با مراجعه به قرآن و روايات، روشن میگردد که در جريان تاريخ بشري، همواره دو خط مخالف، وجود داشته است؛ چنانچه خداوند در اينباره ميفرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا...»؛ «و اينگونه براى هر پيامبرى دشمنى قرار داديم».
بنابراين، همواره گروهی، مخالف حیات دين و به عبارت دیگر، دينستيز بودهاند. قرآن از اين خط و جريان فكري به صورت يك اراده، ياد ميكند و ميفرمايد: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ...»1 ؛ «ميخواهند نور خدا را خاموش كنند». استعمال فعل مضارع، در زبان عربی، مفید استمرار است؛ فلذا در این آیة شریفه، استفاده از فعل مضارع، به اين معناست كه اين اراده، هنوز وجود دارد و کسانی هستند که ميخواهند دین خدا را از بین ببرند. اين اراده، به طور طبيعي، ارادهاي است كه ميكوشد ظلم، ستم، جهل و آلودگي بر جهان، حاكم باشد.
از نظر تاريخي نيز اين مسأله، قابل اثبات است. به عنوان نمونه، زماني كه پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم)، اراده فرمود كه دين اسلام را در جامعه، حاكم كند، جريان مخالفي بود که نمیخواست اين امر، تحقق يابد و در این راه، از هیچ فعالیتی فروگزار نکرد. گرچه تمام توطئههای ایشان، با شکست مواجه شد؛ اما باز هم ناامید نشدند و به انتظار رحلت پیامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) نشستند و تصور کردند که با رحلت ایشان، مسأله تمام ميشود؛ اما پس از رحلت نیز، ديدند كه چنين اتفاقي نيفتاد.
زماني، این عده تلاش كردند نام و ياد پيامبر را حذف كنند؛ امروز هم عدهای دیگر، چنین خیالی دارند. اين اراده، همچنان بوده و هست.
ارادة الهي بر حاكميت دين
در برابر اين اراده نيز، ارادة الهي قرار دارد که ميخواهد دين اسلام بر همة جهان، حاكميت يابد. خداي تعالي به اين مسأله وعده داده و بر اساس این اراده، دين اسلام ميبايست در همة پهنای جغرافيايي جهان، گسترده شود که البته اين گستردگی و چيرگي، به واسطة حقانيت و منطق قوي و عقلاني این دین است.
بنابراین، وعدة الهي، بر خلاف جريان پيشين، بر آن است تا عدالت و حق و علم را بر جهان، حاكم و منطق و تهذيب اخلاقي را بر جهالت و آلودگیها چيره گرداند.آيات بسياري بر اين مسأله دلالت ميكند كه مهمترين آنها، آیة استخلاف و وعدة خلافت و حاكميت صالحان بر زمين است.2
مجاری تحقق وعده
سؤالی که اینجا مطرح میشود آن است که آيا اين اتفاق، به صورت جبري محقق ميشود يا اينكه به صورت اختياري و در يك فرآيند خاص تحقق مییابد؛ به گونهاي كه مردمان، خود به اين سمت گرایش مییابند؛ جذب عدالت میشوند و میكوشند تا عدالت ديني اسلام را بر جهان حاكم كنند؟
بيگمان، تحقق وعدة الهي در حاكميت صالحان بر زمين، مقدماتي دارد و خداوند با طرح و برنامهاي، اين مسأله را محقق ميسازد.
از جمله مقدمات تحقق وعدة حاكمیت صالحان، بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) بود. آن حضرت در دوران بيست و سه سالة دعوت خويش، آزار و اذيتهاي بسياري ديد؛ اما همه را تحمل كرد تا زمينه برای حاكميت صالحان، فراهم آيد. ایشان، پس از عمری تلاش و کوشش در مسیر تحقق وعدة الهی، با نزدیک شدن زمان رحلت و با هدف تدوام یافتن این جریان، امیرالمؤمنین (عليهالسلام) را به عنوان وصی، معرفی و امور را به ایشان، تفویض فرمود؛ تا این جریان، از سوي صالحان و اولياي الهي، پيگيري شود.
متأسفانه، شرايطي که پس از پيامبر ((صلي الله عليه و آله وسلم))، پيش آمد، باعث شد كه امور از مجراي خود، بيرون رود و حتي عقب¬گرد و ارتجاعي به عصر جاهليت، صورت بگیرد؛ به گونهاي كه در روايات آمده است: «ارتد الناس». منظور از این ارتداد، نه ارتداد فقهي،كه به معناي ارتجاع و بازگشت به عقاید و مسائلی است كه پيش از بعثت رسول اکرم ((صلي الله عليه و آله وسلم)) مطرح بوده است. در این دوره بود که جبهة دين¬ستيز، دوباره ظاهر شد و كوشيد تا همة دين را از ميان بردارد.
