کاروان قمیها و ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
چکیده
ارتباط با رهبران و پیشوایان دینی که هدایتگر انسانها به مقصد والای انسانی بودهاند، همواره مورد توجه همگان به ویژه شیعیان بوده و این رابطه از دیرباز از زمان رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) تا دوران ائمه مهدی(علیهما السلام) ادامه داشته است، حتی این ارتباط در روزگارانی که برخی از امامان معصوم(علیهما السلام) در قید و بند حکومتها اسیر بودند، گسسته نشده است.
از میان این همه دیدارهای گروهی یا فردی که با ائمه(علیهما السلام) رخ داده، برخی ویژگیهایی دارند که آنها را از ملاقاتهاي ديگر ممتاز مينمايد و سبب شده مورّخان و روایتگران آن را به صورتي ویژه نقل كنند و در منابع به ثبت نمايند.
سفر کاروان قمیها و جمعی از بزرگان و شیعیان از شهر قم به مقصد سامرا که به قصد زیارت امام عسکری(علیهم السلام) اتفاق افتاد و در این ماجرا به دیدار امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) نائل شدند، نمونهای از این دست است. این رخداد از آن جهت اهمیت دارد که آن را به منزلۀ سندی گویا بر ولادت و وجود امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) به كار ميبرند و در برخی از منابع معتبر به آن اشاره شده است. این مقالۀ، به شرح این واقعه تاریخی و اتفاقاتی میپردازد که در آن رخ داده است.
مقدمه
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی، از مسائلی است که در اصول عقاید شیعیان جایگاه مهمی دارد. ولادت منجی، از جمله مباحث زیربنایی است که در همین باره مطرح شده و فرقههای مسلمانان درباره آن دچار اختلاف هستند. این منجی است که در اسلام با نام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) یاد میکنند. معصومان(علیهما السلام)، همگی به نوعی آمدن این منجی را بشارت دادهاند و نام، اصل و نسب و صفات ظاهری وی را بیان کردهاند و به صراحت، او را نهمین فرزند با واسطه امام حسین(علیهم السلام) و فرزند بلافصل امام حسن عسکری(علیهم السلام) خواندهاند. شیعه با صدها دلیل و برهان و بنابر اجماع، عقیده دارد که آن حضرت در سال 255قمری پا به عرصه وجود گذاشته است. اما اهلسنت، در این باور تردید دارند و آن را انکار میکنند. با وجود این، عده زیادی از ایشان نیز بر این باور شیعه تأکید کردهاند و با همان رویکرد، به اثبات ولادت و حیات امام مهدی(علیهم السلام) پرداختهاند. گواهی کسانی که بر ولادت حضرت شهادت دادهاند و یا او را بعد از ولادت دیدهاند، در میان دلایل اثبات وجود امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف) از امتیاز بیشتری در مقایسه با دیگر دلایل برخوردار است.
دیدار با منجی عالم
ماجرای ملاقات کاروان بزرگان اهل قم با امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان حیات امام حسن عسکری(علیهم السلام)، موضوعی است که در این نوشتار به شرح و تحلیل آن میپردازیم، این داستان، نخستین بار در کمالالدین صدوق و دلائلالامامة طبری شیعی، از دانشمندان بنام و بزرگ قرن چهارم قمری، با اندکی اختلاف در متن و سندی کاملاً متفاوت نقل شده است. به سبب آنکه کمالالدین، از مهمترین منابع روایی شیعیان به شمار میرود، جایگاه و اعتبار ویژهای دارد و داستان را به صورت کاملتری میآورد، نقل صدوق، بررسی و تحلیل میگردد و روایت طبری نیز در کنار آن مطرح میشود.
شیخ صدوق با پنج واسطه، از سعد بن عبدالله قمی نقل میکند: سعد گفت: من به گردآوری کتابهایی که پیچیدگیها و مشکلات خاصی داشت، علاقهمند بودم و برای فهم و درک آنها بسیار حرص داشتم. به سبب آنکه به مذهب امامیه تعصب میورزیدم، از مخالفان خود از اهلسنت عیبجویی و پیشوایان آنها را سرزنش میکردم تا آنکه روزی گرفتار فردی از مخالفان شدم و از پاسخگویی به پرسشهای وی درماندم. هر پاسخی برای سؤالات وی ارائه میکردم، آن را نقض میکرد و باطل میساخت تا اینکه از وی جدا شدم و در حالی که خشم و اندوه سراسر وجودم را فرا گرفته بود، طوماری مهیا ساختم و سؤالات بیپاسخ خود را که چهل و اندی بود، در آن گرد آوردم تا از بهترین دوستان و همشهریانم احمد بن اسحاق قمی بپرسم. هنگامی که به درِ منزل او رفتم، خبر دادند او به قصد زیارت امام حسن عسکری(علیهم السلام) از قم خارج شده و راهی سامرا است. من نیز به قصد یافتن او، از شهر بیرون رفتم. در یکی از منزلگاههای میان راه، او را یافتم و مقصود خود را برایش بازگفتم. هر دو به منظور ملاقات امام عسکری(علیهم السلام) و حل مشکلات پیشآمده، راهی سامرا شدیم. وقتی به درِ خانه حضرت رسیدیم، اجازه ورود خواستیم. امام(علیهم السلام) اجازه فرمود.
