logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
ويژگى‏ هاى جهاني شدن و جهاني سازي


مقدمه:

اين جريانى بسيار عظيم با هجمه‏اى بسيار وسيع است. جهانى شدن، دوره تازه‏اى در تمدن رايج كنونى و حاكم بر جهان است كه بر اثر انقلاب‏ها و تحولات در عرصه اطلاعات و ارتباطات پيش آمده‌است. نويسندگان و انديشمندان، پاره‏اى از ويژگى‏ها و نشانه‏هاى « جهانى شدن» را برشمرده‏اند كه مى‏توان به چند ويژگى مهم « جهانى شدن» اشاره كرد:

1. فرهنگ جهانى واحد

عده‏اى بر اين عقيده‏اند كه: هنجارها، ايستارها و ارزش‏هاى تقريباً يكسانى، بر جوامع حاكم خواهد شد (البته با حفظ برخى از سنن و ارزش‏هاى محلّى و منطقه‏اى)، و مردم جهان، تابع يك فرهنگ واحد، برتر و غالب خواهند شد و هويت و ماهيت خود را بر آن اساس تبيين خواهند كرد. در سطح فرهنگى بايد از ظهور « جامعه مدنى جهانى» سخن گفت. رابرتسون مى‏نويسد: « فرهنگ در نظريه نظام جهانى به ملاحظه مهمى تبديل شده‌است. در واقع ما به نقطه‏اى نزديك مى‏شويم كه توجّه به فرهنگ، وجهى از نظريه‏پردازى در قالب نظريه نظام جهان تبديل مى‏شود... عرصه جهانى در كل، نظام اجتماعى - فرهنگى است كه از درهم فشرده شدن فرهنگ‏هاى تمدنى، جوامع ملى، جنبش‏ها و سازمان‏هاى درون ملى و ميان ملى، خرده - جوامع و گروه‏هاى قومى، شبه گروه‏هاى درون جامعه‏اى... ناشى شده‌است. به موازات پيشرفت عمومى جهانى شدن، فشارهاى متزايدى بر اين واحدها وارد مى‏شود تا « هويت» خود را در رابطه با شرايط جهانى - بشرى تعريف كنند».[1]

البته تاكنون چيزى به طور كامل روى نداده و احتمال وقوع آن - با وجود آداب، رسوم، سنن، فرهنگ و هنجارهاى گوناگون - در آينده نيز ضعيف است؛ اما به هرحال ايده‏ها و افكار عده‏اى از سياستمداران و كارگزاران جهانى شدن، بدين سمت پيش مى‏رود و فعاليت رسانه‏هاى ارتباط جمعى و مطبوعات، در اين زمينه تمركز يافته است.

2. ایدئولوژی واحد جهانی

برخى از نظريه پردازان غربى، اعتقاد دارند كه به زودى ليبراليسم غربى، سلطه خود را بر سراسر زمين تثبيت خواهد كرد و مردم جهان از مزايا و محاسن دموكراسى غربى بهره‏مند خواهند شد.

فوكوياما اصلى‏ترين نظريه پرداز موضوع ياد شده‌است. او مى‏نويسد: « انديشه ليبرال مى‏رود تا در پهنه كره زمين از نظر روانى، به طور واقعى تحقّق يابد. در ميدان ايدئولوژى و نبرد انديشه‏ها، ليبراليسم پيروز گرديده و هيچ رقيب و هماوردى در برابر خود ندارد». پيروزى انديشه در فرهنگ ليبرال - دموكراسى به معناى آن است كه زمينه منازعه تاريخ ساز از ميان رفته و به عبارت فوكوياما، تاريخ به اتمام رسيده است: « محتملاً آنچه ما شاهد آن هستيم، نه فقط پايان جنگ سرد؛ بلكه پايان تاريخ است؛ نقطه پايان تحوّل ايدئولوژى و تئورى "برخورد تمدّن‏ها " بشريت و جهانى شدن دموكراسى غربى، به عنوان شكل نهايى حكومت».[2] اين نظريه امروزه، پايه و اساس آمريكايى‏سازى جهان قرار گرفته است؛ چنان كه خود وى مى‏گويد: به نظر من « جهانى شدن، همان امريكايى شدن است؛ چرا كه امريكا از برخى جهات، پيشرفته‏ترين كشور سرمايه‏دارى در جهان امروز است و همين طور نهادهاى آن، نمايانگر پيشرفت و توسعه منطقى نيروهاى بازار است... قطعاً امريكايى شدن با جهانى‏شدن يكى است[3]

