مقدمه
اعتقاد به «مهدي» نه تنها يک باور اسلامي است، که عنواني ميباشد براي خواستهها و آرزوهاي همه انسانهاي دردمند و ستمديده، با کيش و مذاهب گوناگون و همچنين بازده الهام فطري مردم است و با همه اختلافاتي که درعقيده و مذهب دارند، دريافتهاند که براي انسانيت در روي زمين، روز موعود و انسان موعودي خواهد بود، که با ظهورش هدف نهايي اديان الهي تحقق يافته و مسير آن به دنبال رنجي بسيار، همواري و استواري لازم را مييابد.
تجلي باور مهدي درياري اوست. ياري مهدي، فراهم کردن زمينههاي قيام او و خود را مهياي پذيرش اوکردن است. حقيقت انتظار نيز همين است: «أفضلُ الاعمال إنتظار الفرج»؛ انتظار، عمل است و آن هم بهترين عمل.
امامخميني; در صحيفه نور ميفرمايد:ما بايد در اين طور روزها و در اين طور ايام الله، توجه کنيم که خودمان را مهيا کنيم ازبراي آمدن آن حضرت...، ما بايد خودمان را مهيا کنيم از براي اينکه اگر چنان چه موفق شديم به زيارت ايشان، طوري باشد که پيش ايشان، روسفيد باشيم... .
منتظر با اميد زندگي ميکند؛ در نتيجه سدهاي مانع را درهم ميشکند، راه را هموار ميکند و با ظالمان و ستمگران ميستيزد و به مشاهده دولت کريمه«امام منتظر» اميدوار ميباشد.
آنچه در پي ميآيد، برگ سبزي است به ساحت مقدس آن امام موعود و منتظر، پيرامون جايگاه و نقش جهاد و شهادت در زمينه سازي جهاني براي ظهور که در حد بضاعت اين مقاله ارائه گرديده است. اميد است مقبول امام زمان( علیه السلام) قرار گيرد.
مفهوم انتظار
انتظار، مفهومي اسلامي، ارزشي و فرهنگي است که در آن، رفتار فرهنگي معيّني سرچشمه ميگيرد. مردم گاهي از انتظار، برداشت منفي ميکنند که دراين صورت به مفهومي براي تخدير و مانعي براي حرکت تبديل ميشود. گاهي نيز از آن برداشت مثبت دارند که در اين صورت، عاملي براي حرکت، قيام و انگيزش در زندگي مردم خواهد بود.
بنابراين اگر از مسأله انتظار تصور شفاف و دقيقي داشته باشيم نقش و جايگاه جهاد و شهادت، در زمينه سازي جهاني براي ظهور حضرتمهدي( علیه السلام) را بهتر درک خواهيم کرد. انتظار، مفهومي فرهنگي است که در ساختار ذهني، اسلوب انديشه، شيوه زندگي و چگونگي نگرش ما به آينده، دخالت مؤثر و فعالي دارد و در ترسيم خط سياسي ما براي حال و آينده تأثيرگذار است.
نزديک به هزارو صد سال است که انتظار، در زندگي ما ريشه فرهنگي خود را گسترده و در طول اين مدت به گونهاي مؤثر در ساختار انديشه انقلابي و سياسي ما دخالت داشته است.
انواع انتظار
انتظار بردوگونه است:
- انتظاري که در توان انسان نيست، آن را جلو و عقب بيندازد؛ همانند انتظاري که شخص غريق در رسيدن گروه نجات مستقر در ساحل به سوي خود دارد. در اين حال وي آنان را مينگرد که براي نجات او به راه افتادهاند. بي گمان، غريق را ياراي آن نيست که زمان رسيدن گروه نجات را به خود نزديک کند. البته اين انتظار، اميد به نجات را درون او تقويت کرده و نور اميد را بر تيرگيهاي يأس و نااميدي- که از هر سو احاطهاش کرده خواهد تابانيد.
- انتظاري که انسان ميتواند آن را نزديک گرداند و طلب کند؛ مانند بهبود يافتن از بيماري، اجراي طرحي عمراني، علمي و تجاري، پيروزي بر دشمن و رهايي از فقر. همه اينها ريشه در انتظار دارند و امر سرعت بخشيدن يا تأخير انداختن آنها به دست خود انسان است.
پس اين امکان براي انسان وجود دارد که در بهبود يافتن و شفا، تعجيل کند، يا آن را به تعويق اندازد و يا حتي منتفي گرداند؛ چنانکه امکان آن هست در اجراي پروژهاي تجاري، عمراني و علمي عجله کند، يا اجراي آن را به وقت ديگری موکول کند و يا کلاً آن را رها سازد. همچنين اين امکان براي وي هست که به سوي پيروزي بر دشمن و بينيازي مالي بشتابد، يا سستي ورزد و تأخير کند و يا به کل از خير آن بگذرد.
با اين بيان، انتظار از نوع دوم، با انتظار از نوع اول که از آن سخن گفتيم، تفاوت دارد و در محدوده قدرت و اختيار انسان است که در تحقق آنچه که انتظارش را ميکشد، شتاب ورزد، يا درنگ و سستي روا دارد و یا عطايش را به لقايش بخشد.
از اين رو انتظار از نوع دوم، علاوه بر«اميد» و «مقاومت»، به انسان«حرکت» نيز ميبخشد. بيگمان اگر انسان بداند که نجات و رهايياش به حرکت، عمل و تلاش او وابسته است؛ آن چنان حرکت و تلاشي براي رهايي و نجات خويش به خرج ميدهد که در گذشته، توان انجام دادن آن را نداشته است؛ بنابراين اگر انتظار از نوع اول به انسان، تنها «اميد» و«مقاومت» ميبخشد، انتظار از نوع دوم به وي حرکت و پويايي نيز خواهد بخشيد.
اميد، اين قدرت را به انسان ميدهد تا پرده حال را بدرد و آينده را ببيند، و چقدر فاصله است ميان کسي که«خدا»، «هستي» و«انسان» را از خلال درد و رنج حاضر ميبيند، با کسي که اين سه را از خلال حال، گذشته و آينده مينگرد. بيگمان تيرگي، ظلمت، ابهام و اشکالي که ديدگاه نخست را احاطه کرده، در ديدگاه دوم وجود ندارد.
اميد، انسان را در پايداري و مقاومت در برابر سقوط و نابودي تا رسيدن نيروهاي کمکي، توانمند ميسازد و تا زماني که چراغ اميد به رسيدن کمک در دل و جان انسان ندرخشد، مقاومتي نخواهد داشت.اميد انسان را در نيل به نجات، رهايي، نيرومندي و توانگري قادر خواهد ساخت. چنين انتظاري، «انتظار پويا» و برترين نوع انتظاراست.
تأخير در فرج
فهم درست معناي انتظار که آيا به معناي مترصد بودن يا حرکت است، به جواب درست سبب تأخير در فرج وابسته است. در اينجا دو ديدگاه مطرح است:
ديدگاه نخست؛اگر سبب تأخير در فرج و ظهورامامعصر( علیه السلام) و انقلاب جهاني فراگير او را اين بدانيم که زمين تا از ظلم و جور پر نشده است، آن حضرت ظهور نخواهد کرد؛ به ناچار، انتظار ميبايد به معناي «مترصد بودن» باشد! از طرفي به روشني ميدانيم که دامن زدن به ظلم و جور و گسترش دامنه آن، از ديدگاه اسلام جايز نيست.
براساس اين برداشت، درست نيست که به مقابله با ظلم برخيزيم؛ زيرا چنين مقابلهاي دوره غيبت را طولاني تر ميسازد، پس به ناچار بايد منتظر بمانيم تا ظلم و جور در زندگي سياسي، اقتصادي، نظامي و قضايي ما به حد کمال برسد و کره زمين از ظلمت ستم پر شود تا امام ظهور کند و انقلاب خود را عليه ستمگران و در حمايت از مظلومان، علني سازد.
