مقدمه
تهاجم فرهنگي، تلاش برنامهريزي شده و سازمانيافتهي دشمن، براي تحميل باورها، ارزشها، رفتارها، اخلاقيات و اعتقادات موردنظر خويش است و هدف آن نابودي فرهنگ خودي است. در اين راستا، زيرکانه و خاموش، فرهنگي را وارد جامعه مورد نظر مينمايد و با ايجاد پايگاه در ذهن و انديشه مردم کشور مورد نظر و با تغيير هويت و ارائهي ارزشهاي غلط به آنان، حضور تجاوزکارانهي خود را در عرصههاي سياسي، اقتصادي، نظامي و... مهيا کند. ابزار تهاجم فرهنگي تسلط بر فکر و انديشه است تا از آن طريق بر باورها و رفتارها تاثير گذارد.
ايجاد و سپس توسعه يك فرهنگ در ميان يك جامعه، فعاليتي تدريجي و زمانبر است. البته بعضي از حوادث در ايجاد و گسترش يك فرهنگ، نقش شتاب دهندهاي دارند.مثلاً در خصوص توسعه و گسترش شهادت درجوامع، حوادث بزرگي نظير حماسه عاشورا، نهضتها و قيامهايي كه پس ازآن در طول تاريخ تشيع، به وقوع پيوسته و در زمان معاصر، پديدهي انقلاب اسلامي با رهبري امام خميني(ره) و سپس جنگ تحميلي و 8 سال دفاع مقدس، در رشد و گسترش فرهنگ شهادت، در ميان جوامع از جمله لبنان و فلسطين نقش داشتهاند. در جوامع شيعي به خصوص ايران، فرهنگ مهدويت از ابتداي ظهور دين مبين اسلام توسط اهلبيت(علیه السلام) مورد اشاعه قرار گرفته و در جان و دل شيعيان، ريشه دوانده است. شيعه با چشمي به پرچم سرخ حسيني و با چشمي ديگر به پرچم سبز مهدوي، راه وصول به حقيقت را يافته است و تا زماني كه اين فرهنگ دو سويه را حفظ نمايد، به سعادت حقيقي رهنمون خواهد شد.
امّا براي تداوم و گسترش اين فرهنگ در زمان كنوني، با توجه به گسترش تهاجم فرهنگي عليه اين تفکر صادق چه بايد كرد؟ دراين نوشتار، ابتدا از فرهنگ شهادت و انتظار سخني به ميان آمده و ضمن بيان مختصري از فرهنگسازي و ريشههاي هر مقوله، عوامل تقويت و تضعيف آنها بررسي شده است.
فرهنگ
فرهنگ، واژهاي است فارسي كه از دو جزء «فر» و «هنگ» تركيب يافته است. «فر» به عنوان پيشوند و به معني جلو، بالا، بر و پيش آمده و «هنگ» از ريشهي اوستايي «تنگا» (thanga)به معني كشيدن و سنگيني و وزن است و از نظر لغوي، به معني بالا كشيدن و بركشيدن ميباشد.
با عنايت به اينكه culture و cultural به معني كشت و كشاورزي هم ميباشد، كاشت و داشت و برداشت، به معني رايج فرهنگ در جامعه نزديك است، اما در ادبيات فارسي به مفهومي كه برخاسته از اين كلمه باشد، نيامده است.
درفرهنگ لغت معین، فرهنگ به معناي ادب، تربيت، دانش، علم، معرفت، مجموعهي آداب و رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهاي يك قوم، آمده است.
آنتوني گيدنز، فرهنگ را از ارزشهاي اعضاي يك گروه معين ميداند و هنجارهايي كه از آن پيروي ميكنند.
ژان برگ، فرهنگ را عصارهي زندگي اجتماعي ميداند كه در تمامي افكار، اهداف، معيارها، ارزشها و فعاليتهاي فردي و اجتماعي انسان منعكس ميشود.
فرهنگ مقولهاي است كه بسياري از انديشمندان، متفكرين و صاحبنظران علوم اجتماعي، درباره آن سخن گفتهاند. جا دارد ابتدا اهميت فرهنگ را از زبان امام خميني(ره) بشنويم:بيشك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را نشان ميدهد.
ازفرهنگ، تعاريف بسيار زيادي ارائه شده است، كه از كاربرد آنها نشأت گرفته است و ميتوان آنها را به چند دسته تقسيم كرد:
- تعريفهاي تاريخي، که تكيه بر ميراث اجتماعي، در طول تاريخ جامعهها دارد.
- تعريفهاي روانشناختي، كه تكيه بر الگو و روش تسهيل سازگاري با محيط و جامعه دارد.
- تعريفهاي ساختاري، كه در آن تأكيد بر ايجاد شدهها، توسط اجتماع بشري دارد.
- تعريفهاي تشريحي، که تأكيد بر عناصر تشكيل دهندهي فرهنگ دارد.
اما منظور از اين تقسيمات، يك نتيجهگيري مهم است و آن اين است، كه وسعت قلمرو فرهنگ به وسعت حيات اجتماعي است و مهمترين خصوصيت، اين است كه فرهنگ امر عرضي نيست؛ بلكه انسان آن را در ضمن زندگي دربين مردم فرا ميگيرد. انسان با فرهنگ به دنيا نميآيد، بلكه ضمن رشد درداخل محيط ذخاير انديشه و ميراثهاي معنوي كه در طول سالهاي پيشين شكل گرفته ميآموزد.
اگر از تعاريف فرهنگ عبور كنيم، ميبايست به سه ويژگي مهم فرهنگ اشاره كنيم كه عبارتنداز:
- مشترك بودن؛
- اكتسابي بودن؛
- قابليت انتقال.
با توجه به توانايي خارقالعاده انسان در يادگيري، انسان شناسان و جامعهشناسان در مورد دو ويژگي اخير فرهنگ و نيز اين موضوع كه يادگيري و انتقال فرهنگ، ازطريق اجتماعي شدن و به وسيله نهادها انجام مي پذيرد، اتفاق نظر دارند.
هويت فرهنگي
مجموع گذشتههاي تاريخي، حماسههاي آبا و اجدادي، سرزمين نياكان، زبان مادري، باورها، سنتهاي طايفهاي، مفاخرملي، اسوههاي ديني، عصبيتهاي قومي، هنر و ادبيات موروثي «هويت فرهنگي» جامعه را تشکيل ميدهد.
هر گروه در اجتماع داراي تاريخ، ضوابط خويشاوندي، شيوه اقتصادي، مقررات، مناسك اعتقادي، زبان، ادبيات و هنر خاص خود است. اين خصوصيات، كه فرهنگ يك جامعه را از جوامع ديگر متمايز ميسازد، معرف شناسنامه فرهنگي آن جامعه است. فرهنگ يك كليت است و هويت يك جامعه را تشكيل ميدهد. حال اگر بخشي از اين فرهنگ در تضاد بابخشهاي ديگر باشد، منجر به اصطكاك و نابودي شده و يا كم اثر ميشود.
در بيان و تشريح يك فرهنگ، بايد تا آنجا كه ممكن است با بخشهاي ديگر فرهنگ تضادي وجودنداشته باشد. ايران به عنوان يك كشورِ تاريخي، مذهب، و داراي اقليتهاي مذهبي، افكار و انديشههاي گوناگوني دارد كه هويت ملي ما را تشكيل ميدهد. پديدهي «فرهنگ شهادت» كه بخشي از اين فرهنگ است، بايد در هماهنگي و تقويت واحترام به ديگر موارد فرهنگ مثل وطندوستي، احترام به انديشهها و... باشد، تابتواند به بقاي خود ادامه داده و تأثير روزافزون بر جامعه داشته باشد. در حقيقت هويت فرهنگي يك جامعه از بخشهاي گوناگوني تشكيل ميشود. مانند تاريخ، ارزشها، مفاخرملي و ديني و... كه فرهنگ شهادت بايد با هماهنگي با بخشهاي ديگر در جهت تداوم، قوام و پويايي جامعه حركت كند.
فرهنگپذيري
كودك از بدو تولد با جنبههاي گوناگون فرهنگ، از جمله رفتار، اعمال، اعتقادات، ابزار و وسايل و... درمحيط اطراف زندگي خود آشنا ميشود. بخشي از اين يادگيري و پذيرش، سطحي و ظاهري است و بخشي ديگرژرف، پيچيده و دروني ميشود. قسمت نخست را «جامعهپذيري» و قسمت دوم را «فرهنگپذيري»می گویند. در حقيقت فرهنگپذيري، جرياني است كه فرد، تمام زمينههاي فرهنگي را ميشناسد و به طور ژرف و عميق ميپذيرد و خود را با آن سازگار ميسازد.
ايثار و از خود گذشتگي
ايثار در لغت به معناي گذشت، انصراف از جان و مال و خويشاوند وامنيت شخصي و آسودگي مقام به خاطر عدالت و حق و حقيقت و منافع جامعه است.
اين كلمه درفرهنگ حسن انوري به معناي بذل، گذشت كردن از حق خودبراي ديگران و نفع ديگري يا ديگران را بر خود ترجيح دادن آمده است. در لغت نامه دهخدا، اين كلمه به معناي غرض ديگران را بر خود مقدم داشتن، برگزيدن و منفعت غير را برخود مقدم داشتن، به كار رفته است.
شهادت
شهيد در لغت به معناي فدايي، كشته شدن در راه خدا و كشته شدن در راه حق است. شهادت شامل دو ركن است: يكي اينكه در راه خدا وفي سبيل الله و با هدف مقدس باشد وانسان بخواهد جان خود را فداي هدف نمايد. ديگراينكه آگاهانه، صورت گرفته باشد.شهادت يعني كشته شدن در راه خدا، آنكه به شهادت دست يافته و در راه خدا كشته شده، به فرموده شهيد مطهري (ره) شهادت مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس است. عملي آگاهانه واختياري است و شهيدان شمع محفل بشريت هستند.به عبارت دیگر، شهادت، مرگي از نوع كشته شدن است كه شخص مؤمن، آگاهانه و با اختيار و به خاطر اهدافي كه از منظر دين، مقدس شمرده شده است، آن را برميگزيند و قرآن كريم از آن با عنوان« يقتل في سبيل الله» ياد كرده است.
انتظار
انتظار از نظر ريشهي لغوي به معناي درنگ در امور، نگهباني، چشم به راه بودن و نوعي اميد داشتن به آينده، تعبير شده است. آنچه با مراجعه به کتب لغت معلوم ميشود، اين است که انتظار حالتي رواني به همراه درنگ و تأمل است.