قیام عاشورا، حركتي برای بازگرداندن دين به مسیر اصلي بود. امام حسین (عليهالسلام)، براي اصلاح امت جدش ((صلي الله عليه و آله وسلم)) قيام کرد و کوشید تا در برابر جریان دینستیز جامعه، روشنگري نمايد. پس از قيام عاشورا- اگر چه جریانهای مخالف، به ظاهر، مدتي حیات داشتند و حكومت كردند؛ اما- مسأله دگرگون شد و جدایی خطّ نفاق از خطّ اسلام، برای همگان آشکار گشت. آن زمان بود که جریان انحرافي رسوا شد و ديگر نتوانست خود را به عنوان اسلام ناب بر انديشهها تحميل كند.
بنابراين براي تحقق آن وعده ی الهي، تلاشهايی صورت گرفته و مقدماتي فراهم گشته است كه بعثت پيامبر ((صلي الله عليه و آله وسلم))، مسالة غدير و قیام عاشورا، روشنترین نمونههای آن هستند. به همین جهت است که بر زنده نگهداشتن یاد و خاطره ی قیام امام حسین (عليهالسلام)، تأکید میشود؛ چرا که حادثه ی عاشورا توانست خط اصلي را از خط دروغين نفاق، بازشناساند. از این رو، زنده نگهداشتن خاطره ی عاشورا، به معنا و مفهوم پاسداشت خطّ روشنی است كه از زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) و با هدف سلطة کامل دین اسلام بر جهان، آغاز شده است.
بررسی گونههای برخورد با نهضت عاشورا و انتظار
اکنون، دو گونه ميتوان با مسألة پاسداشت عاشورا، رو به رو شد. نخست، آن كه عزاداري كرد؛ گريه و زاري نمود؛ بر ظالمان و يزيديان، نفرين و لعن كرد و از آنان بيزاري جست.
اين روش، اگر چه خوب و ارزشمند است، ولي روش کامل و درستي براي زندهنگه¬داشتن قیام عاشورا به شمار نميآيد؛ چرا که اگر لعن يزيد و معاويه، سفارش شده است، به اين معنا نيست كه اين دو نفر را به عنوان يك شخصيت صرف، لعن كنيم؛ بلكه بايد از آن دو، به عنوان نماد و نشانه¬ی يك جريان فكري دين ستيز و ظلم پرور، برائت بجوئیم. در این صورت، لعن و نفرین شخصیت نمادین آنان، باعث تذکر این نکته خواهد بود كه جريان خاصي وجود دارد که ملعون است و باید از آن بيزاري جست و از این حیث، تفاوتي ميان شخصيت يزيد با يزيديان تمام اعصار، نخواهد بود.
قرآن از این جریان فکری ملعون، با عنوان «شجره¬ی خبیثه» یاد کرده است3. شجره ی خبیثه، در واقع، خطّ فكري شخصيتهايي است كه در طول تاريخ، در برابر شجرة طيبه و در مخالفت با حيات طيب بوده و هستند.
نقل میکنند که یکی از مروانیان بر امام باقر (عليهالسلام) وارد شد؛ در حالی که ایشان گریه میکردند. هنگامی که آن شخص، علت را جویا شد، آن حضرت (عليهالسلام) در جواب، فرمود: «چرا گريه نكنم؛ در حاليكه شجره ی معلونهاي كه قرآن از آن ياد ميكند، در مسند حكومت است». آن شخص پرسید: «آیا من هم از شجرة ملعونه هستم؟» و امام پاسخ داد: «نه! تو از اهل بيت و شجرة طبيه هستي؛ نه از شجرة معلونه».
از اين روايت به خوبي مشخص میشود كه مراد از شجرة خبیثه، یک شخص یا نسل خاص نیست؛ چه، اگر این بود، آن شخص نیز -که جزو خاندان بنیامیه محسوب میشد - میبایست در دایرة شمول آن قرار بگیرد. بلکه منظور، یک خط فكري خاص است که دين ستيز و ضد عدالت میباشد؛ و این خطّ فکری در دوران ما نيز وجود دارد. اینجاست که برائت، معنا میشود. در مقابل، تولا، باید نسبت به خط فكري عدالتمحور و زمینهساز حاكميت دين باشد.
عزاداري امام حسین (عليهالسلام) به معناي آن است كه ما از اين خط، دفاع ميكنيم و از خط مخالفش، بيزاري ميجوييم.عزاداريِ صرف و بيتوجه به اين جريانها، عزاداري ناقصي است كه نميتواند تأثيرگذار و جريان ساز باشد و مقدمات ظهور را فراهم كند. تنها، زماني اين عزداراي و زنده داشت خاطره ی كربلا و قیام عاشورا ميتواند تأثيرگذار باشد كه بتواند خط فكري صحیح را زنده نگهدارد و بستري را براي تحقق وعدة الهي، فراهم آورد.