ديدگاه دوم؛ اگر سبب تأخير در فرج، عدم وجود ياراني باشد که جامعه و ]درگسترهاي وسيع تر[ دنيا را براي ظهور امام و قيام فراگير او، آماده سازند و پشتيبان و تکيه گاه انقلاب امام تلقي شوند، مسأله فرق ميکند.در اينجا چارهاي جز اقدام، تجهيز، آمادگي و امر به معروف و نهي از منکر، به منظور برپايي اقتدار حق بر روي زمين و حصول فرج به سبب ظهور امام زمان( علیه السلام) نيست. در نتيجه، انتظار به معناي مترصد بودن نخواهد بود؛ بلکه به معناي حرکت، اقدام و جهاد براي برپايي اقتدار حق است؛ يعني، مفهومي که مهيا سازي زمين براي ظهور امام و قيام جهاني او را طلب ميکند.
بنابرچنين برداشتي از ظهور امام و تحقق فرج به دست او، معناي انتظار نيز از جهت مثبت و منفي، ميانِ مترصد بودن و حرکت، در نوسان خواهد بود. هم اکنون براي رسيدن به جواب صحيح، به بررسي اين دو ديدگاه خواهيم پرداخت.
بررسي نظريه نخست
- پر شدن زمين از ظلم و جور، به معناي خشکيدن چشمه توحيد و عدل در زمين يا باقي نماندن مکاني براي پرستش خدا نيست. چنين چيزي محال و خلاف سنّتهاي الهي است؛ بلکه معناي آن، طغيان و سرکشي قدرت باطل، بر ضدّ حق در نبرد دايمي ميان حق و باطل است.
- ظلم و ستمي که امروز در گستره عظيمي از زمين بر مستضعفان و بينوايان ميرود و تهاجم وسيعي که عليه ارزشهاي الهي ميشود، شايد در تاريخ کم نظير باشد.
آنچه در منطقه بالکان توسط صِربها بر ضد مسلمانان بوسني و هرزگوين گذشت، در تاريخ ظلم و کشتار، کم نظير بوده است. صربها بارها شکم زنان آبستن را پاره کردند و جنينها را بيرون کشيدند، کودکان را به قتل رساندند و سر بريدند و با سرهاي بريده، پيش چشم پدران و مادرانشان توپ بازي ميکردند.
در چچن، کودکان را سر بريدند و گوشت تنشان را طعمه خوکان ساختند. ستمي که کمونيستها در دوره حکومت کمونيستي، بر مسلمانان آسياي ميانه روا داشتهاند، چنان است که لرزه بر اندام انسان مياندازد. شکنجههاي وحشيانهاي که برمسلمانان در زندانهاي اسرائيل اعمال ميشود و نسلکشي فلسطينيان در غزه به دست صهيونيستها، از محدوده بيان بيرون است. برتر و بالاتر از همه اينها، شکنجهها، زنداني کردنها و ستمهايي است که در عراق بر مؤمنان به دست پليس بعثي صدام، در جريان بوده و هيچ تعبيري ازعهده توصيف آن برنميآيد.
آنچه در گوشه گوشه دنياي اسلام بر مسلمانان ميرود، بسيار وحشتناک و فراتر از ظلم و ستم و پر شدن زمين از ظلم وجور است، ولي کمتر ديده شده که افکار عمومي جهان نسبت به اين ستمهاي وحشتناک اعتراضي داشته باشند. اين بيتفاوتي از همه بدتر، زشتتر و نشانه انحطاط وجدان اخلاقي در جامعه جهاني و فرهنگ مادي بشر معاصر است.
انحطاط وجدان اخلاقي، نمود خطري است که پيوسته سقوط فرهنگي را درپي دارد وقرآن از آن به «نابودي امت ها» تعبير مي کند.
«وجدان» نياز اصلي و اساسي انسان است؛ همان گونه که انسان بدون امنيت، بهداشت و درمان، غذا، نظام سياسي و علم و فن آوري، قادر به ادامه زندگي نيست؛ به همان سان بدون وجدان، قادر به ادامه حيات نيست و هرگاه سرچشمههاي وجدان بخشکد، سقوط فرهنگي نتيجه طبيعي اين حالت خواهد بود. به تعبير قرآن پس از سقوط، نيز قانون«استبدال»، «تبديل» و «وراثت» بر زندگي بشر حاکم خواهد بود و اين، همان حالت قيام جهاني امام عصر و برپایي دولت جهاني و فراگير او است.
3.برخلاف انتظار برخي، گرايش دنياي امروز به سمت سقوط نظامهاي سياسي، نظامي و اقتصادي ستمگر است. همه ما چگونگي سقوط اتحاد شوروي را در ظرف چند ماه شاهد بودهايم. مَثل چنين کشورهايي، مانند ساختماني است که از درون پوسيده شده وکسي قادربه نگهداري آن، از ويراني نيست.
طوفان تغيير، هم اکنون در امريکا-مدعی ابرقدرت دنيا- وزيدن گرفته و اين کشور را در بُعد اقتصادي، امنيتي، اخلاقي و مقبوليت، دچار زلزلههاي سخت و درهم کوبندهاي کرده است. نظام جاهلي امروز، شمارش معکوس سقوط و فروپاشي خود را شروع کرده است؛ چگونه انتظار جنگ و وحشيگري بيشتري نداشته باشيم؟!
آنچه در قرآن و روايات ديده ميشود، اين است که: «] امام عصر[ زمين را از عدل و داد پر ميکند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است»؛
بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد؛ به این معنا نيست، که امام منتظر بماند تا ظلم و فساد بيشتر بشود؛ بلکه معناي روايت اين است که آن حضرت هنگامي که ظهور کند، زمين را از عدل و داد آکنده ميسازد و با ظلم و فساد در جامعه مبارزه ميکند، تا جايي که جامعه بشري، از ظلم و فساد پاک شود؛ همان گونه که در گذشته از ظلم و فساد پر بوده است.
اعمش، از ابي وائل روايت کرده است، که اميرمؤمنان(علیه السلام) درباره حضرت مهدي( علیه السلام) فرموده است:در هنگامه غفلت مردم، نابودي حق و آشکاري ظلم، ] مهدي[ خروج ميکند. به سبب اين خروج، اهل آسمان و ساکنان آن شادمان ميشوند و زمين را از عدل و داد آکنده ميسازد؛ چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.
به نظر ميرسد معناي جمله «پرشدن زمين از ظلم و جور»، اين است که ظلم و جور چنان زياد شود که مردم از آن، فرياد و فغان بردارند. ظلم، نقاب تبليغاتي خود را – که نزد مردم خوب جلوه ميکرد- فروافکنَد و چهره حقيقياش را آشکار سازد. اين تشکيلات و نظامها در تحقق آنچه مردم را بدان وعده ميدادند- رفاه، آسايش و امنيت – شکست ميخورند و پس از اين شکستهاي گسترده، مردم در جست و جوي نظامي الهي که آنان را از اين ناکاميها برهاند، به حرکت در ميآيند و رهبري را ميجويند، که دستشان را بگيرد و به سوي خداي تعالي رهنمونشان سازد.
اين شکستهاي پي در پي، هم اکنون در زندگي مردم يکي پس از ديگري رخ نموده است. بزرگترين آن با سقوط اتحاد جماهير شوروي بوده و در سالهاي اخير آشوبهاي تندي امريکا را به لرزه درآورده است. هر کدام از اين ناکاميها، مردم را به سوي نظام الهي و رهبر ربّاني نجات بخش سوق ميدهد.
بررسي نظريه دوم
اين نظريه در فهم علل تأخير فرج و ظهور امام، به علل واقعي تکيه کرده است که نخستين آنها، عدم وجود ياوران کافي از جهت کميت و کيفيت، در ميان شيعيان و انصار آن حضرت است.
انقلابی که امام زمان( علیه السلام)، رهبري آن را به عهده خواهد داشت، انقلابي جهاني و همگاني است که مستضعفان و محرومان در آن، امامت و سرپرستي جامعه بشري را عهده دار خواهند بود:و نُريدُ ان نَمُنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمةً و نجعلهم الوارثين؛ ما ميخواهيم بر آنان که در زمين خوارشان شمردهاند، منت نهيم و آنان را پيشوايان ] مردم[ گردانيم و ايشان را وارث زمين کنيم.
