مقدمه
از مباحث بسيار گسترده و وسيع كه درباره حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطرح ميشود، موضوع نشانه هايي است كه گفته ميشود پيش از ظهور آن حضرت پديده خواهد آمد. اهميت اين بحث به اندازهاي است كه غالباً در مباحث انتظار بدان پرداخته ميشود، و به ندرت كتابي را ميتوان پيدا كرد كه به مهدويت پرداخته باشد ولي بخشي از موضوعات كتاب را اجمالاً يا تفضيلاً به نشانههاي ظهور اختصاص نداده باشد. كتابهاي مستقلي نوشته شده كه هدف آنها تقريباً جمع آوري نشانههاي ظهور بوده و مولفان آنها در صدد بيان و توضيح و توجيه روايات مربوط به نشانهها بودهاند. اما فقط تعداد كمي از نويسندگان به تحليل و بررسي روايات پرداختهاند و با ديده نقد به آنها نگريستهاند. البته آنها نيز نتوانستهاند اين بحث را كاملاً تكميل نمايند، لذا اين موضوع همچنان نياز به بررسي و تحليل عميق دارد تا بيشتر روشن گردد. ضرورت بحث از اين موضوع آنجا مشخص ميشود كه وقتي مراجعه به كتبي ميكنيم كه در آنها از نشانههاي ظهور سخن به ميان آمده، ميبينيم كه بيشتر نويسندگان متأخر و معاصر، روايات منابع گذشته را فقط ذكر كرده ولي تحليل و نقد عميق نكردهاند. هر كس به توان خود، چند روايت را ذكر كرده و نمونه ميآورد، اما به اين مبحث كه مقصود و منظور امام(علیه السلام) از بيان اين سخن چيست؟ و در چه شرايطي اين سخن را بر زبان جاري كرده؟ رواي حديث چه شخصي است؟ و اينكه آيا روايت در منابع معتبر نقل شده يا نه؟ توجه و دقت کافی نشده. به همين خاطر ضروري است كه اين موضوع به طور همه جانبه مورد بررسي و سنجش واقع شده و مورد دقت نظر قرار گيرد.
خليل بن احمد در كتاب العين ج 4 ص 37 ميگويد: «الظهور: بدوالشئ الخفي» ظهور يعني آشكار شدن چيز پنهان. در اصطلاح مهدويت، مقصود از ظهور، ظاهر شدن حضرت مهدي(علیه السلام)، پس از پنهان زيستن به مدت طولاني به امر پروردگار و به جهت بر پايي حكومت عدل جهاني می باشد.
منابع و روايان علائم و نشانههاي ظهور
بيشتر روايات نشانههاي ظهور در منابع گسترده شيعه و سني پراكندهاند ولي سه كتاب غيبت يعني غيبت نعماني، كمال الدين صدوق و غيبت طوسي از همه مهمتر ميباشند. مرحوم كليني هم در روضه كافي مقداري از آنها را ذكر مينمايد و مرحوم شيخ مفيد نيز برخي از همان روايات را در زندگي امام دوازدهم در ارشاد آورده است. البته به نظر محققان، پيش از اين دوره كتابهاي فراواني در موضوع غيبت و ملاحم (فتن) نوشته شده كه بدست ما نرسيده است. مرحوم نجاشي و شيخ طوسي در فهرستهاي خود در ذيل نام تعدادي از اصحاب ائمه به نام كتابهاي آنان در باره اين دو موضوع (غيبت و ملاحم) اشاره ميكنند، كه نام برخي از واقفه و غاليان و اصحاب ديگرفرق شيعه در ميان ايشان به چشم ميخورد.
در اهل سنت، روايات مربوط به نشانههاي ظهور، در بابهاي ملاحم و فتن در كتابهايي با همين عنوان آمده، در مسند احمد و صحاح ششگانه در ذيل اين باب به بعضي نشانهها اشاره شده كه البته اين روايات چندان مرتبط با آنچه شيعه ميگويد نيستند. ولي كتاب «الفتن» نعيم بن حماد كه به ملاحم و فتن اختصاص دارد و امروز در دسترس است، روايات آن با روايات شيعه شباهت زيادي دارند. كتاب «الملاحم ابن المنادي» هم همين گونه است، البته رواياتي دارد كه در ديگر منابع موجود نيست. كتاب «التشريف بالمنن» يا «ملاحم» سيد بن طاووس هم از اهل سنت گرفته شده و چهار بخش دارد كه سه بخش آن از كتب ابن حماد وسلیلی و ابو يحيي ذكر يا گرفته و بخش ديگر را از منابع قديمي شيعه اخذ نموده است. البته اهميت كتاب به بخشهاي 2 و 3 ميباشد كه امروز در دسترس نيست. كتابهاي عقد الدر شافعي (کنجي) و البرهان متقي هندي هم از الفتن ابن حماد گرفته شدهاند.
