مقدمه:
یکی از مهمترين انتظارات و خواستههاي مومنان از عصر ظهور اين است كه پس از تحقق آن و ايجاد حكومت مهدوي، انسان تفاوت ماهوي با انسان پيش از جامعه مهدوي پيدا كند از این رو در اینجا این پرسش مطرح میگردد که انسان بعد از عصر ظهور در چه ویژگیهایی، از انسان پيش از ظهور جدا ميگردد؟ بدیهی است، كوشش تمامي انبياء و هدف تعاليم وحياني، سامان دادن به وضعيت انسان و هدايت او است و اين امر مهمترين آرمان اديان ابراهيمي و غيرابراهيمي و حتي مكتبهاي بشري در طول تاريخ بوده است. در واقع همه انديشمندان با هرگونه تفسيري كه از كمال ارائه ميدهند، در اين ادعا با يكديگر مشترك هستند كه ميخواهند انسان را به نجات و رستگاري برسانند، به همين جهت مفاهيمي همچون نجات، رستگاري، منجي گرايي، ملكوت خدا، تكامل و امثال آن براي همه انسانها و مكاتب، مطلوب و دل نشين است. اگر بخواهيم براي مسئله تشكيل حكومت مهدوي و مفهوم انتظار مهمترين كاركرد را مطرح سازيم، بي ترديد بايد به تصحيح و آباداني وجودي و هويتي انسان اشاره نمود و اين امر در سرلوحه كاركردهاي حكومت مهدوي قرار داده شدهاست. حتي تغيير وضعيت اجتماعي و تحقق جامعه عادلانه نيز به يك معنا براي رشد و كمال يابي انسانها است، به طوري كه اگر قرار باشد در جامعهاي عدالت، آزادي معقول، رفاه، امنيت، صلح و هم زيستي مسالمت آميز باشد، اما اين امور در خدمت انسان سازي نباشد، آن جامعه داراي وضعيت مطلوب نخواهد بود.
بنابر مقدمه پیشین باید گفت، مسئله مهدويت از جمله آموزههايي است كه در آن صريحاً به اهداف انسان شناسانه اشاره شدهاست، به طوري كه در اعتقاد اسلامي، حكومت مهدوي پايانه و تجلي آخرين فرصت اديان (بقية الله) تلقي شدهاست، در واقع نهالي كه حضرت آدم (علیه السلام) آن را كاشت و يك صد و بيست و چهار هزار پيامبر آن را آبياري نمودند، در حكومت مهدوي به بار مينشيند. در سخن پيشوايان دين آمدهاست، خوشا به حال آنان كه اين زمان را درك كنند و اگر ما هم آن زمان را درك ميكرديم، در ياري امام مهدي (علیه السلام) ميكوشيديم.[1] در حقيقت اين گونه رغبت و شوق از جانب پيشوايان دين بدین جهت بوده كه چشم انداز آرماني همه انبياء و امامان در حكومت مهدوي تحقق مييابد و از اين دوره است كه تكامل بشري شتاب مييابد و افراد بر خلاف عصر پيش از ظهور از زمان تحقق اين دوره تا انتهاي تاريخ ميتوانند با كمترين كوشش و هزينه به رشد و كمال دست يابند، بنابراين بديهي است كه تمامي اديان، رسولان و امامان نسبت به اين عصر و اين حكومت احساس خوبي داشته باشند و از آن به نيكي ياد كنند.
