logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
متمهدیان و مدعیان مهدویت 1

 

مقدمه

اندیشه مهدویت، از زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان(علیه السلام) تاکنون، همواره در جامعه اسلامی راسخ و پویا بوده است. این واقعیت به گونه ای در جامعه اسلامی مشهور شده است که کسی نمی تواند به سادگی منکر آن شود.

متأسفانه این امر در طول تاریخ، دچار آسیب هایی، از جمله مدعیان دروغین شده است. همین امر، دستاویزی برای برخی از به اصطلاح روشنفکران وهابی و غیر وهابی شده، تا اصل مهدویت و اعتقاد به مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)را زیر سؤال برند.[1] حال این که این مدعیان با اغراض و انگیزه های خاصی به وجود آمده اند و طبق اعتقاد امامیه، هیچ کدام مورد قبول نیستند.

در طول تاریخ، مدعیان دروغین فراوان بوده اند؛ که از مقام نیابت خاصه، تا مهدویت و از آن فراتر، تا مقام الوهیت را برای خویش ادعا کرده اند و هر کدام به اندازه دایره تبلیغ خود، مریدانی به دست آورده اند. گرچه ارباب معرفت و تقوا و مؤمنین آگاه، در هر عصری وجود دارند؛ اما عناصر بی حقیقت و شیادان جاه طلب و دنیاپرست، در طول تاریخ از عقیده و ایمان مردم نسبت به معبود واقعی، رهبران الهی، شؤون دینی و حقایق آسمانی سوء استفاده کرده و خود را به دروغ دارای مناصب معنوی جلوه داده اند و ادعای کذب نموده اند.

اعتقاد به مهدی، یعنی اعتقاد به شخصی که زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد می کند. این اعتقاد در روایات نقل شده از شیعه و سنی موجود است. به همین جهت عده ای با عوامل و انگیزه های مختلف، که به آنها اشاره خواهد شد، در طول تاریخ اسلام، به دروغ ادعای مهدویت کرده اند یا نسبت مهدویت به کسی داده اند. اینان در متون اسلامی، به نام متمهدیان یا مدعیان دروغین مهدویت، نامیده شده اند.[2]

امام حسن عسکری(علیه السلام)، که در نیمه شعبان سال 255 ق. به دنیا آمده است؛ او زنده است و ظهور خواهد کرد.

البته خود دعاوی مهدویت، از مسائلی است که ثابت می کند داستان مهدویت و ظهور یک مصلح غیبی، از موضوعات مسلمی بوده که عموم مسلمانان بدان اعتراف داشته اند. از این روست که عده ای در طول تاریخ خود را به عنوان مهدی موعود معرفی می کرده اند. این خود از دلایل روشن اصالت مهدویت است؛ چرا که اگر اصالت نداشت، هرگز تقلبی آن یافت نمی شد؛ چون همواره نسخه تقلبی را می سازند، تا به جای نسخه اصل جا بزنند. مثلاً 5000 ریالی یا 10000 ریالی تقلبی وجود دارد؛ ولی هرگز 7000 ریالی تقلبی نبوده؛ چون هر چیزی که اصالت و واقعیت ندارد، تقلبی آن مفهوم ندارد.[3]اغراض متفاوت مدعی این امر مهم نشوند.

فریب جلوه سالوسیان مخور، کاین قوم امیدشان به خدا نه، به سیم و زر بسته است

به رغم داعیه داران غیب و کشف و شهود خُمی که مخزن سِرِّ خداست، سربسته است[4]

هدف‌ نگارنده‌ اين‌ پژوهش، اثبات‌ اصالت‌ و حقانيت‌ مهدويت‌ از نگاه‌ اماميه‌ است. بر همين‌ اساس، به‌ معرفي‌ متمهديان‌ و مدعيان‌ مهدويت‌ مي‌پردازيم؛ تاضمن‌ برداشتن‌ گامي‌ مؤ‌ثر در راستاي‌ آن‌ هدف، چهره‌ منجي‌ واقعي، كه‌ بشر از روزگاران‌ كهن‌ در انتظار اوست، شناخته‌ شود. آنچه‌ اين‌ نوشتار در صدد بيان‌ آن‌ مي‌باشد، چند امر است:می باشد، چند امر است:

اول: قائم همان مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)است.

دوم: او آخرین حلقه از معصومین(علیه السلام)است.

سوم: فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام)است.

چهارم: خروج او بعد از دو غیبت صغرا و کبرا می باشد.

این مطالب با صراحت در روایات ائمه(علیه السلام)پیش از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است.[5]   است.[6]

ششم: همگی این افراد از دنیا رفته اند.[7]

امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)است.[8]

هشتم: هیچ کس ندیده که آنان زمین را پر از عدل و داد کنند؛ چنان که از ستم و جور پر شده باشد[9]

انگیزه های مدعیان:

اصولاً اعتقاد به ابر مرد نجات دهنده بشر، عقیده ای دیرین است. ملت های مظلوم و اقوام ستمدیده، که توان انتقام جویی و تلافی مظالم ستمکاران را نداشتند، در ضمیر ناخود آگاه خود، همواره یک رهاننده و نجات دهنده را می جستند؛ تا روزی به پاخیزد و ظالمان و بیدادگران را از میان بردارد و جهان را پر از عدل و داد کند.

هر قوم و ملتی که بیشتر تحت فشار ظلم و ستم قرار گیرد، عقیده به مهدی و نجات دهنده در وی راسختر می گردد.

کسانی که با این انگیزه ادعای مهدویت نموده اند، شاید قصد سوئی هم نداشته اند؛ بلکه می خواستند به این وسیله از ستمکاران انتقام گیرند و اوضاع ملت خویش را اصلاح نمایند.

مشکل این گروه این است که صبر و تحمل ندارند، تا مهدی حقیقی ظهور کند؛ از این رو دنبال منجی می گردند و عده ایی هم از این مسئله استفاده می کنند و با کمک دیگران، برای رسیدن به هدف خود، مدعی مهدویت می شوند؛ مثل گروه ها و فرقه هایی که در شمال آفریقا به وجود آمدند؛ که به تفصیل هر کدام را معرفی خواهیم کرد.

گاهی برخی از عوام هم از روی دشمنی، به رویارویی اسلام برخواسته و با ایجاد هرج و مرج و سوء استفاده از اوضاع پریشان، تکیه بر کرسی ریاست زده اند. اینان گاهی آلت دست استعمارگران خارجی و عامل اجرای اهداف شوم آنها می شوند و ضمن خوش خدمتی به آنها، خودشان هم با جمع کردن مریدانی، با اعتقادات خاص، مدعی مهدویت و الوهیت می شوند؛ مانند بابیه، بهائیه و قادیانیه. این گروه با سیاست گام به گام، ابتدا ادعای بابیت از ناحیه مهدی حقیقی کرده و بعد از این که مریدانی به دست آورده اند، ادعای مهدویت را مطرح و گسترش داده اند.

برخی به هوای ریاست، از طریق سوء استفاده از احادیث مربوط به مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)و تحریف آنها و فریب دادن افراد ساده لوح، مدعی مهدویت و مقام امامت شده و از جهل عوام و نادانی مردم ظاهربین و بی بصیرت، برای جاه طلبی و دنیاپرستی خود و رسیدن به هدف عادی و دنیوی خود، از عقاید پاک و بی آلایش مردم بهره برداری نموده اند و باعث تفرقه، جدایی و انحراف مردم از اسلام شده اند، مانند فرقه کیسانیه.

