مقدمه:
بعضي از مولفههاي ديني داراي محوريت است و از آنها به آموزههای اعتقادي يا « دكترين» تعبير ميشود، مثلاً در آئين بودايي مسئله « دوهكه»[1] يا رهايي از رنج و رسيدن به نيروانا چنان اهميت دارد كه از آن به « دكترين دوهكه يا دكترين بودا» ياد گرديده است يا در آئين هندو از مسئله «مايا» كه به معناي غيرواقعي و سراب بودن جهان و ماسواي برهمن است به « دكترين مايا»[2] تعبير شدهاست. از جمله اعتقاداتي كه در اسلام از منزلت و مقامي اصيل و بنيادين برخوردار است، مسئله مهدويت است كه قابل تطبيق با مسئله « موعود گرايي يا منجي گرايي[4]»، « نجات يا رستگاري[5]» و « هزاره گرايي[6]» در ديگر اديان ميباشد.
وفاق جمعی در مسئله مهدویت
مسئله نجات و حكومت جهاني مهدوي در نزد فرقههاي اسلامي از وفاق جمعي برخوردار است و درمتون روايي فرقههاي اسلامي همچون صحاح سته (كتاب هاي ششگانه) ذيل چهار عنوان از آن سخن گفته شدهاست: 1. كتاب المهدي 2. باب الفتن (آشوب و فتنهها) 3. باب الملاحم (آشوبهاي بزرگ) 4. اشراط الساعه (علائم روز قيامت) و هيچ يك از مذاهب اسلامي در آن ترديد ندارند و هر چند در چگونگي و كيفيت مسئله مهدويت در ميان مذاهب اسلامي، اختلافاتي به چشم ميخورد، در بنياد و اصيل بودن و حتميت وقوع آن هيچ گونه اختلافي ميان آنها وجود ندارد.
از طرف ديگر با توجه به تكرار و بسامد مسئله مهدويت در متون ديني فريقين ( شيعه / سني )، به نظر ميرسد كه مسئله مهدويت از مشترك ترين و مورد وفاق ترين مباحث در اعتقادات اسلامي است كه همه مذاهب اسلامي آن را تصديق نمودهاند. از كاركردهاي عملي و راهبردي دكترين مهدويت اين است كه با اينكه مسئله امامت و خلافت از آسيب پذيرترين واختلافيترين موضوعات درتاريخ انديشه فريقين شمرده ميشود و اختلافات مذاهب اسلامي با يكديكر در نخستين امام و خليفه موجب دستهبنديهاي مذهبي شدهاست، اما اين اختلافات با آمدن و ظهور آخرين امام و خليفه يعني امام مهدي (علیه السلام) به يك اتفاق نظر و وحدت منجر خواهد گشت، گويي سرانجام تمامي فرقههاي اسلامي با ظهور مهدوي يا دكترين مهدويت به اتحادی اعتقادي تبديل خواهد شد و همه مسلمانان بر سر سفره نبوي با قرائتي مهدوي با يكديگر دست دوستي خواهند داد و به پرستش خداوند خواهند پرداخت. در واقع به تعبير قرآن امام مهدي (علیه السلام) تجلي بخش بازگشت همه امور به خداوند خواهد بود[7] و همه انسانها را به يك امت تبديل خواهد نمود.[8]
اگر مقام و منزلت مسئله مهدويت در منابع ديني شيعه و اهل سنت بررسي شود، بيترديد تصديق ميگردد كه از اين مولفه ديني ميتوان به عنوان يك نظريه اعتقادي ـ جهاني استفاده نمود كه قابليت تفسير حوزههاي متفاوت حيات فردي و جمعي همچون سياست، حكومت، اقتصاد، مديريت، انسان شناسي، روان شناسي، جامعه شناسي و امثال آن را داراست، به طوري كه مي توان نظريهها و الگوهاي متفاوتي را در اين ساحتها بر اساس فرهنگ مهدويت ارائه داد.
منظور از دكترين مهدويت مجموعه آموزههايي است كه بر محور مهدويت ميباشد و ميتوان از آن آموزهها چه پيش از عصر ظهور و چه پس از عصر ظهور در ارائه راه حلهاي كاربردي و طرح نظريههاي راهبردي در حوزههاي متفاوت، استفاده نمود. در تفكر و نظام فكري مسلمانان، دكترين مهدويت شاخصي انسجام بخش و سامان دهندهاست كه در بسياري از نظريه پردازيها و ارائه الگوهاي فكري ميتواند حضور داشته باشد.