و مؤمنان مستضعف در اين مرحله، تمام آنچه را که طاغوتها از قدرت و ثروت در دست دارند، به ارث ميبرند: « ونجعلهم الوارثين ؛ و آنان را ميراث بران قراردهيم» و أنّ الارض يرثها عبادي الصالحون؛ بندگان شايستهام ميراث بران زمين خواهند شو سلطه بر گستره زمين، نصيب آنان خواهد بود: «وَ نُمکّنَ لهم في الارض؛ و در زمين، قدرتشان دهيم».
امام زمان( علیه السلام) در اين مرحله، تمام زمين را از لوث شرک و ظلم پاک خواهد کرد: «يملأ الارض عدلاً کما مُلِئتْ ظلماً و جوراً ؛ زمين را از عدل و داد آکنده ميسازد؛ چنانکه از ظلم و جور پر شده است».
در برخي از روايات، تصريح شده که، در شرق و غرب عالم جايي که در آن نداي «لا اله الّا الله» طنين انداز نشود، يافت نخواهد شد. محور اين انقلاب فراگير، جز «توحيد» و «عدل» نخواهد بود. چنين انقلابي، به ناچار زمينه سازيهاي زيادي را در سطح عالي- هم از جهت کميت و هم از جهت کيفيت (نيروها و امکانات)- ميطلبد. اگر اين آمادگي ايجاد نشود، چنين انقلاب فراگيري در سنتهاي الهي، در تاريخ بشري به تحقق نخواهد پيوست.
جهاد و مبارزه، لازمه تغيير
مردم از خداوند انتظار دارند، که کارهايشان را از بد به خوب، از نيازمندي به بينيازي، از ناتواني به توانايي و از شکست به پيروزي تغيير دهد، چنين انتظاري درست و عقلاني است؛ زيرا انسان، تودهاي از ضعف، عجز، فقر، ناداني و زشتي است و از خداي تعالي، انتظار ميرود که همه اينها را تغيير داده و به نيرو، توان، بينيازي و... تبديل کند. ايرادي نيست که انسان از خدا چنين توقع و انتظاري داشته باشد، به شرط آنکه براي تحقق آن، نظام معقولي را -که خداي تعالي براي چنين تغييري مقرر کرده- در پيش گيرد.
تا زماني که انسان چنين نظامي را به کار نگيرد، درست نيست که توقع و انتظار تغيير از جانب خدا را داشته باشد. اين نظام آن است که انسان، ابتدا در خودش تغيير ايجاد کند، تا خداي تعالي شرايط را به نفع او تغيير دهد: إنﱠ الله لا يغيرُ ما بِقومٍ حَتّي يغيرُوا ما بانفُسهمْ؛ خداوند وضع حاکم و مستولي بر قومي را تغيير نميدهد مگر آنکه آن چه در خلق و خوي و رفتار خود دارند تغيير دهند.
انتظار تغيير از سوي خداي تعالي، حقيقتي است قطعي؛ البته در صورتي که اين انتظار با حرکت و عمل انسان همراه گردد. اين همان انتظار انقلابي است که همراه با اقدام انقلابي ميباشد. درچنين انتظاري، هم فعاليت و حرکت و امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد و هم دعوت به سوي خدا و جهاد. اين از زمينههاي اساسي ظهور امامعصر( علیه السلام) است؛ زيرا ظهور او با زنجيرهاي از سنتهاي الهي در جامعه و تاريخ ارتباط دارد و اين سنتها جز با فعاليت و حرکت، تحقق نمييابد.
اقدام انقلابي
اقدام انقلابي آميزهاي از تخريب و ساختن است؛ از اين رو با چالش، مقاومت و سختي همراه است. اگر انقلاب، فقط ساختن بود- بيهيچ انهدامي- نياز به اين همه زحمت وتلاش نبود. چون انهدام بر رژيم سياسي فاسد موجود وارد ميشود؛ در نتيجه باسختيهاي فراواني همراه است؛ زيرا هر رژيمي، بهره برداراني دارد که از آن نفع ميبرند و دفاع ميکنند.
دعوت به توحيد، يک دعوت انقلابي است؛ از اين رو چنين دعوتي با جهاد و جنگ، همراه است: وَ قاتلوهُم حتي لا تکونَ فتنة و يکون الدّينُ ِلله؛ و با آنان بجنگيد تا فتنهاي بر جاي نماند و دين يکسره از آن خداي گردد.
بدون از ميان برداشتن فتنهها وموانع بزرگي که بهرهوران رژيم سياسي شرک آلود، ايجاد کردهاند، امکان ندارد دعوت به توحيد راهي به زندگي مردم بگشايد. ازطرف ديگر، ازميان برداشتن فتنه نيز بدون جهاد و مبارزه، امکان پذير نيست؛ زيرا توحيد (نظام توحيدي) در خلأ سياسي واجتماعي استقرار نمييابد؛ بلکه جايگزين شرک ميشود و دعوت به خدا، جز با نابودي شرک صورت نميپذيرد.
بهاي اقدام انقلابي
بر پادارندگان شرک و رهبران آن، از تمام توان خود براي مبارزه با حرکت توحيدي و برانگيختن فتنهها و ايجاد موانع در مسير دعوتگران به خدا، بهره ميبرند. دعوت به توحيد نيازمند از بين بردن تمام اين فتنهها و رويارويي با همه اين موانع و مبارزه با رژيم شرک است.
رويارويي با موانع و مبارزه با کيان شرک، هزينه جاني و مالي زيادي به دعوتگران به سوي خداي تعالي و نزديکان آنان تحميل ميکند و خسارتهاي سنگيني را در پي دارد.
تکليف حرکت و جهاد در قرآن
قرآن با توجه به اين عوامل، در تکليف مردم به حرکت و جهاد، اهتمام ويژهاي نشان داده است، اگر اين رنجها و مشقتها در حرکت توحيدي نبود، اين همه تأکيد وجهي نداشت:
قوموا لِلّه قانتين ؛ خاضعانه براي خدا بپا خيزيد؛
وَأمُربالمعروف وَانْهَ عن المنکر واصْبِر علي ما اصابکَ؛ به کار پسنديده وادار و از کار ناپسند بازدار و بر آسيبي که بر تو وارد ميآيد شکيبا باش؛
فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرتَ؛ پس همان گونه که دستور يافتهاي ايستادگي کن؛
اُدع الي سبيلِ ربّکَ؛ به راه پروردگارت دعوت کن؛
اِقْرأ بأسم ربّکَ؛ به نام پروردگارت بخوان؛
جاهد الکفّار والمنافقين؛ با کافران و منافقان جهاد کن؛
وَ جاهِدُوا في سبيل اللهِ؛ و در راه خدا جهاد کنيد؛
وَ اقتلوهم حيث ثقفتموهم؛ و هر کجا به ايشان دست يافتيد، آنان را بکشيد؛
وَ قاتلوا في سبيلِ اللهِ الذينَ يقاتلونکم؛ و در راه خدا با کساني که با شما ميجنگند، بجنگيد؛
و قاتلوهم حتّي لا تکون فتنةٌ؛ و با آنان بجنگيد تا فتنهاي بر جاي نماند.
اهميت جهاد و شهادت در اسلام
در اسلام آنچه منجر به شهادت، يعني مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس ميگردد، به صورت يک اصل در آمده و نام آن «جهاد» است. در يکي از خطبههاي نهجالبلاغه، حضرت علي(علیه السلام) ميفرمايد:اِنّ الْجهادَ بابٌ مِنْ ابوابِ الجنةِ فتحهُ اللهِ لِخاصّةِ اَوليائِه؛ همانا جهاد دري از درهاي بهشت است، دري است که خداوند اين در بهشتي را به روي همه کس نگشوده است.
هر فردي لياقت ندارد که «باب الجهاد» به رويش گشوده شود. مجاهدين بالاترند، از اينکه بگوئيم مساوي با «اولياءالله» هستند. مجاهدين مساوي با «خاصّة اولياء الله» ميباشند. دري که مجاهدين و شهداء از آن در وارد ميشوند و در حقيقت بهشتي که براي آنها آماده است، دري است، که خواص اوليای الهی از آن در به جوار قرب الهي نائل ميگردند.