از طرف ديگر اكنون شاهد حركت جهان شمول ارزش‏ها و نهادهاى سياسى - اجتماعى غربى، در تمام جهان و تحت لواى « جهانى شدن» هستيم كه در واقع از طريق آن، زمينه سلطه كامل كشورهاى غربى بر جهان فراهم مى‏آيد (غربى سازى). مانع عمده و اصلى اين حركت، بيدارى و روشنفكرى مسلمانان و رشد و بالندگى جنبش‏ها و حركت‏هاى اسلامى است كه روز به روز فراگير مى‏شود و ليبراليسم غربى را به چالش اساسى مى‏كشاند. همچنين با ارائه نظريه «مردم سالارى دينى» از سوى ايران، انحصار و يكه تازى نظريات غربى، زير سؤال رفته است. بر اين اساس احتمال استقرار ايدئولوژى واحد جهانى، مشكل به نظر مى‏رسد و در صورت تفوّق احتمالى آن، جهان دچار چالش‏ها و گسست‏هايى عظيم خواهد شد.

3. ارتباطات جهانی

يكى از ويژگى‏هاى اين پديده، گسترش اطلاعات و ارتباطات جهانى در عرصه رسانه‏ها، ماهواره، تلفن، اينترنت و... است كه نكات مثبت و منفى زيادى در آن وجود دارد و طلايه دار اصلى « جهانى شدن» به شمار مى‏آيد. آثار تسريع كننده ارتباطات الكترونيكى و حمل و نقل سريع، موجب ايجاد تأثير ساختارى شدهاست كه مك لوهان آن را « انفجار اطلاعات» مى‏نامد. منظور وى از انفجار اطلاعات، اين است كه از اين طريق، تمام جنبه‏هاى تجارب انسانى، در يك مكان جمع مى‏شود و هر انسانى، مى‏تواند به طور هم زمان، حوادث و مناظرى را كه بسيار دورتر از وى هستند، احساس و لمس كند. مدارهاى الكتريكى، نظام زمان و مكان را در هم مى‏نوردد و امور مربوط به ساير افراد بشر را به طور مستمر و هم زمان، در پيش ديدگان ما قرار مى‏دهد. اين پديده يك بار ديگر گفت و گو در مقياس جهانى را مطرح مى‏كند. پيام اين گفت و گو، يك تغيير تمام عيار است.[4]

« پيتر به ير»، در مقدمه كتاب خود با عنوان « مذهب و جهانى شدن» مى‏گويد: قدرت فن آورى، برقرارى ارتباط سريع، در فضاى تقريباً نامحدود را امكان‏پذير ساخته است؛ به علاوه رسانه‏هاى جديد تقريباً در همه نقاط كره زمين، در اختيار كاربران آن‌ها قرار دارند. توانش ارتباطات بين‏المللى به كاركرد واقعى تبديل گشته است. بنابراين ما در دوره يك واقعيت اجتماعى « جهانى شدن» زندگى مى‏كنيم. واقعيتى كه در آن از موانع پيش از اين مؤثر بر ارتباطات، اثرى به چشم نمى‏خورد. به گفته « به ير» نتيجه اين مى‏شود كه مردم، فرهنگ‏ها، جوامع و تمدن‏هايى كه پيش از اين كم و بيش منزوى از يكديگر بودند، اكنون در تماس منظم و تقريباً غير قابل اجتناب قرار گرفته‏اند.[5] الان بسيارى از مردم جهان، با استفاده از اينترنت، ماهواره و رسانه‏هاى مكتوب، از آخرين و كوچك‏ترين اخبار و حوادث جهان، مطلع مى‏شوند و در ارتباط مستمرّ با سراسر جهان هستند. با توجّه به اين مطلب « جهانى شدن»، امرى حتمى و غير قابل گريز تلقّى مى‏شود و بايسته‏ها و الزامات خاص خود را مى‏طلبد.

4. اقتصاد وسرمایه داری جهانی

اولين طليعه‏هاى « جهانى‏شدن» در حوزه اقتصاد و سرمايه‏گذارى، رشد و گسترش پيدا كرد و سپس به حوزه‏هاى ديگر سرايت كرد. هنوز عده‏اى « جهانى‏شدن» را در بعد « اقتصادى» آن مى‏بينند و رايج‏ترين ديدگاه در اين زمينه، از آن اقتصاد دانان است كه بر پايه همبستگى بيش از پيش اقتصادى و ادغام همه اقتصادهاى ملّى، در يك اقتصاد و در محدوده بازار سرمايه‌دارى مى‏نگرند. هارى مگداف مى‏نويسد: « نظريه‏اى كه به طور وسيع مورد قبول قرار گرفته، فرسايش حاكميت ملّى را در كانون‏هاى سرمايه‏دارى تصور مى‏كند كه بايد از قرار معلوم، جاى خود را به يك « بين‏الملل» سرمايه بدهد كه قوانين حاكم بر روابط بين‏المللى را ايجاد كرده، تقويت و تحكيم خواهد بخشيد.»[6]