در طول تاريخ شيعه از بحث مهدويت براي نظريه پردازي در موضوع حكومت و دولت، شرايط و ويژگيهاي حاكمان در عصر غيبت و نحوه اداره جامعه توسط آنان استفاده ميشدهاست و فقهاء و علمای اسلام مسئله مهدويت را به عنوان يك اصل و پارادايم مورد بحث و گفتگو قرار میدادهاند و هيچ فقيهي نبوده كه در عصر غيبت براي موضوعاتي همچون حكومت، ولايت، خلافت، و ويژگيهاي حاكمان به رواياتي كه در باب امامت، مهدويت و شخصيت حضرت ولي عصر (علیه السلام) آمدهاست، استناد نكرده باشد، اما متاسفانه اين توجه به فرهنگ مهدويت منحصر به همين حوزه بوده و در ديگر ساحتها كمتر مورد توجه قرار گرفته است، در حالي كه ميتوان از مسئله مهدويت نه تنها در عرصه تئوريهاي حكومت بلكه در عرصه فلسفه تاريخ، فلسفه سياسي، علوم اجتماعي و ديگر حوزهها استفاده نمود و آن را در نحوه مديريت جامعه، اقتصاد، نحوه فقر زدائي، رفتار سازماني، روابط و مناسبات اجتماعي، قانونمند سازي و قانونپذيري جامعه، انسانشناسي، روانشناسي و ديگر موارد بكار گرفت. در باور اسلامي ظهور امام مهدي (علیه السلام) سامان بخش همه اين عرصهها است و محدود به يك زمينه نميشود، ليكن تاكنون توجه به فرهنگ مهدويت تنها در عرصه سياسي و حكومتي بوده و متاسفانه نگاه فراگير و گسترده به آن نشدهاست.
توجه مستمر و پيوسته به دكترين مهدويت و حضور آن در قلمروهاي گوناگون، مانند توجه و مراقبتي است كه يك بيمار قلبي در همه حالات به وضعيت قلبي خود دارد. اين شخص در هنگام غذا خوردن، خوابيدن، ورزش، مسافرت و هرگونه فعاليت ديگر توجه دارد كه شرايط زندگي و برنامههاي او سازگار و هماهنگ با وضعيت قلبش باشد. همچنين مهدويت نيز به مثابه قلب انديشه اسلامي بايد در تمامي شؤون زندگي حاكميت داشته و جهت بخش باشد، نه اينكه توجه به مهدويت در حاشيه نظريه پردازي قرار گيرد و آن را يك امر تاريخي و گاه اسطورهای تلقي كنيم.
نتیجه:
مسئله مهدويت در تفكر ديني، پس از اينكه دوره امامت امام مهدي (علیه السلام) آغاز گرديد، نسبت به بسياري از ديگر اعتقادات اسلامي از رتبه و مقامي برتر برخوردار است. از كاركردهاي مهدويت گرايي اين است كه تمامي قرائتهاي رسمي و غيررسمي از مذاهب و اديان با ظهور مهدوي تصحيح خواهد شد و ظهور ايشان ارمغان آور تفسيري وحياني و مطابق با منطق وحياني تمامي انبياء پيشين ميباشد كه به اختلافات مذهبي پايان خواهد داد. بنابراين ادبيات و فرهنگ مهدوي مدخلي است كه تمامي اعتقادات اسلامي و حتي نظام اعتقادي ديگر اديان از آن منظر نگريسته ميشود و در عين حال كه مهدويت قسيم ديگر اعتقادات همچون توحيد، نبوت، معاد و امثال آن است، اما شاخصه مهمي دارد كه آن را حتي از نبوت رسولان ممتاز ميسازد و به آن، شايستگي احراز جايگاه يك دكترين جهاني را ميدهد و آن تماميت بخشي و تكميل كاركردهاي تمامي انبياء در طول تاريخ بشر، به وحدت رساندن تمامي آموزههاي اديان گذشته، تفسيرخالص و توانا از اعتقادات ديني و قطعي بودن تحقق اين ايدهآل و آرمان ديني است.
پینوشتها:
dukkha / duhkha [1].
Doctrine of MAYA [2].
[3]. « مايا، تخيل جهاني و نيروي سحرآميز خلقت و نيروي استتار است، جهان را سرابي بس فريبنده پنداشت و واقعيت معادله « آتمان مساوي است با برهمن» را به شيوه طرد ماسواي حق آموخت» ن. ك به: داريوش شايگان، اديان و مكتب هاي فلسفي هند، چاپ پنجم، امير كبير، تهران، س 1383، ج 1، ص 14.
[4]Soteriology.
Salvation. [5]
.Millenarianism. [6]
[7]. { إليه يرجع الأمر كله} (هود، 123).
[8]. { لو شاء ربك لجعل الناس أمة واحدة} (هود، 118).