روايان حديث بسيار گوناگونند و تلاش براي انتساب دستهاي از روايات به راوي واحد يا ديدگاه خاص بي نتيجه است. از نظر اتصال به معصوم هم، نكته جالب و قابل بررسي اين است كه اكثر قريب به اتفاق اين روايات به امام باقر و امام صادق (علیه السلام) منسوب است، و بيشتر به پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علي(علیه السلام) نسبت داده ميشود. نكته مهمتر آنكه بسياري از روايات نشانههاي ظهور، از معصوم صادر نشده كه در منابع اهل سنت فراوان و در غيبت شيخ طوسي به تكرار پيدا ميشود. مثلاً روايات شماره 435، 444، 451، 455، 472، 479 قابل مشاهده است.
نشانههاي قيامت يا نشانههاي ظهور؟
در بيشتر منابع اهل سنت و بعضي منابع حديثي شيعه، نشانههاي ظهور حضرت با نشانههاي نزديك شدن قيامت و برپايي قيامت (اشراط الساعة) آميخته شده و برخي هم كه به عنوان نشانههاي ظهور شهرت دارند نشانه قيامت دانسته شدهاند و گاهي از اصل ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان نشانه قيامت ياد ميشود، و به طور كلي در جوامع روائي اهل سنت بابي تحت عنوان «اشراط الساعة» موجود است.
در دوره اخير كتابهاي مستقلي با عنوان اشراط الساعة چاپ شده است كه روايات مربوط به علائم و نشانههاي قيامت را ذكر نمودهاند. يكي از روايات مربوط به اشراط الساعة كه در صحيح مسلم آمده چنين است: عن خديفة بن اسيد الغفاري: قال: «طلع النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) علينا و نحن نتذاكر، فقال ما تذاكرون قالوا نذكر الساعة قال: انها لن تقوم حتي ترون قبلها عشر آيات فذكر الدخان و الدجال و الدابة و طلوع الشمس من مغربها و نزول عيسي بن مريم و يا جوج و ما جوج و ثلاثه خسوف، خسف بالمشرق و بالمغرب و خسف بالجزيرة العرب و آخر ذلك نار تخرج من الیمن تطرد الناس الي محشرهم.» اين روايت با فرض صحت كه علائم قيامت و ظهور را با هم آميخته به اين معناست كه پيش از قيامت اين حوادث رخ خواهد داد ولي لزوماً به اين معنا نيست كه بلافاصله پس از آنها قيامت روي خواهد داد. روايات ديگري در كتابهاي اشراط الساعة آمده است كه ارتباطي با علائم ظهور ندارد، مثلاً از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده كه قيامت بر پا نخواهد شد تا اينكه مردي از اهل بيت من ظهور كند. منظور پيامبر اين است كه ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قبل از قيامت حتمي است، نه اينكه ظهور او نشانهاي براي رسيدن قيامت باشد لزوماُ. البته روايتي هم از علي(علیه السلام) از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)آمده كه فرمود: به ناچار ده چيز قبل از قيامت خواهد بود 1- سفياني، دجال دورو، خروج قائم، طلوع خورشيد از مغرب خود، نزول عيسي، فرورفتنی در مشرق و فرورفتني در جزيرة العرب و آتشي كه از قعر عدن بيرون خواهد آمد، تا مردم را به سوي محشر سوق دهد. همانطور كه گفته شد نشانههاي ظهور گوناگون است، بطوريكه بخشي از آنها به عنوان پيش گويي و بشارت ميباشند. اگر نگاهي به اخبار و علائم بياندازيم، مييابيم كه بسياري از آنها اصلاً ارتباطي با موضوع ظهور ندارند كه آنها به سه دسته تقسيم ميشوند: الف)بر فرض صحت پيش بيني حوادث آينده است كه البته در مواردي كلمه مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به آن افزودهاند. ب)تعبير به كار رفته در بخشي از روايات الزاماً به معني مهدي موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيست. ج)برخي از روايات كه در آنها سخن از فرج به ميان آمده كه آنهم الزاماً به معناي ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيست.