گروهی هم که درست مطالب مهدویت برای آنها هضم نشده، به سوی عده ایی می رفتند که حتی خودشان هم ادعای مهدویت نداشته اند و از این ادعا بیزاری می جستند؛ ولی با همه این اوصاف، گروهی از روی نادانی، به خاطر شدت گرفتاری یا با انگیزه غلو و شاید هم با عجله، می گفتند او امام مهدی می باشد؛ مثل فرقه سبائیه و برخی فرقه های دیگر، که هر امام شیعی، در زندگی یا مرگ، از نظر یکی از فرقه های شیعی مهدی تلقی گردید و در مورد مرگ او گفته اند که دوباره باز خواهد گشت.

در مجموع، علل ادعای دروغین مهدویت را می شود در چهار عنوان بیان کرد:

الف) سوء استفاده از شرایط به وجود آمده در عصر خفقان؛

مردمی که تحت فشار حکومتی ظالم بوده اند، به مجرّد نغمه ای با عنوان مهدویت، با آن هم ساز شده و بدون تحقیق، شتابان می پذیرفتند. در این صورت، مدعی مهدویت، با استفاده ابزاری از نیاز مردم، پی اهداف دنیوی خود حرکت می کند.

ب) کسب پیروزی بر دشمنان؛

گروهی هم با سعی و تلاش و ایجاد امید به پیروزی در پیروان خود و تقویت روحیه آنان و تکیه بر روایاتی که می گوید: مهدی جهان را از عدل و داد پر می کند، مدعی این مقام مهم می شدند.

ج) کسب منافع مادی؛

عده ای با ادعای مهدویت، در پی جمع آوری اموال مسلمین از بیت المال بودند.

د) پشتیبانی برخی قدرتها از چنین ادعاهایی؛

حکومتها مدعی می شدند که او مهدی است؛ آن وقت مهدی دروغین را می کشتند و اعلام می کردند که مهدی از بین رفته و رفع نگرانی شده و دیگر خطری حکومت را تهدید نمی کند.[10]

گروه ها را با توجه به ترتیب زمانی، به دو بخش تقسیم می کنیم.

بخش اول، فرقه ها یا گروه هایی که قبل از امامت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)مدعی مهدویت شده اند؛

بخش دوم، مدعیان و متمهدیان بعد از امامت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛

گرچه هر کدام از این گروه ها به تفصیل در کتب ادیان و مذاهب یا کتابهای رجالی و تاریخی مورد بررسی قرار گرفته اند؛ ولی به صورت دسته بندی شده و یکجا مورد ارزیابی قرار نگرفته اند. در این نوشته، این فرقه ها با توجه به نگاه تاریخی دسته بندی و مورد بررسی قرار گرفته است.

ان شاءا... با معرفی این مدعیان فریبکار و فرقه های دروغین مهدویت، مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)اصلی شناخته شود و سره از ناسره تفکیک شده و امامیه از تهمتها و افتراها مبرا گردد.

سبائیه:پیدایش این فرقه، بعد از شهادت حضرت علی(علیه السلام)، سال 40ق، می باشد. اینان اولین دسته ای هستند که در اسلام قائل به غیبت علی(علیه السلام)و بازگشت او شدند و ادعا کردند که او نمرده است.[11] آنها می پنداشتند که علی(علیه السلام)تا آخرالزمان باقی است و روزی خروج خواهد کرد و زمین را از عدل پر خواهد کرد؛ چنان که از ظلم پر شده است.[12] اولین بار «عبدالله بن سبا» قائل به رجعت علی(علیه السلام)شد و فکر رجعت را میان شیعه القا کرد. بغدادی می گوید: «سبائیه نسبت به علی(علیه السلام)غلو کردند و گمان کردند او نبی است و حتی گمان کردند او خداست».[13[14][15]در ابرهاست. البته اهل اخبار، مخالفان عثمان را مطلقاً «سبائیه» می نامیدند.[16][17]

رو شبانه توطئه کردند و به هر دو سپاه حمله کردند و هر دو را به جان هم انداختند.»[18]

(درگذشت 279هـ)، ابن سعد (درگذشت 230هـ) از ابن سبا اسمی نیاورده اند.

علامه عسکری در کتاب عبدالله بن سبأ[19] به تفصیل درباره شخصیت عبدالله بن سبا سخن گفته است و ساختگی بودن آن را ثابت می کند؛ و در مورد سیف بن عمرو تمیمی (درگذشت 170 ق) هم می فرماید که، وی عدنانی بوده و سعی فراوانی در تصرف تاریخ نموده است؛ از این رو عبدالله بن سبا هم از طراحی های اوست؛ تا بدین وسیله اختلافات مهم دنیای اسلام و عقاید مهم شیعه را به عبدالله بن سبا نسبت دهد؛ تا چنین وانمود کند که اصل این عقاید از یهود گرفته شده است.البته سیف بن عمرو در میان رجال نویسان اهل سنت متهم به زندقه و کفر شده است.

همان گونه که معلوم شد، سبائیه چنین ادعایی را نسبت به امام علی(علیه السلام)داشتند. ولی پر واضح است که هیچ گاه امام علی(علیه السلام)چنین ادعایی نکرده بودند.

انگیزه اصلی سبائیه یا سحابیه، غلوگویی نسبت به امام علی(علیه السلام)است؛ البته نباید دست های معاندان شیعه را در انتساب تحریف گونه این عقاید به ابن سبا را فراموش کرد. متأسفانه حتی برخی از شیعیان هم (مانند نوبختی در فرق الشیعه و اشعری در المقالات و الفرق) بدون توجه به لوازم این انتساب، در کتب خود نام او را ذکر کرده اند؛ در حالی که جمع کثیری از اهل سنت وجود ابن سبا را انکار کرده اند؛ مانند: طه حسین[20]، دکتر علی وردی[21]، محمد کردعلی[22]، احمد محمود[23]، دکتر کامل مصطفی شیبی[24] و برخی مستشرقان؛ مانند: دکتر برناد لویس، ولهاوزن، فرید لیندر و دیگران(25).ابن سبای ساختگی نسبت دادند[26]

در مورد سبائیه چند نکته قابل ذکر است:

الف) این طائفه منقرض شده اند و ادعای آنان هم باطل است.

ب) روایات فراوانی وجود دارد، که در آنها به تعداد ائمه(علیه السلام)تصریح شده است.

ج) مسأله به شهادت رسیدن حضرت علی(ع)، از مشهورترین حوادث تاریخ است.

د) حضرت علی(علیه السلام)در هیچ جا چنین ادعایی نداشته؛ بلکه خبر از آمدن قائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف)می دهد.