احمد بن اسحاق، انبانی از اشرفی و پولهای نقره در زیر عبایش پنهان ساخته بود. وقتی حضور امام عسکری(علیهم السلام) شرفیاب شدیم و جمال نورانی آن حضرت را مشاهده کردیم، طفلی خردسال چون ستاره مشتری بر زانوی راست حضرت نشسته بود. پیش روی امام(علیهم السلام) اناری طلایی قرار داشت که بر آن طرحهای بدیعی نقش بسته بود و از جانب یکی از رؤسای بصره برای حضرت فرستاده شده بود. در دست امام هم قلمی بود که با آن مینوشت. هرگاه آن حضرت مشغول نوشتن میشد، کودک انگشتان امام(علیهم السلام) را میگرفت و مانع نوشتن او میگردید. امام عسکری(علیهم السلام) برای جلوگیری از کار او، انار را میچرخاند و طفل را به بازی گرفت تا مانع نوشتن وی نشود. همین که امام(علیهم السلام) از نوشتن فراغت یافت، احمد بن اسحاق، انبانی را که زیر عبایش پنهان کرده بود، بیرون آورد و خدمت امام عرضه کرد. امام(علیهم السلام) نگاهی به کودک انداخت و فرمود: «پسر جانم، مُهر را از هدایای شیعیان و دوستانت بردار.»
کودک خردسال جواب داد: «مولای من! چگونه دست پاک خود را به اموال ناپاک بیالایم؟»
آنگاه، امام عسکری(علیهم السلام) فرمود: «احمد بن اسحاق، هر آنچه در انبان است، بیرون بیاور، تا این طفل حلال آنها را از حرامشان جدا سازد!»
سعد بن عبدالله میگوید: همینطور که احمد بن اسحاق تکتک کیسهها را از انبان بیرون میآورد، آن کودک تمام محتویات درون آن را با تمام نشانهها و صاحبان اموال و سبب حرمت پولهای حرام را بیان میکرد و امام عسکری(علیهم السلام) گفتههای وی را تأیید میفرمود.
سعد سپس ادامه میدهد: بعد امام عسکری(علیهم السلام) به احمد بن اسحاق فرمود که این اموال حرام است، آنها را به صاحبانش برگردان و به ایشان سفارش کن، آن را به دست نیازمندان برسانند.
سپس فرمود: «ای سعد! برای چه به اینجا آمدهای؟»گفتم: «احمد بن اسحاق ما را تشویق کرد.»فرمود: «آن مسائلی که میخواستی بپرسی، چه شد؟ آنها را از فرزندم (آنگاه به کودک خردسالش اشاره کرد) بپرس.»در این حال کودک گفت: «ای سعد! هرچه میخواهی، بپرس.»
سعد میگوید: من هر سؤالی که داشتم، پرسیدم و آن کودک خردسال نیز پاسخ فرمود و گفت: «ای سعد! چرا در جواب آن مخالف که با تو به مناظره برخاست، این گونه پاسخ نگفتی؟» آنگاه خود پاسخ را به صورت کامل بیان فرمود.
سعد میگوید: چون هنگام نماز فرا رسید، امام عسکری(علیهم السلام) و آن کودک خردسال برای نماز برخاستند. ما نیز به طور موقت حضرت را ترک کردیم. پس از آن، تا چند روز به منزل امام(علیهم السلام) رفتوآمد میکردیم؛ اما دیگر آن کودک را ندیدیم. تا اینکه سرانجام هنگام وداع فرا رسید. من و احمد بن اسحاق و دو مرد میانسال دیگر که از قم همراه ما بودند، بار دیگر خدمت امام عسکری(علیهم السلام) شرفیاب شدیم تا با حضرت خداحافظی کنیم. وقتی وارد شدیم، احمد بن اسحاق به امام(علیهم السلام) گفت: «یابن رسولالله! وقت وداع فرا رسیده و ما از این جدایی غمگینیم.» سپس بر حضرت و اجداد طاهرینش سلام و درود فرستاد و دعا کرد: «خداوند این ملاقات را آخرین ملاقات ما قرار ندهد!» امام عسکری(علیهم السلام) از شنیدن این سخن، اشک در چشمانش حلقه زد و بر گونههای مبارکش جاری شد و آنگاه به احمد بن اسحاق فرمود: «تو در این سفر خدا را ملاقات خواهی کرد.» احمد بن اسحاق با شنیدن این سخن بیهوش شد! وقتی به هوش آمد، از امام(علیهم السلام) کفنی طلبید. حضرت به او وعده داد به موقع برایش کفن خواهد فرستاد. آنگاه سیزده درهم نیز برای رفع نیازهایش به وی عطا فرمود.
سعد میگوید: در راه بازگشت به قم، در سه فرسخی حلوان، احمد بن اسحاق به تب شدیدی مبتلا شد. چون وارد شهر شدیم، در یکی از کاروانسراها فرود آمدیم. شب فرا رسید. بنابه خواهش احمد بن اسحاق، هر یک به خوابگاه خود رفتیم و وی را تنها گذاشتیم. هنگام صبح بود که فکری به ذهنم آمد، اما همین که چشم باز کردم، «کافور» (خادم امام عسکری(علیهم السلام)) را دیدم که مرا به مرگ احمد بن اسحاق تعزیت گفت و بیان داشت: «ما هماکنون از غسل و کفن کردن دوستتان فارغ شدیم. برخیزید او را به خاک بسپارید؛ زیرا او مقامی بسیار والا نزد مولایتان امام عسکری(علیهم السلام) دارد.» سپس از چشم ما غایب گشت. ما نیز در پی دفن وی برآمدیم و با اندوه و حسرت فراوان، او را به خاک سپردیم.