انتظار فرج و ترغيب داشتن به روز ظهور دولت حقه، پر شدن زمين از عدل و داد و غالب شدن دين حق بر ساير اديان، وظيفهي هر مسلماني است و مغموم بودن براي نرسيدن دست مردم به دامان ولي امرشان وروشن نشدن ديدگان به نور جمالش با وجود حضورشان در ميان مردم، بايد آرمان هر مسلماني باشد.
مؤلف کتاب مکيال المکارم ميگويد:انتظار، کيفيتي روحي است که موجب به وجود آمدن حالت آمادگي است، براي آنچه انتظار دارند و در مقابل يأس و نااميدي است، هر چه انتظار بيشتر باشد، آمادگي هم بيشتر است.
تهاجم فرهنگي
يکي از مهمترين وجوه ضد امنيتي فرهنگ، تهاجم فرهنگي است. تهاجم فرهنگي، يورش فرهنگهاي مغاير به فرهنگ خودي است. منظور از هجوم فرهنگي آن است که جامعهاي تلاش کند فرهنگ خود را بر جامعه ديگري که طبعاً داراي فرهنگي خاص ميباشد، تحميل کند يا دستکم، نوعي دگرگوني در فرهنگ آن جامعه بوجود آورد.
در تهاجم فرهنگي با رواج ضد ارزشها، عليه فرهنگ خودي و متعاقب آن فراگيرشدن فضاي مسموم، نمي توان در رشد و تعالي شهروندان، تحت آموزه هاي فرهنگ بود. در اين شرايط آحاد ملت، اسير تضادهاي مختلفي خواهد شد، که جز سردرگمي و اضطراب، نتيجهاي به بار نخواهد آورد.
تهاجم فرهنگي، تلاش برنامه ريزي شده و سازمان يافته دشمن براي تحميل باورها، ارزشها، رفتارها، اخلاقيات و اعتقادات مورد نظر خويش است و هدف آن نابودي فرهنگ خودي است. در اين راستا دشمن زيرکانه و خاموش، فرهنگي را وارد جامعه مورد نظر مينمايد وبا ايجاد پايگاه در ذهن و انديشه مردم کشور مورد نظر و با تغيير هويت و ارائه ارزشهاي غلط به آنان حضور تجاوزکارانه خود را در عرصههاي سياسي، اقتصادي، نظامي و... مهيا ميکند. به عبارتي عامل تهاجم فرهنگي، سيطره و تسلط بر فکر و انديشه است تا از آن طريق بر باورها و رفتارها تاثير بگذارد.
تهاجم فرهنگي، حركتي مرموزانه و حساب شده است همراه با برنامهريزي دقيق و با استفاده از شيوهها و ابزار و امكانات متعدد براي سست كردن باورها، دگرگوني ارزشها، انحراف انديشه ها، تغيير و تبديل آداب و سنن و نابودي اصول اخلاقي حاكم بر يك جامعه. تهاجم فرهنگی همواره به دنبال راهکاری است برای پوچ، پوك و تهي كردن تفكر، ذهنيت، فرهنگ وتمدن ملي و اصيل يك جامعه و تضعيف شخصيت انساني افراد آن با تحميل ترس و هراس دائم، تحميل اصول فكري وفرهنگ كشور مهاجم به جاي آن، واين جز با از دست دادن خويشتن و از دست دادن پايههاي فكري و اخلاقي اصيل و ملي صورت نميگيرد.
ابعاد تهاجم فرهنگي
در بعد داخلي، تهاجم فرهنگي دشمن به دو صورت انجام ميگيرد:
- ترويج افكار و انديشههاي غير اسلامي و گاه ضد اسلامي، تبليغ افكار التقاطي، تقدس زدايي از مقدسات وسست نمودن پايههاي اعتقادي جوانان، نسبت به برخي ازاصول و آرمانها؛ تجدد گرايي، علم زدگي و عقل گرايي افراطي.
- ترويج فساد، منكرات، ابتذال اخلاقي و فرهنگي، بيبندوباري جنسي در ميان نسل جوان و سرانجام بيهويت و بيخاصيت نمودن آنها.
ويژگيهاي تهاجم فرهنگي
- نامحسوس است
تفاوت اصلي تهاجم فرهنگي با تهاجم نظامي، نامحسوس بودن آن است. درتهاجم نظامي، دشمن با تجهيزات وامكانات نظامي وارد معركه مي شود، اما براي پيشبرد اهداف تهاجم فرهنگي، نيازي به لشكر كشي و صرف هزينههاي هنگفت نظامي نيست. سلاح دشمن دراين نبرد، امور بهظاهر رسمي، قانوني، كارساز و مثمرثمر، از قبيل توليد و نمايش فيلم، مصاحبه، سخنراني، مباحثه، چاپ و انتشار مجله، كتاب، عكس، شعر، قصه، نمايش و... است ودر قالبهاي ظاهر فريبي، چون رشد و ترويج هنر و ادب، آزادي بيان و قلم و اظهار عقيده و تبادل انديشهها صورت ميپذيرد.
اين ادعاها و پوششهاي فريبنده و دهان پركن، به ميزان زيادي دشمن را در اين تهاجم پنهان ميكند و براي شناخت توطئهها، نقشهها و تشخيص ردپاي دشمن، تيزبيني و ژرف انديشي و هوشياري فراواني لازم و از آن لازم تر، گماشتن ديدهباناني تيزبين و تيزفهم است. چه بسا دشمن دراين تهاجم سربازان خويش را ازميان خوديها برگزيند، سخن خويش را از زبان آنها بيان كند ونقشههاي خود را به دست آنها عملي سازد. رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي فرمودند: «تهاجم فرهنگي گاهي هم متاسفانه بوسيله خوديها انجام ميگيرد».
- دراز مدت است
در تهاجم فرهنگي، بذري را كه دشمن در ذهن افراد جامعه ميكارد، تا سالها و بلكه نسلها باقي ميماند و ثمره تلخ و ناخوشايند خود را بروز مي دهد. خلاصه اين كه تهاجم فرهنگي از آن سنخ كارهايي است، كه به تعبير رهبر گرانقدرمان صدايش فردا در ميآيد.
- ريشهای است
دشمن در اين تهاجم ميخواهد، سنگ زيرين آسيا را به سليقه خود، كج و معوج وسست بنا نهد؛ اين بنا نيز تا ثريا كج می رود و ناپايدار میباشد. او در اين تهاجم، ريشه درخت تنومند فرهنگ پربار اسلامي را نشانه گرفته است تا با قطع آن، تمامي شاخهها و شعبههاي سياسي و اقتصادي و حقوقي و..... را بخشكاند.
- همه جانبه است
تهاجم فرهنگی، در بعد سياسي تلاش مي كند تا فرهنگ مورد تهاجم را به انزوا بكشاند و از رسيدنِ فريادِ رهاييبخش آن به گوش ملل ديگر جلوگيري نمايد. دربعد اقتصادي، آن را تحت فشار و محاصره قرار مي دهد تا از اين طريق او را به تسليم وادار كند. در بعد رواني و تبليغاتي، مي كوشد تا بذر ياس و نااميدي را در دلها بيفشاند و روح حقارت را در آحاد جامعه تزريق كند و چهره خودي را مخدوش وزشت جلوه دهد. در بعد نظامي، نیز سوداي سرنگونياش را در سر ميپروراند.
- با برنامه وابزار گسترده است
نگاهيبه آماركنفرانسها، مؤسسات و بنگاههاي علمي و تحقيقاتي كه پس از انقلاب اسلامي مردم ايران، تحت عناويني چون ايرانشناسي، اسلام شناسي، شناخت مذهب تشيع، شناخت انقلاب اسلامي و راههاي مقابله با آن و شناخت رهبر انقلاب و... توسط محافل صهيونيستي و غربي تشكيل يافته است، نشانگر دقت وبرنامه ريزي استكبار جهاني براي مقابله با انقلاب اسلامي و فرهنگ اسلامي است.
دشمن براي ترويج مد لباس يا فرم مخصوصي براي آرايش سر و صورت، از نظريات و ساعتها تحقيقات روانشناسان و جامعه شناسان خود استفاده ميكند، تا با توجه به آداب و رسوم اجتماعي هر جامعه و روحيات حاكم بر جوانان و نوجوانان و با بهره گيري از شيوههاي متنوع تبليغاتي، ميزان تاثير و جذابيت آن را افزايش دهد. همچنين دشمن در اين تهاجم از ابزار و امكانات تكنولوژيكي گسترده و متنوع، همراه با بودجههاي كلان و تكنيكهاي مدرن و بهره مندي ازهنر، براي اشاعه فرهنگ و آرمانهاي استكباري بهره مي جويد. نگاهي به آمار، امكانات و ابزارهاي تبليغاتي كشور آمريكا نشان دهنده عمق تلاش و جديت شيطان بزرگ، براي تحميل و تزريق فرهنگ شيطاني خود به مردم جهان است.
- قربانيان اين تهاجم جواناناند
اولين قشري كه در اين تهاجم، قرباني حمله ناجوانمردانه دشمن ميشوند، جوانان و نوجوانان جامعهاند. با توجه به اينكه فعالترين گروه جامعه، مهمترین سرمايههاي معنوي آن و گردانندگان فرداي جامعه، قشرجوان و نوجوان هستند؛ دشمن ميكوشد تا با سرگرم نمودن آنها به امور ظاهري و مادي و تزريق فرهنگ فاسد خويش، آنان را نسبت به فرهنگ اصيل خويش به بيتفاوتي بكشاند و به مهرههاي سر سپرده و ضعيفالنفس تبديل كند.با سرگرم شدن جوانان به امور پيش پا افتاده وظاهري، چون رنگ، مد لباس، فرم آرايش سروصورت و غرق شدن در امور نفساني و شهواني ديگر مجالي براي كسب علم وتكامل روحي و معنوي باقي نميماند.
يكي از راه هاي تهاجم فرهنگي اين بود، كه سعي كنند جوان هاي مؤمن را از پايبندي به ايمان -كه همانا عامل نگه دارنده يك تمدن است- منصرف كنند، همان كاري كه در قرن هاي گذشته در اندلس كردند و جوانها در باتلاق فساد، شهوتراني و ميگساري افتادند.