اصبغ بن نباته می گوید: «نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام)رفتم و او را متفکر و خیره شده به زمین یافتم. عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! چگونه است که شما را متفکر و خیره شده به زمین می بینم؟ آیا نسبت به آن راغب شده ای؟ فرمود: نه والله! هرگز نه راغب زمین و نه راغب دنیا گشته ام؛ ولی درباره فرزندی که از صلب من و یازدهم از اولاد من است، تفکر می نمودم. اوست آن مهدی که زمین را پر از عدل و داد می کند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد. او را حیرتی و غیبتی است، که در آن گروهی هدایت و گروهی گمراه می شوند...»[27]

کیسانیه

کیسانیه از واژه «کیسان» گرفته شده، که صفتی از ماده «کَیِّس»[28] یعنی زیرک، می باشد و درباره علت این اسم گزاری چهار قول است:

الف) لقب یکی از غلامان آزاد شده امام علی(علیه السلام)است؛ که در قیام مختار بر ضد بنی امیه نقش اصلی را داشته است؛

ب) لقب «ابوعَمره» رئیس پلیس کوفه، در زمان تسلط مختار بر کوفه می باشد؛

ج) لقب محمدبن حنفیه، فرزند امام علی(علیه السلام)می باشد؛

د) لقب مختار ثقفی است؛ که محمدبن حنفیه به جهت زیرکی به او گفته است؛[29]

و) امام علی(علیه السلام)مختار را بر زانوی خود نشاند و او را کیس خواند؛[30]

شده و از آنجا ظهور و قیام خواهد کرد[31]البته خود محمدبن حنفیه چنین ادعایی نداشته است.[32][33]می توان به چند دسته تقسیم کرد:

الف) عاملان و شرکت کنندگان در واقعه خونین کربلا و امویان کوفه؛

ب) اشراف و بزرگان کوفه. چون جمع کثیری از سپاهیان مختار غلامان آزاد شده بودند؛

ج) عبدالله بن زبیر و طرفداران و یاران او؛ که مختار را مانع بزرگی برای خود می دانستند؛

د) امویان مستقر در شام، به رهبری عبدالملک بن مروان[34][35]

بود. این قیام 6 سال پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)واقع شد. این گروه را مختاریه هم نامیده اند.[36][37][38]شهادت رسید.[39]در مجموع درباره فرقه کیسانیه می توان گفت:

اولاً: محمدبن حنفیه اصلاً ادعای مهدویت نداشته است.

ثانیاً: مختار ثقفی هم مدعی مهدویت محمدبن حنفیه نبوده است. این اتهامی است که عباسیان و برخی از دشمنان، با انگیزه هایی که به آن اشاره شد، دامن زده اند.

ثالثاً: در روایاتی که در خصوص امامت دوازده امام(علیه السلام)و پیامبر(ص) از طریق شیعه و سنی بیان شده است، نامی از محمدبن حنفیه نیست.

رابعاً: این فرقه منقرض شده است و کسی در عصر فعلی اعتقاد به امامت محمدبن حنفیه ندارد.

البته عده ای مثل کُثَیِّرَه عزه (درگذشت 105هـ / 723م) از شعرای اهل بیت محمدبن حنفیه را مهدی موعود دانستند. او شعر ذیل را سروده است:

فهدیت یا مهدینا ابن المتهدی  أنت الذی نرقی به و نرتجی

انت ابن خیر الناس بعد النبی    انت امام الحق لسنا نمتری

یابن علی سِرو من مثل علی راه یافتی ای مهدی ما پسر راه یافته. تو کسی هستی که ما به تو خشنودیم و امیدواریم. تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبری. تو امام بر حق هستی و ما در آن شکی نداریم. ای پسر علی! برو؛ و چه کسی مانند علی است.[40] نخواهد بود.[41]کرد.[42]بنی امیه هم در این انحراف بی تأثیر نبود. در ضمن این گروه مورد لعن امام باقر(علیه السلام)واقع شدند.[43]

یزیدیه:این گروه بر این عقیده هستند که یزید به آسمان صعود نموده و بعداً بر می گردد و دنیا را پر از عدل و داد می کند.[44] اینان در ولایت موصل عراق و ناحیه شیخان، که مهد دولت آشوری بود، و قسمتی از ناحیه حلب (شام)[45] ، ارمنستان، ایروان، اطراف تفلیس و جنوب غربی ایران ساکن بودند. البته اطلاعات کافی از ریشه و برنامه دین آنها در دسترس نیست. اسپروا، مستشرق معروف، یزیدیه را بقایای دین مانوی شمرده است.[46]

وجه تسمیه این گروه:دسته ای از مستشرقین اجنبی، دیانت یزیدیه را به دین آریایی نسبت داده اند؛ زیرا کلمه یزیدی را از مشتقات یزدان، که مقصود خداست، می دانند و برخی آن را به یزیدبن انیسه[47] نسبت می دهند. ولی نظر درست این است که منسوب به یزیدبن معاویه می باشد؛ چون آیین این گروه را شیخ عدی بن اموی تدوین کرده و یزید این آیین را رواج داده و طریقه او را زنده کرده است[48]

تألیف شماس ارمیا. یزیدی ها اعتقاد دارند که کتاب جلوه، خطابهای خداوند است به یزیدیان.[49][50]

مشبهه یزید را امام می دانند و خلفای قبلی را به ترتیب: ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه می دانند.»[51][52]کلمه مورد بحث «البتّریه» نوشته شده است نه «یزیدیه».[53]این گروه منقرض شده اند و الآن وجود خارجی ندارند.

هاشمیه:هاشمیه، پیروان ابوهاشم عبدالله بن محمدبن حنفیه هستند.[54] این فرقه اعتقاد داشتند که محمد مرده است؛ اما پسرش امام است و بعد از او ابوهاشم مهدی است و نمرده و حتی می تواند مردگان را هم زنده کند.[55] وی فرد با نفوذ و مرد شجاعی بوده و قیام های مخفیانه ای علیه بنی امیه داشته است؛ البته با انگیزه سیاسی، نه مذهبی و در زمان سلیمان بن عبدالملک می زیست. حاکم اموی چون نفوذ شخصیت ابوهاشم را دید، او را به دمشق فرا خواند و در راه شیری زهرآلود به او دادند؛ که بر اثر همین زهر از پای درآمد.[56] برخی مرگ او را باور نداشتند و قائل به غیبت و مهدویت او شدند.[57] البته مهدویت ابوهاشم از ساخته های عباسیان می باشد.[58] عباسیان با جعل این فرقه توانستند با مطرح کردن دروغین وصیت ابوهاشم به یکی از سران بنی عباس حق حکومت را از آل علی(علیه السلام)به خود منتقل سازند. و بدین وسیله مردم را به تبعیت از خود فرا خواندند.

این گروه الآن وجود خارجی ندارند؛ گو اینکه فرقه بیانیه، پیروان بیان نهدی، که معاصر امام باقر(علیه السلام)بودند هم به مهدویت ابوهاشم اعتقاد داشتند.[59]البته در زمان خود ابوهاشم چنین اعتقادات مذهبی درباره او نبوده است.

عمربن عبدالعزیز:سعیدبن مسیب قائل به مهدویت وی شده است.[60] عمربن عبدالعزیز، هشتمین خلیفه امویان بود، که به مدت دو سال و 5 ماه خلافت کرد؛ یعنی از صفر سال 99 هـ تا رجب سال 101 هـ(61). روایت است که وی توسط مروانیان مسموم و با زهر از پای درآمد. نسب وی از طرف مادر به عمربن خطاب می رسد؛ یعنی مادرش دختر عاصم بن خطاب بوده است[62] و برادرزاده عبدالملک مروان.

مقاله جای بحث آن نیست.

سعیدبن مسیب در سال 94 هـ / 712م از دنیا رفته است.[63] وی از امام سجاد(علیه السلام)روایت نقل کرده و در محضر حضرت درس آموخته است[64]. سعیدبن مسیب امام را والاترین فقیه زمان می دانست و احترام خاصی برای او قائل بود.

منابع و مأخذ شیعه، سعید را یکی از پیروان امام سجاد(علیه السلام)می دانند؛ ولی این موضوع نمی تواند درست باشد. در حقیقت گرچه سعید احترام خاصی به امام سجاد(علیه السلام)می گذاشت و یکی از دوستان صمیمی آن حضرت نیز بود؛ ولی در مسائل حقوقی و شرعی نظریات مشترکی با آن حضرت نداشت؛ و حتی بعد از شهادت امام سجاد(علیه السلام)بر پیکر آن حضرت نماز نخواند.[65]خود عمربن عبدالعزیز هم مدعی مهدویت بوده، در منابع یافت نشد.