این روایت، با دو سند متفاوت در منابع وجود دارد. شیخ صدوق آن را با پنج واسطه از سعد بن عبدالله قمی نقل کرده، در حالی که ابنرستم طبری، با سه واسطه و طریقی جداگانه، آن را نقل میکند. سلسله راویان صدوق عبارتند از:
محمدبنعلیبنمحمدبنحاتم نوفلی کرمانی از ابوالعباس احمدبنعیسی الوشاء، از احمدبنطاهر قمی، از محمدبنبحربن سهل شیبانی، او از احمد بن مسرور و او هم از سعد بن عبدالله قمی.
ابوبکر محمد بن علی بن محمد نوفلی معروف به کرمانی، نخستین راوی است که شیخ صدوق بدون واسطه از او روایت نقل میکند. تذکرهنویسان و رجالیان در مورد وی گزارشی ندادهاند؛ اما بیشک، وی از مشایخ حدیث صدوق بوده و در آثار خویش بارها از وی روایت نقل کرده است. همچنین، او استادی مورد اعتماد بوده و صدوق از وی اظهار رضایت کرده و از خداوند برایش آمرزش طلبیده که دلیل بر وثاقت او دارد. ابوالعباس احمدبنعیسی الوشاء البغدادی و احمدبنطاهر قمی، دومین و سومین واسطه هستند. این دو نیز مهمل بوده و منابع رجال، شرح حالی از آنها ذکر نکردهاند؛ اما به دلیل آنکه صدوق به نقل ایشان اعتماد کرده و در آثار خویش به آنها استناد جسته، میتوان اطمینان یافت که ایشان از راویان نیک بودهاند.
رجالشناسان در مورد محمدبنبحربن سهل شیبانی که چهارمین فرد از راویان این حدیث است، دیدگاههای متفاوتی دارند. نجاشی مینویسد: «برخی از علمای امامیه وی را غالی دانستهاند؛ اما منشأ این قول معلوم نیست.» وی سپس اظهار نظر میکند: «احادیث شیبانی به سلامت نزدیک است.» همین دیدگاه را در نوشته یاقوت حموی نیز میتوان یافت.
شیخ طوسی نیز در اظهار نظر خود، شیبانی را فردی متکلم، فقیه و عالم به اخبار خوانده، اما همانند نجاشی، اتهام غلو را درباره وی مطرح کرده است.
علامه مامقانی در پاسخ به این اتهام مینویسد: به نظر میرسد منشأ این نسبت، گفته ابنغضائری است و در جای خود ثابت کردهایم که تضعیفات وی، به خصوص در موردی که رمی به غلو شخصی باشد، مسموع نیست. بهعلاوه آنکه در امامیبودن شیبانی هیچ تردیدی وجود ندارد و نتیجه آنکه تصدیق نجاشی بر سلامت روایات وی و تأکید شیخ طوسی بر آگاهی شیبانی، از اخبار و مرتبه فقهی وی، سبب پذیرش احادیث او و حکم به صحت آنهاست.
احمد بن مسرور نیز از راویان مهمل در این روایت به شمار میآید که ذکر او، تنها در طریق صدوق وجود دارد؛ اما شیخ آقا بزرگ، احتمال داده وی، عموی جعفر بن محمد بن مسرور بن قولویه بوده که وی نیز از سعد بن عبدالله روایت کرده است.
همانگونه که اشاره شد، رجال سند این روایت، بعضی مهمل و بعضی مجهولند. علاوه بر این، در همه کتابهای صدوق تنها پدر صدوق یا استادش ابنولید واسطه میان صدوق و سعد بن عبدالله اشعری است؛ در حالی که در این روایت، میان صدوق و سعد بن عبدالله پنج واسطه و در روایت ابنرستم طبری در سه واسطه وجود دارد و ابهامات سندی آن کمتر از روایت صدوق است؛ زیرا دو تن از راویان آن، از شیوخ مورد اعتماد بزرگانی همچون محمدبنعلی طرازی استاد ابنطاووس، ابنغضائری، شیخ طوسی، ابنجید قمی، ابنطاووس و صدوق بوده و فرد سوم نیز با وجود مهمل بودن، از آنجا که در سلسله اسناد ابنطاووس واقع شده و از سویی قدح یا ذمّی دربارهاش ذکر نشده، به نقل وی میتوان اعتماد کرد.