- كارساز وخطرزا است
حمله فرهنگي به مراتب مخربتر از حمله نظامي خواهد بود؛ زيرا حمله نظامي صلابت و مقاومت ملت را تحت هر عنواني (ملي يا ديني) برمي انگيزد و به عكس العمل وا مي دارد، اما توطئه اخلاقي و فرهنگي، انسانها را به تدريج از درون مي پوساند و بدون اين كه متوجه باشند، به اضمحلال و نابودي ميكشاند. امروزه جنگ فرهنگي و تبليغي از هجوم نظامي مهم تر و خطر آفرين تر است.
مقام معظم رهبری (مد ظله العالي) اولين شخصيتي بودند، كه مسئله تهاجم فرهنگي را با صراحت و بلاغت مطرح نمودند وفرمودند:براي يك ملت، فاجعه فرهنگي از فاجعه اقتصادي بسيار سنگين تر وخسارت بارتر است. يورش فرهنگي از يورش نظامي بسيار بيرحمانهتر و صعب العلاجتر است.در جاي ديگر فرمودند:كاري كه از لحاظ فرهنگي دشمن ميكند، نه تنها يك تهاجم فرهنگي، بلكه بايد گفت: يك شبيخون فرهنگي، يك غارت فرهنگي و يك قتل عام فرهنگي است.
- فراگير است
تهاجم فرهنگي از نظر مكاني و زماني وهم از لحاظ كساني كه مورد حمله دشمن قرار مي گيرند، حدومرزي نميشناسد و نسبت به تهاجم نظامي فراگيري وسيعتري دارد. به لحاظ مكاني، كوچه، بازار، خانه، مدرسه، ميادينورزشي، كلوبها، سينماها، نمايشخانه ها، پارك ها، همه و همه، صحنههايي ازاين تهاجم هستند. از نظر زماني نيز شب، روز، ماه و سال نميشناسد وهر زماني ميتواند موقعيت مناسبي براي اين تهاجم باشد.
از نظر افراد، همه افراد جامعه از زن ومرد گرفته تا كودك وجوان ونوجوان، در معرض خطر ميباشند وبر خلاف حمله نظامي امكان به خطا رفتن تيرهاي شليك شده دشمن، بسيار اندك است. بذر فسادي را كه دشمن موفق شود در زمين فكر وروح افراد بكارد، سالها بعد ثمره تلخ و زيان بار خود را آشكار ميسازد. درمقابل، حيات وشكوفايي تمدن ها و جوامع به زندگي و باروري فرهنگها بستگي دارد؛ زيرا اگر فرهنگ در جهت اصالت آن رشد داده شود، عامل اصلاح انحرافات جامعه و به وجود آمدن ارزشهاي نويني در منافع جامعه خواهد بود.
نگاهي گذرا به ريشههاي فرهنگ غرب
دوران جديد در اروپا با منزلت يافتن عقل، آزادي و آگاهي، مقارن است. اروپائيان با سرعت خيره کنندهاي ترقي کردند و با پيشرفتي جهشوار، به توسعه و رفاه رسيدند. در دوران جديد تاريخ اروپا که نوزايي مقدمه آن بود؛ تمنّاهاي معطل مانده انسانِِ خسته دوران مياني برآورده و زنجير گران اوهام و خرافات از پاي آدمي باز شد.
در عصر حاکميت عقل، انسان بر طبيعت و پديدههاي آن چيره گشته و با اعتنا به علوم و قوانين، ارزشها، سنن و آداب و رسوم کهن را درهم شکست. جوامع توسعه يافته و مترقي زندگي راحتتر، متنوع تر و شادتری را با کمک ابزار و فنون مدرن تجربه کردند و تمتعات دنيوي، کام همگان را شيرين ساخت. با تطوّر تمدن غرب، صحت دورانديشي فيلسوفاني مانند: روسو، که درباره «بحران در اخلاقيات» هشدار ميدادند، تأييد شد و هر چه از عمر اين تمدنِ با هيمنه گذشت، شکاف ايجاد شده ميان انسان و خداوند عميقتر و انسان، از افاضات قدسي، محروم و سرگردان و بيپناه در زمينِ خاکي، اسير زندگي بيفراز و نشيب، يکنواخت و تهي از معنا شد. اين اتفاقِ دردناک، محصول اهتمام معماران تمدن جديد غرب در اجابت خواستهها و نيازهاي مادي و غفلت از دغدغههاي دروني و روحِ پرسشگرِ انسان بود.
در بيهويتي انسانِ مدرن و سردرگمي او، نيازي به قلم فرسايي نيست. علّت اين بيماري بزرگ را، که بيماري عصر جديد است، نميتوان دريک عامل جستجو کرد، اما همچنان که استيس ميگويد: «اگر بخواهيم به يک عامل اصلي اشاره کنيم، بايد بگوييم آشفتگي و سرگرداني انسان در جهان مدرن، ناشي از فقدان ايمان و دست برداشتن از خدا و دين است».
والترترنساستيس، فيلسوف بريتانيايي (1967-1886) درمقاله در بيمعنايي معنا هست، مدعي است زندگي انسانِ امروز بيمعنا شده است.
استيس بيمعنايي زندگي امروز را، معلول زوال انديشه ديني ميداند و می نویسد:ذاتِ خودِ بينش ديني... ايمان به اين است که در جهان طرح و هدفي وجود دارد. جهان يک نظام اخلاقي است و در پايان همه چيز به خوبي و خوشي تمام ميشود.
از نظر استيس جهان يک تهياي عظيم روحاني نیست و تحت حاکميت هيچ موجود روحاني نيست؛ بلکه برعکس، تحت سلطه نيروهاي کور و بيآرمان است. راسل مسئول پديد آمدن چنين وضعي را علم ميداند، اما استيس، به درستي با وي مخالفت ميورزد و سخن او را به گونهاي تفسير ميکند تا پذيرفتني شود. به عقيده او: «هيچ اکتشاف علمي خاصي، علت اصلي زوال ايمان نبوده است؛ بلکه به عکس، علتش روحيه عمومي علمي و پارهاي پيش فرضهاي بنياديني بوده که علم جديد از قرن هفدهم به اين سو بر آنها بنا شده است».
شکّاکيتي که در قرنهاي هجدهم و نوزدهم پديد آمد، بر اثر کشفهاي نيوتن، تحقيقات گاليله يا فرضيات كوپرنيك نبود؛ بلکه اين امر تحت تأثير آن جهانبيني کلي به وقوع پيوست که اين مردان و ساير هم عصرانشان، آن را اساس علم قرار دادند. بدين ترتيب، دين که با هر نوع اکتشاف علمي سازگار است، به دليل اين که نميتواند با جهاني بيهدف و بيمعنا کنار آيد، به انزوا کشيده شد.
فيزيکدانان برجسته اروپا در دوران جديد علاوه بر يافتههاي علمي، جهانبيني نويني را تأسيس کردند که مسير حرکت تاريخ بشريت را تغيير داده است. معماران ِجهانبينيِ نوين با تغيير رابطه انسان با خداوند، انسان را بر طبيعت مسلط ساختند و فلسفه طبيعي جديدي را براي بشريت به ارمغان آوردند. عناصر و اجزاي فلسفه طبيعي به زبان رياضي است و انسان ميتواند با علم مکانيک تمام برگهاي اين دفتر را بخواند. در چنين شرايطي، فضا براي تفسير بديعي از طبيعت و پديدارهايش کاملاً مساعد بود.
زمانيکه قوانين فيزيک در رمزگشايي کيهان، از بوته امتحان سربلند بيرون آمد، مفاهيم رياضيات نتوانست انسان را به جايگاه سرمدي برساند. گاليله کارآمد بودن رياضيات را نه تنها در امور تجربي و عيني، بلکه در امور ماوراءالطبيعي نيز تأييد ميکند. تعريف او از متافيزيک و طبيعت با غلبه «روح هندسي» بر عالم مساوي است. عالمي که بنا به تعريف فيزيکدانان، عبارت از اجزاي مادّي متحرک در زمان و مکان است. با اين تعريفِ گاليله، مکان از وجود خداوند منفک گرديد.
همزمان با جهش بزرگ انسان در کشف اسرار نهفته در طبيعت، جرياني متولد شد که نهايتاً محروميت انسان را از منبع الهي رقم زد. در دوران جديد آسمان جاودانگي و قداستش را از دست داد و به کهکشاني پر از ستارگان تبديل شد. طبيعت و پديده هايش که آيه ای از آيات خداوند بودند، به مجموعهاي از اعداد بينهايت، بدل شد. کيفيتزدايي از طبيعت و حذف ارزشهاي معنوي عالم، منجر به قطع ارتباط انسان با مبدأ حيات گرديد و بسياري از کنشها و ارتباطات روحي انسان، پشت سر دنياي رياضي سرگردان ماند.
در نتیجه در جهانبيني نويني که نيوتن، متافيزيسين برجسته آن است، نظم کيهاني بر عالم حاکم ميشود و اجرام آسماني منظم و قانونمند ميشوند تا انسان، با استفاده از علم مکانيک و قوانين رياضي آنها را به خوبي بشناسد. در جهانبيني گاليله ـ نيوتني خداوند انکار نشد؛ بلکه وجود او براي نگهداري و صيانت از نظم حاکم بر کيهان، الزامي و ضروري بود. به تعبير برت، بعد از آمدن نيوتن خداوند «سرمهندس» عالم شد. در دوران جديد، انسان با روشهاي علمي از پلکان معرفت و خداشناسي بالا نميرود و بر معرفت خود نميافزايد تا خداوند را بهتر عبادت نمايد. در دوران مدرن، هدف علم، کشف نظم حاکم بر طبيعت است.
کانت در تأسيس فلسفهاش، به اين معنا توجه داشت، که عقل را نه تنها در شناخت امور قدسي، صائب و داراي صلاحيت بداند؛ بلکه عقل اين صلاحيت را کسب کرد که تفسير از امر قدسي را نيز ممکن بداند.در فلسفه نقادي کانت، ايمان مسيحي به تبعيت عقل درآمد و انسان به جاي خداوند نشست. خداوند به اندازه يک انگاره کم اهميت، پايين آمد و ذهن ارزش متعالي پيدا نمود. معنويت ما، فوق ذهن و غير قابل تصور گرديد و نهايتاً خودآگاهي، به جاي خداآگاهي نشست. نتيجه اين بينش که ممدّ و مؤيد تفکر محاسبهگرانه دکارت بود، قطع ارتباط ديرين و فطري انسان با مبدأ کائنات بود.