حضرت در قسمت دوم اين خطبه فرمودند: «وَ هُو لِباس التّقوي؛ جهاد جامه تقوا است».
قرآن در سوره مبارکه اعراف سخن از جامه تقوا آورده است. علي(علیه السلام) ميفرمايد: جامه تقوا، جهاد است. تقوا يعني پاکي راستين، پاکي از چه؟ از آلودگي ها. ريشه آلودگيهاي روحي و اخلاقي چيست؟ خودخواهيها و خودپسنديها و خودگراییها و به همين دليل مجاهد واقعي، با تقواترين با تقواهاست.
در اسلام از جهاد با نفس به نام «جهاد اکبر» نام بردهاند. کسي که با نفس خود جهاد کرده است و پا روي هستي خود گذاشته است، مجاهد پاک باخته است؛ بنابراين دري که به روي پاکباختهها باز ميشود با دري که به روي ساير پاکيها گشوده ميشود متفاوت است.
اين مطلب که تقوا درجات و مراتب دارد، از قرآن مجيد به خوبي استفاده ميشود، وقتی که ميفرمايد:ليسَ علي الذين آمنوا و عملوا الصالحاتِ جناحٌ في ما طعِمُوا اذا ما اتّقوْا و آمَنُوا و عَملوُ الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثُمّ اتّقوا و اَحسنُوا والله يحبّ الْمُحْسِنين؛ بر آنان که ايمان آورده و شايسته عمل کردهاند، در مورد آنچه از نعمتهاي دنيا مصرف کنند، باکي نيست (حلالشان باد) هر گاه تقوا و ايمان و عمل صالح را تؤام داشته باشند و بعد از آن، ايمان و تقوا و بار ديگر تقوا و احسان. خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
اين آيه کريمه متضمن دو نکته عالي از معارف قرآني است؛ يکي، درجات و مراتب ايمان و تقوا که مورد بحث ماست و ديگر، فلسفه حيات و حقوق انسان ها. ميخواهد بگوید، که همه نعمتها براي انسان است و انسان براي ايمان و تقوا و عمل. انسان آن گاه مجاز است از نعمتهاي الهي بهرهمند گردد، که در مسير تکاملي خود، که خلقتِ او را در آن مسير قرار داده است، حرکت کند؛ يعني مسير ايمان و تقوا و عمل شايسته. روح و شخصيت شهيد، چنان پاک و وارسته شده که در بدنش و در خونش وحتي در جامهاش اثر گذاشته است، به طوريکه نياز به غسل، شستشو و کفن ندارد.
خون شهيدان آنقدر پاک است که هر قطره اش تبديل به هزارها قطره شده و دريايي از خونهايي گردد، که در پيکر اجتماع وارد ميشود و از این رو پيغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هيچ قطرهاي در مقياس حقيقت در نزد خدا از قطره خوني که در راه خدا ريخته شود، بهتر نيست».
شهيدان تمام دارایی خود را در طبق اخلاص گذاشته و به حضرتحق تسليم کردهاند، آنان اين جامه از جامههاي تقوا را بر تن کردهاند.
در قسمت سوم اين خطبه، حضرت می فرماید: «وَ دِرعُ الله الحَصينة و جُنّتةُ الوَثيقة ؛ جهاد زره نفوذ ناپذير خدا و سپر مطمئن خداست».
اگر ملتي مسلمان، روحش روح جهاد باشد؛«مُدَرَّعْ» است به اين دِرْع الهي و اگر اين سپر الهي را همواره در دست داشته باشد، ديگر ضربتي بر آنها کارگر نخواهد افتاد.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خير و برکت در شمشير و زير سايه شمشير است». همچنين فرموده است: «خداوند مرا بوسيله سم اسبها و فرودگاه نيزهها عزيز ساخت»؛ يعني امت اسلام مساوي است با امت قوت و امت قدرت. اسلام دين قدرت و قوت و دين مجاهد ساز است.
ويل دورانت در تاريخ تمدن بشر ميگويد: «هيچ ديني به اندازه اسلام، امت خويش را به سوي قوت و قدرت نخوانده است».
آثار ترک جهاد در جامعه
در قسمت چهارم خطبه فوق، حضرت علي(علیه السلام) ميفرمايد:من ترکَ رغبةً البسهُ الله لباس الذل و شَملَةَ البلاء و دُيّثَ بالصغار و القماء و ضرب علي قلبه بالاسداد و اديلَ الحقﱡ مِنهُ بتضييع الجهاد و سِيمَ الخسفَ و مُنِعَ النِصفُ؛ آنکه از جهاد به دليل بيميلي و بيرغبتي، (نه به دليل خاص شرايط و احوال) رو بگرداند، خداوند جامه ذلت و روپوش بلا بر تن او ميپوشاند و او را لگدکوب حقارت ميگرداند و حجابها و پردهها روي بصيرت دل او قرار ميدهد و بينش را از او سلب ميکند، دولت حق به جريمه ضايع ساختن جهاد از او برگردانده ميشود و به سختيها و شدايد گرفتار ميگردد و از رعايت انصاف درباره اش محروم ميشود.
اين قسمت، برخلاف سه قسمت پيشين که آثار مثبت جهاد را ذکرميکرد، آثار منفي آن را، يعني آثار ترک جهاد را بيان ميکند. آثار منفي که در اين جملهها تذکر داده شده است؛ چنانکه ازمضمون آنها پيداست، آثار جمعي است نه فردي؛ يعني مربوط به جامعه است نه فرد. ملتي که اين درجه را از دست بدهد، قطعاً خوار و زبون ميگردد و به شدايد و گرفتاريهاي فراوان مبتلا ميشود و دولت حق از آنها گرفته ميشود.
انواع جهاد
- جهاد اکبر (جهاد با نفس)
منشأ عشق به شهادت، روي گرداني ازدنيا و توجه به خدايتعالي ميباشد، که در وجود انسان است. اگر انسان با دوستي دنيا در دلش مقابله کند و خود را از بند آن رها سازد و فريبش را نخورد، بيگمان گامنخست را در اين راه که دشوارترين گام ميباشد، برداشته است؛ گام ديگر، آن است که دل به محبت خدا دهد و شيفته ياد و عشق او باشد و صاحب چنين دلي با تمام وجود به سوي خدا باز ميگردد. رزمنده بيباکي که ميتواند خود را از بند دنيا آزاد سازد؛ چنان عزم و اراده و نيرويي در خود مييابد که ديگران از آن بينصيباند.
- جهاد فکري
در جبهه جهاد فکري، از سويي جامعيت اسلام و حقانيت دين مبين حق و چهره ناب و اصيل تعاليم و معارف و قوانين الهي نمايانده ميشود و تمام آرايهها و پيرايهها که به صورت «بدعت» و«تحريف»، اصل دين خدا را به شدت تهديد مينمايند، نفي ميکردند و اسلام آن گونه که هست تبيين ميگردد و براي مردم جامعه تبليغ و ترويج ميشود و از سويي ديگر ماهيت دشمنان، چه آنان که داراي کفر آشکار ميباشند و جبهه کافران و مشرکان را تشکيل ميدهند و چه آنها که داراي کفر پنهان هستند و جبهه منافقان را به وجود ميآورند، نمايانده ميگردد و براي مردم، نسبت به اهل کفر و نفاق، بينش آفرينيهاي معرفتي و آگاهي بخشيهاي سياسي ايجاد ميشود.
- جهاد عملي
در جبهه جهاد عملي، مواجهه و رويارويي فيزيکي و نظامي به ظهور و بروز در ميآيد و قانون بزرگ و رهايي بخش و استقلال آفرين جنگ و جهاد با جامعيت کفر و شرک و نفاق، محقق ميگردد. در اين نوع جهاد، جبهه حق و باطل در مقابل هم قرار ميگيرند و جهادگران اسلام با تکيه بر قدرت لايزال حضرت پروردگار به جبهه باطل يورش ميبرند و با ايثارِ عزيزترين متاع خويش (جان خود) از دين مبين حق پاسداري و صيانت ميکنند و دشمنان متعدي و متجاوز را از دست يابي به اهداف پليد خويش در از بين بردن دين و ملت و تصاحب سرزمين اسلامي و محو تعاليم و قوانين و ارزشهاي الهي، باز ميدارند.