علاوه بر آنچه گذشت، مطالب و برخی احکام فقهی در روایت صدوق وجود دارد که بعضی ادعا کردهاند، بعید است از معصوم صادر شده باشد؛ از جمله، هنگام نوشتن امام عسکری(علیهم السلام) آن کودک خردسال انگشت امام(علیهم السلام) را میگیرد و مانع نوشتن حضرت میشود یا اینکه امام(علیهم السلام) طفل خردسال را با اناری به بازی میگیرد؛ در حالی که طبق روایتی که کلینی از صفوان جمّال و او از امام صادق(علیهم السلام) نقل کرده: «امام معصوم(علیهم السلام) اهل لهو و لعب نیست.» در پاسخ به این سخن باید گفت: اول اینکه روایت کلینی با روایات بسیاری که در این زمینه نقل شده، منافات دارد. روایاتی که آشکارا دلالت میکند، امامان معصوم(علیهما السلام) و حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در زمان کودکی مانند خردسالان دیگر بازی میکردند. دوم اینکه سند این روایت، به سبب معلّی بن محمد بصری که به ادعای نجاشی و علامه حلّی ، فردی «مضطرب الحدیث و المذهب» بوده، مخدوش است. از جمله احکام فقهی که در این روایت هست و فقها بدان حکم نمیکنند و یا با اجماع علمای امامیه منافات دارد، این است که این روایت حدّ سحق را نیز مثل حدّ زنا ذکر کرده؛ یعنی رجم! در حالیکه حدّ سحق، پایینتر از حدّ زناست و یا اینکه «فاحشه مبیّنه» را در آیه شریفه به سحق تفسیر میکند؛ در حالی که مفسران و فقهای شیعه، آن را به آنچه موجب حدّ است و یا آزار رساندن زبانی و عملی زن به شوهر و بستگان شوهر تفسیر کردهاند.
مورد دیگر در روایت، این است که وقتی امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) در خردسالی، به دستور امام عسکری(علیهم السلام) اموال حرام را از حلال جدا ساخت، امام عسکری(علیهم السلام) به احمد بن اسحاق فرمود: «هنگامی که به قم بازگشتی، این اموال را به صاحبانش برگردان تا آن را به دست نیازمندان واقعی آن برسانند.» در حالی که طبق روایت، حضرت مرگ وی را در همین سفر پیشگویی فرموده بود. به هر حال در این روایت، نکات و مطالبی مطرح شده که سبب گشته برخی اصل آن را زیر سؤال ببرند و آن را جعلی قلمداد کنند. اما علامه مامقانی، ضمن اشاره به مطالب شهید ثانی که مدعی جعل این حدیث است، مینویسد:متن و محتوای روایت، از صدور آن از معصوم(علیهم السلام) حکایت دارد و ادعای شهید قابل قبول نیست.
پیشبینی مرگ احمد بن اسحاق توسط امام عسکری(علیهم السلام) اشکال دیگری است که در روایت صدوق مطرح میشود؛ در حالی که روایات و ادله فراوانی بر بقای وی تا اوایل عصر غیبت صغرا وجود دارد؛ مثل روایتی که شیخ طوسی درباره توقیعات ذکر کرده که جعفر کذّاب پس از شهادت امام عسکری(علیهم السلام) به احمد بن اسحاق نامهای نوشت و خود را قیّم امام(علیهم السلام) معرفی کرد یا روایتی که کشی نقل کرده و طبق آن، امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) هزینه سفر حج احمد بن اسحاق را تأمین کرد و ادلّه بسیار دیگری که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.
این بود مجموعهای از انتقادها و اشکالها که بر سند و متن روایت وارد شده است. گرچه برخی از آنها دفاع شدنی بوده و ما نیز به آن پرداختیم، حق این است که از برخی از این انتقادها نمیتوان دفاع کرد و مشکل میتوان پاسخی برای آن یافت؛ مثل برابری حدّ سحق با حدّ زنا یا تفسیر «فاحِشَةٍ مُبَیّنةٍ» به سحق یا پاسخ واحد امام(علیهم السلام) به مسئلهای که از جهات بسیار اجمال دارد و احکام هر یک از نظر ضمانت متفاوت است؛ در حالی که هیچ یک از این احکام را فقها انجام نمیدهند. با وجود این، بسیاری از بزرگان به سبب اعتماد به مرحوم صدوق و بزرگانی چون وی، به صحت روایات وی عقیده دارند و اشکالات برخی از آنها را یا توجیه میکنند و یا از آن چشم میپوشند. علامه مجلسی ضمن تأیید این روایت مینویسد:صدوق به صحت اخبار و وثوق آنها آگاهتر است از دیگرانی که احوال ایشان بر ما معلوم نیست و اطمینان به اینگونه روایات، نتیجهای جز بیاعتمادی به افرادی مانند صدوق و در نهایت کوتاهی کردن در شأن و منزلت ائمه(علیهما السلام) نیست.
مجلسی اول نیز با استناد به اعتماد صدوق و شیخ طوسی به این روایت، میفرماید:متن و محتوای روایت به گونهای است که سبب میشود به صدور آن از معصوم(علیهم السلام) اطمینان پیدا کنیم.
پیش از پرداختن به محتوای روایت، شایسته است به صورت اجمالی، به بررسی اهداف کسانی اشاره شود که به نقل این گونه روایات تاریخی پرداختهاند.
ظهور منجی و منجیگرایی، از موضوعات مطرح شده در تمام ادیان است و همگان به ظهور منجی اعتقاد دارند؛ شخصی که انسانها را از ظلم و بیعدالتی رها خواهد ساخت و کژیها را راست و ناهماهنگیها را هماهنگ خواهد نمود.