نيچه که از مرگ خدا خبر ميدهد، اين معاني را احساس کرده است، که دين و تفکر، صرفاً حرف شده است و فلسفهبافي همه جا را فرا گرفته است. قبل از او نيز کييرکگارد و داستايوسکي احساس کرده بودند که مسيح، زنداني ارباب کليسا شده است و نيچه روي اين مطلب اصرار داشت كه خدا را در کليسا کشتهاند.در اين بين، داروين کتابش درباره اصل انسان را منتشر کرد و اسم آن را «تبار انسان» گذاشت. او در اين کتاب، تکامل انسان را از موجودات پست به عالي، ترسيم ميکند.
داروين درباره اصل انسان ميگويد: بين انسان و جانورانِ ديگر به لحاظ ساختمان جسمي تفاوتي نيست؛ چرا که عنصري در انسان سراغ نداريم که مانند آن در مهره داران ديگر وجود نداشته باشد، پس انسان در طول مهره داران و از راستاي پستانداران است و البته از نوع والاي آن يعني نخستينیان به حساب ميآيد.
جانورشناسان، ميمونها را از پست به والا، به اين ترتيب طبقه بندي کردهاند: (گیبون، اورانگوتان، شمپانزه و گوريل)، که گوریلها نوع عالي ميمونها هستند، که از بالاي درخت پايين آمده و روي زمين با دو پا راه ميروند و از دستهايش به خوبي استفاده ميکند. «ارنست هگل» انسان را منسوب به اين ميمون دانسته و پروفسور «وولپيان» با مطالعه بر روي ساختمان مغز ميمونهاي طبقات بالاتر، شباهت مغز انسان و ميمون راتأييد کرد.
با جايگزيني جهانبيني نوين، به جاي جهانبيني دوران مياني، جهان از شعور(روان)، تهي شد و ابتدا و انتهاي زندگي انسان، در کره خاکي رقم خورد، از ماده به وجود آمده به خاک تبديل ميگردد، هر شيء را ميتوان در آزمايشگاه تجزيه کرد و قوانين آن را تفسير نمود. انسان هم حيواني است که سخن ميگويد، تفکر ميکند، احساس دارد و مانند ساير انواع، در قانون تنازع بقاء فعالانه شرکت ميكند تا تکامل يابد و از چرخه حيات حذف نشود.
در اين شرايط، انسان به مبدأ ما فوق علّت و معلول اتصال ندارد و آينده جز نابودي و تجزيه انتظار او را نميکشد، معنويت که با امور حسي سروکار دارد عملاً بياستفاده، در گوشهاي از فضاي نامتناهي دوران جديد به فراموشي سپرده شده است.
فرهنگ ايثار و شهادت
درست در همين دنياي ساختۀ معماران تمدن غرب، همين دنيايي که استيس آن را مبتلا به بحران معنا مي دانست، واقعهاي شگفت روي داد و غرب را از خواب غفلتي که به آن گرفتار آمده بود، خارج کرد. در گوشهاي از اين دهکدة جهاني، ناگهان ميليونها نفر، از خانهها بيرون ريختند و فارغ از ملاحظات و معادلات غريزي مربوط به حفظ حيات، سينه در برابر گلوله ها سپر كردند و ارتشي كه ده ها ميليارد دلار خرج آن شده بود، تا مگر بتواند بار ديگر فرهنگ بيپايه و سست خود را بر ملتي بيدار تحميل کند، به انفعالي گرفتار آمد كه كارد در برابر دستۀ خويش دارد.
اين همان دهکده جهاني است که به تعبير شهيد سيد مرتضي آويني: در تلويزيونهايش دختران شش ساله را آموزش جنسي ميدهند. همان دهكدهاي كه در آن گوسفندهايي با سر انسان و انسانهايي با سر خوك به دنيا ميآيند و عجيب اينجاست كه باز هم اين همان دهكدهايست كه زير آسمانش بسيجيان رملهاي فكه زيستهاند، همان دهكدۀ جهاني كه در نيمه شبهايش، ماه هم بركازينو هاي لاسوگاس تابيده است و هم بر حسينيۀ دو كوهه و گورهايي كه بسيجيان در آن از خوف خدا و عشق به او مي گريستند.
آنجا هنگامهاي به پا بود كه تاريخ فقط يك بار آن را ديده است؛ سرزمين شور و شعور، سرزمين نياز و نماز؛ اشك هزار هزار شمع، بالهاي سوخته هزار هزار پروانه عاشق و يك آسمان لاله ي پرپر. آنجا زمين بوي بهشت ميداد. آنجا خدا بود و كوچه هاي اخلاص. سال ها بود كه نامهرباني رخت بسته و دل ها مهربان مهربان بود. هر روزش عيد بود در آنجا هرگز معصيت نشد؛ منيّتها لجن مال شده بود، شهوت، از بيرونقي دق كرده بود و عصيان، اسير سرپنجه هاي «تسبيح» گشته بود. آنجا همه اهل دعا بودند، همه اهل تكبير و همه اهل مسجد. آنجا هيچ ستارهاي غروب نكرد و هميشه خورشيدها بر نيزهها و زير تانكها قرآن ميخواندند. آنجا قلب زندگي، در چاه هاي درد، مي تپيد و اشك تنها مرهم ديدگان بود.
آنجا هيچ فاصله اي نبود، همه يك رنگ، همه يك جامه، خاكي خاكي. در آنجا گناه، غريبهاي بود كه پايش به دروازه آن سامان نرسيده بود، گناه ديو سياه افسانههايشان بود. آنجا، جاي ماندن نبود، سنگرها همه موقتي بودند. مردان همه سرود رضا مي خواندند و هلهله تكبير سر ميدادند. آنجا سرزمين افسانه ها، اسطوره ها، سرزمين ايثار، سرزمين شاهدان شهيد و سرزمين خدا بود.
ابعاد فرهنگ
فرهنگ دو بعد دارد؛ بعد مادي و بعد معنوي.
- فرهنگ مادي
فرهنگ مادي مجموعه وسايل، ابزار، امكانات و تكنولوژيهاي رايج در جامعه است. اين بخش از فرهنگ عناصري را دربرميگيرد كه قابل لمس، ديدن و اندازهگيري و ارزيابي است. اشياي مادي، ابزار كار، وسايل صنعتي و كشاورزي، عكاسي، موسيقي و وسايل و لوازم خانه، لباس، اتومبيل، هواپيما، نوع مسكن و... همگي در زمره فرهنگ مادي محسوب ميشود. به طور كلي آن قسمت از فرهنگ كه جنبه كمّي دارد جزء فرهنگ مادي به شمار ميآيد.
- فرهنگ معنوي
فرهنگ معنوي يا غير مادي، جنبه كيفي فرهنگ را شامل ميشود. اين بخش از فرهنگ، قابل مقايسه و اندازهگيري نيست و معيار ثابتي براي اندازهگيري آن وجود ندارد. ميتوان گفت آنچه را كه مادي نيست، فرهنگ معنوي يا غيرمادي ميگويند. آثار ادبي، هنري، فكري، آداب و رسوم، سنتها، اخلاقيات، اعتقادات، باورها، آموزش و پرورش و در يك كلام «سرمايه معنوي» يك جامعه جزء فرهنگ معنوي به شمار ميرود.
جنبههاي مادي و معنوي فرهنگ، كنش متقابل دارند. تغيير و دگرگوني يكي، موجب تغيير ديگري خواهد شد. بعضي از جامعهشناسان عقيده دارند كه اين دگرگوني، در اشياي مادي و ابزار آغاز ميشود و سپس تأثير آن گسترش مييابد و جنبه ي معنوي فرهنگ را دربرميگيرد. اما ترديدي نيست، تغييراتي كه در تكنيك و ابزار پديد ميآيد، محصول تفكر انسان است.
تعريف نهايي فرهنگ شهادت، عبارت است از تمامي آثار باقيمانده از شهيد، اعم از غير مادي (معنوي)، مثل باورها، اعتقادات، رفتارها و اهداف و ديگر وجوه معنوي و الهي شهيد كه الهام گرفته از قرآن و آموزههاي معصومين(علیه السلام) ميباشد. آثار مادي آن عبارتند از تربت پاك شهيد، وسايل شخصي، اسامي خيابانها، مراسم مربوط به شهيد، آثار مكتوب و هر آن چه كه قابل مشاهده و لمس بوده و يادآور شهيد باشد.
ابعاد مختلف فرهنگ شهادت
اگر شهادت را در زمره فرهنگ دانسته و به كارگيري اصطلاح «فرهنگ شهادت» را درست بدانيم، بايد ابعاد مختلف فرهنگ نيز در آن جاري باشد. همانطور كه گفته شد، فرهنگ مادي فرهنگي است كه قابل ديدن و لمس كردن باشد و بتوان آن را اندازهگيري كرد. مزار مطهرشهداء، لباس، پلاك، پيشانيبند، وصيتنامههاي مكتوب، اسامي خيابانها، اماكن و... در زمره بخش مادي فرهنگ شهادت هستند. در حقيقت براي نسلهاي آينده، وجود نمادها و بخش مادي فرهنگ در نگاه نخست به عنوان يك پديده فرهنگي است كه آيندگان را به كنجكاوي و تفكر وا ميدارد. درجهان موزههاي جنگ از اين ويژگي برخوردارند. در كشور ما نيز موزه شهدا در تهران و برخي شهرهاي مختلف ايجاد شده است و بخشي از عناصر مادي فرهنگ شهادت است و بازديد از اين موزهها ياد جانبازيها و رشادتهاي رزمندگان در دوران جنگ و مبارزه تاريخ ملت ايران را در اذهان زنده ميكند.
در بعد معنوي، فرهنگ شهادت در شعائر اسلامي از جايگاه ويژهاي برخوردار است، زيرا در زمان امامان شيعه به دليل حاكميت حكام جور و ظلم و مظلوميت شيعه در تاريخ، پيروان اين آيين سعي كرده كه با نوحه سرايي، شعائر مذهبي، سنت و راه امامان شهيد و شهداي پيرو ايشان را زنده نگه دارند. به اين ترتيب بخش معنوي فرهنگ شهادت شامل انگيزه و اهداف شهداء، زمزمههاي عرفاني، نماز شبها و شب زندهداريها، گريه و راز و نيازها، آمال و آرزوها، خوابهاي صادقانه، رؤياها، مراثي و كليه شعاير كه در جهت زنده نگه داشتن ياد و نام ايشان مؤثر است، ميشود.شمولي كه در معناي واژه فرهنگ نهفته است، باعث حالت استيلا، فراگيري و نهادينه شدن اين اشتياق به شهادت در راه خدا، در جامعه اسلامي است؛ چنانچه فرهنگ نماز تا حدودي چنين شمولي دارد .