توجه به این نکته مناسب است که درگذشت سعیدبن مسیب سال 94 هـ. بوده؛ ولی درگذشت عمربن عبدالعزیز سال 101هـ. می باشد.

گروه و یا فرقه ای که پیرو این ادعا باشند، یافت نشده است و کاملاً منقرض شده اند همچنین در منابع چیزی درباره غرض سعید از چنین ادعایی یافت نشده است.

باقریه:این فرقه معتقد بودند که امام باقر (شهادت 114هـ.) زنده است و مهدی موعود واقعی ایشان می باشد و ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. پیروان این فرقه آن حضرت را امام می دانستند؛ ولی رحلت او را قبول نداشتند و منتظر رجعت (بازگشت) او بودند.[66][67]از آنان قائم ایشان است.»[68]این امر دو غیبت خواهد بود؛ و قائم، قیام می کند، در حالی که بیعت کسی بر گردنش نیست.»[69]

زیدیه:عده ای با تمسک به روایت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که فرمودند: «ان المهدی من ولدالحسین و انه یخرج بالسیف و انه ابن سبیة. مهدی از فرزندان حسین(علیه السلام)است و او با شمشیر بپا می خیزد و مادرش بهترین کنیزان خواهد بود.» زمانی که زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب قیام خود را علیه امویان آغاز کرد، گفتند: چون او از نسل حسین(علیه السلام)است و قیام به سیف علیه ظالمان کرده و از سویی فرزند اسیر است، پس او مهدی موعود می باشد.[70] کنیه زید ابوالحسن و مادرش کنیزی بود که مختار بن ابی عبیده او را به علی بن الحسین(علیه السلام)بخشیده بود.[71][72]دست هشام بن عبدالملک اموی به دار آویخته شد و سرش را به دمشق نزد هشام و از آنجا به مدینه بردند.

زید از سوی امام باقر(علیه السلام)نیز تأیید شده بود و امام(علیه السلام)می فرمودند: «خدایا! پشت مرا به زید محکم فرما.» و با مشاهده زید، آیه «یا ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداءللّة.»[73] را تلاوت می کردند و می فرمودند: «ای زید! تو نمونه عمل به این آیه هستی.»[74]قائل به مهدویت زید و منتظر ظهور او شدند.[75] [76]این سخن، نظر جمیع شیعیان تلقی گردیده است.[77]پرسیدم، گفتند: او حَلیف قرآن است؛ یعنی هیچ گاه از قرآن و تلاوت آن جدا نمی شود.[78]اختلافهای اعتقادی پیدا کردندعلامه طباطبایی درباره عقاید زید و فَرق میان زیدیه و امامیه می فرماید: زیدیه در اصول اسلام مذاق معتزله و در فروع فقه ابی حنیفه، رئیس یکی از چهار مذاهب اهل سنت، را دارند. فَرق کلی میان شیعه دوازده امامی و شیعه زیدی این است، که شیعه زیدی اغلب امامت را مختص به اهل بیت نمی دانند وعده ائمه را به دوازده منحصر نمی بینند و از فقه اهل بیت پیروی نمی کنند؛ بر خلاف شیعه دوازده امامی.[79]

امامت عنوان کرده اند و فرزندان امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)را در امامت یکسان می دانند.

زیدیه بعدها به مناسبت رهبرانی که پیدا کردند، به گروه های مختلف تقسیم شدند و هر گروه عقاید ویژه ای را برگزیدند.

این فرقه اکنون بیشتر در کشورهای یمن و سوریه و برخی از کشورهای دیگر زندگی می کنند. اینان عقاید و اعتقادات خاص خودشان را دارا هستند؛ البته اینکه مدعی باشند زید همان مهدی است و روزی ظهور خواهد کرد، را قائل نیستند.

ابومسلم خراسانی:گروهی از فرقه خرّمیّه پیروان بابک خرّمی پنداشتند که ابومسلم خراسانی (درگذشت 137هـ). همان کسی است که باید زمین را پر از عدل و داد کند؛ و کشته شدنش را به دست ابوجعفر منصور دوانیقی تکذیب نموده و به انتظار ظهورش بسر می بردند.[80][81][82][83]رسائل خود بیان می کند که: به ابومسلم باید گفت ابومجرم؛ چون جنایات زیادی مرتکب شده است.

پس از مرگ ابومسلم، قیامها و نهضتهایی به خونخواهی او رخ داد. راوندیان و بومسلمیه (یا مسلمیه) و سپیدجامگان در عقاید دینی خویش ابومسلم را امام خود می دانستند و بسیاری از ایرانیان او را یگانه امام واقعی خویش می شمردند و مقام مهدویت و حتی الوهیت برایش قائل بودند.

فرقه خرّمیه یا خرّمیان، بابک بود. وی ادعای خدایی داشت و در دوران مأمون زحمت بسیاری برای دولت عباسی ایجاد کرد. این زحمت و فتنه تا دوران معتصم ادامه داشت. وی از نژاد مطهربن فاطمه، دختر ابومسلم بود، که گروهی از همین فرقه مدعی مهدویت ابومسلم خراسانی شدند.[84]نمی باشد.

نفس زکیه:محمدبن عبدالله، معروف به نفس زکیه، کنیه اش ابوعبدالله است. مادرش هند، دختر ابوعبیدة بن عبدالله[85] بود. برخی از خاندان او و فرقه جارودیه وی را مهدی موعود[86] دانسته اند. وی در سنه (145هـ / 762م)[87] از مدینه ادعای مهدویت نمود و به وسیله منصور دوانیقی کشته شد؛ جالب این که پدر او نیز با پسرش به عنوان مهدی بیعت کرده است[88][89][90][91]خروج کرد و در همانجا کشته شد.

علت نامگذاری محمدبن عبدالله به نفس زکیه:علما و دانشمندان آل ابی طالب او را نفس زکیه و مقتول اَحجار الزَّیت می دانند. محدث قمی در تتمة المنتهی می گوید: محمد را از جهت کثرت زهد و عبادت، نفس زکیه لقب دادند.[92] محمد در میان خاندان خویش از همه برتر و نسبت به علم و دانش کتاب خدا از همگان داناتر بود و در امور دینی فقیه تر. شجاعت، جود، صلابت و سایر مزایای او از همگان بیشتر بود؛ از این رو کسی شک نداشت که مهدی موعود اوست.

روایت کرده اند که یکی از غلامان منصور گفت: منصور مرا به مأموریت مدینه فرستاد و گفت: پای منبر برو و آنجا بنشین و گوش دار؛ تا ببینی محمد چه می گوید. من رفتم و شنیدم که می گفت: شما هیچ کدام شک ندارید که مهدی موعود من هستم. این سخن را که من از محمد شنیده بودم، به منصور گزارش دادم. او گفت: دشمن خدا دروغ می گوید؛ بلکه مهدی فرزند من است و او مهدی نیست.[93]

سلمة بن اَسلم جُهنی شاعر، درباره او گفته است[94]:اِنْ کان فی النّاسِ لَنا مَهدیٌّ یُقیمُ فینا سِیَرَةَ النَّبیِّ فَاِنَّهُ محمد التّقیُّ

اگر آن مهدی موعود که روش پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را در میان ما بپا می دارد، در میان مردم آمده باشد؛ بی شک او محمد (بن عبدالله) آن تقی پرهیزکار است.