هر آیینی برای این منجی، مصداق خاصی را معرفی میکند. دین مبین اسلام از جمله ادیانی است که این موضوع به صورت بسیار پررنگتری در آن مطرح شده و شیعه در میان فرقههای آن، عقیده و دیدگاه ویژهای به این موضوع دارد. شیعیان، برخلاف اهلسنت که منکر ولادت و وجود امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند، عقیده دارند این منجی بشارت داده شده، از نسل پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و از فرزندان حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسن عسکری(علیهم السلام) به شمار میآید و نامش مهدی است؛ در سال 255قمری متولد شد و آخرین جانشین پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله وسلم) و رهبر و هدایتگر واقعی جامعه اسلامی به شمار میآید و هماکنون در قید حیات بوده، اما بنابه دلایلی غایب است. او روزی به امر خداوند ظاهر خواهد شد و طبق وعده الهی، «زمین را سرشار از عدل و داد خواهد کرد، پس از آنکه از ظلم و بیداد پر شده باشد.» در همین جهت، به هدفدار بودن نقل اینگونه روایات در آثار بزرگانی چون مرحوم کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی میتوان پی برد. بیشک گردآوری انبوهی از این روایات و قراین و شواهد تاریخی به دست این بزرگان، بدین سبب است که ولادت امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل گردد و پس از آن، وجود و حیات آن حضرت در این زمان طولانی به اثبات برسد. روایت صدوق که در این گفتار بررسی شد، نمونهای کوچک از این گونه ادله است. محتوای روایت را در موارد ذیل میتوان خلاصه کرد:
الف) افراد حاضر در کاروان و جایگاه اجتماعی آنها؛
ب) مسیر حرکت کاروان؛
ج) سفر به قصد زیارت امام عسکری(علیهم السلام) و تحویل اموال و دریافت پاسخ برای مشکلات صورت گرفته؛
د) مکان ملاقات منزل امام عسکری(علیهم السلام) در سامرا؛
هـ) امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) پاسخگوی تمام سؤالات بودند؛
و) امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) وضعیت هدایا و اموال را تعیین فرمود؛
ز) امام عسکری(علیهم السلام) مرگ احمد بن اسحاق را پیشبینی کردند؛
ح) طبق این روایت، احمد بن اسحاق در حلوان به خاک سپرده شد؛
ط) افراد کاروان چند روزی در سامرا اقامت داشتند و بارها امام عسکری(علیهم السلام) را ملاقات کردند.
در این روایت، جز نام دو شخصیت برجسته شیعه که هر دو از مردم قم و از راویان بنام بودند، کسی به چشم نمیخورد؛ اما در ذیل روایت آمده که دو مرد میانسال دیگر از اهالی قم، در هنگام خداحافظی با امام عسکری(علیهم السلام)، حضور داشتند و با حضرت ملاقات کردند. هر چند نصوص، ما را در شناسایی این افراد و اینکه از چه زمانی به همراه کاروان بودهاند، یاری نمیدهند، از ظاهر روایت و الفاظ و عباراتی که در آن به صورت جمع به کار رفته، آشکار است که آن دو نیز از افراد کاروان بودهاند و اگر تصور شود که از آغاز سفر همراه ایشان نبودهاند، به احتمال قوی، در ادامه سفر و هنگام بازگشت به وطن، در جمع آنها حضور داشتهاند.
احمد بن اسحاق، صحابی برجسته
احمد بن اسحاق قمی نخستین شخصیت معروفی است که در این کاروان حضور داشت و نقش اصلی را عهدهدار بود. نسبت وی در منابع چنین آمده است: احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک الاحوص الاشعری ابوعلی القمی. شیخ طوسی مینویسد:وی از جمله اصحاب امام جواد و امام عسکری(علیه السلام)بود.
وی همچنین مینویسد: وی از صحابی خاص امام عسکری(علیهم السلام) بود و امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدار کرده بود. او شیخ قمیها و رابط میان ایشان و امام بود و آثار و تألیفاتی هم از وی برجای مانده است.
نجاشی نیز درباره او مینویسد:او رابط قمیها و امام بود، از امام جواد و امام هادی روایت کرده است و از صحابی امام عسکری(علیهم السلام) بود.
از این عبارات، استفاده میشود که وی معاصر با امام جواد، امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) بوده و به نمایندگی از سوی مردم قم، به حضور ائمه(علیهما السلام) مشرف میشده و وجوه شرعی و نامههای آنان را عرضه میکرده است.
محمد حسین ناصر الشیعه مینویسد:احمد بن اسحاق ابتدا وکیل امام عسکری(علیهم السلام) در اوقاف قم بود.
طبری شیعی نیز به وکالت وی از جانب امام عسکری(علیهم السلام) و امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح کرده است. بهعلاوه، نشانههای فراوان دیگری بر وکالت وی وجود دارد که به برخی از آنها به صورت اجمال اشاره میشود.
- نام وی در ردیف چند تن از وکلای دیگر ذکر شده؛
- براساس روایتی، امام هادی و عسکری(علیه السلام) وی را هنگام بروز مشکلات به ابوعمرو عثمان بن سعید، وکیل ارشد خود، ارجاع دادهاند که این کار از رابطه میان دو وکیل حکایت دارد؛
- کمکهای یکسانی که امام هادی(علیهم السلام) به وی و وکلای دیگر خویش عطا فرمود، بر وکالت وی دلالت میکنند.
بیشک احمد بن اسحاق، نزد ائمه(علیهما السلام) جایگاه والایی دارد و تأثیر وی در تشکیلاتی که به نام «سازمان وکالت» سامان یافته بود، برجسته و انکارناپذیر است. در این سازمان که فعالیت در آن به صورت رسمی از زمان امام صادق(علیهم السلام) پدید آمد و وکلای ائمه(علیهما السلام) کم و بیش در آن فعال بودند، روابط شیعیان با امامان معصوم(علیهما السلام) از این طریق مدیریت میشد.