فرهنگ انتظار
انتظار، پيوند برجستهاي با «حرکت» دارد. حرکت، از برآيندهاي انتظار و انتظار از جهت دهندههاي حرکت است.
انتظار، مفهومي اسلامي، ارزشي و فرهنگي است که از آن، رفتار فرهنگي معيني سرچشمه ميگيرد. گاه مردم از انتظار برداشتي منفي ميکنند که در اين صورت، انتظار به مفهومي براي تخدير و مانعي براي حرکت تبديل ميشود و گاه نيز از آن برداشتي مثبت دارند که در اين صورت عاملي از عوامل حرکت، قيام و انگيزش در زندگي مردم خواهد بود.
انتظار، يک فرهنگ و مفهومي فرهنگي است که در ساختار ذهني، اسلوب انديشه، شيوة زندگي و چگونگي نگرش ما به آينده، به شکل فعال و مؤثري دخالت داشته و در ترسيم خط سياسي که براي حال و آيندة خود رقم ميزنيم، تأثيرگذار است.
قريب به هزار و صد سال است که انتظار، ريشة فرهنگي خود را گسترده است. در طول اين مدت مسأله انتظار، به گونة مؤثري در ساختار انديشة سياسي و انقلابي ما دخالت داشته است. اگر بدون عامل انتظار به تاريخ سياسي و انقلابي خود بنگريم، اين تاريخ بلند، جايگاه ديگري خواهد داشت.
انتظاري که مد نظر ماست، انتظاري است که انسان ميتواند آن را نزديک گرداند و طلب کند؛ مانند بهبودي از بيماري، پيروزي بردشمن و... همة اينها ريشه در انتظار دارند و سرعت بخشيدن و تأخير انداختن آن در دست انسان است.
اين معنا از انتظار، علاوه بر «اميد» و «مقاومت»، به انسان «حرکت» نيز ميبخشد و حرکت، مخصوص انتظار است. بي گمان اگر انسان بداند که رهايياش به حرکت، عمل و تلاش وابسته است؛ چنان حرکت و تلاشي براي رهايي و نجات خويش به خرج مي-دهد که در گذشته توان انجام آن را نداشته است.
خطاست که از واژة انتظار به شكل منفي برداشت كنيم، بيآنکه خود نقش منفي يا مثبتي در اين حوادث داشته باشيم؛ چنان که مترصد خسوف ماه يا کسوف خورشيد ميمانيم؛ بنابراين، تفسير صحيح واژة انتظار، حرکت، کار، تلاش و عمل است.
غيبت، عامل يک تلاش ويژه در فهم دين است، نه اينکه حاصل اين تلاش ميتواند، جايگزين ظهور امام باشد. غيبت مي تواند باعث گردد که مردم، به طور جدي به دين بينديشند و براي دست يابي به آن تلاش کنند و با واقعيتها روبه رو شوند تا در نهايت، به نقطهاي نزديک شويم که عده اي، امام را درک کنند و بخواهند از او اطاعت کنند.
بنابراين، غيبت ميتواند احساس نيازي را در بشر زنده کند که اگر واقعي باشد، همان مفهوم انتظار است. انتظار، هيچ چيزي جز احساس عطش و حرکت براي رفع آن نيست. هر چقدر که جوامع بشري، پيچيده تر ميشوند، اين نياز و عطش، خود را بيشتر نشان ميدهد.
انتظار، مرحله اي از کمال بشر است که مقدمه اش، نياز و واقعيتش تلاش و حرکت براي دست يابي به راه هدايت و اطاعت آن است. به همين دليل است که انتظار را «أفضل العبادة» ناميدهاند.
انتظار، خود فرج و گشايش نيست، اما اگر حقيقي باشد، بخشي از فرج خواهد بود؛ چرا که معنايش اين است که کساني، در جهت فهم دين گام بردارند و به آن عمل کنند و جامعه را به آن سمت سوق دهند و در نهايت، به آن درجه اي برسند که بخواهند امام را اطاعت کنند، همان که در زمان ظهور ائمه، بسيار کم بود.
پيوند فرهنگ ايثار و انتظار
انتظار پديده اي است كه رابطه تنگاتنگ، با ارزشهاي شيعيان و به خصوص مسأله شهادت دارد. خلفاي اموي و عباسي، حقوق ائمه(علیه السلام) را غصب كردند و تمامي جنبش ها و قيامهاي شيعيان را در راه گرفتن حق و اقامه عدالت، باخشونت تمام سركوب كردند؛ بنابراين شيعيان همواره در انتظار بودهاند. پيامبر( صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیه السلام) فرموده اند تا فرصتي براي اقامه حق به دست آوريد، انتقام خون شهيدان خود را از ستمكاران بگيريد. در زيارت عاشورا هم انتظار و شهادت امام حسين( علیه السلام) رابطة تنگاتنگي با هم دارند.
در اين زيارت، انتظار به معناي انزوا و گوشه نشيني نيست. به معناي اين نيست كه ما همه ظلم و ستمها را تحمل كنيم، به اين اميد كه كسي بيايد و ما را نجات دهد؛ بلكه انتظار در فرهنگ شيعه كه در زيارت عاشورا به خوبي تجلي يافته است، انتظاري سرخ به معني آمادگي براي ايثار و فداكاري است. در اين انتظار، مؤمنان و آزادگان آمادهاند تا با تمام قوا در مقابل دشمنان دين خدا بايستند و انتقام تمامي ظلم و ستمهايي كه در طول تاريخ بر همه انبياء و اولياء و انسانهاي بيگناه رفته است، بستانند.تجلي بارز اين انتقام و خونخواهي، در زيارت عاشورا متجلي ميشود؛ چون زيارت عاشورا زيارت انتظار و انتقام است. در اين زيارت ضمن بررسي وقايع و فجايعي كه نسبت به خاندان پيامبر( صلی الله علیه و آله) و شخص امام حسين( علیه السلام) و ياران ايشان رفته است، لعن و نفرين خود را در حق قاتلان و ظالمان ابراز ميداريم و از خداوند مي خواهيم تا ما را جزو كساني قرار دهد كه در صف ياران حضرت مهدي (علیه السلام)، انتقام خون امام حسين (علیه السلام) و همه پيامبران و اولياء(علیه السلام) را از دشمنان دين بگيريم. در اين زيارت مي خوانيم:
«خدايا مرا ازخونخواهان امام حسين(علیه السلام) قرار بده تا با امام مهدي (علیه السلام) به خونخواهي امام حسين (علیه السلام) قيام كنم».
بازتاب عملي زيارت عاشورا در رابطه با انتظار اين است كه انسانهاي مؤمن با به خاطر داشتن ظلم و ستم هايي كه بر اهل بيت(علیه السلام)رفته است، انحرافاتي را كه بعد از رحلت پيامبر اكرم( صلی الله علیه و آله) در مسير حكومت اسلامي به وجود آمده، از بين ببرند و آماده باشند تا در ركاب امام معصومي كه از نسل پيامبر اكرم( صلی الله علیه و آله)است به مبارزه و جهاد بپردازند و در اين راه به شهادت برسند. خواندن ادعيه و زيارتهايي چون دعاي ندبه و زيارت عاشورا، آمادگي براي چنين امري را همواره در انسان تقويت مي كند. در دعاي ندبه كه بهترين زبان حال انتظار ميباشد، به حالت شكوه از خدا مي پرسيم: «كجاست آنكه منتظر است تا كجيها را از دين بزدايد؟ كجاست آنكه بنيان شرك و نفاق را از بين خواهد برد؟ كجاست خونخواه پيامبران و فرزندان پيامبران؟»
در زيارت عاشورا، انتظار مايه حيات يك مؤمن و شيعه واقعي معرفي شده است، كه در پرتو آن حتي اگر انسانِ منتظر پيش از ظهور حضرت مهدي (علیه السلام) از دنيا برود، درعين حال كه داراي اجر و پاداش شهداء است، بعد از ظهور حضرت مهدي (علیه السلام) دوباره به دنيا باز خواهد گشت و انتظار خود را پايان خواهد داد و همراه با امام زمان (علیه السلام) انتقام دشمنان دين خدا را خواهد گرفت. انتقام در اين جا، نه به معنای يك فرآيند خشونت بار، بلكه تلاشي براي احيا و اقامه ارزشها و برقراري عدالت و امر به معروف و نهي از منكر است، كه امام حسين(علیه السلام) ، جان خود را در اين راه فدا كرد و همواره بايد از خدا خواست تا از منتظران واقعي و از ياران باوفاي حضرت مهدي (علیه السلام) باشيم. اين درخواست در همه زيارتهاي مربوط به امام حسين(علیه السلام)و حضرت مهدي (علیه السلام) مشهود است. در يکي از زيارتهاي امام حسين (علیه السلام)آمده است: «خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست... و مرا و پدرانم را و فرزندانم را از كساني قرار ده كه حضرت مهدي (علیه السلام) راياري ميدهند»
آرزوي شهادت در ركاب حضرت مهدي (علیه السلام)، يكي ديگر از مضاميني است، كه در زيارتها به چشم ميخورد. دعاهايي كه در اين رابطه وجود دارد، به صورت يک سلسله مطالب پيوسته است، كه ابتدا مقدمات بحث را ذكر میکند و سپس قيام حضرت مهدي (علیه السلام) و طلب ياري براي ايشان در جنگ با كافران و در نهايت، توفيق شهادت در ركاب وي را از خداوند درخواست مي كند.
در دعاهاي معروفي كه در زمان غيبت وارد شده است مي خوانيم: خدايا! ما مشتاق و اميدوار به دولت كريمهاي هستيم، كه به وسيله آن اسلام و مسلمانان را عزت عطا كني و منافقين را از بين ببري و در آن ما را از داعيان به سوي طاعت و از رهبران راه خود قرار دهی.
به اعتقاد ما، كسي كه در عهد خود با خدا در همه حال ثابت قدم باشد و علاوه بر توحيد و نبوت، به امامت و ولايت امامان معصوم(علیه السلام) -كه از اركان دين است- ايمان داشته باشد، شهيد است و اجر شهيدان را دارد.امام سجاد (علیه السلام)ميفرمايد: هر كه در زمان غيبت، بر ولايت و امامت ما اهل بيت(علیه السلام) استوار و ثابت قدم بماند، خداوند اجر و پاداش هزار شهيد را به او عطا مي كند.