جان تاملينسون نيز درگيرى دولت‏ها در اقتصاد جهانى را، نشانه‏اى از جهانى شدن مى‏داند: «... اكنون جهانى شدن دارد دنيا را به يك « مكان واحد»، تبديل مى‏كند. نمونه‏هاى بديهى اين امر، درگير شدن امور اقتصادى دولت‏هاى ملّى و درآمدن آن‌ها به صورت يك اقتصاد سرمايه‌دارى جهانى، يا تبديل سريع اثرات زيست محيطى صنايع محلى به مسائل جهانى است...».[7] در اين راستا تأسيس گات (GAT) و سازمان تجارت جهانى، مهم‏ترين گام در به وجود آمدن اقتصاد و سرمايه‌دارى جهانى است. در هر حال ترويج گران اين ديدگاه، پيروزى قطعى نظام‏هاى سرمايه‏دارى غربى را مى‏ستايند و مدعى‌اند كه بازيگران آزاد، بر مهندسان اجتماعى چيره شده‏اند. بر اين اساس اقتصاد و سرمايه‏دارى جهانى و شبكه ارتباطات بين‏المللى در حال حاضر، دو ركن پيش قراول در عرصه « جهانى‏ شدن» به شمار مى‏‌آيد.

يكى ديگر ويژگى‏هاى اقتصادى اين پديده، ظهور شركت‏هاى عظيم و غول پيكرى است كه در اقتصادهاى ملّى سراسر جهان فعاليت كرده، بر اين اقتصادها تأثير مى‏گذارند. امروزه درسطح جهان، گروه‏هاى بسيارى براين باورند كه « جهانى‏شدن اقتصاد»، معنايى فراتر از سلطه بلامنازع شركت‏هاى بزرگ بين‏المللى و شركت‏هاى چند مليتى بر بازارهاى جهان ندارد. تا اوايل دهه 1990، حدود 37 هزار شركت فراملّيتى وجود داشت‏كه بربيش‏از 200 هزار شركت وابسته خارجى، دركشورهاى مختلف جهان، كنترل داشته و معادل بيش از 8/4 تريليون دلار، كالا به فروش رساندند. جمع فروش 350 شركت غول پيكر جهان، با قريب به يك سوم جمع توليد ناخالص ملّى پيشرفته‏ ترين كشورهاى سرمايه‌دارى دنيا، برابرى مى‏ كرد... .[8]

5. سیاست و تضعیف دولت‌های ملی

علاوه بر اقتصاد، بحث‏هاى گسترده‏اى نيز درباره جهانى شدن « سياست» وجود دارد كه مهم‏ترين آن‌ها، تضعيف موقعيت نهادهاى دولتى و تقويت سازمان‏ها و نهادهاى بين المللى است. بر اين اساس، دولت‏ها و سياستمداران، در يك فرآيند بين المللى و جهانى، با هم تعامل مى‏كنند و تصميم‏گيرى و فعاليت جمعى دارند. « جهانى شدن، بزرگ‏ترين تهديد براى الگوى دولت - محور است... در نتيجه اين فرايند، توانايى دولت‏هاى ملّى در اتخاذ اقدامات مستقل در اجراى سياست‏هاى خود محدود شده، كنترل آن‌ها بر كالاها - تكنولوژى و اطلاعات كاهش مى‏يابد و حتّى اختيار آن‌ها در تبيين قواعد و قانون‏گذارى، در محدوده سرزمين ملّى نيز تنزّل پيدا كرده‌است».[9]

از لحاظ سياسى، با ظهور و گسترش اختيارات نهادهاى سياسى جهانى، تحولات چشمگيرى در حوزه قدرت و حاكميت دولت‏هاى ملّى و ماهيت نظام بين‏المللى، رخ نموده‌است. سازمان ملل متحد و ساير نهادهاى جهانى، از جلمه مهم‏ترين بازيگران سياسى در سطح بين‏المللى هستند كه قدرت تصميم‏گيرى در سطح جهانى دارند... ديگر دولت‏هاى ملّى به خودى خود، نمى‏توانند حريفى براى برخورد با چنين مسائل حياتى جهانى باشند. در نتيجه استقلال عمل سازمان‏هاى بين المللى در حوزه تصميم‏گيرى، رو به افزايش بوده‌است.

