مقدمه:
عصر روشنگري با شورش انسان عليه کليسا آغاز شد، و کم کم به قيام او بر ضدّ خدا و سرانجام « مرگ خدا»، انجاميد. بدين سان خدا را از زندگي سياسي اجتماعي بشر مدرن، بيرون كردند، و او را در کليسا به بند گرفتند. و ايمان از حوزه عمومي به حوزه خصوصي، تنزّل يافت و ارتباط زمين و آسمان به روزهاي يک شنبه موکول گرديد.
انسان ماشيني
حذف نمادهاي الهي از زندگي انسان ماشيني، انساني که در اومانيستگرايي خويش دست و پا ميزد، او را در نسيان معنويت از دست رفته، فرو برده و به خويش غرّه ساخت، تا به اين باور رسيد كه، ميتواند بدون خدا به « يوتوپياي»[1] بشري دست يابد.
در پايان قرن بيستم، سنگيني بحران معنا و خلأ متافيزيک، دردي جانکاه بر پيکره مدرنيته وارد آورد، که محصول آن، « فرامدرنيسم» شد و بزودي به سوي « پست مدرنيسم» متمايل گرديد؛ و انسان سرگردان مدرن را در بيهويتي خويش به ابتذال کشانيد.
انسان ماشيني عصر صنعتي، ملتمسانه دست به دامان « معناگرايي بشري»[2] شد. بدون آنکه ارتباط با آسمان را به خاطر آورد، غافل از اينکه سررشته تمامي آشفتگيهاي روحي جوامع بشري، در گرو همين ارتباط گسسته نهفته بود.
بشر با تمام تسلّطي که در پرتو تکنولوژي بر طبيعت و جهان دارد، از اداره جهان اظهار ياس ميكند ونياز روز افزون خود را به آمدن منجي بيان ميدارد. بياني که نبرد هميشگي خير و شرّ را به سرانجامي روشن رهنمون ميشود.
نگرش مهدوي چاره درد بشر امروز
در انديشه مهدوي، چاره درد بشر امروز به روشني ترسيم شدهاست. تنها درمان درد بيهويتي امروز بشر در برقراري ارتباط مجدّد او با خدا و دعوت دوباره او به آغوش اجتماع بشري است، و اين امر جز با برقراري يک حکومت ديني به رهبري يک منجي الهي ميسر نخواهد بود. رهبري که پس از خاتمه رسالت انبيا، به عنوان تنها واسط فيض الهي، و پل زمين و آسمان ميباشد.
در نگرش مهدوي، اجراي ارزشهاي والاي انسان و ايدهآل، توسط رهبري امکان پذير است، که واسط آسمان و زمين است، رهبري که از مکاتب دست ساز بشري و از عقل ناقص انساني الهام نگرفته، بلکه خود واسطه فيض الهي در زمين از سوي آسمان ميباشد.
در جامعه مهدوي امام معصوم(عليه السلام) لطفي الهي است که با هدايت خويش و اجراي احکام الهي در عرصه فردي و اجتماعي جامعه را به سوي سعادت رهنمون ميشود. از اين رو ويژگي جامعه اسلامي عصر مهدوي برخلاف نگرش عصرجديد تاکيد بر فضيلت و سعادت ميباشد در حالي که عصر جديد صرفا بر آزادي انسان مبتني بود و دغدغه فضيلت و سعادت بشر را نداشت.
نتیجه:
فرهنگ مهدوي يك فرهنگ ديني است كه از قانون الهي الهام گرفته و به فراگير شدن ارزشهاي معنوي و انساني و الهي بشارت ميدهد. و انسان سرگشته مدرن را، به كاربردي بودن دين در جامعه، آگاهي داده و به لزوم بازگشت آن به جوامع غربي دعوت مينمايد.
پینوشتها:
[1]. ((utopia؛ به معناي مدينه فاضله يا جامعه آرماني.
[2]. گرايشهاي معنوي غير روحاني همچون معنويت سرخ پوستي.
. غلامرضا بهروز لک، مهدويت و جهاني شدن، پيشين.