همچنين امام صادق (علیه السلام)ميفرمايد: هر كه بر امر ولايت و امامت ما اهل بيت(علیه السلام) بميرد، شهيد محسوب ميشود، هر چند كه مرگ وي در بستر باشد؛ چرا كه چنين فردي همانند شهدا زنده است و نزد خدا داراي رزق و روزي است.از امام حسين(علیه السلام) نيز روايت است كه فرمود: هركه در زمان غيبت و در انتظار حضرت مهدي (علیه السلام)، بر سختيها و آزار و اذيتها صبور و پايدار و شكيبا باشد، به منزله مجاهدي است كه با شمشير خود در ركاب پيامبر شمشير زده باشد.
نسبت فرهنگ غرب با فرهنگ انتظار و شهادت
تا به حال اندیشیده ایم که بين فرهنگي که در غرب به وجود آمد و فرهنگي که ملتي بيدار در سايه تعليمات اسلام ناب محمدي و جانفشاني بسيجيان خمينيکبير به ارث گذاشتند چه مناسبتي است؟ آيا آن فرهنگ را ياراي مقابله با فرهنگي که با خون آبياري شده است میباشد؟ چه ميشود اگر فرهنگ خود را از دست بدهيم؟
در شرايطي که ايران، از لحاظ فرهنگي کاملاً در گردونه فرهنگ مادي غرب قرار گرفته بود، انقلابي با ماهيت کاملاً ديني و الهي، با تکيه بر فرهنگ خودي، با شعار بازگشت به خويشتن به رهبري بزرگ مرد جهان اسلام، حضرت امام خميني و با پيروي مردم مسلمان و بيدار ايران اسلامي در منطقهاي حساس و ژئواستراتژيک و در جمع مجموعهاي از ملل اسلامي و با ماهيتی فرهنگي ديني، به وقوع پیوست، که اولين تهديد جدي در قرن بيستم عليه حاکميت تمام عيار فرهنگ مادي غرب بود. لذا آمريکا و نظام سلطه که خود را پرچمدار تمدن و فرهنگ غرب ميدانند، بعد از آزمودن همه ترفندهاي براندازي، از جمله اقدامات نظامي، سياسي و اقتصادي، در نهايت چاره را در تغيير ماهيت فرهنگي نظام مولد انقلاب اسلامي ديدند.
«نيل پستمن» ميگويد: به هيچ وجه اغراق آميز نيست، اگر ادعا شود که از زمان رخت بربستن قداستها و ارزشها از بطن و متن جامعه، جهان همچنان در تکاپوي دستيابي به چشمههاي ديگري از مرجعيت و آمريت اخلاق به سر ميبرد. خواهيم ديد که نياز امروز بشريت، از دستيابي و روي آوري به مسيحيت و يهوديت حاصل نميگردد. به اين ترتيب اين نيازها بايد به طور متعادل، هم در برگيرنده جهات مادي و هم جهات معنوي زندگي و سعادت دنيوي و هم کمال و سعادت حيات بعد از مرگ باشد. از طرف ديگر اين نداي اسلام است که امروزه بلند شده و مدعي پاسخگويي و ارضاي اين نيازها است؛ اينجاست که غرب مبارزه خود را عليه اسلام و مسلمين آغاز ميکند.
در مطلب فوق چند نکته اساسي قابل توجه است:
اولاً: دنيا بعد از سپري کردن چند قرن از حاکميت فرهنگ مادي و الحادي، امروز تشنه اخلاق و معنويت است.
ثانياً: مسيحيت و يهوديت قادر به پاسخ به نياز بشر که مهمترين آن نياز معنوي است، نميباشد.
ثالثاً: امروز اين نداي اسلام است، که مدعي پاسخگویي و ارضاي اين نيازهاست.
رابعاً: نظام سلطه که بقايحيات خود را در استمرار حاکميت فرهنگ مادي و الحادي غرب مي بيند، قادر به تحمل و سيادت فرهنگ اسلامي نيست، لذا مبارزه و هجوم فرهنگي عليه اسلام و مسلمانان از اولويتهاي سياست جهاني است.
نظريه پردازان مسائل استراتژيک و جنگ رواني غرب از جمله ساموئل هانتينگتون به خوبي دريافته اند که جريانهاي درون ديني، از سازههايي تشكيل شدهاند، که پايايي و پويايي ارزشهاي ديني را در يک حرکت با هم رقم ميزنند و در يک خط به طور موازي درحال ايجاد موج جديدي هستند، که تهاجمي با قدرت را در مقابل تهاجم فرهنگي غرب ميآفريند.
به دليل ارتباط مؤثر و ريشهاي اين دو جريان با ارزشها و آرمانهاي بشر، موج ديگري را بر روي موج سوم غربي که الوين تافلر آن را تحت عنوان «موج آخر» بيان ميکند، ايجاد نمايد که در نهايت و بلنداي مد و بدون جزر و عقب نشيني است. اين موج سطح تمام حبابهاي خيالي و کفهاي زائدي که از امواج غربي به وجود آمده است را ميپوشاند، و اين موج، موج آخر است. جريانهاي حرکت ساز و به وجود آورنده اين موج عظيم به اعتراف هانتينگتون، يکي جريان «انديشه سرخ حسيني» و ديگري جريان «انديشه سبز مهدوي» است، که چالش هاي بزرگي را فرا روي فرهنگ تهاجم مدرن بوجود آورده، تا حدي که در بعضي فرآيندها و واکنشها، آن را به زانو درآورده است.
عده اي از کارشناسان، فرهنگ هر جامعه را ثقل معنوي آن اجتماع در مجموعه هستي تعريف کرده اند. در اين ديدگاه، «فرهنگ» در پنهانترين لايههاي وجود معماگونه بشر نفوذ ميکند و ادراکات او را نسبت به بودن و چگونه زيستن سمت و سو مي بخشد. فرهنگ، گذشتة فرد و جامعه را تبيين مي کند، حال جاري او را جهت ميدهد و تصوير آيندهاش را در پرتو ارزشها و معيارها ترسيم ميکند. فرهنگ دژ حيات يک ملت است و بر فراز قله هستي يک ملت بنا مي شود و اگر دروازههاي اين دژ بر روي بيگانگان باز شود، به طوري که بر فراز اين قلعه پرچمي به جز رنگ ارزشها، خالي برافراشته شود، بيشک آن ملت خودآگاه يا ناخودآگاه، پاسدارِ جاودانِ منافعِ مهاجمانِ پنهانِ فرهنگي ميشود و حيات او همانگونه که صاحبان معيارهاي بيگانه اراده کنند، رقم خواهد خورد.
نظريه پردازان سلطه، اکنون در گذر از روش غير قابل اتکاي گذشته، به اين نتيجه اطمينانبخش رسيدهاند، که اگر موفق به نفوذ فرهنگي در يک کشور شوند و اگر بتوانند فرهنگ يک ملت را از درون استحاله کنند و آنچه را خود ميپسندند، به عنوان ارزشهاي عالي و مترقي بشري جايگزين معيارهاي بومي و فطري ملتها سازند، ميتوانند بدون هيچ دغدغه ای، به آينده استراتژيک منافع خود اميدوار و مطمئن باشند.
پيچيدهترين و مهمترين مؤلفه امنيت ملي در هر کشوری، امنيت فرهنگي است. براي يک کشور که هويت فرهنگي آن مؤلفه اصلي تلقي ميشود، اين امر اهميت بيشتري خواهد داشت. هرچه اين حکومت، مباني فکري و اعتقادي و الگوهاي رفتاري ديگران را به چالش بيشتري کشانده باشد، تهديدات بيشتري در انتظار اوست؛ بنابراين تهديدات فرهنگي که از آن به تهاجم فرهنگي و يا تهديد نرم ياد ميشود، به دنبال ايجاد انواع بحرانهاي فرهنگي و سياسي در جامعه، براي دستيابي به اهداف و اغراض سياسي است. هدف اصلي از اين نوع تهديد، حذف باورمندي جامعه و سلب اراده و روحيه مقاومت و در مجموع استحاله فرهنگي و سياسي است. در اين نوع تهديد تلاش ميشود، ملت داراي آرمان، به ملتی بيآرمان تبديل شود، آن هم به دست خود، الگوهاي رفتارياش را در حوزههاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي به چالش اندازد.
امروزه تهديد نرم موثرترين، کارآمدترين و کم هزينهترين و درعين حال خطرناکترين و پيچيدهترين نوع تهديد عليه امنيت ملي يک کشور است؛ زيرا ميتوان با کمترين هزينه با حذف لشکرکشي و ازبين بردن مقاومتهاي فيزيکي به هدف مورد نظر دست يافت؛ چرا كه، با عواطف، احساسات، فکر و انديشه و باور و ارزشها و آرمانهاي يک ملت و نظام سياسي ارتباط دارد.
ابعاد اين جنگ و تهديد، گستردهتر و مخربتر است؛ زيرا دين، فکر و آرمان ملتها را آماج تهاجم خود قرار ميدهد. تهديد نرم به دنبال خدشه وارد کردن به «روحيه» به عنوان يکي از عوامل قدرت ملي میباشد. با این کار، عزم و اراده ملت را از بين ميبرد و مقاومت و دفاع از آرمانها و سياستهاي نظام را تضعيف ميکند. فروپاشي رواني يک ملت ميتواند، مقدمهاي براي فروپاشي سياسي، امنيتي و ساختارهاي آن باشد.
تهديدات نرم، پيچيده و محصول پردازش ذهني نخبگان ميباشد و اندازه گيري آن مشکل است؛ در حالي که تهديدات سخت، عيني، واقعي و محسوس است و ميتوان آن را با ارائه برخي از معيارها، اندازه گيري کرد. روش اعمال تهديدات سخت استفاده از زور و اجبار است؛ در حالي که در تهديد نرم، از روش القا و اقناع سازي بهره گيري ميشود. هدف در تهديدات سخت، تخريب و حذف فيزيکي حريف، تصرف و اشغال سرزمين اوست؛ در حالي که در تهديد نرم، هدف تاثيرگذاري بر انتخابها، فرآيند تصميم گيري و الگوهاي رفتاري حريف و در نهايت سلب هويتهاي فرهنگي است.
