logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
معناي لغوي و اصطلاحي شرق شناسي


مقدمه:

به آن دسته از انديشمندان غربي كه براي شناختن فرهنگ و تمدن شرق وارد سرزمين‌هاي شرقي شده و سال‌ها به مطالعه و پژوهش پرداختند، شرق‌شناس گويند و به علمي كه عهده‌دار اين وظيفه است شرق‌شناسي گويند.

مفهوم شرق شناسی

واژه شرق‌شناسي براي نخستين بار در فرهنگ انگليسي اكسفورد به كار رفت و در سال (1838) همين واژه در فرهنگ علمي فرانسه درج گرديد. در فرهنگ انگليسي آكسفورد، كلمه شرق‌شناسي يا خاورشناسي (Orientalism) كه تا سال( 1812) در اين فرهنگ مورد استفاده قرار نگرفته بود، به معناي مطالعه و تحقيق پيرامون كشورهاي شرقي، براي كساني استفاده شده‌است كه به مطالعه و پژوهش در فرهنگ، سرزمين و كشورهاي مشرق زمين و آسيايي مي‌پرداختند.

شرق در لغت به معناي بر آمدن آفتاب و تابان شدن معنا مي‌دهد[1] و از ديدگاه غربيان شامل همه كشورهايي مي‌شود كه در شرق قاره اروپا قرار دارند و از ديدگاه آن‌ها به سه بخش خاور ميانه، نزديك و دور تقسيم مي‌گردد كه در اين تقسيم بندي جغرافيايي، ميان دين اسلام، اديان هندي، اديان چيني، ژاپني و امثال آن هيچ تمايزي نشده‌است. در واقع ميتوان گفت تعريف شرق از ديدگاه غربيان، تقسيمي بر اساس جغرافيا و شرايط منطقه‌اي است، نه بر اساس فرهنگ، آداب و سنت. حداقل مي‌توان گفت كه در دوره نخست كه شرق‌شناسي مورد توجه غربيان قرار گرفت، آنچه كه بيش از همه توانست به عنوان يك شاخص براي تقسيم‌بندي ملت‌ها وكشورهاي شرقي استفاده گردد، سرزمين بوده‌است، زيرا در كشورهاي شرقي اديان، مذاهب، تمدن‌ها و فرهنگ‌هاي متنوعي وجود دارد كه به طور طبيعي اين امر موجب مي‌شود تا نتوان اين بخش از كره زمين را كه در هر كشورش چندين فرهنگ، تمدن و آداب و سنت وجود دارد، به غير از اين تقسيم‌بندي نمود. بنا براين بر خلاف آن دسته از انديشمندان كه تصور مي‌كنند، تقسيم‌بندي شرق توسط غربيان، بدون لحاظ كردن اسلام، براي تحقير تمدن اسلامي است،[2] بايد اذعان نمود كه تقسيم بر اساس جغرافيا شايد بهترين تقسيم موجود باشد و براي يك انديشمند غربي كه در صدد شناسايي شرق است، تقسيم بر اساس مذهب و دين، موجب شاخه‌ها و دسته‌بندي‌هاي متنوعي مي‌گردد كه آن‌ها را نمي‌توان به جز جغرافيا ذيل يك عنوان خاص قرار داد و بديهي است كه هر چه، اساس و شاخص تقسيم كلان‌تر باشد، بهتر است.

همانطور كه اصطلاح « شرق‌شناسي» براي غربيان بر اساس جغرافيا معنا مي‌يابد و غربيان معناي خاصي را از آن مي‌فهمند، همچنين شرقيان هم امروزه لفظ غرب‌شناسي را بكار مي‌برند اما در كاربرد و استعمال لفظ، علاوه بر جنبه جغرافيايي، به جنبه‌هاي فرهنگي هم توجه دارند. در واقع پس از رنسانس، كليه كشورهاي غربي با آنكه از انديشه‌ها و مذاهب متنوعي برخوردار بوده‌اند، اما با عنوان غرب از آنان ياد شده‌است و به جهت اشتراك در عناصري چون رشد و توسعه علمي، تكنولوژي، صنعت، فلسفه و ديگر حوزه‌هاي علمي، از ساختار و هويت مشتركي برخوردار گرديده‌اند كه گاه از آن به فرهنگ و ادبيات مدرنيته ياد مي‌شود و با اين ويژگي از كشورهايي شرقي متمايز مي‌گردند.

بنابراين امروزه اصطلاح غرب‌شناسي براي شرقيان، به معناي شناخت كليه كشورهايي است كه با وجود اينكه مذاهب متفاوت مسيحي و گاه غير مسيحي در آن وجود دارد، اما به جهت تاثيرات و آثار رنسانس از جمله تكنولوژي، رشد و توسعه، علوم تجربي، صنعت و مدرنيسم، از هويت مشخص و يكساني برخوردار هستند. از اين رو در اين اصطلاح، علاوه بر مذهب به ديگر وجوه مشترك فكري، فرهنگي و سياسي آن كشورها توجه مي‌گردد و اين كلمه هم بر كشورهاي اروپايي اطلاق مي‌شود و هم كشور‌هاي امريكايي و اقيانوسيه رادر بر مي‌گيرد.