حضرت امامحسين(علیه السلام) در هر دو جبهه مقابله با دشمنان دين، تلاشي وافر، تحرکي چشمگير، ايثاري بينظير و جهادي بيبديل داشت، به گونهاي که براي تمام عصرها و نسلها اسوه و الگوي جاودانه گشت و همه دين باوران و دلسوختگان اسلام در عرصههاي فعاليتهاي فکري، علمي، عيني و عملي راه و روش پاسداري از دين را در عاليترين مراتب آن که همراه با تقديم همه هستي خود و به مسلخ عشق بردن همه عزيزان و وابستگان خويش است، را از آن حضرت ميآموزند.
حضرت امامحسين(علیه السلام) از طرفي در جهاد فکري خويش با جبهه کفر پنهان و به نفاق و دورويي (بني اميه)، چه پيش از آغاز نهضت مقدس کربلا و چه پس از آغاز اين نهضت تا مرحله پاياني آن به معرفت آفرينيهاي ديني درباره اسلام ناب محمدي(صلی الله علیه و آله) و حقيقت تعاليم و احکام و قوانين ديني و حقانيت اهلبيت (علیهم السلام) ميپرداخت و در موارد مختلف مردم جامعه را به تعمق و تفکر وا ميداشت، تا از جهل و ناداني خارج شوند و به بينش و شناخت اصيل ديني دست يابند؛ از سوي ديگر، عزم خويش را جزم نمود و همت و اراده خويش را استوار ساخت تا با امتناع از بيعت با يزيد و در مرحله بعد حرکت به سوي کوفه براي تشکيل حکومت اسلامي، اساس و بنيان حکومت باطل و غاصبانه بني اميه را براندازد و زمينههاي لازم و پشتوانههاي عملي و ابزار، اهرمها و امکانات مختلف براي استقرار نظام سياسي و حکومتي اسلام را به نحو مطلوب و مطابق با سيره و روش پيامبراکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرتعلي (علیه السلام) آماده و مهيا کند.
حضرت امامحسين(علیه السلام) هم در جبهه جهاد فکري و نظري و هم در جبهه جهاد عملي و نظامي؛ ايثار و فداکاري، عشق، صدق، اخلاص و شهادت طلبي را به حد اعلا و مرتبه والا رساند و پاسداري از دين را به زيباترين، جامع ترین و کاملترين شکل آن متجلي نمود.
امامحسين(علیه السلام) مکتبي را درجهاد و شهادت بنيان نهاد، که نه تنها براي جهان اسلام در همه اعصار و زمانها الگويي عظيم و مقصد رسان ميباشد و تمام مشتاقان مرزباني و پاسداري از دين و استقلال و شرف و آزادي را راه ميگشايد و به سر منزل مقصود ميرساند که براي همه ملل آزاده و غير مسلمان نيز الگوي عزت، اعتلا، ايثار، مجاهدت، آزادگي، استقامت و استقلال طلبي ميباشد.
حضرت امامحسين(علیه السلام) در هر دو جبهه فکري و عملي با دشمنان دين، تلاشي وافر، تحرکي چشمگير، ايثاري بينظير و جهادي بيبديل داشت، به گونهاي که براي تمام عصرها و نسلها اسوه و الگوي جاودانه گشت و همه دين باوران و دلسوختگان اسلام در عرصههاي فعاليتهاي فکري و عملي راه و روش پاسداري از دين را در عاليترين مراتب، از آن حضرت ميآموزند.
تمام اينها آموزههاي انقلابي در راستاي تغيير وضع موجود، نشاندن توحيد به جاي شرک، از بين بردن فتنهها، رفع موانع از مسير دعوت به سوي خداوند و زمينه سازي جهت ظهور حضرت قائم( علیه السلام) ميباشد، اما از آنجايي که انسان در انجام چنين مسئوليت دشواري، احساس ناتواني ميکند و در وجود خود، قدرتي براي رويارويي با تمام اين مشکلات و موانع نمييابد، بايد از اسباب و عواملي که ما را در طي اين مسير، از سقوط حفظ ميکند و از وسوسههاي شيطاني و ضعف دروني خودمان باز ميدارد، کمک بگيريم. مهمترين اين عوامل که در قرآن کريم از آنها ياد کرده است:
- استعانت از صبر و نماز
يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصّلوة؛اي مومنان! از شکيبايي و نماز ياري جوئيد.
- استعانت از دوستان مؤمن
والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض؛ و مردان و زنان با ايمان، دوستان يکديگرند.
- استعانت از ميراث شایستگان
و لقد کتبنا في الزّبور من بَعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصّالحون؛ در حقيقت، در زبور پس از آن ياد کرد، نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.
- سخن و سرشت پاک
اَلَم تَرَ کيف ضرب اللهُ مثلاً کلمةً طيبة کشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السّماءِ تُؤتي اُکُلها کلّ حينٍ باذن ربّها و يضرب اللهُ الامثال للنّاس لعلّهم يتذکرون؛ آيا نديدي خدا چگونه مثل زده؟ سخن پاک مانند درختي پاک است که ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است؛ ميوه اش را هردم به اذن پروردگارش ميدهد و خدا مثلها را براي مردم ميزند، شايد که آنان پند گيرند.
به سبب اهميت اين حقيقت و بايستگي تأکيد بر آن و بناي انديشه اسلامي بر آن، خداي متعال آن را در ذکر و زبور يادآوري کرده است. خداوند امامت مستضعفان و سرپرستي آنان را در سير تمدن انساني، تثبيت کرده است. اين وعده پروردگار و اراده حتمي او است که پس از فراخواندن آنان به ايمان و عمل صالح، در خواستشان را بپذيرد:وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ؛ و خواستيم بر کساني که در آن سرزمين فرودست شده بودند، منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث زمين کنيم و درزمين قدرتشان دهيم.
سنتهاي الهي و امدادهاي غيبي
اين انقلاب در رويارويي با متکبران، طاغوتها، نظامها و نهادهاي جاهلي حاکم بر مردم، به يقين بدون امداد غيبي و پشتيباني و تأييد الهي، به پيروزي نخواهد رسيد.
در منابع اسلامي، وجود چنين امدادي تأييد و چگونگي آن بيان شده است؛ البته اين امداد الهي يکي از دو طرف قضيه است و طرف ديگر آن، نقش سنتهاي الهي در تاريخ و جامعه در تحقق اين نهضت جهاني و گسترش وکمال بخشي بدان است. اين سنتها نيز بيهيچ تغيير و تبديلي، جاري خواهند بود:
سنَّة اللهِ في الّذينَ خَلَوْ ا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنّةِ اللهِ تَبْديلاً؛ درباره کساني که پيشتر بوده اند]همين[ سنت خدا جاري بوده است و در سنت الهي هرگز تغيير نخواهي يافت.
اين سنت ها، تعارضي با امداد و تأييد الهي ندارند. اين انقلاب در امتداد دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) براي تحقق توحيد در زندگي مردم است. خداي تعالي به واسطه فرشتگان نشان دار و بادها و لشکري که قابل رؤيت نبود و نيز به سبب رعبي که در دل دشمنانش انداخت، رسولش را ياري کرد. از طرف ديگر رسولش را به فراهم کردن تجهيزات براي اين جنگ سرنوشت ساز فرمان داد:وَ اَعِدﱡوا لَهُمْ مَا استطعتم مِنْ قُوّةٍ؛ و هر چه در توان داريد در مقابل دشمنان بسيج کنيد.
مراحل اين نبرد نيز به موجب سنتهاي خداي تعالي در تاريخ و جامعه، تحقق مييافت و گاهي رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر دشمنانش پيروز ميشد و گاه اين پيروزي به دست نميآمد.