موانع گسترش فرهنگ ايثار و شهادت
از موانع مهم گسترش فرهنگ ايثار وشهادت، به وجود آمدن زمينه پذيرش و رسوخ فرهنگ بيگانه است كه اهم آن عبارتند از:
- با تهاجم فرهنگي جايگزيني فرهنگها شروع ميشود: وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا؛
دراين آيه شريفه خبر از تهاجم فرهنگي داده شده است و به نظر مي رسد قديميترين نمونه تهاجم فرهنگي، داستان هابيل و قابيل است. وقتي قابيل نتوانست، فكر و فرهنگ خود را برهابيل تحميل كند، به تهاجم فيزيكي دست يازيد و برادر خود را به قتل رساند. اين تقابل فرهنگها در طول تاريخ ادامه داشته و دارد. هميشه اهل باطل، در مقابل حاميان فرهنگ اصيل، انساني و الهي و مصلحان و انبياء جبهه گرفته و به فكر و فرهنگ ايشان هجوم آورده اند.
- جايگزيني فرهنگ ابتذال به جاي فرهنگ ايثار و شهادت در فرهنگ فضيلت: يُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ اَنْ تَميلُوا مَيْلاً عَظيماً؛
عدول از ارزشها و ايجاد موانع در راه پاكي و سلامت جامعه اسلامي، از ديگر شگردهاي استعمارگران، كفار و مشرکين است.
- تلاش در مقابل انتشار فرهنگ فضيلتها (فرهنگ ايثار وشهادت): يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛
- تهاجم برنامه ريزي شده و دراز مدت: وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا؛
- ايجاد جاذبههاي مادي، اقتصادي و جنسي؛
در تاريخ 1400ساله اسلام، كفار همواره درصدد از بين بردن سيادت مسلمانان بودهاند و با برنامه ريزي دقيق عمل كرده و به نتيجه دلخواه نيز رسيده اند. از نمونه هاي آن ميتوان به شكست مسلمانان در اندلس (اسپانياي فعلي)، در سدههاي نخستين ظهور اسلام اشاره نمود. كفار از طريق اغواي جوانان و مردم مسلمان و از راه لهو و لعب، شراب و جاذبههاي جنسي، حكومت اسلامي آن سامان را شكست دادند:
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ... وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.
دراين آيه شريفه، قرآن انذار مي دهد كه خواسته ها، برخاسته از هواي نفس، دوستي و محبت به دنيا است.
مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُبین.
راه کارها
الف) دروني كردن ارزشهاي فرهنگ ايثارگري و شهادت
ارزشها و آرمانهاي حاكم بر جامعه، بايد توسط نهادهاي اجتماعي آن جامعه نهادينه و دروني شود. آموزش و پرورش و نهاد خانواده از مهم ترين نهادهاي اجتماعي هستند و مستقيماً به اجتماعي كردن و تعيين نقش مناسب براي نسل جديد مي پردازند. در بحث نهادينه كردن ارزشها بايد به اين نكته توجه كنيم؛ چنانچه خانه و مدرسه اهداف، آرمانها وعملكردهاي يكديگر را تأييد نكنند، نسل جوان دچار تعارض و تضاد شده و از همنوايي و تعامل با آن پرهيز خواهد كرد. در اينجا دروني كردن ارزشها و آرمان ها، دچار اشكال شده و بقا و دوام جامعه آرمان گرا نيز تضمين نخواهد شد. نهادينه كردن مطلوب ارزشهاي فرهنگ ايثارگري وشهادت حاكم بر جامعه، نيازمند بررسي خصوصيات آرمانها و ارزشهاست. نظام اجتماعي وارزش ها، زماني خواهد توانست در وجود همه افراد جامعه نفوذ و رخنه نمايد، كه از آرمان هايي برخوردار باشد كه بتواند پاسخگوي همه نيازها و مطالبات مشروع افراد جامعه باشد.
مطلوبترين شيوه در القاي اهداف و آرمانها، شيوه اي است كه از هرگونه اجبار، اكراه، خشم، خشونت و انسداد راه عقل و منطق، تهي باشد. استفاده از عنصر عقل و منطق، باور قلبي و شهود، ارضا و اقناع توأم با اخلاق و حفظ كرامت نوجوان و جوان، مهمترين نقش در پياده كردن اين روش است. به همراه موارد فوق بايد بسترهايي را نيز فراهم كرد، كه مهمترين اين بسترها، آزادي تفكر و انديشه، تكريم شخصيت، ترويج اخلاق مشاركت جويانه در امور جامعه، ارتباط دو سويه و منطقي بين جوانان و مسئولين و ارائه چهره اي ملايم و زيبا از دين است. براي انتقال آرمانها و دروني كردن آن در نسل جديد، به برنامه درازمدت نياز داريم.
بدين منظور براي انجام اين مهم شرايط زير ضروري است و عدم وجود اين شرايط، به منزله عدم تحقق دروني شدن ارزشها و آرمانهاي جامعه خواهد بود:
- مسئولين جامعه ميبايست، آرمان گرا و معتقد به آرمانهاي جامعه بوده، پيگير آن باشند و صادقانه مشكلات جامعه را با مردم در ميان نهاده و از هرگونه پنهان كاري پرهيز كنند.
- جلوگيري از تنزل ارزشهاي دفاع مقدس از سطح ملي و مردمي به سطح ارزشهاي گروهي (گروه رزمندگان)، ازطريق شكستن حصر ارزشها و منحصر ندانستن آنها به گروهي خاص و زمينه سازي براي اهميت يافتن اين ارزشها از طريق تبيين عقلاني آنها.
- باورپذير كردن ارزشهاي دفاع مقدس، از طريق اجتناب از تبليغاتي كردن و در نظر گرفتن مخاطبان اين ارزشها.
- استفاده از نمادهاي بديل، به منظور بازآفريني فرهنگي ارزشهاي دفاع مقدس در عين حفظ روح حاكم بر آن ها.
- هماهنگي بخش فرهنگ با ساير بخشهاي جامعه.
- اطلاع رساني درست از مسايل جامعه.
- از بين بردن تعارض بين صاحب نظران در تعريف ارزشها و مسائل مختلف فرهنگي و اجتماعي.
- از بين بردن جاهطلبي و سابقه الگوهاي ديني و فكري جامعه براي رسيدن به قدرت.
- از بين بردن مظاهر ضد ارزشي در سطوح مختلف جامعه.
- تعليم و تربيت غيرمستقيم و جذاب مطالب و مباحث عيني و عملي فرهنگ ايثار و شهادت از جمله: برشمردن برجستگيهاي مرگ شهادتطلبانه و تفاوت آن با مرگ طبيعي؛ تبيين اصل دفاع مشروع كه اصلي عام، عقلايي و انساني است؛ تبيين اين مدعا كه آدميان در كنار حق، نسبت به ديگران نيز مكلف هستند و تقدير و استدلال عقلي و نقلي بر اين مدعا، كه انسانها در مقابل يكديگر وظيفه دارند؛ تبيين اصل و ضرورت وجود امنيت و پيوند اين اصل با فرهنگ ايثار و شهادت؛ استفاده از ادبيات داستاني، فيلمهاي جذاب، اردوها و بازديد از مناطق جنگي به منظور تقويت روحيه تعادل، تعامل و تفاهم جوانان و نوجوانان در زندگي اجتماعي و.... همه این موارد، راهكارهايي را سامان ميدهد كه موشكافي، تبيين و يافتن ابعاد كاربردي آنها، بر عهده پژوهشگران فرهنگي كشور است.
ب) الگوها
يكي از مسائل مهم دورة جواني و نوجواني كسب هويت است؛ هويت شغلي، فردي، اجتماعي و سياسي و....
نوجوان يا جوان به دنبال هويتي است، تا بتواند به خود يا ديگران بگويد، كه هست و چه مي خواهد؟ مرتبه او در اين دنيا كجاست؟ اگر در اين دوران حساس عمر، نوجوان نتواند هويت مشخص و ثابتي براي خود بيابد، دچار بحران خواهد شد و احساس سردرگمي، بي خودي و پوچي گريبان گيرش ميگردد. يكي از عواملي كه مي تواند، به كسب هويت مناسب نوجوان كمك كند، توجه به الگوهاي شخصيتي و الگو برداري از آنهاست.
بي شك آدمي، با ميل اجتماعي كه در نهاد دارد، از همان لحظات آغازين كه گروههاي كوچك شكل هاي قويتر و بزرگتري به خود ميگيرند و در جمع زيستن و بودن را تجربه كرد، اين امر سبب شد كه حماسه ها، جانفشانيها، ايثارگريهاي شكيل و چالاكي و جسارت و جرأت هاي زيبايي افراد برتر آن قبيله و اجتماع براي همه ستودني، شنيدني وغرورآفرين شود.
چرا كه آن مردان جسور و بيباك با آفرينش و خلق صحنههاي زيبا و بديع انسان دوستانه، تحسين و تعجب همه را بر مي انگيختند و اين چنين مي شد كه به خاطر محبوبيت و جايگاه والا و بزرگشان هر كسي آرزوي چون آنان بودن را در ذهن ميپرورانيد. بر اثر همين حماسه ها، از خود گذشتگي ها و به خاطر آرامش و نجات ديگران و مقاومت در برابر متجاوزان، كتاب پربرگ قهرمانان حماسه ساز تاريخ ملت ها شكل گرفت و اين گونه آن قهرمانان راستين، سرمشق و الگويي براي جوانان و ديگران شدند و در قبيله ها و طايفه هاي گوناگون به طور متناوب ظهور يافتند.
آدلو، روانشناس تربيتي بيان مي كند:از بزرگترين مايه هاي تربيتي روح بشر، كه انسان ها را از مرحله پست به مراحل متعالي در راه فضايل بزرگ انساني كشانده، اعتقاد به انسانهاي برجسته (ابرمردها) است.
در بسياري از كشورهاي پيشرفته دنيا براي حفظ روحيه حماسي و تحرك جامعه به سمت و سوي اهداف دليران و رزمنده هايي كه در جبهه هاي نبرد جانشان را به خاطر ميهن از دست داده اند، سعي شده است تا با ساختن مجسمه هاي يادبود، برپا نمودن يادواره هاي متعدد و ايجاد و گسترش موزه هاي جنگي، آن اهداف و دستاوردها را به نسلهاي بعدي خويش انتقال دهند؛ چرا كه آنان به خوبي دريافتهاند، اگر چنين نكنند، پس از اندك زماني دستاوردهايي كه برايش خون دادهاند، دستخوش فراموشي خواهد شد.