در يك تحليل ديگر، پديده‏اى كه امروز از آن به عنوان « جهانى‏سازى» تعبير مى‏شود، چيزى نيست جز تلاشى هماهنگ، برنامه ريزى شده، مقتدرانه و همه جانبه براى تشكيل يك « حكومت واحد جهانى» و سيطره قدرتمندانه به چهار سوى عالم؛ به نحوى كه همه فرهنگ‏ها، تمدن‏ها، كشورها و جوامع بشرى تحت سلطه اين حكومت باشند و از آيين، قوانين و دستورات آن فرمان برند. اين مسأله عمدتاً از سوى قدرت‏هاى بزرگ جهان - به خصوص ايالات متحده - مطرح شده و امرى خطرناك است. مقام معظم رهبرى در اين رابطه مى‏فرمايد: « نظم نوينى كه آمريكا در پى آن است، متضمّن تحقير ملّت‏ها و به معناى امپراتورى بزرگى است كه در رأس آن امريكا و پس از آن قدرت‏هاى غربى قرار دارند...».[10]

6. مذهب و جهانی شدن

يكى از مباحث مهمى كه نبايد از آن چشم‏پوشيد، ارتباط ميان « جهانى شدن» و « مذهب»، گسترش گرايش عمومى به دين در عصر حاضر و فعاليت و تحرّك پر دامنه اديان آسمانى است. براى نخستين بار ايده « جهان شمولى» از سوى « دين» ارائه شده‌است. تمامى اديان بزرگ، مردم را براى تشكيل يك ملّت واحد، دعوت كرده‏اند.

رابرتسون مى‏نويسد: « ايده اينكه جهان به صورت يك جامعه واحد درآيد و يا حداقل به صورت بالقوه اين چنين شود، تاريخى طولانى داشته كه در آن سخن از « بهشت جهان شمول» در روى زمين و يا پادشاهى خداوند بر روى زمين گفته شده‌است. در برخى از جنبش‏هاى جديد مذهبى نيز گام‏هايى مشخّص براى دستيابى به سازمان‏هاى جهان شمول مذهبى، برداشته شده‌است».[11] در فرايند « جهانى شدن»، مذاهب و اديان جايگاه خاص خود را دارند و در عين حال كه اقتصاد و فرهنگ غربى، يكه تاز عرصه « جهانى كردن» است؛ به هيچ عنوان، نمى‏توان از قدرت و فراگيرى « مذهب» غافل شد و آن را ناديده گرفت. بافت جهانى، بافتى است كه ابزار جهان بينى‏ها را ترغيب و حتّى مورد تأكيد قرار مى‏دهد و جست و جو براى اصول بنيادين را افزايش مى‏بخشد.

از نظر ما، دين اسلام - به عنوان كامل‏ترين دين - به نحو احسن مى‏تواند پاسخ گوى نيازهاى جهان و از بين برنده كاستى‏ها و مشكلات باشد. هر چند واترز مى‏گويد: « طى قرون متمادى، مذاهب بزرگ جهان؛ يعنى، اسلام، مسيحيت، بودائيسم و هندوئيسم، مجموعه‏اى از ارزش‏هاى خاص و... به پيروان خود، عرضه داشته‏اند كه هم از اقتصاد و هم از حكومت، در مرتبت‏هاى بالاتر قرار گرفته... اين مذاهب، به خصوص مفهومى جهان گرايانه از رسالت بودند»[12]؛ اما روشن است كه دين اسلام از جايگاه و موقعيت ويژه و پيشتازى در عرصه جهانى برخوردار بوده و در گفتمان‏هاى رايج جهانى، مى‏تواند نقش مهمى ايفا كند. برخى از نويسندگان (رابرتسون)، رستاخيز اسلام‏ گرايى را - به عنوان يك نيروى جهانى و در عين حال غرب ستيز - شناسايى كرده‏‌اند.

نتیجه:

جريان بسيار عظيم جهانى شدن، دوره تازه‏اى در تمدن رايج كنونى و حاكم بر جهان ایجاد کرده‌است که به پاره‏اى از ويژگى‏ها و نشانه‏هاى آن در عرصه‌های مختلف زندگی جامعه بشری اشاره‏ گردید و بیان شد که دين اسلام به عنوان كامل‏ترين دين از جايگاه و موقعيت ويژه و پيشتازى در عرصه جهانى برخوردار بوده و در گفتمان‏هاى رايج جهانى، مى‏تواند نقش مهمى ايفا كند.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. جهانى شدن، ص 149 و 137.

[2]. حسين سليمى، فرهنگ گرايى، جهانى شدن و حقوق بشر، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص 129.

[3]. روزنامه جام جم، شماره‏ى 693، ص 8.

[4]. مالكوم واترز، جهانى شدن، ص 58.

[5]. جهانى شدن و جهان سوم، ص‏241.

[6]. هارى مگداف...، جهانى شدن با كدام هدف، ص 72.

[7]. جان تاملينسون، جهانى شدن و فرهنگ، ص‏25.

[8]. همان، ص‏29.

[9]. كنث نش، جامعه‏شناسى سياسى معاصر؛ جهانى شدن سياست و قدرت، ص 10 (مقدمه).

[10]. فصلنامه پژوهش و سنجش، شماره 25، ص 106 و 107.

[11]. فرهنگ گرايى، جهانى شدن و حقوق بشر، ص‏186.

[12]. جهانى شدن و جهان سوّم، ص‏242.