مهمترين تفاوتها
مهمترين تفاوتهاي انسان حكومت مهدوي با انسان پيش از آن را ميتوان در چهار ساحت بيان نمود:
الف) رابطه انسان با خداوند
ب) رابطه انسان با خويشتن
ج) رابطه انسان با جامعه
د) رابطه انسان با طبيعت
الف) رابطه انسان با خداوند:
مهمترين ويژگي دكترين مهدويت در عصر ظهور كه آن را از جوامع پيش از ظهور جدا میسازد، درك حضور خداوند و خدامحوری در زندگي انسانها خواهد بود. به نظر ميرسد مهمترين عنصر فراموش شده روزگار ما در عصر مدرن، خدا محوری است و هم اكنون درجوامعي كه قانون، نهادينه شده وازمنضبط ترين جوامع شمرده ميشوند، اين نظم و وفاداري به چارچوبهها بر اساس قانونمندي است، نه بر اساس خشيت از خداوند. به همين سبب رعايت آموزههاي اخلاقي لزوماً به جهت ايمان به غيب، دين ورزي و بندگي خداوند نيست، بلكه به جهت رعايت هنجارهاي اجتماعي، قانون و جايگزيني نظارت بيروني به جای نظارت الهي است. به طوری که اگر هم ارزشها دروني شدهاند بر اساس اطاعت پذيري ديني نيست بلكه به جهت كاركرد اجتماعي است. در ادبيات ديني اگر مومني شراب نميخورد نه به علت جريمه رانندگي يا قوانين اجتماعي است، بلكه وي در خلوت هم به جهت خدامحوری بودن زندگیش به اين امر وفادار است و آن را امري ممنوع ميداند، اما در جامعه مبتني بر قوانين اجتماعي رعايت اخلاق به جهت دينداري نيست بلكه به جهت كاركردها، اهداف يا آسيبهاي اجتماعي است.
چون تصحيح رابطه انسان با خداوند موجب شادابي روحي انسان ميگردد و او را غايت انديش و اخرويت نگر ميسازد و از پوچي، بيهودگي و زندگي عبوس ميرهاند، از این رو پس از عصر ظهور، زندگي غالب مردم بر خلاف پيش از ظهور معنا دار ميگردد و همانطور كه عدهاي اندك پيش از عصر ظهور به گوهر ايمان دست يافتهاند و شاداب و سرخوش هستند و هيچگاه عمر را به بيهودگي سپري نميسازند، پس از عصر ظهور اين امر در غالب آدميان تحقق مييابد و ارتباط با خدا عمومي خواهد شد.
امروزه پارهاي از دين پژوهان معتقدند كه بيش از نود درصد مردم داراي رفتارهاي ديني هستند[2] و به دنبال گونهاي از دين يا به تعبير ديگر معنويت، اخلاق يا ارتباط متافيزيكي ميباشند. اما با این حال اين گرايش برخاسته از فطرت، يك دين ورزي حداقلي است كه گاه با ديگر رفتارهاي انسان مدرن نيز متعارض ميباشد و كاملاً منطبق و سازگار با اهداف ديني نيست.
نبايد ميان دين گرايي جامعه شناسانه يا روان شناسانه (تفسير بيروني از دين) با دين گرايياي كه در متون مقدس همچون قرآن از آن ياد شده (تفسير دروني از دين) بياميزيم. از ديدگاه جامعه شناسان دين و روان شناسان دين، بيش از نود درصد مردم ديندار هستند و در كنار ديگر رفتارها همچون شغل، دانشگاه، ورزش، تفريح و مسافرت، وقتي را هم به رفتارهاي ديني اختصاص ميدهند و به خداوند و به موجودی متعالي يا مجموعهاي از باورها ايمان دارند و در سختيها و دشواريها بر او تكيه ميكنند. دينداري غالب انسانهای پيش از عصر ظهور تقريباً چنین وضعيتي دارد و ژرف، عميق و همه جانبه نيست، با نگاهي اندك به جوامعي كه وفادار به اديان هستند، اين امر هويدا و آشكار است كه دينداري توده مردم آميخته با امور غيرديني است و اين مسئله از انسانها و جوامع، هويتي متناقض نما به وجود آوردهاست.