آنحضرت در اين نبردها، از نيروهاي نظامي، امکانات مالي و سلاحهاي جنگي بهره ميگرفت؛ نقشه جنگ را تدارک ميديد ودشمن را با وسايل مختلف و شيوههاي جديد، در زمان و مکان نبرد غافلگير ميکرد و هيچ يک از اين امور با امداد غيبي الهي نسبت به رسولخدا(صلی الله علیه و آله) منافاتي ندارد.
به امر الهي، انقلاب جهاني به رهبري فرزند پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) ، مهدي( علیه السلام)، از دعوت و نهضتي که رسولاکرم(صلی الله علیه و آله) رهبري آن را به دوش داشته، منحرف نخواهد شد.
از سنتهاي بايسته در اين انقلاب جهاني، آمادگي و زمينه سازي قبل از ظهور امام و ياري در هنگام ظهور است. بدون اين آمادگي و زمينه سازي و ياري، امکان ندارد انقلابي با اين عظمت، در تاريخ بشر به ثمر برسد. در اين رابطه دو گونه روايات وجود دارد:
گروه نخست؛ رواياتي است که به « زمينه سازان» (مُوَطّئان) تعلق دارد. اينان جامعه انساني و کره زمين را، براي ظهور و انقلاب جهاني همگاني امام عصر( علیه السلام) آماده ميسازند و به طور طبيعي قبل از ظهور امام پيدا ميشوند.
گروه دوم؛ روایاتی است که به «انصار» اختصاص دارد. انصار امام، آن حضرت را درقيام بر ضد ظالمان همراهي ميکنند و امام، رهبري آنان را در اين قيام بر عهده ميگيرد. پس اين دو گروه عبارت است از:
- زمينه سازان، که زمینه و زمين را براي ظهور و قيام امام، مهيا ميسازند.
- انصار، که امام با پشتيباني آنان بر ضد ظالمان قيام ميکند.
گروه زمينه سازان
در روايات شيعه و سني درباره گروه زمينه سازان، مطالب متعددي بيان شدهاست. اين نصوص برخي مناطق اسلامي مثل: مشرق، خراسان، قم، ري و يمن- که اين گروه از آنجا برخواهند خاست- را مشخص کردهاند. در ادامه، رواياتی را که به گروه زمينه سازان مناطق یاد شده، اشاره کردهاند مرور می کنیم.
- زمينه سازان مشرق
حاکم، در مستدرک صحيحين از عبدالله بن مسعود نقل کرده است: «اتانا رسول الله(صلی الله علیه و آله) فخرج الينا مستبشراً يعرف السّرور في وجهه فما سألناه عن شيءٍ الّا اخبرنا بهولا سکتنا اَلّا ابتدآنا حتّي مَرّ فتيهٌ مِنْ بني هاشم منهم الحسن(علیه السلام) و الحسين(علیه السلام) ، فلمّا رآهم التزمهم وانهملت عيناه، فقلنا: يا رسول الله(صلی الله علیه و آله) ، ما نزال نري في وجهک شيئاً نکرهه؟ فقال: اِنّا اهل بيتٍ اختار الله لنا الآخرة علي الدّنيا و انّه سيلقي اهل بيتي من بعدي تطريداً و تشريداً في البلاد حتّي ترتفع راياتٌ سودٌ في المشرق، فيسألون الحقّ لا يعطونه، ثمّ يسألون فلا يعطونه، ثمّ يسألونه فلا يعطونه- فيقاتلون- فينصرون. فمن ادرکه منکم و مِنْ اعقابکم فَلْيأْتِ اِمامَ اهل بيتي، ولو حَبواً علي الثّلج، فانّها رايات هُدي، يدفعونها الي رجلٍ مِنْ اهل بيتي؛ ]روزي[ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با شادماني تمام به سوي ما آمد، به گونهاي که برق شادي در نگاهش ميدرخشيد. هر چه ميپرسيديم، پاسخ ميگفت و هرگاه سکوت ميکرديم، خود شروع ميفرمود؛ تا آنکه گروهي از جوانان بني هاشم- که امام حسن(علیه السلام) و امام حسين(علیه السلام) - در ميانشان بودند، آمدند که از مقابل ما بگذرند. حضرت همين که آنان را ديد، در آغوششان کشيد و اشک از ديدگان مبارکش جاري شد. گفتيم: اي فرستاده خدا! آن چيست که پيوسته در چهره شما چيزي ميبينيم که خوش نداريم. فرمود: ما خانداني هستيم که خداي تعالي آخرت را در مقابل دنيا براي ما برگزيده است. خاندانم پس از من رانده و آواره شهرها گردند؛ تا آنکه پرچم هايي سياه در مشرق سربلند ميکنند. آنان حق را ميطلبند و بديشان نميدهند، در برههاي ديگر حق را طلب ميکنند و بديشان نميدهند، و باز نيز چنين شود؛ پس آن گاه نبرد ميکنند و پيروز ميشوند. ]سپس فرمود: [ هر که از شما يا فرزندانتان، چنين روزي را درک کرد؛ نزد امامي که از خاندانم است، حاضر شود- اگرچه جامه به خود پيچد و بر برف گام نهد- زيرا اين پرچم ها، پرچمهاي هدايتند که آنها را به مردي از خاندانم تقديم ميکنند».
ابي خالد کابلي از امام باقر(علیه السلام) روايت ميکند: «کَأَنّي بقومٍ قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحقّ فَلا يعَطْونَهُ ثُمﱠ يطلبونه، فاذا رَأوْا ذلِکَ وَضَعُوا سُيوفَهُمْ عَلي عَواتِقِهِمْ فيعطون ما شاؤُوا فلا يُقبلونه حتّي يقوموا ولا يدفعونها الّا اِلي صاحبکم قَتْلاهُمْ شُهَداءُ، اَمااِنّي لَوْ اَدْرَکْتُ ذلِکَ لا بقيتُ نَفْسي لصاحب هذاالامر؛ گويا ميبينم مردمي را که در مشرق قيام کردهاند و حق را ميطلبند و به آنها داده نميشود، ولي از پاي نمينشينند. از اين رو سلاح در دست ميگيرند، در نتيجه آنچه ميخواستند بديشان داده ميشود، اما نميپذيرند تا آنکه قيام ميکنند و حکومت را به کسي جز صاحب شما (امامعصر( علیه السلام)) تحويل نميدهند. کشته شدگان از آنان، شهيدند. آگاه باشيد که اگر من در آن زمان حضور داشتم، وجودم را وقف صاحب اين امر ميکردم».
- زمينه سازان خراسان
محمد بن حفينه، در روايتي از امام علي(علیه السلام) نقل کرده است: «ثُمّ تخرج راية خُراسانَ يهزمون اصحاب السّفياني حتّي تنزل ببيت المقدس توطيء للمهدي سلطانه؛ پرچمي از خراسان بيرون ميآيد، ]حاملان اين پرچم[ اصحاب سفياني را شکست ميدهند؛ تا اينکه به بيت المقدس ميرسند و زمينه حکومت ]حضرت[ مهدي( علیه السلام) را فراهم ميسازند».
- زمينه سازان قم و ري
علامه مجلسي روايت کرده است:رجلٌ مِنْ اَهْلِ قُم يدعوا النّاس الي الحقّ يجتمع معه قومٌ کَزُبر الحديدِ، لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يملّونَ من الحرب ولا يجبنونَ و علي الله يتوکّلونَ و العاقبة للمتّقين؛ مردي از اهالي قم مردم را به حق فرا ميخواند، گروهي که دلهاي آنان چون پارههاي آهن است، گرد او جمع ميشوند. طوفانهاي سخت آنان را نميلرزاند، از جنگ خسته نميشوند و بيمي به خود راه نميدهند، بر خدا توکّل ميکنند و عاقبت ]نيک[ از آن پرهيزکاران است.