طبیعی است نقش وکلا در این سازمان، به فراخور مقتضیات زمان و مکان و شخص وکیل، متفاوت بود و سلسلهمراتب خاصی داشت. وکیلان و نمایندگان، به میزان شأن و جایگاه اجتماعی خود، مقدار معلومات، توان مدیریت، ظرفیت نگهداری اسرار ائمه و شیعیان و از همه مهمتر، امین و ثقه بودن، هر یک سِمَت و اختیارات تعریف شدهای داشتند و در محدوده همان اختیارات تفویض شده، فعالیت میکردند. افراد فعال در این تشکیلات، از سروکیل و وکیل ارشد گرفته تا دستیار وکیل، هر یک بهگونهای در حفظ این تشکیلات و اداره امور آن دخیل بودند و به کار خود میپرداختند. جایگاه وکالت احمد بن اسحاق در این سازمان، بنا به قراین و شواهد موجود، در رده بالا بود. بدین جهت، بارها ائمه(علیهما السلام) او را توثیق کردهاند و امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) در مدح او توقیع صادر فرمود. وی چنان مورد اعتماد و عنایت امام عسکری(علیهم السلام) قرار گرفته که حضرت تولد فرزند گرامیاش را به او بشارت فرمود. همچنین در سفری که پس از آن به سامرا رفت، موفق شد جمال نورانی حضرت مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) را در سه سالگی مشاهده کند و کلام معجزهآسای وی را بشنود که فرمود:من ذخیره خداوند در زمین و انتقامگیرنده از دشمنان اویم. ای احمد بن اسحاق، پس از مشاهده کردن عین به دنبال اثر آن نگرد.
تمام این روایات و مطالب، دلالت دارد که وی نزد امام عسکری(علیهم السلام) موقعیت ممتازی داشته است.
درباره تاریخ وفات احمد بن اسحاق دو نوع روایت متعارض وجود دارد:نخست اینکه بنابر روایت صدوق، وی پس از ملاقات با امام عسکری(علیهم السلام) و مشاهده امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف)، در راه بازگشت به قم، در منزلگاه حلوان از دنیا رفت و پس از مراسم غسل و کفن به دست «کافور»، خادم امام عسکری(علیهم السلام)، در همانجا به خاک سپرده شد؛ در حالی که امام(علیهم السلام) پیشتر مرگ وی را به خودش فرموده بود.
دوم اینکه گروه دیگری از روایات، همچنین گفتههای رجالیان، حکایت دارد که وی مدتها پس از شهادت امام عسکری(علیهم السلام)، در قید حیات بود و از امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) توقیع دریافت کرد. روایت شیخ طوسی و طبرسی از عبدالله بن جعفر حمیری، از جمله روایات متعارض با روایت صدوق است. در این روایت حمیری چنین نقل میکند:پس از شهادت امام عسکری(علیهم السلام) در بغداد، احمد بن اسحاق را به همراه عثمان بن سعید، اولین نایب و سفیر امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف)، مشاهده کرده است.
روایت کلینی از سعد بن عبدالله اشعری، روایت دیگری است که با روایت صدوق تعارض دارد و قرینهای بر بقای احمد بن اسحاق تا زمان غیبت صغراست. وی در این جریان، مأمور میشود تا اموال را به منزل امام عسکری(علیهم السلام) که محل ملاقات با امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده، برساند و در این ملاقات، دو قطعه پارچه از امام دریافت میکند که در حقیقت کفن او بوده است. در همین زمان، نامهای به ناحیه مقدسه ارسال کرد و همراه آن، نامه جعفر کذاب را که برای یکی از شیعیان فرستاده و خود را قیّم و جانشین امام عسکری(علیهم السلام) معرفی نموده نیز ضمیمه کرد. توقیع امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) در پاسخ این دو نامه، به دست احمد بن اسحاق واصل شد که در آن به نام کامل وی تصریح شده است.
افزون بر روایات یاد شده، گفتههای رجالشناسان نیز بر بقای احمد بن اسحاق تا عصر غیبت صغرا دلالت دارد. برخی از پژوهشگران اظهار کردهاند: احمد بن اسحاق در عصر سفیر اول، از قم به بغداد انتقال یافت و به منزله دستیار وی، مشغول به کار شد. بنابر نقل کشی، وی هنگام برگشت از حج، در منزلگاه حلوان از دنیا رفت و با کفنی که امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) برایش فرستاده بود، کفن گردید و در همانجا به خاک سپرده شد. قبرش امروزه زیارتگاه عاشقان اهلبیت(علیهما السلام) به شمار میآید و بر آن بارگاه و قبهای کوچک بنا شده است.
طبری شیعی، چگونگی وفات احمد بن اسحاق را به گونه دیگر و در ماجرایی غیر از داستان ملاقات نقل کرده، مینویسد:در یکی از روزها که وی عزم سفر به قم را داشت، از امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) کسب اجازه کرد. امام(علیهم السلام) ضمن اجازه به سفر، مرگ او را در این سفر پیشبینی فرمود و همان طور که امام فرموده بود، او در حلوان از دنیا رفت و در همانجا مدفون شد.
