرْسِلَ إِسْمَاعِيلُ إِذَنْ قُلْتُ فَمَنْ كَانَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ ذَاكَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ حِزْقِيلَ النَّبِي بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى قَوْمِهِ فَكَذَّبُوهُ وَ قَتَلُوهُ وَ سَلَخُوا وَجْهَهُ فَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَهُ فَوَجَّهَ إِلَيْهِ سَطَاطَائِيلَ مَلِكَ الْعَذَابِ فَقَالَ لَهُ يَا إِسْمَاعِيلُ أَنَا سَطَاطَائِيلُ مَلِكُ الْعَذَابِ وَجَّهَنِي رَبُّ الْعِزَّةِ إِلَيْكَ لِأُعَذِّبَ قَوْمَكَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ إِنْ شِئْتَ فَقَالَ لَهُ إِسْمَاعِيلُ لَا حَاجَةَ لِي فِي ذَلِكَ يَا سَطَاطَائِيلُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ فَمَا حَاجَتُكَ يَا إِسْمَاعِيلُ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ يَا رَبِّ إِنَّكَ أَخَذْتَ الْمِيثَاقَ لِنَفْسِكَ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِأَوْصِيَائِهِ بِالْوَلَايَةِ وَ أَخْبَرْتَ خَلْقَكَ بِمَا تَفْعَلُ أُمَّتُهُ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي مِنْ بَعْدِ نَبِيِّهَا وَ إِنَّكَ وَعَدْتَ الْحُسَيْنَ أَنْ تَكُرَّهُ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يَنْتَقِمَ بِنَفْسِهِ مِمَّنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ فَحَاجَتِي إِلَيْكَ يَا رَبِّ أَنْ تَكُرَّنِي إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى أَنْتَقِمَ مِمَّنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِي مَا فَعَلَ كَمَا تَكُرُّ الْحُسَيْنَ فَوَعَدَ اللَّهُ إِسْمَاعِيلَ بْنَ حِزْقِيلَ ذَلِكَ فَهُوَ يَكُرُّ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)».

از بريد بن معاويه عجلي نقل شده است: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کردم: «اين اسماعيل که خداوند مي‌فرمايد: «و ياد كن در كتاب خود شرح حال اسماعيل را كه بسيار در وعده صادق و رسول و پيغمبرى بزرگوار بود.» همان فرزند حضرت ابراهيم بود؟»«فرمود: «آن اسماعيل پيش از حضرت ابراهيم از دنيا رفت و حضرت ابراهيم، حجّت وقت و صاحب شريعت بود؛ پس اسماعيل، پيغمبرِ چه کساني بود؟» گفتم: «پس اين اسماعيل کيست؟» فرمود: «اسماعيل، فرزند حزقيل پيغمبر است. خدا او را به سوي قومش فرستاد، او را تکذيب کردند و کشتند و پوست صورتش را کندند. خدا بر آنان غضب کرد و «سطاطائيل» فرشته عذاب را فرستاد. به وي گفت: «اي اسماعيل! خداوند مرا به سوي تو فرستاده که اگر اجازه دهي، اين قوم را هلاک کنم. فرمود: من به اين کار احتياجي ندارم. از جانب خدا وحي شد: پس چه حاجت داري؟ عرض کرد: پروردگارا! تو براي خداوندي خود و پيامبري محمّد (صلی الله و علیه و اله وسلم) و امامت اوصيايش، از مردم پيمان گرفته‌اي و مصيبت‌هاي حسين بن علي را به مردم خبر داده‌اي و حسين (علیه السلام) را وعده داده‌اي که او را به دنيا برگرداني، تا خود از دشمنانش انتقام گيرد. اکنون حاجت من اين است که مرا هم آن موقع به دنيا برگرداني، تا از دشمنانم انتقام گيرم. خدا به وي وعده داد که او را برگرداند و با حسين (علیه السلام) برخواهد گشت».[4]

 

د( امام رضا (علیه السلام) نيز در باب وقوع رجعت در امّت‌هاي گذشته، بياناتي فرموده است که ذيلاً بيان مي‌شود:

«قَالَ الرِّضَا (علیه السلام): مَا أَنْكَرْتَ أَنَّ عِيسَى كَانَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَنْكَرْتُ ذَلِكَ مِنْ قِبَلِ أَنَّ مَنْ أَحْيَا الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ فَهُوَ رَبٌّ مُسْتَحِقٌّ لِأَنْ يُعْبَدَ قَالَ الرِّضَا (علیه السلام): فَإِنَّ الْيَسَعَ قَدْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَى مَشَى عَلَى الْمَاءِ وَ أَحْيَا الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ فَلَمْ تَتَّخِذْهُ أُمَّتُهُ رَبّاً وَ لَمْ يَعْبُدْهُ أَحَدٌ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ صَنَعَ حِزْقِيلُ النَّبِي مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فَأَحْيَا خَمْسَةً وَ ثَلَاثِينَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِمْ بِسِتِّينَ سَنَةً»[5]؛