یحیی بن علی و دیگران به سند خود از ابوالعباس فلسطی روایت کرده اند که گفته: من به محمدبن مروان گفتم: محمدبن عبدالله بن حسن را دستگیر کن؛ زیرا او مدعی خلافت است و خود را مهدی نامیده. مروان گفت مرا با او چه کار؟ او مهدی نیست.[95] و نیز مغیرة بن زمیل روایت کرده که مروان به عبدالله بن حسن گفت: مهدی شما چه شد؟ عبدالله در پاسخ گفت: ای امیرالمؤمنین! این سخن را نگو و چنان نیست که به تو گزارش داده اند. مروان گفت: چرا؛ ولی امید است خدا او را اصلاح نماید و هدایتش کند.[96] امام صادق(علیه السلام)هم به عبدالله بن حسن خبر داده بود که فرزندش مهدی موعود نیست و کشته می شود و خلافت به ابوالعباس و برادران و فرزندان او خواهد رسید.[97]رسید و به آنها تعلق دارد و به زودی هر دو پسرت کشته می شوند.»[98]

ناووسیه:فرقه ناووسیه معتقد به مهدویت امام صادق(علیه السلام)(شهادت 148هـ.) شدند؛ یعنی معتقدند زنده و غایب است. مرادشان از مهدی، مفهوم نجات بخش است.[99] ناووس از مردم بصره بود و وی را عبدالله بن ناووس یا عجدون بن ناووس هم می گفتند[100]درست نیست. چرا که:اولاً: حضرت به شهادت رسیده و این امر در تاریخ ثبت شده است.

ثانیاً: اگر شک در شهادت حضرت بکنیم؛ باید شک در شهادت پدران و اجداد بزرگوارش هم بکنیم؛ و آن وقت است که باید مانند غلات و مُفَوِّضه منکر شهادت امام علی(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)شویم؛ در صورتی که این سفسطه است[101]

ثالثاً: این گروه پس از چندی از بین رفتند و الآن وجود خارجی ندارند.

رابعاً: خود امام صادق(علیه السلام)می فرماید: «هنگامی که سه اسم محمد، علی و حسن، به طور متوالی در ائمه(علیه السلام)جمع شد، چهارمی آنان قائم است». مفضل بن عمر گوید: بر امام صادق(علیه السلام)وارد شدم و عرض نمودم: ای آقای من! کاش جانشین خودت را به ما معرفی می نمودی. فرمود: «ای مفضّل! امام بعد از من فرزندم «موسی» است و امام خلف و موعود منتظر (م ح م د)، فرزند «حسن بن علی بن محمدبن علی بن موسی» است.»[102]

اسماعیلیه:گروهی از اسماعیلیه عقیده دارند که اسماعیل فرزند امام صادق(علیه السلام)فوت نکرده است؛ بلکه از باب تقیه، نسبت مرگ به وی داده شده است؛ او رجعت خواهد کرد و جهان را از عدل و داد پر خواهد ساخت و او را مهدی و قائم منتظر می دانند.[103] این گروه را نوبختی، خالصه یا پیروان ابوالخطاب کوفی معرفی کرده است. اینها معتقدند که امام ششم(علیه السلام)او را در زمان خویش به جانشینی منصوص کرده است و چون نص بر امامت رجوع ناپذیر است و بداء نیز محال است، پس امام هفتم اسماعیل خواهد بود و امام صادق(علیه السلام)از بیم آسیب رسیدن به وی، او را از دید مردم پنهان می کرد.

حسن بن موسی نوبختی می نویسد: گروهی گفتند که پس از جعفربن محمد(علیه السلام)پسرش اسماعیل بن جعفر امام بود و مرگ اسماعیل را در زمان حیات پدرش انکار کرده گفتند: این نیرنگی بود که پدرش ساخته و از بیم مردمان او را پنهان کرده است. چنان پنداشتند که اسماعیل نمرده و نخواهد مرد؛ تا این که زمین از آنِ وی شود و به کار جهانیان پردازد. اسماعیل مهدی قائم است؛ زیرا پدرش پس از خود به امامت او اشاره کرده و پیروان خود را پایبند ولایت او ساخته و گفته است که وی خواجه و سرور ایشان است. چون امام جعفر صادق(علیه السلام)سخن راست گوید؛ از این رو در آن هنگام که آوازه مردن او برخاست، دانستم که سخن نخست او راست بود و وی نمرده و قائم آخرالزمان است. این دسته اسماعیلیه خالص هستند[104]

طعن، لعن و طرد پدرش امام صادق(علیه السلام)قرار داشته و به شرب خمر نیز متهم شده است.[105][106]بودن اسماعیل، برطرف سازد و به آنها به فهماند که اسماعیل از دنیا رفته است.

افرادی از اصحاب امام(علیه السلام)که او را پس از امام صادق(علیه السلام)امام می پنداشتند، از این عقیده بازگشتند و گروهی اندک که نه در زمره نزدیکان امام بودند و نه از راویان حدیث آن بزرگوار، که گروهی از مردمان دور دست و بی خبر از مسأله امامت بودند، گفتند: اسماعیل زنده است و امام پس از پدرش است؛ و به این عقیده باقی ماندند.[107]شما غایب خواهد شد و بر شما جایز نیست نام او را بر زبان آورید.»[108][109][110][111][112]مبارک[113] نام داشت؛ که باعث شد این فرقه بنام مبارکیه شهرت یابند.عقیده داشتند که وی زنده است و در بلاد روم زندگی می کند[114]بازماندگان امامان روا نباشد.[115] بودند.

طرفداران ابوالخطاب (درگذشت 138 هـ) قائل به الوهیت امام صادق(علیه السلام)بودند و ابوالخطاب را پیامبر و فرستاده امام صادق(علیه السلام)می دانستند؛ حتی برخی ابوالخطاب را قائم دانستند و گفتند وی نمرده است؛ که معروف به «خطابیه» شدند. گروهی از پیروان ابوالخطاب، پس از مرگ اسماعیل، فرزندش محمد را امام دانستند و در هواداری وی و فرزندانش استوار ماندند.[116]محمدبن اسماعیل ادعای امامت و مهدویت داشته باشد، یافت نشد.چون این دوره طرح مسأله مهدویت، نوید برپایی حکومت عدل و داد و جایگزینی آن با حاکمیت فاسد و ستمگر عباسیان و حکومت های خشن و بیدادگر تابع آنان بود، قشرهای محروم شهرها و روستاها را متوجه داعیان اسماعیل می ساخت. آنان مردم را به سوی امامان مستور، که در نهان می زیستند، فرا می خواندند.

ابن مقنع خراسانی (درگذشت 163 هـ):نام اصلی ابن مقنع، عطا می باشد و برخی گفته اند هاشم بن حکم ست؛ و[117] چون خودش را با نقابی از ابریشم سبز یا روپوش زرین می پوشاند، مقنع لقب گرفت. وی در غایت زشتی و یک چشم و کوتاه قد بود.[118] به نظر مرحوم استاد زرین کوب، نقابی که وی با اصرار در صورت داشت؛ به نظر نمی آید آن گونه که در روایات آمده، به خاطر کوری چشم و زشتی رویش بوده باشد؛ بلکه حاکی از سعی عامدانه ایی است که مخالفان کرده اند، تا نقش او را هرچه ممکن است زشت تر ترسیم نمایند.[119][120][121][122]سر از تنش بریدند و برای مهدی عباسی در حلب فرستادند.