این گفته طبری، با آنچه درباره احمد بن اسحاق گفته شده، کاملاً سازگار و هماهنگ است؛ زیرا هم بر بقای وی تا عصر غیبت صغرا دلالت دارد و با اجماع رجالیان مطابق است و هم بر وکالت وی از ناحیه امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) که خود فصل مهمی از زندگی او به شمار میآید، دلالت میکند. بهعلاوه، در این گفته امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف)، مرگ احمد بن اسحاق پیشبینی فرموده، در حالی که در روایت صدوق، امام عسکری(علیهم السلام) مرگ وی را پیشبینی کردند. چنان که اشاره شد، ذیل روایت که ماجرای خداحافظی احمد بن اسحاق و سعد بن عبدالله با امام عسکری(علیهم السلام) بیان شده، در نقل طبری نیامده است. با در نظرگرفتن این نکته و با توجه به معاصر بودن طبری و مرحوم صدوق و اینکه اسناد و طریق دو روایت کاملاً با یکدیگر متفاوتند، ادعای این احتمال بعید نیست که ذیل روایت صدوق، دنباله ماجرا و داستان دیگری باشد و ذکر آن در این روایت، بر اثر غفلت یا اشتباهی رخ داده، وگرنه توجیه دیگری برای آن متصور نیست.
سعد بن عبدالله شخصیت برجسته دیگری است که در این کاروان نقش اصلی را دارد و خود راوی داستان ملاقات است.
نسب وی در منابع چنین آمده: سعد بن عبدالله بن ابیخلف الاشعری القمی ابوالقاسم. شیخ طوسی وی را از صحابی امام عسکری(علیهم السلام) به شمار آورد، اما نمیداند از امام عسکری(علیهم السلام) روایتی نقل کرده یا خیر. از این رو، نام وی را در زمره کسانی آورده که از ائمه(علیهما السلام) روایت نکردهاند. همچنین مینویسد:وی فردی ثقه، جلیلالقدر و دارای اطلاعات و اخبار گستردهای در روایت بود و تصنیفات فراوانی داشت.
نجاشی نیز درباره وی مینویسد:او از مشایخ و فقهای بزرگ قم بود. با اهلسنت به ویژه بزرگان آنها رفت و آمد داشت و بسیاری از احادیث و روایات آنها را استماع کرده است.
وی سپس میافزاید:سعد با امام عسکری(علیهم السلام) نیز ملاقات کرده است. گرچه برخی از بزرگان امامیه آن را منکر شده و مردود شمردهاند، به هر حال دارای آثار و تألیفات بسیاری بود و در 301 یا 299قمری از دنیا رفت.
از این عبارات استفاده میشود که سعد بن عبدالله، با امام عسکری(علیهم السلام) معاصر بود و از محدثان و فقهای مورد اعتماد و برجسته روزگار خویش به شمار میرفت. تردید در ملاقات وی با امام عسکری(علیهم السلام) نکتهای است که در اینجا مطرح میشود و نجاشی به نقل از بعضی بدان اشاره کرده است.
داستان ملاقات سعد با امام عسکری(علیهم السلام)، نخستین بار در روایت صدوق مطرح شده و به نظر میرسد با قراین و شواهدی که وجود دارد، این ملاقات صورت گرفته است. جایگاه علمی و اجتماعی سعد و تلاش بیوقفه وی در راه اعتلای مذهب امامیه و پاسخگویی به شبهات و پرسشهای مخالفان، از جمله این قراین است؛ چنان که خود در حدیث بیان میکند. به طور معمول، چنین فردی اشتیاق فراوانی برای ملاقات امام عسکری(علیهم السلام) داشته است تا بتواند پرسشهای بیپاسخ خود را از این طریق جواب دهد. قرار گرفتن نام وی در زمره اصحاب امام عسکری(علیهم السلام) قرینه دیگر است؛ چنانکه پیشتر گفتیم، شیخ طوسی آشکارا به این نکته اشاره میکند. معاصر بودن وی با احمد بن اسحاق، وکیل برجسته امام عسکری(علیهم السلام)، خود شاهد دیگری است که وی با امام(علیهم السلام) ملاقات کرده؛ زیرا دوستی و رفاقت در این سطح، خواسته یا ناخواسته، میتواند مشوق و زمینهسازی خوبی برای ملاقات باشد. به هر صورت، طبق گفته علامه مجلسی، مردود شمردن اینگونه روایات که متون آنها از صدور آن از معصوم(علیهم السلام) حکایت میکند، توجیهی ندارد، گرچه ممکن است با مشکلاتی نیز همراه باشد. طبق این روایت، سعد بن عبدالله، این فقیه و محدث وارسته، به همراه احمد بن اسحاق، خدمت امام عسکری(علیهم السلام) شرفیاب شد و بنابر نقل راوندی، پاسخ چهل مسئله خود را از زبان مبارک امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) دریافت کرد. این امر، علاوه بر آنکه میزان اعتقاد وی به مسائل کلامی و فقهی را نشان میدهد، بر اهتمام و پایداری وی به ولایت اهلبیت(علیهما السلام) و شیعه امامیه دلالت دارد. در هر صورت، بنابر نقل برخی معاصران، سعد بن عبدالله در قم درگذشت و در جوار مقبره زکریا بن آدم و زکریا بن ادریس اشعری، به خاک سپرده شد.