شيخ صدوق در کتاب عيون در باب «مذاکرات حضرت رضا (علیه السلام) در حضور مأمون، با علماي مذاهب درباره توحيد» از حسن بن محمد نوفلي روايت مي‌کند:

حضرت رضا (علیه السلام) در ضمن بحث، به يکي از علماي نصاري فرمود: «چرا انکار مي‌کني که حضرت عيسي به اذن خدا مرده زنده مي‌کرد؟ » [يعني چگونه اين را نشانه خدايي او مي‌داني؟] جاثليق گفت: «از اين رو که هر کس مرده زنده کند و کور مادرزاد و پيس را شفا دهد، خدا خواهد بود و مستحق پرستش است.» امام رضا (علیه السلام) در ردّ استدلال جاثليق فرمود: «يسع» هم از اين کارها مي‌کرد. روي آب راه مي‌رفت، مرده زنده مي‌کرد، کور مادرزاد و پيس را شفا مي‌داد؛ ولي امّتش خدايش نخواندند و احدي وي را نپرستيد. حزقيل پيغمبر هم نظير کارهاي عيسي را مي‌کرد، سي و پنج هزار نفر را شصت سال پس از مرگشان زنده کرد».

آنچه در امّت‌هاي گذشته واقع شده، در اين امّت نيز واقع مي‌شود

آيات و روايات، از وحدت سرنوشت امّت‌ها خبر مي‌دهند؛ يعني تمام حوادثي که در امّت‌هاي گذشته واقع شده‌اند، در امّت آخر الزّمان هم واقع مي‌شوند. در اين باره روايات فراواني وجود دارد که حتّي ادعاي تواتر شده است. مرحوم حرّ عاملي، 26 روايت نقل مي‌کند و مي‌گويد: «روايات به قدري زياد است که بعضي، اجمالا ادّعاي اجماع کرده‌اند، وي در ابتدا استدلال به آيه قرآن کرده است و سپس روايات را در ذيل آيه آورده است.[6]

{سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً}[7]؛

«اين سنّت الهي است که در گذشته نيز بوده است و هرگز براي سنّت الهي، تغيير و تبديلي نخواهي يافت».

البتّه اين موضوع را پيغمبر و ائمّه (علیهم السلام) فرموده‌اند و در مقابل دشمنان، استدلال کرده و به آن تمسک فرموده‌اند. احاديث در اين زمينه از طريق شيعه و سنّي بسيار است؛ امّا به لحاظ رعايت اختصار، از ذکر همه آن روايات معذور بوده، چند نمونه به صورت فهرست وار مي‌آوريم و علاقه‌مندان را به کتاب‌هاي حديثي ارجاع مي‌دهيم.

1. «قال النّبي (صلی الله علیه و آله وسلم): يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»؛

پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: هر اتّفاقي در بني اسرائيل رخ داد، بدون ذره‌اي کم و زياد، در اين امّت هم رخ مي‌دهد.[8]

2. شيخ صدوق، روايتي به سند صحيح نقل کرده است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود:

«كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ فَإِنَّهُ يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلُهُ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»[9]؛

آن چه در امّت‌هاي سابق واقع شده است، بدون کم و زياد در اين امّت هم واقع مي‌شود.

3. کليني از ابو بصير نقل مي‌کند:

«عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُعْطِ الْأَنْبِيَاءَ شَيْئاً إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَاهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله وسلم)» [10]؛

خدا هيچ چيز به ساير پيامبران نداد، مگر اين که به محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم) هم عطا فرمود.

4. مرحوم صدوق از حسن بن جهم نقل مي‌کند که مأمون در جلسه‌اي که متکلمان و فقيهان از فِرق مختلف جمع بودند، از حضرت رضا (علیه السلام) پرسيد:

«فَمَا تَقُولُ فِي الرّجعة فَقَالَ الرِّضَا (علیه السلام) إِنَّهَا الْحَقُّ وَ قَدْ كَانَتْ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله وسلم) يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»[11]؛

نظر شما درباره رجعت چيست؟ حضرت رضا فرمودند: رجعت، حق است. در امّت‌هاي سابق بوده و قرآن در اين باره شهادت مي‌دهد. در اين امّت نيز خواهد بود؛ زيرا پيغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: هر چه در امّت‌هاي پيشين اتفاق افتاده است، بدون ذره‌اي کم و زياد، در اين امّت هم اتفاق مي‌افتد.