- زمينه سازان يمن
امام باقر (علیه السلام) درباره رهبري يماني قبل از ظهور امامعصر ( علیه السلام) فرموده اند:و ليس في الرايات اهدي من راية اليماني، هي راية هدي لانّه يدعوا الي صاحبکم؛ در ميان پرچم ها، پرچمي هدايت يافتهتر از پرچم يماني نيست. آن پرچم، پرچم ارشاد است؛ زيرا ]مردم را[ به سوي صاحب شما ]امامعصر( علیه السلام)[ فرا ميخواند... .
نشانههاي زمينه سازان ظهور
- گروه محکم و استوار
نخستين چيزي که در اين قشر جلب نظر ميکند، صلابت، نيرومندي و استواري آنان است؛ بنابراين آنان قوي و نيرومند هستند و زمين را براي ظهور امام، آماده ميسازند.
محمدبنيعقوب کليني ذيل آيه: فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوليهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَّنا اُولى بَأْسٍ شَديدٍ؛ آورده است، که امام صادق(علیه السلام) «بندگان سخت نيرومند» را به همين قشر تفسير کرده است.
در روايتي با عنوان: قلوبهم کزُبُر الحَديد، لَا تزلّهم الرياح العواصف؛ از اين گروه، توصيف شده است.
ايشان با آنکه داراي«دل» هستند و طبيعت دل، نرمي و رأفت است؛ ليکن اين دلها در رويارويي با طاغوتها و ستمگران، به تکههاي آهن بدل ميشوند، که ديگر نرمي و رقت نميشناسند. صلابت و نيرومندي، از ويژگيهاي نسلهايي است که خداي تعالي مسؤليت تغيير] نظامهاي اجتماعي[ و ايجاد انقلاب را به دوش آنان گذاشته است؛ همچنين اين دو صفت از ويژگي نسلهايي است که خداي تعالي آنان را در گردنههاي بزرگ تاريخ براي انتقال مردم از مرحلهاي به مرحله ديگر، برگزيده است. گروه زمينه سازان، داراي اين ويژگيها هستند.
- گروه مبارز
وظيفه اين گروه، مبارزه با نظام جهاني و عصيان عليه آن است. اينکه: «نظام جهاني چيست و چگونه اين نظام در خدمت به ابرقدرتها و همپيمانان آنها و حفظ مراکز قدرت و موقعيت استراتژيکيشان در مناطق مختلف دنيا عمل ميکند؟» يک پرسش جدي است.
مسئوليت حفظ اين مراکز قدرت، مسئوليتي بسيار دشوار و ظريف است که نظام جهاني در تمام سطوح دنيا -نه تنها در سطوح منطقهاي يا کشوري- بدان پايبند است. اين نظام، از يک سري معادلات و موازنههاي سياسي، اقتصادي، نظامي و خبري دقيق شکل گرفته است. همچنين اين نظام از رژيمهاي سياسي تشکيل يافته که به عنوان عضو يک خانواده جهاني محسوب ميشوند و مجموعهاي از خطوط قرمز، سبز و زرد در ميان آنها در زمينه حوادث، امتيازها، تنظيم نقش ها، تقسيم درآمدها، بازار و منابع ثروت و مناطق نفوذ وجود دارد.
اين مجموعه پيچيده، به قدرتهاي بزرگ، قدرت سلطه بر دنيا را داده است؛ همان طور که يک اهرم کوچک، انسان را در جابه جايي اجسام سنگين با کمترين حرکت، توانا ميسازد؛ از اين رو نظام جهاني، قبل و بعد از سقوط اتحاد جماهير شوروي، همچنان نزد همگان احترامش را حفظ کرده است؛ زيرا هريک از آنان، به قدر گسترده و توان خويش از اين نظام بهره ميبرد.
جوانان زمينه ساز ظهور امامعصر( علیه السلام)، به سادگي و بيهيچ ترديدي، اين خطوط قرمز را زير پا ميگذارند و معادلات و موازنههاي مورد توافق را بر هم ميزنند. همچنين استقرار، توازن و شوکت جهاني اين رژيمها و سازمانهاي بين المللي را بياعتبار ميسازند. اين سازمانها و رژيم ها، نه قدرت سلطه بر اين جوانان را دارند و نه توانايي تحمل يا دفعشان را؛ زيرا بيشترين توان اين حکومتها و هيبت جهانيشان، در رويارويي با حکومتها وسازمان هايي همانند خودشان است و آخرين سلاح آنان قتل، زندان، شکنجه و تبعيد است؛ حال آنکه اين جوانان از هيچ يک از اين امور نميهراسند.
از اين رو وصفي که در روايت درباره اين گروه به کار رفته است، بسيار دقيق است: «لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يملّون من الحرب ولا يجبنون و علي الله يتوکّلون و العاقبة للمتّقين؛ آنان را تندبادها نميلرزاند، از نبرد دلتنگ و ملول نميشوند و نميهراسند و بر خدا توکل ميکنند و عاقبت ]نيک[ از آن پارسايان است».
بيگمان آن که در دلهراسي ندارد، از نبرد خسته و دلتنگ نميشود و تندبادها او را تکان نميدهد. نيرو و امتياز اينان در آن است که نميهراسند و دشواري اينها از ديدگاه حکومتها و قدرتهاي بزرگ، در همين نکته نهفته است.
در انتخابات عمومي رياست جمهوری امريکا، در دوره رئيس جمهوري اسبق(کارتر)، گفتوگويي تلويزيوني در ضمن فعاليتهاي تبليغاتي نامزدهاي رياست جمهوري، برگزارشد. در اين برنامه، نامزد رقيب، روبه کارتر کرد و گفت: «در حادثه انفجار مقر نيروي دريايي امريکا در بيروت(مارينز)، به هيبت جهاني امريکا خدشه زيادي وارد شد و تو-خطاب به کارتر- به تنهايي بايد مسئوليت کامل اين خسارت را به عهده بگيري». رئيس جمهور نيز در يک جمله پاسخ او را چنين داد: «فکر ميکني من در مقابل انساني که به طلب کشته شدن آمده چه ميتوانم بکنم؟ نهايت کاري که ميتوانم بکنم، اين است که مردم را با ترس و تهديد، از امثال چنين اقدامي بازدارم، اما اگر کسي که دست به چنين انفجاري زده، خود طالب مرگ باشد و به سوي مرگ آغوش بگشايد، چگونه ميتوانم وي را از اين کار بازدارم؟ و اگر تو در موقعيت من بودي چکار ميتوانستي بکني؟».
اينها از ويژگيهاي نسل مبارزي است که در رويارويي با رژيمها و قدرتهاي بزرگ در ايران، عراق، افغانستان، لبنان، فلسطين، الجزاير، مصر، سودان، چچن و بوسني و هرزگوين پا به عرصه نهادند. کار اين نسل شگفت آور است. در عين حالي که در قبضه قدرت و سلطه و شلاق جلادان قرار دارند و انواع عذابها و شکنجهها را ميبينند؛ در مقابل آنان سر خم نميکنند و نرمي نميپذيرند؛ چنان که يکي از آنها در زير شکنجههاي جلادان، چنين گفت: «حسرت شنيدن يک آخ را هم بر دلت خواهم گذاشت».
بازتابهاي جهاني
بازتابهاي جهاني در مقابل اين نسل -چنان که در روايات بدان تصريح شده- خشمگينانه و متعرضانه است؛ زيرا آنان معادلات و موازنههاي جهاني را با چالشهاي سخت و حقيقي مواجه ميسازند؛ از اين رو عکسالعملهاي جهاني در برابرشان با عصبانيت و خشم همراه است.
ابان بن تغلب از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است:اِذا ظَهَرَتْ راية الحقّ لعنها اهل الشرق و اهل الغرب، اَتدري لِمَ ذلک؟ قلت: لا، قال: للّذييلقي النّاس من اهل بيته قبل ظهوره؛ آن گاه که پرچم حق آشکار شود، اهل شرق و غرب لعنتش کنند. آيا ميداني، براي چه؟ گفتم: نه، فرمود: به دليل مشکلات و سختي هايي که اهلبيت (علیهم السلام) براي]نظام هاي[ شرق و غرب ايجاد خواهند کرد.