شايان ذكر است كه در تعريف لفظي كلمات بيش از آنكه نيازمند بحث‌هاي دقيق عقلي باشيم، نيازمند آگاهي به كاربرد و استعمال الفاظ در ادوار متفاوت تاريخي هستيم، به طوري كه بايد به كاربرد الفاظ و اصطلاحات در دوره‌هاي متفاوت توجه نمود. به عنوان نمونه بسياري از الفاظ و مفاهيم در دوره‌هاي متفاوت، معاني متعدد و گاه متضاد به خود گرفته‌اند و داراي معناي خاص و يكساني نيستند، مثالاً در ادبيات سياسي، پس از انقلاب كمونيستي شوروي در اكتبر سال (1917)، شرق معناي ديگري يافته است و از كليه كشورهاي كمونيستي كه جزء پيمان ورشو بودند، در برابر كشورهاي سرمايه‌داري كه جزء پيمان ناتو بودند، به بلوك شرق تعبير مي‌گردد. همچنين در برابر اصطلاح شرق، از اصطلاح غرب براي كشورهاي سرمايه‌داري استفاده مي‌شود، حال آنكه كشوري همچون آلمان شرقي و يا كوبا كه از آن‌ها به بلوك شرق تعبير مي‌شد، در اروپا و امريكاي جنوبي قرار گرفته بودند و يا كشور كره جنوبي كه جزء بلوك غرب بوده، از جهت جغرافيايي در شرق قرار گرفته بود. بنابراين معنا و مفهوم شرق و غرب متناسب با استعمال و كاربردي است كه دارا مي‌باشند و تنها با شناخت شرايط يك دوره و استعمال كلمه در آن دوره، مي‌توان معناي الفاظ را فهميد.

تعريف شرق از نگاه هانري كربن و هايدگر

معناي اصطلاحي ديگري كه براي كلمه « شرق» وجود دارد، « بر آمدن و تابان شدن» است. بر خلاف معاني پيشين كه بر اساس منشاهاي سياسي، جغرافيايي و گاه ديني بود، افرادي همچون هانري كربن، كلمه شرق را به معناي اشراق و تابش معنويت، طلوع عالم روحاني و شرق درون بكار مي‌برند. كربن تحت تاثير سنت عرفاني و تفكر فيلسوفاني همچون سهروردي، معتقد است شرق يعني تابش و طلوع حكمت و معنويت و غروب يعني افول و زوال معنويت و عالم روحاني. وي در پاسخ به پرسش درباره معناي شرق و غرب مي‌گويد:« مراد من از شرق و مشرق يا غرب و مغرب، يك مراد فلسفي است و نه يك مراد جغرافيايي. مشرق در اينجا يك عالم روحاني است... بنابراين شما مي‌توانيد در غرب باشيد اما مشرقي باقي بمانيد يا در شرق باشيد و غربي بينديشيد و عمل كنيد».[3]

همچنين پاره‌اي از فيلسوفان غربي مانند هايدگر درباره معناي شرق و غرب به جنبه‌ي جغرافيايي آن نظر ندارند و به مفهوم فلسفي آن اشاره مي‌كنند، وي مي‌گويد:

« تاريخ مغرب، تاريخ مغرب حقيقت است».[4] او به مانند هانري كربن كلمه شرق و غرب را در معنايي غير متداول به معناي طلوع و غروب حقيقت معنا مي‌كند.

اما قبل از اينكه در قرون متاخر اصطلاح شرق شناسي در فرهنگ لغت و در دانشگاه‌ها به عنوان يك رشته علمي و پژوهشي استعمال شود، از قرن‌ها پيش، شغل و حرفه‌اي، متداول و رايج بوده‌است. در واقع زماني كه پاره‌اي از انديشمندان غربي وارد سرزمين‌هاي اسلامي شدند و به تحصيل علم، سير و سياحت، سفرنامه نويسي و ديگر امور مي‌پرداختند، مسأله شرق شناسي، حرفه‌اي مشخص بوده‌است، هر چند كه در آن دوران، اصطلاح شرق‌شناسي گاه مورد استفاده هم قرار نمي‌گرفته است.

نتیجه:

بنابر مباحث مطرح شده، معنا و مفهوم شرق و غرب متناسب با استعمال و كاربردي است كه دارا مي‌باشند و تنها با شناخت شرايط يك دوره و استعمال كلمه در آن دوره، مي‌توان معناي الفاظ را فهميد. و برای اصطلاح شرق شناسي معنی (بر آمدن و تابان شدن) نیزعنوان گردیده‌است، واز قرن‌ها پيش، شغل و حرفه‌اي، متداول و رايج هم بوده‌است.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. علي‌اكبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، ج 9، ص 14229 (ذيل واژه شرق).

[2]. محمد دسوقي، سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرق شناسي، محمود رضا افتخار‌زاده، نشر فرزان، تهران، س 1376، ص 88.

[3]. شهرام پازوكي، يادي از هانري كربن، موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، تهران، س 1382، ص 167 (مصاحبه با هانري كربن در سال 1355).

[4]. همان، ص 167.