مقصود آن حضرت از نطق قرآن به رجعت، همان آياتي مي‌باشد که در امّت‌هاي گذشته اتّفاق افتاده است که قبلا ذکر شد.

5. علي بن ابراهيم روايت مي‌کند: قال (صلی الله علیه و آله وسلم) لم يکن في بني اسرائيل شيئي الّا وفي امّتي مثله»؛

پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: هيچ حادثهاي در بني اسرائيل رخ نداده، جز اين که نظيرش در امّت من هم رخ دهد.[12]

6. قطب راوندي روايت مي‌کند:

«قال الصّادق (علیه السلام) انّ الله ردّ علي ايوب اهله و ما له الّذين هلکوا، ثم ذکر قصّة عزير و انّ الله اماته و احياه و قصّة الّذي خرجوا من ديارهم و هم الوف، و «قال لهم الله موتوا ثمّ احياهم» و غير ذلک ثم قال: فمن اقربه جميع ذلک کيف ينکر الرّجعة في الدّنيا و قد قال النبي (صلی الله علیه و آله وسلم): ماجري في الامم انبياء قبلي شيئا الا و يجري في أمتي مثله»[13]؛

حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند کسان ايوب را که مرده بودند، يا مالش را که تلف شده بود، به وي برگرداند. سپس قصّه عزير را - که مرد و سپس زنده شد ـ و قصّه کساني را که از ترس مرگ، از وطن آواره شدند و خداوند ايشان را ميراند و دوباره زنده کرد و ديگران را نقل مي‌کند: آنان که به اين‌ها اقرار دارند، چگونه رجعت دنيا را منکر مي‌شوند، در صورتي که پيغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: هيچ چيز در امّت پيامبران گذشته واقع نشده است مگر اين که در امّت من هم واقع مي‌شود.

لازم است حديث ديگري را که از اهل سنت نقل شده، نيز بياوريم:

7. «عن ابي سعيد خُدري: انّ رسول الله ( صلی الله علیه و آله وسلم) قال: لتتبعنّ سنن من کان قبلکم شبرا بشبرٍ و ذراعا بذراعٍ، حتّي لو دخلوا جحر ضبٍّ تبعتموه قلنا يا رسول الله اليهود و النصاري قال: فمن؟»[14]؛

هر آينه شما از روش پيشينيان خود، وجب به وجب و ذراع به ذراع پيروي خواهيد کرد، تا آن جا که اگر آنان در لانه سوسماري وارد شده باشند، شما نيز مرتکب اين کار مي‌شويد. گفتيم‌اي رسول خدا! آيا مراد شما، يهود و نصاري هستند؟ فرمود: پس چه کسي را مي‌گويم؟

البته از اين قانون عام که مي‌گويد: «آنچه در امّت‌هاي گذشته واقع شده است، در اين امّت نيز واقع

مي‌شود» به برکت وجود نازنين پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و دعاي آن حضرت، مواردي استثنا شده‌اند؛ مانند تکاليف شاق، مسخ شدن، باران سنگ، فرورفتن در زمين و… که در تاريخ موجود است.[15]

خداوند رحمان، رفع اين نوع عذاب‌ها را به پيامبر عظيم الشأن بشارت داده است:

(و ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ)[16]؛

«ولي [اي پيامبر] تا تو ميان آن‌ها هستي، خداوند آن‌ها را مجازات نخواهد کرد، و [نيز] تا استغفار مي‌کنند، خدا عذابشان نمي‌کند».

دو چيز از اسباب امنيت ذکر شده است: 1. وجود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) 2. استغفار مسلمانان که با وجود حضرت پيامبر در روي زمين و استغفار مسلمانان، خداوند عذاب‌هايي که امّت‌هاي گذشته گرفتار مي‌شدند را برداشته است و بعد از رحلت رسول خدا، اهل بيت آن حضرت اسباب امان اهل زمين خواهند بود؛ لذا با عدم وجود اهل بيت (علیهم السلام) بساط زمين برچيده مي‌شود.[17]

«لو لا الحجّة لساخت الارض اهلها»؛

روايات متعدّدي از شيعه و سنّي نقل شده است که اهل بيت پيامبر، امان اهل زمين هستند؛ همان طور که ستارگان، امان اهل آسمان مي‌باشند[18].