قم، سامرا؛ مبدأ، مقصد
مسیر حرکت کاروان، از جمله نکاتی است که در روایت به آن اشاره نشده و نصوص تاریخی و روایی دیگر نیز ما را در معرفی دقیق آن یاری نمیدهند، گرچه شواهدی وجود دارد که مسیر کاروان، شاهراه بزرگ و کاروانرو خراسان بوده است. بنابر گفته برخی پژوهشگران، این شاهراه از بغداد شروع میشد و تا ماوراءالنهر ادامه داشت. با بررسی کلی منابع جغرافیایی، بیش از 22 منزلگاه وجود داشت و حلوان محل دفن احمد بن اسحاق که در روایت به آن اشاره شده، یکی از آن منزلگاههای مهم به شمار میآید. این قرینه نشان میدهد که مسیر حرکت کاروان از همین راه بوده است.
عبور کاروانهای دیگر قم و منطقه جبال از همین شاهراه و ذکر برخی منزلگاههای واقع در این مسیر، قرینه دیگری است که ادعای فوق را تأیید میکند. از این گذشته، محدودیتهای راههای ارتباطی در آن روزگار، به طور طبیعی عملاً فرصت استفاده از راههای دیگر را از کاروانها سلب میکرد. در آخر اینکه، اگر مسیرهای ارتباطی دیگری غیر از آنچه بدان اشاره شد، وجود داشت، باید به آن اشاره میشد و حال آنکه در منابع جغرافیایی چیزی به چشم نمیخورد.
آخرین دیدار
در هر حال، کاروان احمد بن اسحاق و همراهان، پس از روزها سختی و طی مسیر، وارد سامرا شدند و به محضر امام عسکری(علیهم السلام) شرفیاب گشتند. بنابه گفته سعد بن عبدالله که هم ناقل این داستان است و هم در کاروان حضور دارد، هنگام ورود به منزل امام عسکری(علیهم السلام)، فرزندش حضرت مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز که کودکی خردسال بود، کنار حضرت حضور داشت و مشکلات ایشان را پاسخ میداد و به حل و فصل امور میپرداخت. گذشته از رؤیت کردن کاروان قمیها از حضرت مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) که خود دلیلی بر اثبات وجود و حیات آن حضرت است، پاسخ دادن وی به سؤالات فراوانی که سعد بن عبدالله از قم به سامرا آورده بود و همچنین، مشخص کردن تکلیف اموالی که احمد بن اسحاق از جانب قمیها خدمت حضرت عرضه کرد، دلیل محکمی بر مقام امامت و ولایت امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) است. بیشک اینگونه پاسخگویی به انبوهی از سؤالات و تفکیک اموال مخلوط به حرام، بدون هیچگونه آگاهی قبلی از وضعیت آنها، از فردی غیر از امام معصوم انتظار نمیرود؛ زیرا چنین عملکردی اعجاز است و اعجاز به مقام عصمت اختصاص دارد.
گفتنی است که این ملاقات، در موقعیتی اتفاق افتاد که سامرا، همچنان مرکز خلافت عباسیان بود و امام عسکری(علیهم السلام) تحت کنترل و نظارت حکومت قرار داشت. این اوضاع ایجاب میکرد که ملاقات به صورت مخفیانه صورت گیرد؛ همانطور که برخی برای رساندن پول و وجوهات به امام(علیهم السلام)، به شگردهای مختلفی دست میزدند. برای مثال، آن را در ظرف روغن مخفی میکردند و به امام(علیهم السلام) میفروختند. از این رو، به نظر میرسد با توجه به جوّ حاکم و اختناق شدیدی که بر خانواده امام عسکری(علیهم السلام) وجود داشت، این ملاقات بسیار محرمانه انجام گرفته و از آن مهمتر، دیدار امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز فقط در همان ساعتهای آغاز ملاقات بوده و همچنان که در روایت آمده، کاروانیان در چند روز اقامت، تنها یکبار امام را دیدهاند.
نتیجه
هدف از این گفتار، نشان دادن ریشهدار بودن اندیشه شیعی مبنی بر وجود امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف) و تأکید بر این باور است که بشارتهای پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه هدی، به منصه ظهور رسیده و مولودی که از سالیان پیش، ظهورش به جهانیان وعده داده شده تا جهان را پر از عدل و داد کند، در نیمه شعبان سال 255قمری قدم به عرصه وجود نهاده و هماکنون نیز در قید حیات است. این حقیقت انکارناپذیر همچون خورشید، نیازمند دلیل نیست، اما برای پاسخگویی به یاوهسرایانی که وجود چنین خورشیدی را منکر شدهاند و برای راهنمایی سادهدلانی که امکان انحراف آنها از اندیشههای صحیح میسر است، آوردن دلیل برای اثبات موضوع لازم مینماید. از این رو، در این نوشتار به بررسی یکی از این ادله پرداختیم که شیخ صدوق بر وجود و حیات امام مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف) آورده؛ زیرا در حقیقت بیان اینگونه وقایع تاریخی از سوی افراد مورد اعتمادی همانند شیخ صدوق که از طلایهداران و سردمداران اندیشه ناب مهدویتند، خود بر وقوع آن رخدادها دلالت دارد و چنان است که جای تردید برای هیچ کس باقی نمیگذارد. از این منظر گفتهاند، روایت و نقل مطالب در آثار این بزرگان خود گواه صدق مدعاست.
اسماعيل اسماعيلي