اما بنا به تفكر مهدويت، انسانها پس از عصر ظهور به دينداري كامل ميرسند و بر خلاف پيش از عصر ظهور كه به تعبير قرآن بيشتر مردم اهل فسق و گناه ميباشند[3]، از گناه و فسق دوري ميجويند و دينداري آنان يك دينداري حداقلي و گناه آلود نخواهد بود، زيرا بزرگترين مولفه جامعه مهدوي و انسان شناسي مهدوي تصحيح رابطه انسان و خداوند است و ارتباط حضوري و ملموس با خداوند هيچگاه با فسق جمع نميگردد و اين امر بر همه شؤون زندگي انسان عصر ظهور تاثير ژرف و عميق خواهد گذارد.
ب) رابطه انسان با خويشتن:
پس از عصر ظهور، رابطه انسان با خود هم تغيير ميكند و انسان صيقل يافته از آموزههاي مهدوي به پاسخ پرسشهاي وجودي خويش ميرسد و تحقق آرامش، رضايت از زندگي و اميد به آينده، از انسان عصر مهدوي، فردي ميسازد كه عمل نمودنش به اخلاق و آداب ديني نه به جهت رفتار سازماني و قوانين اجتماعي است، بلكه به جهت تعبدپذيري اوست. اعتقاد به جاودانگي و باور به حقانيت دين و تعاليم آن به جاي تزلزل، اضطراب و نسبيت انديشي در وجودش خواهد نشست و يقين ـ كه به تعبير امام معصوم به ويژه در عصر غيبت كمتر ميان مردم وجود دارد،[4] جاي شك و ترديدهاي معرفت شناسانه را خواهد گرفت به طوري كه پس از عصر ظهور كمتر انساني همچون عصر غيبت در آتش ترديد خواهد سوخت و در اين امر ترديد خواهد داشت كه چه چيزي گوهر دين است و چه چيزي برآمده از فهم ديني است.
ج) رابطه انسان با جامعه:
هم زيستي مسالمت آميز، امنيت خاطر، ظلم نكردن و ظلم نديدن از ديگران و رضايت خاطر از مردم از بزرگترين دغدغههاي اجتماعي بشر در طول تاريخ بودهاست. درعصر مهدوي انسانها متحول ميشوند و عقلشان كامل خواهد شد.[5] امنيت خاطر در مردم به وجود خواهد آمد، مردم از دست و زبان يكديگر در امان خواهند بود و توزيع ثروت عادلانه خواهد بود.[6] به جهت رشد تقوي و ايمان در تمام جهان، مردم از ظلم ديگران مصون خواهند بود و آنچه كه در عصر غيبت ممكن است در يك خانواده، شهر يا كشور به ندرت ديده شود، پس از عصر ظهور در همه عالم ديده خواهد شد و جوامع بشري از تمامي آسيبها، آفات و موانع هم زيستي، رهايي خواهند يافت، از اينرو ميتوان تصور نمود كه با دكترين مهدويت در عصر ظهور، قرائتي جديد از عالم و آدم خواهيم داشت. حضرت علي (علیه السلام) در توصيف بيعت ياران حضرت مهدي (علیه السلام) با ايشان ضمن سخني ميفرمايند: « با او بيعت ميكنند تا دزدي نكنند، زنا نكنند، مسلماني را دشنام ندهند، خون كسي را به ناحق نريزند، به آبروي كسي لطمه نزنند، به خانه كسي هجوم نبرند و ....»[7]
انسان عصر مهدوي بر اساس شفقت بر هم نوعان و احسان به خلق فراتر از قوانين اجتماعي به وحدت انساني با هم نوعان ميرسد و همه را از جنس خود ميبيند و منافع ديگران را همچون منافع خويش خواهد پنداشت و از منافعشان حمايت خواهد نمود.