دسته اول: در منابع شيعه چندين روايت در اين مورد وجود دارد از جمله در غيبت نعماني حديث 51 باب 14 از معروف بن خربوز نقل ميكند كه « هرگاه بر امام باقر(علیه السلام) وارد ميشديم، ميفرمود: خراسان خراسان، سيستان سيستان، گويا به آن بشارت ميداد.»
با توجه به اينكه حركت بني العباس براي سقوط بني اميه از خراسان قديم آغاز شده كه شامل سيستان نيز ميشده بخوبي روشن ميشود، اين به معناي پيش گويي از يك حركت سياسي و نظامي است و نميتواند نشانه ظهور مهدي موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد.
شيخ طوسي از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روايت ميكند: «در قزوين مردي هم نام يكي از پيامبران قيام ميكند و مومن و كافر به او ميگروند، او منطقه جبال را از ترس پر ميكند.» چنانكه پيداست در اين روايت هيچ تصريح يا اشارهاي به موضوع ظهور يا آخر الزمان نشده است. در منابع اهل سنت، و گاه در كتب حديثي شيعه، احاديث فراواني در باره پرچمهاي سياه وجود دارد در مواردي به ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مرتبط ميشوند و در كتابهاي متأخر به عنوان يكي از نشانههاي ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهرت يافته اند، البته منبع آنها اهل سنت بوده و بيشتر آنها ربطي به ظهور ندارند، مثلاً ابن حماد عن كعب قال لاتذهب الايام حتي يخرج لبني العباس رايات سود من قبل المشرق. همچنين در روايات ديگر به نقل از ابوهريره از بن طلحة قال: يدخلون دمشق برايات سود عظام فيقتلون فيها قتله عظيمة شعارهُم امِت امِت.
دسته دوم: در روايتهاي زيادي كلمه «قائم» استفاده شده كه در برخي مضاف اليه آن «آل محمد »(صلی الله علیه و آله و سلم) ذكر شده ولي در بيشتر آنها به طور مطلق به كار رفته است؛ «القائم». مثلاً كليني در كافي ج 1 ص 307 نقل ميكند كه از امام باقر(علیه السلام) در باره قائم سئوال شد، آن حضرت فرزندش امام صادق(علیه السلام) را نشان داد و فرمود: «به خدا قسم اين قائم ال محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است.» البته اهل سنت به ندرت در روايات خود از اين تعبير «قائم» استفاده كردهاند. اما راجع به رواياتي كه بطور مطلق لفظ «قائم» را ذكر كرده اند، نمونههاي زيادي وجود دارد از جمله: نعماني در باب 14 حديث 55 نقل ميكند «القائم بخراسان و قائم بجيلان». حتي لفظ القائم المهدي در باره سفاح خليفه عباسي مورد استفاده واقع شده است.
دسته سوم: در اين مورد نيز گروهي از روايات نقل شدهاند كه گرچه لفظ «فرج» در آن بكار رفته است و لكن الزاماً به معناي ظهور مهدي موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيست. مثلاً نعماني در باب علائم ج 66 باب 14 ص 228 از امام باقر(علیه السلام) نقل ميكند كه فرمود: «توقعوا الصوت بغتة من قبل دمشق فيه لكم فرج عظيم» همانطور كه مشاهده ميشود تصريح ميكند به سمت مشرق و اين صدا با نداي آسماني كه از علائم ظهور است هيچ ارتباطي ندارد فلذا نميتوان آنرا بعنوان نشانه ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانست. همچنين شيخ مفيد از امام هشتم(علیه السلام) نقل ميكند «ان من علامات الفرج حدثاً يكون بين المسجدين و يقتل فلان من ولد فلان خمس عشر كبشا من العرب». اين حديث نيز صراحت به ظهور ندارد، بلكه ميتواند دلالت بر حركت بني العباس داشته باشد. در منابع عامه نيز كنجي شافعي در عقد الدرر ص 104- از امير مومنان (علیه السلام)نقل ميكند «انتظروا الفرج من ثلاث، اختلاف اهل الشام بينهم و الرايات السود من خراسان و الفزعة في شهر رمضان.»