اهلبيت (علیهم السلام) قبل از ظهور، زمينه سازان ظهور هستند که مشکلاتي را براي اين رژيمها و سازمانها فراهم کرده و راحتي و آرامش را از آنان سلب ميکنند. شیخ کليني از امام صادق(علیه السلام) -در تفسير سخن خداي تعالي: «بعثنا عليکم عباداً لنا اولي بأسٍ شديدٍ»- چنين نقل کرده است: «قومٌ بعثهم اللهُ قبل خروج القائم فلا يدعون و تراً لآلِ محمّدٍ اِلّا قتلوه؛ گروهي هستند که خداي تعالي قبل از ظهور قائم بر ميانگيزد. آنان هيچ ستم کنندهاي به خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) را رها نميکنند؛ جز آنکه او را به قتل ميرسانند».
بازتابهاي جهاني ای که در روايات ذکر شده است، تا حد زيادي به عکس العمل دنياي امروز در برابر بيداري اسلامي -که از آن به «بنيادگرايي اسلامي» تعبير ميکنند و ناجوانمردانهترين صفاتي چون خشونت و تروريسم را بدان منتسب ميسازند –بستگي دارد.
برنامه زمينه سازي
آمادهسازي دنيا براي انقلاب امامعصر( علیه السلام) وظيفهاي گسترده، سترگ و پيچيده است که اين گروه در رويارويي با ستمگران و طاغوتهاي مستکبر و سردمداران کفر، بدان اقدام ميکند.
اين ستمگران، يک جبهه سياسي وسيع را -به رغم تمامي اختلاف هايي که در ميانشان حاکم است- تشکيل ميدهند. اين جبهه از اهرمهاي قدرت گسترده و تشکيلات پيچيده ای، در کوبيدن بيداري نوپاي اسلامي و نابودي آن بهره ميبرد.
از اين رو گروهي که عهده دار آمادهسازي جهان براي ظهور امامعصر( علیه السلام) است، به ناچار در رويارويي با اين نيروها، بايد از همان تشکيلات جبهه استکبار جهاني برخوردار باشد؛ بلکه با تربيت ايماني و جهادي و آگاهي سياسي از دشمن پيشي گيرد؛ بنابراين، آمادهسازي براي قيام امام عصر( علیه السلام) داراي دو جنبه خواهد بود: 1. رشد ايماني وجهادي؛ 2. آگاهي سياسي. اين همان چيزي است که جبهه مقابل فاقد آن است. ايجاد تشکيلات سياسي، نظامي، اقتصادي، اداري و اطلاعاتي که به ناچار در مانند چنين نبردي بايد موجود باشد. بيگمان گروه مؤمني که جهان را براي ظهور امام عصر( علیه السلام) مهيا ميسازد، بايد چنين امکاناتي را فراهم کند؛ اگر چه ]در اين زمينه[ قدرت برابري با جبهه جهاني دشمن را نداشته باشد. اين تشکيلات سياسي، نظامي، اقتصادي و اطلاعاتي، بدون وجود نظام سياسي و دولت، در جهان محقق نخواهد شد و اين همان دولت زمينه ساز است که در روايات، مژده برپايي آن داده شده است و شکل گيري چنين نيرويي در جهان، ظهور امام را نزديک ميکند و بدون آن، عوامل طبيعي ظهور امام فراهم نميآيد. کسب چنين نيرويي، نيازمند عمل و حرکت در متن زندگي است و فقط مترصد بودن و به انتظار نشستن- به معناي منفي آن- دردي را درمان نميکند.
گروه انصار
زمينه سازان قيام اماممهدي( علیه السلام)، قبل از انصار پا به عرصه ميگذارند. انصار از شاگردان نسل پيشين محسوب و به واسطه ويژگيهاي منحصر به فردشان شناخته ميشوند: «اَينَ ما تکونُوا يأتِ بکُمُ اللهُ جميعاً؛ هر جا باشيد، خداوند شما را گرد هم حاضر ميکند».
امامصادق (علیه السلام) پس از ذکر اين آيه فرمود:
منظور، اصحاب قائماند که 313 نفر ميباشند، سوگند به خدا! امتِ معدوده، همانها هستند؛ به خدا سوگند! همگي در يک ساعت جمع ميشوند، همچون پارههاي ابر پاييزي که بر اثر تند باد، جمع و متراکم ميگردند.
از خصوصيات آنها، اينکه از دورترين شهرها و کشورها، وارد مکه ميشوند و امام مهدي( علیه السلام) در منطقه «ذي طوي» در انتظار آن 313 نفر، توقف ميکند، تا اينکه آنها ميآيند و همراه آنها کنار کعبه ميروند و آنها نخستين انسانهايي هستند، که با امام مهدي( علیه السلام) بيعت ميکنند.آنها در کنار مهدي( علیه السلام) از بالاترين امدادهاي غيبي برخوردارند و دست خدا بالاي سر امام مهدي( علیه السلام) و آنها است.
انصار امام از برگزيدگان و نيکان، صاحبان قدرت و بصيرت، چراغهاي هدايت، بسيار نيرومند و شجاع، شهادت طلب، زاهدان شب و شيران روزند.بيگمان اين بصيرت، يقين و توجه به خدا، شجاعت و بيباکي و ذوب شدن در ذات خداي تعالي که انصار امام بدان توصيف شدهاند، به يکباره شکل نميگيرد؛ بلکه در جان اين جوانان وجود داشته، ولي از ديدگان مردم پنهان مانده است؛ چنان که گنجها از چشمها پنهان ميماند.
دو نسل پیش رو
ما در مقابل دو نسل قرار داريم: نخست، نسلي که شاهد فروپاشي و سقوط تجربه سوسياليسم مارکسيسمر و تجربه دموکراسي سرمايه داري (غربي) است و زمين را مهياي ظهور امام عصر( علیه السلام) خواهند ساخت. اينان همان زمينه سازان هستند. دوم، نسلي که به ياري امام برميخيزد و پيش روي او نبرد ميکند، اينان همان انصار هستند.
آيا اينان، تنها دو نسل محسوب ميشوند، يا آنکه دو مرحله از تاريخ هستند؟ ما به درستي نميدانيم؛ ليکن بعيد است که چنين اقدام بزرگي تنها در يک نسل سامان پذيرد.
منتظر حقیقی
براساس مفاهيم ذکر شده در اين مقاله، متوجه ميشويم امام( علیه السلام)، منتظرِ حرکت، مقاومت و جهاد ما خواهد بود، نه ما منتظر ايشان. مسأله ظهور امام، هنگامي که با واقعيتهاي سياسي و انقلابي ما مرتبط باشد، بيگمان اين ماييم که اين واقعيتها را تحقق ميبخشيم؛ بنابراين ميتوانيم دو گونه عملکرد در اين زمينه بروز دهيم؛يا آنکه با اقدام، حرکت، اتحاد، نظم تشکيلاتي، فداکاري و امر به معروف، زمينه قيام آن حضرت را فراهم سازيم و يا آنکه کار را به عهده ديگران گذاشته و خود از هر گونه اقدامي شانه خالي کنيم و از رويارويي با مسئوليتها بگريزيم.
پی نوشت ها:
. انفجارهای 11 سپتامبر سال(2001م) در برج های 110 طبقه سازمان تجارت جهانی و وزارت دفاع امریکا(پنتاگون) در نیویورک، نمونه آشکار این زلزله های سخت است.
. «یملأ الارض عدلاً کما مُلِئَت ظلماً و جوراً». (الكافي ، ج1، ص341).
. حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ص 464و533.
. بحارالانوار، ج52، ص243،(دار احیاء التراث العربی، لبنان)؛ غیبت نعمانی، (انتشارات صدوق)، باب 14، ح50.
. بحارالانوار، ج60،ص216؛ سفینة البحار، ج2، ص446.
. سوره اسراء، آیه 5: «پس آن گاه که وعده تحقق نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما می گماریم...».
. دلهایشان همچون پاره های آهن است که طوفان ها آنان را نلرزاند.
. سوره اسراء، آیه 5: « بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما می گماریم».
. کافی، ج8، ح250، ص142؛ سیمای حضرت مهدی در قرآن، ص213.
نگارنده: زهرا شریعتی