پیروانش معتقد بودند که او زنده است؛ چون مطابق روایت تاریخ بخارا، او خود را در تنور انداخت و دود شد. وی خود را از آن جهت سوزاند، تا مردم بگویند که او به آسمان رفته، تا فرشتگان را بیاورد و ما را یاری دهد.[123]

واقفیه:فرقه واقفیه قائل به مهدویت امام موسی کاظم(علیه السلام)(شهادت 183هـ.) هستند و[124] بر آن حضرت متوقف شدند و در انتظار او نشستند[125]البته مقصود آنان از مهدی، مفهوم نجات بخش آن بود؛ که وانمود کردند او نمرده و ظهور خواهد کرد.

این گروه از واقفیه را «ممطوریه» و «موسویه» هم گفته اند. اینان امام هشتم(علیه السلام)را وکیل پدر می دانستند، نه جانشین او. ممطوره لقبی است منفی و زشت؛ که پیروان امام هشتم(علیه السلام)به این گروه دادند. «ما انتم اِلاّ کِلابٌ ممطورَةُ. شما چیزی جز سگ های باران خورده نیستید.».[126]کاظم(علیه السلام)همان مهدی قائم است و نمرده و فقط غایب شده است[127]

که حضرت به مرگ طبیعی مرده است. سپس جنازه را بر سر جسر (پل) بغداد نهادند؛ تا همگان ببینند.

شیخ طوسی می فرماید: وفات آن حضرت مشهورتر از آن است که محتاج به ذکر روایت باشد و کسی که مخالف آن است، در حقیقت منکر بدیهیات است.[128] است از جانب خداوند...»[129]می باشد.»[130]

فرقه محمدیه:فرقه محمدیه بعد از وفات ابوجعفر محمدبن علی الهادی، برادر امام حسن عسکری(علیه السلام)قائل به مهدویت و امامت وی شدند؛[131], با این که وی در حیات پدر بزرگوارش وفات کرده است و نزدیک سامرا مدفون است و معروف به سیدمحمد می باشد[132] (نزدیک قریه بلد).کردن قسم شد، منکر مال را به صاحبش رساند و از خوردن قسم دروغ صدمه دیدند.[133] آنجا پیش رفتند، که مرگ او را منکر شدند.[134]

فرقه جعفریه:فرقه جعفریه قائل بودند که برادر امام حسن عسکری(علیه السلام)«جعفر بن علی» امام است و قائل به مهدویت او شدند.[135] این فرقه در چگونگی انتقال امامت از امام هادی(علیه السلام)به جعفر، برادر امام حسن عسکری(علیه السلام)دچار اختلاف شدند و به چهار فرقه منشعب گردیدند:[136]جانشینی معرفی کند از دنیا رفت. پس برادرش جعفر امام منصوص می باشد.

2ـ دومین فرقه وانمود می کردند که امام یازدهم(علیه السلام)خود «جعفر» را براساس اصل بداء به جانشینی معرفی کرده. خداوند امامت را به امام عسکری(علیه السلام)سپرده بود؛ ولی پس از آن این حقیقت را روشن کرد که امامت نباید به نسل امام عسکری(علیه السلام)برسد. رهبر این گروه یکی از کلامیون کوفی، معروف به «علی بن طحی» یا «طلحی فزاز» بود؛ که مردم را به جانبداری از امامت جعفر تحریض می کرد.

3ـ عده ای نیز معتقد شدند که امامت جعفر از جانب پدرش تعیین شده بود؛ و امامت امام عسکری(علیه السلام)را فاقد اعتبار دانسته اند. این فرقه در زمان حیات امام عسکری(علیه السلام)وجود داشته اند و بعد از شهادت امام عسکری(علیه السلام)اقتدار بیشتری پیدا کردند. «علی بن احمد بشار» رهبر این فرقه بود.

4ـ گروه چهارم، که معروف به نفیسیه بودند، معتقد بودند امام دهم(علیه السلام)پسر بزرگش محمد را وصی خود تعیین کرده بود. چون محمد در زمان حیات پدر درگذشت، با دستور پدر، جعفر جانشین او شد و علم سری، سلاحهای مورد نیاز جامعه و وصایت را به غلام جوان و مورد اعتماد خویش، به نام نفیس، سپرد و به او سفارش کرد که آنان را پس از مرگ پدر به جعفر بدهد. جعفر خود مدعی شد که امامت از جانب برادرش محمد به او رسیده است.

فرقه عسکریّه:فرقه عسکریّه معتقد به مهدویت امام حسن عسکری(علیه السلام)شدند؛ که او قائم (مهدی) است و قائلند که او نمرده و اکنون در حالت غیبت به سر می برد و بعداً ظاهر خواهد شد و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد.[137][138] می شوند؛ مگر آن کسی که خدا او را حفظ نماید.»[139] این فرقه در کیفیت قائم بودن امام عسکری(علیه السلام)به سه گروه منشعب شدند:[140] عسکری(علیه السلام)متوقف شدند.

2ـ این گروه معتقد بودند که حضرت عسکری(علیه السلام)رحلت کرده؛ لکن دوباره به زندگی باز می گردد و او مهدی قائم است. اینها براساس روایتی از امام صادق(علیه السلام)که فرمودند: «مهدی قائم بدین خاطر قائم نامیده می شود که پس از رحلتش قیام خواهد کرد.» گفتند: پس تردیدی نیست که او قائم است و پس از مرگ دوباره زنده می شود. اینان نظریات خود را با اندرز امام علی(علیه السلام)به کمیل تأیید می کنند، که حضرت فرمودند: «خداوندا! حتماً تو زمین را بدون قائم یا حجتی آشکار یا پنهان، که از سوی تو می آید، رها نخواهی ساخت؛ زیرا حجت ها و علاماتت هرگز بی اعتنا نمی شود.» از این رو بر این مبنا نتیجه گیری می کردند که امام عسکری(علیه السلام)غایب و پنهان است؛ ولی وی قیام خواهد کرد.

3ـ انشعاب سوم واقفه، لاادریه بودند؛ که فکر می کردند حضرت رحلت کرده؛ ولی مطمئن نبودند جانشین امام چه کسی است؛ پسرش یا برادرش. بنابراین در عسکری(علیه السلام)متوقف شدند؛ تا موضوع برای اینها روشن شود.

به نظر می رسد که هواداران امام عسکری(علیه السلام)در اماکنی دور از شهر سامرا زندگی می کردند، که چنین ادعایی داشتند و لحظه رحلت حضرت حضور نداشتند.در مجموع این فرقه و انشعابات آن منقرض شده اند و الآن وجود خارجی ندارند.

نتیجه گیری:در مجموع تا به حال معلوم نیست، چه آنهایی که خود ادعای مهدویت دانسته اند و چه نسبت به مهدویت به آنها داده اند، از مسیر امامیه و شیعه اصلی جدا باشند؛ چون:برخی از فرقه ها اصلاً واقعیت تاریخی نداشته اند؛ مانند سبائیه؛تعدادی از این گروه ها رهبرانشان افرادی مجاهد و ضد حکومت بودند، که در حین شورش یا پس از سرکوبی قیامشان، برای لوث کردن چهره آنان، فرقه هایی با عقاید خاص به وجود آوردند؛ مثل مختاریه؛بعضی هم ساخته شده حکومت بنی عباس بودند؛ مثل هاشمیه؛برخی هم با انگیزه سیاسی، نه مذهبی و بعضاً با تکیه بر اصل غلو این کار را می کردند.با توجه به شرایط زمانی مشخص شد، آن که مهدی واقعی است، باید تمام شروط نقل شده در روایات را یکجا داشته باشد. همان طور که در مقدمه اشاره شد، آخرین حلقه از معصومین(علیه السلام)و فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام)بعد از دو غیبت صغرا و کبرا، با نشانه های خاص ظهور می کند. او قائم واقعی و زنده است و ان شاء الله روزی ظهور خواهد نمود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.