مروري اجمالي به احاديث نشانههاي ظهور مهدي موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بيانگر وجود اختلاف و آشفتگي در متون اين روايات است، چنانكه به نظر ميرسد قسمتي از يك خبر به طور قطع در گذشته اتفاق افتاده است و قسمت ديگر آن قابل ترديد جدي ميباشد، به عنوان نمونه حديث اول غيبت نعماني ص 255 باب علامات الظهور شاهدي بر مدعاي ماست: «بينما رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ذات يوم بالبقيع حتي اقبل علي(علیه السلام) ثم جاء جعفر ثم جاء العباس ... ثم التفت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) الي علي (علیه السلام)فقال الا ابشرك الا اخبرك يا علي... ان القائم الذي يخرج في آخر الزمان فیملا الارض عدلاً كما ملئت ظلما و جوراً من ذريتك من ولد الحسين... ثم التفت الي جعفر بن ابيطالب فقال يا جعفر الا ابشرك الا اخبرك قال بلي... قال ان الذي يدفعه الي القائم هو من ذريتك... ثم التفت الي العباس فقال يا عم النبي الا اخبرك بما اخبرني جبرئيل... ويل لذريتك من ولد العباس... .» با دقت در اين حديث در مييابيم كه با تاريخ ناسازگار است زيرا جعفر تا سال هفتم هجري در حبشه بود و پس از جنگ خيبر به مدينه برگشت و يك سال بعد در موته به شهادت رسيد، از سوي ديگر عباس تا فتح مكه در همان شهر بود، فقط مدت كوتاهي در جريان جنگ بدر بعنوان اسارت به مدينه آمده و مراجعت نمود، حال چگونه اين سه تن با پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در بقيع حضور پيدا ميكنند؟ فلذا آشفتگي در متن حديث بسيار واضح ميباشد.از اين قبيل اشكالات در بسياری از احاديث علائم مشهود است و شايد دليل روشن آن هم وجود زمينه مناسب براي جعل در روايات نشانهها باشند زيرا ظلم و ستم فراوان بني اميه و بني عباس باعث قيام افراد صالح يا ناصالح براي رفع ستم و مقابله با دستگاه حاكم شده و آنها تا پاي جان پيش رفتند، در اين ميان گاه خود آنها و گاهي نيز هوادارانشان، آنان را مهدي موعود و منجي بشريت تصور كرده و لقب مهدي را به ايشان دادهاند و براي اثبات مدعاي خود علايمي را ساخته و پرداخته و يا علائم حقيقي را تحريف كرده و بر خود تطبيق نمودند، چنانكه در فرقههاي كيسانيه، ناووسيه و واقفيه و مخصوصاً اسماعيليه چنين اقداماتي را به وضوح شاهديم.
مطالعه تاريخ اسلام و در كنار آن مروري بر روايات علائم ظهور به خوبي بيانگر آن است كه بسياري از آن چه به نام نشانههاي ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشهور شده، در طول تاريخ نيز مطابق يا مشابه آن رخ داده است. بررسي اين مطالب چهار احتمال را در برابر انسان قرار ميدهد: 1)اشتباه مورخان 2)ساختگي بودن روايات 3)تحريف نشانههاي واقعي مهدي حقيقي بر مدعيان دروغين 4)اين روايات پيش گويي قيام اين افراد دانسته شود و اين در صورتي قابل پذيرش است كه در آن خبرها سخن از مهدي و ظهور او به چشم نخورد، درحاليكه بسياري از احاديث مربوط به فتن و ملاحم چنين است.
با توجه به كثرت روايتهاي علائم به نظر ميرسد از زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، اجمالاً پيش گويي هايي درباره حوادث اينده و ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بيان شده است، ولي ابين خبرها در طول چند صد سال دچار تحريف شده و با انگيزههاي گوناگون مطالبي بر انها افزوده گرديده است، به گونهاي كه پيش گويي درباره ملاحم و فتن و نشانههاي ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نشانههاي برپايي قيامت خلط شده است. موضوعاتي مانند پرچمهاي سياه از خراسان، اختلاف بني اميه يا بني العباس و ظهور خراساني كه با آن همه شهرت تنها يك حديث ضعيف درباره آن وجود دارد، نمونه هايي ميباشند كه هيچ ارتباطي به ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ندارند. قابل ذكر است كه اين معنا درباره نشانههاي حتمي نيز صادق است، زيرا در مورد آنها هم نميتوان با اعتماد كامل به همه احاديث نگريست. بنابراين لازم است موضوع نشانههاي ظهور بجاي آنكه پيوسته به افراد و گروهها و حوادث مختلف تطبيق شود، مورد بررسي و نقد دقيق و منصفانه قرار گيرد و ضمن پذيرش اجمالي آن از رواج بي رويه نشانههاي ظهور، به ويژه آنچه در منابع اهل سنت مانند الفتن ابن حماد وجود دارد، پرهيز شود.