وقتي كه حماسه قهرماني و جانبازي وايثار در فرهنگ ناب اسلامي مطرح ميشود، رنگ و بوي متفاوت و متغاير با ديگر انديشهها و نگرشها پيدا مي كند. در اين فرهنگ، هدف، مقصود و انگيزه رزمنده در قالبي الهي ريخته مي شود، تا ارزشمندي حماسه و ايثار مشروط به، قیام براي خدا و خدايي شدن صورت پذيرد. اينجا است كه همه حركتها در راستاي قرب الهي مقدس و قابل تكريم است. در فرهنگ اسلامي و شيعي كه مختص بحث ماست، الگوسازي و الگوپذيري تنها در مكتب اهل بيت عصمت و طهارت(علیه السلام) معني مييابد؛ چراكه پيامبر و عترتش به عنوان اسوههاي حسنه متصل به فيوضات الهي، سببي براي ارزشي شدن جوامع و حركت كردن آنان به طريق الي الله معرفي ميگردند.
حضرت علي(علیه السلام) در زمينه الگوپذيري خود از پيامبر چنين ميفرمايند:وه! چه بزرگ است منتّي كه خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده و چنين نعمت بزرگي به ما عطا فرموده است، رهبر پيشتازي كه بايد او را پيروي كنيم و پيشوايي كه بايد راه او را تداوم بخشيم... پيامبر گرسنه از دنيا رفت، كاخهاي مجلل نساخت (سنگي بر روي سنگي بنا ننهاد).
اينجاست كه امام علي (علیه السلام) چنان با تعاليم و ويژگيهاي شخصيتي آن حضرت پیوند میخورد، كه وصي، برادر و جانشين بر حق و شايسته پيامبر قرار ميگيرد.
مولای متقیان در جایی فرمود: «به خدا سوگند! آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه زننده آن شرمسارم». در اين مكتب امام، پيشوا و الگو بودنِ اين خاندان، مفهومي هدفدار و ارزشي پيدا ميكند و هر كس غير از ايشان را پيشواي خود قرار دهد، در بيابان گمراهي، سرگردان ميشود. اين انسان، اگرچه خداپرست باشد و يا اگر موحد و مسلمان باشد و حتي به دقت همه اصول اسلامي را بشناسد، باور داشته باشد و به همه احكام هم عمل كند، اما در زندگي امامش را نشناسد، مانند گوسفندي است كه شبان خود را گم كرده باشد. اين گوسفند آواره است، مدتها در دشت ها و مزرعه هاي بيگانه سرگردان و آواره ميگردد و آنگاه گرفتار گرگهاي فرصتطلب ميگردد: «در گله بيگانه اي ناآشنا قرار مي گيرد». اينجاست كه حضرت امام حسين(علیه السلام) به تبع وتبعيت از راه و سيره بر حق پدر، سيدالشهداء(علیه السلام) ميشود و كتاب شهادت و ايثار را تا سرحدّ تجلي و عزت، زرين و افتخارآميز مينمايد و با حماسه سازي در كربلا براي رهروانش هر روز را عاشورا و هر زميني را كربلا معرفي مي كند و براي اين خاندان چه شورانگيز و شگفت انگيز است، كه همه شهيدند:
آن باده انگوري مر امت عيسي را
و اين باده منصوري مر امت ياسين را
در اسلام شيعي، سالك و الگوپذيرنده، چنان در مسير معرفت الله سير ميكند كه در بوستان عشاق الهي صورت سرخ خونين كفنان خداوندي را به تماشا خواهد نشست:
گفت حافظ من و تو محرم اين راز نه ايم از ميلعل حكايت كن و شيرين دهان
ج) تقويت روحية صبر و استقامت
تلاش براي تقويت روحيه صبر و استقامت در مؤمنان، عامل دیگری است، كه ميتواند در تقويت و گسترش فرهنگ شهادت تأثير داشته باشد. چرا كه مجاهدت و شهادت در راه خدا، مستلزم تحمل مشقات و مصائب فراوان است. قرآن كريم، در مورد تأثير اين عامل بر روحيه و فرهنگ شهادت طلبي در مؤمنين، يكي از ويژگيهاي مردان الهي را كه همراه پيامبران در جنگها شركت ميكردند، ويژگي صبر دانسته و ميفرمايد: آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها ميرسيد، سست و ناتوان نشدند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد.
بنابراين با تقويت روحيه محبت و عشق ورزي به خداوند و اولياء او، كه نتيجه توليد و افزايش معرفت نسبت به آنها، در جامعه است، به تدريج دلبستگيهاي دنيايي كم رنگ و دل بستگيهاي الهي پررنگ ميشود و كمكم همه فعاليتها، براي خوشنودي خالق و اولياء او صورت گرفته و مشقتها و سختيهاي ناشي از اجراي فرامينش، به راحتي تحمل ميشود. در قرآن كريم، آياتي وجود دارد كه حاكي از دوستي و محبت عميق مؤمنان نسبت به خداوند، يا نسبت به مؤمنان ديگر است:وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ؛ آنان كه ايمان آوردهاند در دوستي خدا سختترند والَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِيصُدُورِهِمْ حاجَة مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة.
ايجاد فضايي آكنده از محبت و عشقورزي به امام زمان (علیه السلام) در زمان كنوني در سايه آن تلاش براي جلب رضايت و خشنودي آن حضرت در فعاليتها و در نهايت آمادگي جانبازي در راه حضرت راهكاري مناسب و بسيار پرجاذبه است. تمام كساني كه به نحوي به بشريت خدمت كردهاند، از راه علم، فلسفه، صنعت، اكتشافات و اختراعات، حقي بر بشريت دارند، ولي هيچ كس به اندازه شهداء بر بشريت حق ندارد، به همين جهت عكس العمل احساس آميز انسانها و ابراز عواطف خالصانه آنها درباره شهداء، بيش از ساير گروه است؛ چرا كه همه گروههاي ديگر مديون شهدا هستند، ولي شهدا مديون آنها نيستند يا كمتر مديون هستند، هر خدمتگذاري براي ارائه خدمت خود، نيازمند محيطي مساعد و آزاد است، تا خدمت خود را انجام دهد، ولي شهيد آن كسي است، كه با فداكاري خود و با سوختن و خاكستر شدن خود محيط را براي ديگران مساعد ميكند. شهيد، مثل شمع است، كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فاني شدن و پرتو افكندن است، تا ديگران در اين پرتو كه به بهاي نيستي او تمام شده بنشينند و آسايش بيابند و كار خويش را انجام دهند. آري!«شهدا، شمع محفل بشريتند».
از آنجا كه آدمي فطرتاً طالب كمال است و اگر در مسيري قدم مي نهد كمال حقيقي را طي طريق در آن مسير ميداند؛ اگر كمال حقيقي، توسط آگاهترين افراد معلوم شود؛ قاعدتاً آدمي آن مسير را انتخاب مي-كند. در كلمات خداوند و معصومين(علیه السلام) راه كمال به دفعات، بيان شده است، اما به دليل عدم تبليغِ صحيح، اين راه به روشني براي افراد مشخص نمي شود و دشمن با روشي بسيار دقيق و حساب شده با برخوردي موذيانه و رياكارانه، افراد را مجذوب برنامه هاي خود مينمايد و فرد را از فرهنگ حقيقي خود جدا مي كند.
در كشور ما اگر آموزة «مهدويت» به درستي تبيين شود و نخبگان بتوانند، با يافتن طرق صحيح آشنايي جوانان با اين فرهنگ اين فرهنگ اصيل را اشاعه دهند، فرهنگ بيگانه نخواهد توانست، اثري بر فرهنگ اصيل شيعي گذارد؛ چرا كه هر انسان منصفي با نگاه به فرهنگي كه اينگونه با خون نگاه داشته شده است، خواهد يافت كه به چه زيبايي، كمال و سعادت حقيقي او را تضمين نموده است.
بنابراین «غيبت»، خود عاملی برای فهم دين مي گردد و «انتظار»، اگر حقيقي باشد، بخشي از فرج خواهد بود؛ چرا که معنايش اين است که افراد، در جهت فهم دين گام بردارند و به آن عمل کنند و جامعه را به آن سمت سوق دهند، و در نهايت، به درجه اطاعت امام برسند. اينان براي نيل به آن هدف والاي خود، از بذل جان نيز واهمه اي ندارند، وقتي افرادي اينگونه در جامعه حضور داشته باشند که درخت اميد به دستيابي ظهور دولت کريمه، ميوه هايي چون عشق به شهادت را در درون آنها بارور نماید، در جهت ساختن جامعه و آمادهسازي آن براي درک ظهور از هيچ کوششي دريغ نخواهند کرد.
اينان با شناخت کامل فرهنگ سبز مهدوي، حرکت خود را آغاز نموده و با ابزار فرهنگي که از فرهنگ ايثار و شهادت آموخته اند، اجازه نخواهند داد که فرهنگ ضد دين، تهاجم خود را عليه فرهنگ اسلام ناب محمدي به سرمنزل برساند. فرهنگ مهدوي، چنان شور و حرکتي در فرد ايجاد مي کند، که تا آن را عملي نسازد از پاي نخواهد نشست. البته در اين راه پر خطر، داشتن برنامه و رهبري آگاه امري اجتناب ناپذير خواهد بود.
منابع:
[1]. ابن قولویه قمی، جعفربن محمد، کاملالزیارات، تهران، پیام حق، 1377 ش.
[2]. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، 1381ش.
[3]. بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران، کیهان، بیتا.
[4]. پاول، مارک هنری، فقر پیشرفت و توسعه، ترجمه مسعود محمدی، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1374 شمسی.
[5]. پستمن، نیل، تکنولوپولی، ترجمه صادق طباطبایی، تهران، سروش، 1372شمسی.
[6]. ذبیح، علیرضا، تأثیر وجود فرهنگ شهادت طلبی در حفظ دین و ارزشهای دینی (پایاننامه دفاع شده در سال 1380ش)، محل نگهداری: تحقیق و پژوهش بنیاد شهید انقلاب اسلامی.
[7]. زمانی، شهریار، ماجرای معنویت در دنیای جدید، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381ش.
[8]. صافی، لطفالله، منتخبالاثر، قم، حضرت معصومه(س)، 1380ش.
[9]. گیدنز، آنتونی، مبانی جامعه شناختی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشرنی، بیتا.
[10]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، بیتا.
[11]. مصباح یزدی، محمدتقی، تهاجم فرهنگی، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1381ش.
[12]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1368ش.
[13]. معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، 1371ش.
کاظم سليماني