با دقت در ادعيه و زیارات نیز، میتوان توجه به این جریان را مشاهده کرد؛ چرا که آنها معمولاً با سلام و درود بر پيامبران شروع ميشوند و در ادامه به جریان عاشورا ميرسند و آن گاه، این جریان را با وعده ی تحقق حاكميت دين، پيوند میدهند. اين، همان خط فكري است كه ميبايست زنده نگه داشت. اينگونه است كه ميان نهضت عاشورا و نهضت انتظار، پيوند درستي برقرار ميشود. اين پيوند، پیوندی حقيقي است؛ چرا که به طور طبیعی انتظار می رود خطي كه در كربلا، روشن، و از خط انحراف و نفاق، بازشناخته شد، روزی پيروز گردد.
نهضت حسینی، مقدماتی چون مسأله ی ولایت و جریان غدیر را پشت سر گذارده بود و خود به حلقة دیگری برای اجرای وعده ی حق، به سامان رساندن زمین و تحقق حکومت جهانیِ عدالت محور مهدوی، تبدیل شد. تذکر خاطره ی قیام عاشورا، به معنای تذکر اهداف و زنده نگهداشتن آن است تا مردم برای حکومت جهانی مهدوی آماده شوند.
عزاداری به معنای تذکر این مطلب است که همواره دو خط مخالف، در طول تاریخ بوده است؛ خطی که پیامبران و اولیا و اوصیا در آن قرار داشته و دارند و خطی که فرعون و یزید و امثالهم، در آن بوده و هستند؛ اينان کسانی هستند که میخواهند نورِ حق و حق طلبی و عدالت خواهی از میان برود و حکومت صالحان بر روی زمین، محقق نگردد. در مقابل، نهضت انتظار نیز به معنای اعتقاد به پیروزی نهایی صالحان است که نمونة روشن آن، امام حسین (عليهالسلام) و نهضت وی میباشد.
بر این اساس، منتظران حکومت مهدوی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: گروه اول، مردمی هستند که خود، اهل فسق و فجور و آلوده به گناه میباشند؛ ولی به علت آنکه به دنبال فطرت خود و آرامش حقیقی هستند، انتظار دولت مهدوی را میکشند. این دسته، اگر چه اهلیت ندارند، اما به هر حال، منتظر هستند. این انتظار، از مقدمات تحوّل جامعه ی بشری برای تحقق وعده ی الهی محسوب میشود.
گروه دوم، کسانی اند که اهل فسوق و عصیان نیستند؛ اما به انتظار فرج، نگاه حدّاقلی دارند. اینان در غم فراق، گریه، و برای ظهور، دعا میکنند و به دنبال اموری هستند که به واسطة آن، رضای امام زمان (عجلاللهتعالي فرجهالشريف) را جلب کنند. این عده، عموم شیعیان و محبین حضرتش را تشکیل میدهند.
و بالاخره، دستة سوم، کسانی هستند که همانند عاشوراییان، علاوه بر خودسازی، برای مهذب نمودن جامعه نیز تلاش میکنند که سیصد و سیزده نفر از ایشان، یاران خاص حضرت هستند.
این سه گروه را در میان عزاداران حسینی (عليهالسلام) نیز میتوان یافت. عدهای، اگرچه عزاداری و بزرگداشت قیام عاشورا را ترک نمیکنند، اما در عین حال، اهل معصیت نیز هستند. درک این دسته از جریان قیام امام حسین (عليهالسلام)، ناقص است؛ چرا که نمیتوان هم اهل فسق و فجور بود و هم از یزید و یزیدیان برائت جست.
گروه دوم کسانی اند که دل پاکی دارند و برای امام حسین (عليهالسلام) نیز خالصانه عزاداری میکنند؛ اما اهداف ایشان را به خوبی نشناختهاند.
و گروه سوم، کسانیاند که به خوبی با جریان عاشورا، پیوند خوردهاند. این عده، جریان فکری دینستیز را شناختهاند و خود را به جریان فکری حقطلب نزدیک کردهاند. طبیعتاً عزاداری این دسته، صحیح و اصولی خواهد بود.
از آنچه گذشت، مشخص گردید که نهضت عاشورا و نهضت مهدوی، از جهات متعدد، به هم پیوند خوردهاند که بازخوانی این پیوندها، میتواند ما را در شناخت هر چه بهتر تکالیف و وظایفمان کمک کند.
آیت الله رضا استادی
پي نوشت:
1. سورة انعام؛ آیة 112.
2. سورة نور؛ آیة 55.
3. «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»؛ «و مَثَل سخن (و اعتقاد) پليد، همچون درختى پليد (و بىريشه) است كه از روى زمين برآمده و هيچ ثباتى ندارد». سورة ابراهیم، آیة 26.