آيا نشانههاي ظهور مشمول بداء واقع ميشوند؟ بر اساس برخي روايات موضوع علائم ظهور نيز متعلق بدا ميشود. نعماني در روايتي از امام جواد(علیه السلام) نقل ميكند كه در نشانههاي حتمي نيز، وجود بداء احتمال داده ميشود. داود بن قاسم ميگويد: نزد امام جواد(علیه السلام) بوديم كه سخني از خروج سفياني به ميان آمد و اينكه در روايت نقل شده كه امر او حتمي است، به امام جواد (علیه السلام)گفتم، آيا بداء در امر حتمي خواهد شد؟ حضرت فرمود: آري. عرض كردم ما ميترسيم در امر قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم بدا حاصل شود، امام فرمود: امر قائم از اموري است كه وعده داده شده است (ميعاد) و خداوند در وعده خود (ميعاد) تخلفي نميكند.
فصل سوم: دسته بندي روايات علائم
گرچه بعضي روايات قائل به وجود نظم خاصي در احاديث مربوط به علائم ظهور ميباشد و لكن با دقت در آنها ميتوان اين روايات را به تقسيم زير دسته بندي نمود:
الف- تقسيم بر اساس زمان: در اين تقسيم علائم بر مبناي دوري يا نزديكي به زمان ظهور دسته بندي ميشوند، مانند از بين رفتن حكومت بني اميه و بني عباس كه بسيار دور از زمان ظهور ميباشند، وقتل نفس زكيه و يماني و سفياني كه بسيار نزديك و يا مقارن ظهور پديد ميآيند.
ب- تقسيم بر اساس محتوم بودن و غير حتمي بودن علائم: همچنانكه ظاهر است بعضي از روايات مربوط به نشانههاي ظهور با ادات تأكيد وارد شدهاند كه دلالت بر حتمي بودن آنها ميكند، مثلاً در بعضي از روايات تصريح به حتمي بودن آنها ميكند از جمله خروج سفياني محتوم است و در حديث به حتمي بودن آن تصريح شده است: «و الله انه لمن المحتوم الذي لابد منه.» بعضي ديگر از نشانههاي ظهور مقيد و مشروط به اموري است كه در صورت تحقق آنها به عنوان نشانه پديد ميآيند، به عبارت ديگر ممكن است واقع شوند و ممكن است به وقوع نپيوندند ولي امام(علیه السلام) ظهور ميكند. از جمله اين نشانهها، مرگ و ميرهاي زياد، زلزله ها، جنگهاي گوناگون و آشوبها، خسوف و كسوفهاي نابهنگام، بارش بارانهاي فراوان و ...می باشد.
ج- تقسيم بر اساس مشترك بودن بين فریقين و انفراد آنها: برخي از علائم بين شيعه و سني مشترك است مثل بعضي از علائم محتومه و برخي ديگر فقط در مصادر روايي شيعه ذكر شده و يا اينكه فقط در مصادر روايي اهل سنت مذكور است مثل كتب فتن و صحاح اهل سنت و كمال الدين و غيبت نعماني در شيعه.
د- تقسيم بر اساس ارتباط با سيستم خلقت و آفرينش: بسياري از علائم ظهور با نظام خلقت مرتبط ميباشند كه آنها نيز دو دسته اند: 1-آسماني مانند خسوف و كسوف و نداء وصيحه. 2-زميني مثل كثرت زلزال و سيلها و قحطي- طاعون و امراض ديگر
ه- تقسيم بر مبناي ارتباط مستقيم به انسان و تأثير گذاري او بر آنها و عدم ارتباط: بعضي از نشانههاي ظهور مورد اراده انسان نبوده و بشر در بوجود آمدن آنها دخلي ندارد مثل: كف في السماء-صیحة- خسوف و كسوف و ستاره دنباله دار. برخي ديگر تحت تأثير اعمال انسان و يا مستقيماً اعمال و افعال بشري ميباشند مانند سفياني، يماني،قتل نفس زكية، قحط و جنگها ... .