پی نوشت ها:

[1] . اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة عرضٌ و نقدٌ، دکتر قفاری، انتشارات دارالرضا، سه جلدی، جلد 2، ص 1123 - 999.

[2] . تاریخ عصر غیبت، مسعود پور سید آقایی و دیگران، ص 406، چاپ اول، 1379، انتشارات حضور، قم.

[3] . او خواهد آمد، علی اکبر مهدی پور، ص 139، ویرایش دوم، چاپ دهم، پاییز 1379، انتشارات رسالت.

[4] . سیمای مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)در آیینه شعر فارسی، استاد محمدعلی مجاهدی، ص 256، چاپ اول، انتشارات جمکران، زمستان 1380.

[5] . این روایات در کتاب منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر، تألیف آیت ا... لطف ا... صافی گلپایگانی، فصل اول، باب 4، ص 97، تحت عنوان «الائمة اثنا عشر اولهم علی(علیه السلام)و آخرهم المهدی(علیه السلام)» و باب 5، ص 103، تحت عنوان «والائمة اثناعشر و آخرهم مهدی» آمده است. (انتشارات معصومیه، چاپ دوم، 1421 ق).

[6] . در انتظار ققنوس، سیدثامر العمیدی، ترجمه و تحقیق مهدی علی زاده، ص 216، انتشارات مؤسسه امام خمینی(ره)، چاپ اول، زمستان 1379.

[7] . همان.

[8] . همان.

[9] . مهدی منتظر در اندیشه اسلامی، سید ثامر العمیدی، ترجمه محمدباقر محبوب القلوب ص 331، چاپ دهم 1380 پائیز، انتشارات جمکران.

[10] . غالیان، نعمت ا... صفری فروشانی، ص 227-226 (با کمی تغییر)، انتشارات بنیاد پژوهش های اسلامی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1378.

[11] . تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، دکتر محمدجواد مشکور، ص 127، انتشارات اشراقی، چاپ ششم، تهران، 1379.

[12] . الغیبة، شیخ طوسی، ص 197، تحقیق عبادالله الطهرانی و الشیخ علی احمد ناصح، انتشارات مؤسسة المعارف الاسلامیة، قم، چاپ دوم، 1417 ق .

[13] . المهدیة فی الاسلام، سعد محمد حسن، پاورقی ص 94، طبع مصر، 1353م / 1373هـ ، دارالکتاب العربی.

[14] . عبدالله بن سبا، علامه عسکری، ج 3، ص 209، مترجمان: محمدصادق نجمی و هاشم هریسی، چ اول، انتشارات مجمع علمی اسلامی.

[15] . همان.

[16] . تاریخ اسلام، دکتر علی اکبر فیاض، ص 140، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم، بهار 1378.

[17] . محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407ق، ج 2، ص 647 .

[18] . تاریخ طبری، ج 3، ص 38.

[19] . عبدالله بن سبا، علامه سیدمرتضی عسکری، ج 3 (ترجمه فارسی).

[20] . طه حسین، الفتنة الکبری علی و نبوه، قاهره، دارالمعارف، ص 98.

[21] . دکتر علی وردی، وعاظ السلاطین، ص 175، بغداد، کلیة الآداب و العلوم، 1954 م.

[22] . محمد کردعلی، خطط الشام.

[23] . احمد محمود، نظریة الامامة.

[24] . دکتر کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع.

[25] . غالیان، صفری فروشانی، ص 79-77.

[26] . عبدالحسین احمد امینی نجفی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الآداب، ج 3، ص 293-290، چاپ سوم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1387 ق.

[27] . کمال الدین و تمام النعمة، محمدبن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، ج 1، ص 289، ح 1، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1416هـ .

[28] . فرهنگ لغت معین، ماده کیّس.

[29] . غالیان، صفری فروشانی، ص 84-83 .

[30] . تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، ص 194، چاپ بیست و یکم، 1376، مرکز نشر دانشگاهی تهران.

[31] . الغیبة - شیخ طوسی ص 192 - ملل و نحل - ابی الفتح محمدبن عبدالکریم بن ابی بکر احمد شهرستانی ص 147 ج 1 تحقیق محمد سید کیلانی دارالمعرفه - بیروت 1402هـ / 1982م/ - نجم الثاقب - محدث نوری ص 214 چاپ جمکران. چاپ نهم - پائیز 1381.

[32] . تشیع در مسیر تاریخ، دکتر سید حسین محمد جعفری، ص 305، ترجمه: دکتر محمدتقی آیت اللهی، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامی، چاپ نهم، 1378. (به نقل از ابن سعد، ج 5، ص 94).

[33] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 27، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407 ق.

[34] . غالیان، صفری فروشانی، ص 85. (با کمی تغییر).

[35] . الکامل، ابن اثیر، ج 4، ص 27.

[36] . ملل و النحل شهرستانی، ج 1، ص 147 و تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 57.

[37] . تشیع در مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص 306.

[38] . ماهیت قیام مختاربن ابی عبیده ثقفی، سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ص 190، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

[39] . الکامل، ابن اثیر، ج 4، ص 111.

[40] . تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 1، ص 135، انتشارات انصاریان، چاپ اول، 1375. (به نقل از انساب الاشراف، بلاذری، ج 3، ص 289)

[41] . فرق الشیعة، ابومحمد حسن بن موسی نوبختی، ص 44، تعلیق سیدمحمد صادق بحرالعلوم، چاپ چهارم، نجف، مکتبة الحیدریّه، 1388 ق.

[42] . تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، دکتر جواد مشکور، ص 58.

[43] . المقالات و الفرق، سعدبن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی، ص 33، تصحیح محمد جواد مشکور، چاپ دوم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361 ش.

[44] . الیزیدیة، صدوق الدملوجی، ص 164، طبع موصل، 1368هـ .

[45] . ملل و النحل، شهرستانی، ج 1، ص 136 و ج 2، ص 35.

[46] . بررسی عقاید و ادیان، آیت الله مصطفی نورانی، ص 337، انتشارات مکتب اهل بیت(ع)، چاپ چهارم، تیر 1375.

[47] . یزیدبن انیسه، از طوایف اباضیه خوارج است و از جمله کسانی بود که زمانی که مختار در زندان بود، برایش بیعت می گرفت.

[48] . بررسی عقاید و ادیان، مصطفی نورانی، ص 338.

[49] . همان، ص 347.

[50] . اینها می گفتند: بشر چون به حد اخلاص رسید، در دنیا و آخرت می تواند به مصافحه و دست بوسی خدا نایل گردد. اینها برای خدا اعضا و جوراح ثابت می کنند و می گویند: خداوند در طوفان نوح آن قدر گریه کرد، تا چشمش به درد آمد. و می گویند: اکنون هم خدا روی عرش نشسته و بندگانش را تماشا می کند. (بررسی عقاید و ادیان، نورانی، ص 334)

[51] . تبصرة العوام، سیدمرتضی داعی حسنی رازی، ص 99، به تصحیح عباس اقبال، 1313، تهران.

[52] . گزیده کفایة المهتدی، سیدمحمد میر لوحی اصفهانی، ص 299، ح 39، تصحیح و گزینش گروه احیای تراث فرهنگی، چاپ اول.