د) رابطه انسان با طبيعت:
با افزوده شدن علم و دانش بشري و كمال يافتن عقل انسان، بهره مندي و كنترل طبيعت به حد اعلي خواهد رسيد و بحران محيط زيست كه در عصر غيبت برآمده از افزون خواهي يا جهل ملل و آدميان است و امروزه تبديل به يك فاجعه شده، جاي خود را به امنيت محيط زيست خواهد داد. با استقرار حكومت مهدوي، دليلي برای مسابقه تسليحاتي و تخريب محيط زيست به جهت منفعت شخصي وجود نخواهد داشت و همانطور كه قوانين در يك كشور موجب ميشود که مردم آن كشور براي حفظ سرزمين و محيط زيست خود قوانين ملي را اجرا كنند، در عصر ظهور تمامي جهان اينگونه خواهد شد و هيچگاه جهان و طبيعت تخريب نخواهد شد.[8]
نتیجه:
براساس آنچه بیان شد، مسئله مهدويت از جمله آموزههايي است كه در آن صريحاً به اهداف انسان شناسانه اشاره شدهاست، به طوري كه در اعتقاد اسلامي، حكومت مهدوي پايانه و تجلي آخرين فرصت اديان (بقية الله) تلقي شدهاست، در واقع نهالي كه حضرت آدم (علیه السلام) آن را كاشت و يك صد و بيست و چهار هزار پيامبر آن را آبياري نمودند، در حكومت مهدوي به بار مينشيند. بنا بر این، مهمترين ويژگي دكترين مهدويت در عصر ظهور كه آن را از جوامع پيش از ظهور جدا میسازد، درك حضور خداوند و خدامحوری در زندگي و روابط انسانها است.
پینوشتها:
[1]. امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: « أما إني لو ادركت ذلك لاستبقيت نفسي لصاحب هذا الامر» به خدا سوگند من اگر آن روز را درك مي كردم جانم را براي حضرت صاحب الامر علیه السلام فدا ميكردم. الغيبه، محمد بن ابراهيم نعماني، موسسه اعلمي، بيروت، 1403، ص 145؛ روزگار رهايي، كامل سليمان، ص 425؛ همچنين حديث ديگري از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه ميفرمايند: « إن ادركت قائم آل محمد (صلی الله و علیه و آله وسلم) نصرته». ميرزا محمد تقي اصفهاني، مكيال المكارم، تحقيق سيد علي عاشور، موسسه اعلمي للمطبو عات، بيروت، ج 2، ص 208.
[2]. مير چا الياده ، دين پژوهي، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، انتشارات علمي فرهنگي، تهران، دفتر دوم، ص 85.
[3]. { إن كثيراً من الناس لفاسقون} سوره مائده، آيه 49.
[4]. ابو جعفر محمد كليني، اصول كافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، س 1365، ج 2، ص 51 (باب فضل الايمان) « ما قسم في الناس شيء اقل من اليقين» در ميان مردم چيزي كمتر از يقين قسمت نشده است.
[5]. اصول كافي، ج 1، ص 25؛ سيد محمد تقي موسوي اصفهاني، مكيال المكارم، سيد مهدي حائري قزويني، چاپ دوم، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، س 1372، ج 1، ص 105 « إذا قام قائمنا وضع الله یده علي رووس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به أحلامهم ـ هرگاه قائم ما قيام كند، خداوند دستش را بر سر بندگان قرار دهد، پس عقل هايشان جمع و بردباريشان كامل گردد».
[6]. محمد بن ابراهيم نعماني، كتاب غيبت، سيد احمد فهري زنجاني، چاپ چهارم، دار الكتب الاسلاميه، تهران، س 1362، ص 277« هنگاميكه قائم اهل بيت قيام كند، به طور مساوي قسمت مي كند و در ميان رعيت با داد رفتار مي كند».
[7]. كامل سليمان، روزگار رهايي، علي اكبر مهدي پور، چاپ دوم، نشر آفاق، تهران، 1307(ه. ق)، ص 465/ لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 469؛ سيد بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص 49 و 122؛ علي يزدي حائري، الزام الناصب في اثبات الحجه الغائب، مكتبه الرضي، قم، س 1404، ص 20.
[8].انتشار یافته در سایت؛ https://rasekhoon.net/article/show.
و سایت؛ download.ghbook.ir/downloads.php?id&file...f...packagename=ir...