و- تقسيم بر اساس وضوح و ابهام: نشانههاي ظهور گاه بصورت مجمل ذكر شده فلذا داراي ابهام در مفهوم يا مصداق ميباشند مثل ياجوج و مأجوج، دجال و غيره، و برخي ديگر به صورت روشن و با مصداقي معين بيان گرديدهاند مثل: خسف بالبيداء.
شرط امر واقعي و علت حقيقي براي ظهور است ولي علامت، كشف و اعلام بر ظهور ميباشد. يعني شرط، عليت و سببيت لزوميه بر ظهور دارد به طوري كه بدون تحقق شرايط ظهور محقق نخواهد شد و هرگاه شرايط مجتمع شدند ظهور حاصل خواهد شد. براي تحقق ظهور اجمالاً سه شرط اساسي ذكر شده است كه عبارتند از: 1)وجود طرح و برنامه عادلانه و معرفت مردم بر اين طرح. 2)وجود رهبري معصوم و منصوب از جانب خالق هستي براي تحصيل اين برنامه. 3)وجود ياران فداكار به تعداد كافي.
گرچه به نظر ميرسد اين سه شرط، شرايط مطلق هر دعوت الهي باشد ولي براي دعوت نهايي منجي كه موعود همه پيامبران و اولياء بوده است به نحو اكمل بايد شرايط محقق گردد. با اين بيانات ميتوان نتيجه گرفت شرايط اساسي با علائم و نشانهها، تفاوت بسيار روشني دارد كه وجود آنها قبل از ظهور لازم ميباشد ولي وجود علائم براي ظهور بطور مطلق لازم نيست گرچه بعنوان اعلام ميتوانند محقق شوند. علاوه بر این، تحقق هم زمان همه نشانهها در يك زمان ضرورت ندارد و ميتوانند با فاصله زياد اتفاق بيافتند ولي شرايط چنين نيستند و بايد تمام آنها با هم محقق باشند تا ظهور پديد آيد. نيز نشانهها پيش از ظهور پديد ميآيند و از ميان ميروند ولي شرايط كمي پيش از ظهور رخ ميدهند و بعد از ظهور هم باقي هستند. همچنين انسان نسبت به شرايط ظهور مكلف است ولي در قبال علائم تكليفي ندارد.
با پي گيري و مطالعه احاديث مربوط به نشانههاي ظهور چند نكته استفاده ميشود: 1-علل غيبت، خوف و ترس از كشتن، تبعيد بوده است. 2-واقعيت غيبت اهل بيت(علیهم السلام)، صرف عدم حضور فيزيكي نيست بلكه ممكن است با حضور فيزيكي حضرات معصومين(علیهم السلام)بخاطر عدم معرفت مردم و روي گرداني از انان غيبت واقعي داشتهاند. 3-براي از بين رفتن غيبت و فراهم شدن ظهور بايد علل غيبت زدوده شوند.
ممكن است شرايط ظهور بدون بوجود آمدن علائم و نشانهها ايجاد شود ،لذا نباید بر روي آنها بيش از حد اصرار ورزيد و ظهور را مبتني بر آنان دانست. بنابراین بايد شرايط ظهور را فراهم نمود. زيرا نشانههاي ظهور بعنوان كاشف و اعلام ظهور ميباشند نه آنكه علت و سبب ظهور باشند، و اين شرايط ظهور ميباشد كه بعنوان علت ظهور ميباشد.از آنجا كه بعد از خلافت خلفاي ثلاثة،امت، راه صحيح را در برگشت به امير مومنان(علیه السلام) ديدند، براي فراهم آوردن زمينه ايجاد حكومت عدل جهاني برگشت به تعاليم اهل بيت ضروري است چنانكه در حديث هم تكليف روشن شده است كه «يمهدون للمهدي سلطانه» كه مهمترين اقدام در اين زمينه بسط و گسترش فرهنگ مهدويت و نابودي سازمانهاي دروغين بشري كه باعث گرفتاري بيش از حد انسانيت شده است. برگشت امت به فرهنگ مهدويت منشأ ايجاد تحول در فكر تمام انسانها و رجوع آنها به منجي واقعي كه مصداق اصلي آن حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ميباشد و اين مصداق بعد از ظهور و اقامه نماز عيسي پشت سر مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و استخراج توراة... بوجود ميآيد.
پی نوشت ها:
. غيبت نعماني ص 255 ج اول باب علامات الظهور
منبع: مجله مقالات مهدوی؛ http://mahdimag.ir/
نگارنده: سيدمحمود موسوي، محمود شيريان، احمد علي ياري