[53] . اعلام الوری، طبرسی، ص432 ـ 431 (به نقل از گزیده کفایة المهتدی، ص 299)

[54] . ملل و النحل، شهرستانی، ج 1، ص 150.

[55] . غادیان، صفری فروشانی، ص 89.

[56] . تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 1، ص 435، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ هفتم، 1371.

[57] . تشیع در مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص 317.

[58] . غالیان، صفری فروشانی، ص 90 و ص 140.

[59] . فرق الشیعه، نوبختی، ص 48.

[60] . المهدیة فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص 182.

[61] . تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 1، ص 402.

[62] . همان، ص 403.

[63] . معجم رجال الحدیث، آیت الله العظمی خویی(ره)، ج 8، ص 137، چاپ سوم، بیروت، 1403 هـ / 1983م.

[64] . همان، ص 133-132.

[65] . همان، ص 135.

[66] . ملل و النحل، ج 1، ص 166.

[67] . تشیع در مسیر تاریخ، دکتر جعفری، ص 298.

[68] . الغیبة، شیخ طوسی، ص 140.

[69] . الغیبة، نعمانی، ص 113، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق.

[70] . امام مهدی از ولادت تا ظهور، آیت الله سیدمحمد کاظم قزوینی، ص 568، ترجمه و تحقیق: علی کرمی و سیدمحمد حسینی، چاپ سوم، الهادی، قم.

[71] . مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، ص 129، تحقیق: علی اکبر غفاری، کتاب فروشی صدوق، تهران.

[72] . الغیبة، شیخ طوسی، ص 140.

[73] . نساء، 135.

[74] . الغدیر، علامه امینی، ج 3، ص 170.

[75] . ملل و النحل، شهرستانی، ج 1، ص 154 و المهدیة فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص 107.

[76] . کفایة الاثر فی النصوص علی الائمة الاثنی عشر، علی بن محمدبن علی الخزاز الرازی القمی، ص 327، دارالطباعة نایب ابراهیم، 1305 ق.

[77] . سیره و قیام زیدبن علی، حسین کریمان، ص 83، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 1364.

[78] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، ص 131، تحقیق: علی اکبر غفاری، کتاب فروشی صدوق، تهران.

[79] . شیعه در اسلام، محمدحسین علامه طباطبائی، ص 39-34، تهران، 1348.

[80] . المهدیة فی الاسلام، سعد محمدحسن، ص 184.

[81] . تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، دکتر مشکور، ص 78.

[82] . جنبش های دینی ایران در قرن های دوم و سوم، غلام حسین صدیق، ص 255، تهران، انتشارات پاژنگ، 1372 ش.

[83] . تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 1، ص 93 (به نقل از رسائل خوارزمی، ص 165-164).

[84] . تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 2، ص 116-115.

[85] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص 221.

[86] . همان، ص 222، المهدیة فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص 125.

[87] . اخبار الطوال، ابوحنیفه احمدبن داود این واقعه را سال 144 ذکر کرده است، ص 385.

[88] . امام مهدی از ولادت تا ظهور، آیت الله قزوینی، ص 570.

[89] . تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 2، ص 126.

[90] . تشیع در مسیر تاریخ، جعفری، ص 313.

[91] . نجم الثاقب، نوری، ص 214.

[92] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص 222.

[93] . همان، ص 228.

[94] . همان.

[95] . همان، ص 246.

[96] . همان، ص 247.

[97] . همان، ص 243.

[98] . همان، ص 243-242.

[99] . الغیبة، شیخ طوسی، ص 192 و ملل و النحل، شهرستانی، ج 1، ص 166 و نجم الثاقب، نوری، ص 215.

[100] . تاریخ ادیان و مذاهب، مبلغی آبادانی، ج 3، ص 1251، قم، انتشارات منطق، 1373 ش.

[101] . مهدی موعود(عج)، علی دوانی، ص 423، ترجمه جلد 13 بحارالانوار، مجلسی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پانزدهم.

[102] . کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 334، ح 4.

[103] . نجم الثاقب، نوری، ص 215، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 128.

[104] . همان، ص 101.

[105] . تاریخ الرسل و الملوک، محمدبن جریر طبری، ج 3، ص 154.

[106] . تاریخ جهانگشا، عطاملک جوینی، تصحیح قزوینی، ج 3، ص 145، هلند، 1937.

[107] . الارشاد، شیخ مفید، ترجمه: محمدباقر ساعدی خراسانی، ص 554-553، تصحیح: محمدباقر بهبودی، انتشارات اسلامیه، تهران، 1364 ش.

[108] . کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، ج 1، ص 333، ح 1.

[109] . نجم الثاقب، نوری، ص 215 و المهدیة فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص 170.

[110] . تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 195.

[111] . همان، ص 233.

[112] . تاریخ عقاید اسماعیلیه، دکتر فرهاد دفتری، ص 115، ترجمه: فریدون بدره ای.

[113] . تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، مشکور، ص 199.

[114] . احیای فرهنگ در عهد آل بویه، جوئل. ل. کرمر، ص 104 و ص 113 (پاورقی)، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1375.

[115] . فرق الشیعه، نوبختی، ص 102.

[116] . همان، ص 105-104.

[117] . تاریخ بخارا، ابوبکر محمدبن جعفر النرشخی، ص 90، ترجمه: ابونصر احمدبن محمدبن نصر القبادی، تلخیص: محمدبن زفربن عمر، تصحیح: مدرس رضوی، انتشارات توس، چاپ دوم، 1363.

[118] . همان.

[119] . تاریخ مردم ایران، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ج 2، ص 65، انتشارات امیرکبیر.

[120] . تاریخ بخارا، ص 90.

[121] . همان، ص 91.

[122] . همان، ص 93.

[123] . همان، ص 102.

[124] . الغیبة، شیخ طوسی، ص 191، «و فیهم من قال: موسی بن جعفر الم یمت» و ص 198، «و اما الواقفة وقفوا علی موسی بن جعفر و قالوا هو المهدی».

[125]  . ملل و النحل، شهرستانی، ج 1، ص 167 و نجم الثاقب، نوری، ص 215.

[126] . ملل و النحل، شهرستانی، ج 1، ص 169.

[127] . تاریخ شیعه و فرقه های اسلامی، جواد مشکور، ص 166.

[128] . مهدی موعود(عج)، علی دوانی، ص 424.

[129] . الغیبة، نعمانی، ص 100.

[130] . کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 361، ح 4.

[131] . الغیبة، شیخ طوسی، ص 192 «و فیهم من قال: المهدی هو اخوه محمدبن علی الهادی» و ص 198 «اما المحمدیه الذین قالوا بامامة محمدبن علی العسکری و انه حی لم یمت».

[132] . همان، ص 198 (پاورقی).

[133] . نجم الثاقب، نوری، ص 216.

[134] . تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(ع)، دکتر جاسم حسین، ترجمه: دکتر محمدتقی آیت اللهی، ص 108، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر، 1377.

[135] . الغیبة، شیخ طوسی، ص 222 و 225.

[136] . تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، جاسم حسین، ص 108 ـ 105.

[137] . الغیبة، شیخ طوسی، ص220، نجم الثاقب، نوری، ص216.

[138] . کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، ج2، ص408، ح6.

[139] . همان، ص409، ح8.

[140] . تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، جاسم حسین، ص104.

 منبع:مجله  انتظار (انتظار موعود)  تابستان و پاییز 1382، شماره 8 ،نویسنده : محمدرضا نصوری