اينک يک روايت را به عنوان نمونه مي‌آوريم:

جابر انصاري مي‌گويد: از امام باقر سؤال کردم: به چه دليل، نياز به نبي و امام هست؟

«قال: لبقاء العالم علي صلاحه، و ذلک أن ّ الله عزّوجلّ يرفع العذاب عن أهل الأرض إذا کان فيها النبي أو الإمام، قال الله عزّوجلّ: «و ما کان الله…»[19] و قال النبي (صلی الله علیه و آله وسلم): النّجوم أمان لأهل السّماء و أهل بيتي أمان لأهل الأرض، فإذا ذهبت النّجوم أتي أهل السّماء ما يکرهون (يوعدون) و إذا ذهبت أهل بيتي أتي أهل الأرض ما يکرهون (يوعدون) و يعني بأهل بيته الأئمّة الّذين قرن الله عزّوجلّ طاعتهم بطاعته، فقال: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ…)»[20]؛

فرمود: براي بقا و صلاح عالم. چون خداوند به برکت وجود نبي و امام، عذاب را از اهل زمين بر مي‌دارد. چه اين که فرموده است (خداوند اين گونه نيست که آن‌ها را عذاب کند، در حالي که تو ميان آن‌ها هستي…) رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: ستارگان، اسباب امان و امنيت براي اهل آسمان هستند و اهل بيت من، اسباب امان و امنيت براي اهل زمين مي‌باشند؛ همان گونه که اگر ستارگان از بين بروند، اهل آسمان گرفتار عذاب مي‌شوند، اهل بيت من نيز اگر از روي زمين بروند، اهل زمين گرفتار عذاب خواهند شد. مراد از اهل بيت آن حضرت، ائمّه معصومين (علیهم السلام) هستند که خداوند اطاعت و پيروي از آنان را مقارن با اطاعت و پيروي رسولش واجب دانسته است. پس فرموده: «اي کساني که ايمان آورده‌ايد! خداوند و رسول را اطاعت کنيد و از صاحبان امر پيروي نماييد.»[21]

چنان که بيان شد، به برکت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) مواردي از امور واقع شده در امت‌هاي پيشين، در اين امت استثنا شد؛ امّا بحث رجعت، با هيچ دليلي استثنا نشده است و حتماً با همان شکوه و عظمت، اتّفاق خواهد افتاد.

نتیجه:

موارد ذکر شده تنها چند نمونه از روایات فراوانی است که از زبان معصومین (علیهم السلام) در مورد بازگشت مردگان به دنیا و وقوع رجعت در میان امت های پیشین نقل شده است، و این که چنین امری در آینده نیز به وقوع خواهد پیوست.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. وسائل الشيعة، ج12، ص130؛ الإيقاظ، باب ششم، ص 161، ح 5.

[2]. اصول کافی، ج3، ص260؛ الإيقاظ، باب ششم، ص 157، ح 1.

[3]. اين روايت با روايات زياد ديگری که مرگ را برای اوليای الهی سهل و يا از عسل شيرين‌تر معرفی می‌کنند، سازگار نيست.

[4]. بحار الأنوار، ج13، ص 390؛ الإيقاظ، باب دهم، ص 328-329، ح 42.

[5].عيون اخبار رضا، ج 1، ص 158؛ بحار الأنوار، ج 10 ص 303؛ احتجاج، ج 2، ص 418.

[6]. الإيقاظ، ص98.

[7]. سوره فتح: 23. مضمون اين آيه در آيات 38 و 62 احزاب نيز آمده است.

[8]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص203؛ الإيقاظ، ص99، ح1.

[9]. کمال الدين، ج2، ص529؛ الإيقاظ، ص99، ح2.

[10]. کافی، ج 1، ص 225؛ الإيقاظ، ص99، ح3.

[11]. عيون اخبار الرّضا، ج 2، ص 200؛ الإيقاظ، ص107، ح18؛ بحار الأنوار، ج25، ص135.

[12]. تفسير قمی، ج 1، ص 47؛ الإيقاظ، ص109، ح23.

[13]. خرائج و جرائح، ج 2، ص 933- 934؛ الإيقاظ، ص 108، ح 19.

[14]. صحيح بخاری، ج4، ص144.

[15]. تفسير القرآن العظيم، ج2، ص394.

[16]. سوره انفال: 33.

[17]. أمالی طوسی، ص379؛ خلاصة العقبات، ج4، ص314.

[18]. بحار الأنوار، ج16، ص302؛ ج23، ص 19؛ ج27، ص308.

[19]. سوره انفال: 33.

[20]. سوره نساء: 59.

[21]. بحار الأنوار، ج23، ص19؛ معجم احاديث الامام المهدی علیه السلام، ج5، ص73.