مقدمه:
از جمله تحولات مهمي كه در دوران حكومت جهاني مهدوي رخ ميدهد و سبب امتياز و تمايز آن دوران، با دوران قبل از ظهور ميگردد، تعالي و رشد عقول بشر است. چنانكه از امام صادق(علیه السلام) پيرامون دوران بعد از ظهور چنين نقل شده است:«اذا قام قائمنا (علیه السلام) وضع يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولُهم و كملت به احلامُهم.»[1]
هرگاه قائم(علیه السلام) ما اهلبيت قيام كند دست عنايتِ پروردگار به سر مردم قرار ميگيرد پس عقلهاي آنها زياد شده و خردهايشان كامل ميشود. بديهي است جهت ترسيم دوران بعد از ظهور و تشريح رشد عقول بشر در آن دوران نياز به بيان مطالبی به عنوان مقدمات است.
تعریف عقل
الف: عقل در لغت
عقل در لغت به معناي منع، نهي، امساك، حبس و جلوگيري است.[2] برخي از معاني ديگري كه براي آن ذكر شده با معناي لغوي تناسب دارد نظير «عِقال» كه وسيلهاي است كه با آن پاي شتر را ميبندند و از رفتن او جلوگيري ميكنند، به عقل انسان نيز عقل گفته مي شود، چون او را از جهل و كردار زشت باز ميدارد.[3]
ب: عقل در اصطلاح دین
سؤالي كه در مطلع اين بحث موردنظر است اين است كه آيا دين براي عقل معنايِ مستقل و متفاوت با اصطلاحات ديگر ارائه داده است يا همان معانی و اصطلاحات مطرح شده در علوم و فلسفه مدنظر است، قبل از پاسخ دادن به سؤالِ فوق به معناي عقل از منظر قرآن و روايات پرداخته ميشود. تا خودبهخود پاسخِ سؤال موردنظر داده شود.
عقل از منظر آيات
در قرآن كريم واژه عقل و مترادفات آن نظير «لُب»[4] و «نهُي»[5] در آيات بسياري استعمال شده است.
«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ.»[6] همانا در آفرينش آسمان و زمين و گردش شب و روز نشانههايي است براي خردمندان.
«كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.»[7] اينچنين خداوند آياتش را براي شما بيان ميكند باشد كه خرد ورزيد.
علامه طباطبائي در تفسيرالميزان در ذيل آيه فوق ميگويد: «عقل در اصل به معناي بستن و نگهداشتن است، اطلاق نام عقل بر آن نوع از ادراك انسان كه به آن اعتقاد ميبندد و بر آنچه كه ادراك ميكند و بر نيرويي كه گمان ميرود يكي از قواي متصرفه انسان است و به واسطة آن خوب و بد و حق و باطل را تشخيص ميدهد، به همين جهت و از همين معناست. در مقابل عقل تعبيراتي چون جنون ، سفاهت ، حماقت و جهل است كه به اعتبارات مختلف بكارميروند. واژه عقل، بر ادراكي اطلاق ميشود كه همراه با تصديق قلب است به آنچه خداوند سبحان انسان را بر آن سرشته و آفريده است، يعني ادراك حق و باطل در امور نظري و شناخت خوب و بد و سود و زيان در امور عملي.»[8]
«أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى»[9] آيا براي هدايت آنها كافي نيست، كه بسياري از پيشنيان را (كه طغيان و فساد كردند) هلاك كرديم و اينها در مساكن (ويران شده) آنان رفتوآمد دارند در اينها دلائل روشني است براي صاحبان عقل.
«كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى.»[10]هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد كه در اين نشانههاي روشني است براي صاحبان عقل.
ماده «نُهي» جمع «نهية» در اصل از ماده «نهي» (نقطه مقابل امر) گرفته شده و به معني عقل و انديشه است كه انسان را از زشتيها نهي ميكند.[11]
عقل از منظر روايات:
از نگاه روايات، واژه عقل همراه تعابير مختلفي نظيرِ فهم، قلب، حكمت، حجت، الباب، علم و... آمده است و هر كدام از آن تعابير ،بار معناي ويژهاي دارد كه در ذيل به برخي از آنها اشاره خواهد شد.
چنانكه از امام صادق در خطاب به هشام، منقول است: «ان الله تبارك و تعالي بَشَّرَ اهلَ العقل و الفهم[12] في كتابه فقال: فَبَشِّر عبادِ الذين يستمعون القول فَيَتَّبِعُون اَحْسَنَهُ اولئك الذين لَهداهُمُ اللهُ و اولئك هم اولوالباب»[13] خداي تبارك و تعالي صاحب عقل و فهم را در كتابش مژده داده و فرموده: آن بندگانم را كه هر سخني را ميشنوند و از نيكوترش پيروي ميكنند مژده بده، ايشانند كه خدا هدايتشان كرده و آنها صاحبان عقل هستند. و نيز حضرت در روايت ديگر به هشام ميفرمايد: «ان الله تعالي يقول في كتابه: ان في ذلك تذكري لِمَن كان له قلبٌ[14] يعني: عقلٌ و قال: و لقد آتينا لقمانَ الحكمة،[15] قال: الفهم و العقل.»[16]
خداي تبارك و تعالي در كتابش ميفرمايد: همانا در اين كتاب يادآوري است براي كسي كه دل دارد يعني عقل دارد، و فرموده: «همانا به لقمان حكمت داديم» فرمود مقصود از حكمت عقل و فهم است.
در رواياتِ فوق و امثال آنها كه بسيار هستند، اشاره به گوناگوني معناي عقل داشته و آن را در قالب تعابير و واژگان مختلف ارائه داده است.
اقسام عقل:
مقوله عقل را ميتوان با رويكردهاي مختلف به انواع گوناگون تقسيم كرد مثلاً با يك نگاه ميتوان آن را به نظري و عملي تقسيم كرد[17] و از نگاه ديگري ميتوان به ابزاري و معرفتي جدا كرد و با رويكرد ديگري ميتوان آن را به عقل استدلالگر و شهودگر و نيز در تقسيم ديگر آن را به عقل کلی و جزئي[18] درآورد.
عقل ابزاري: تنها كاركرد عقل، نشان دادن راه و روش جهت رسيدن به هدف است و اين مفهوم از عقلانيت كاملاً نسبت به ارزشها خنثي است و از خوب و بد سخن نميگويد.
عقل معرفتي: (عقل هدفدار و معنادار) كه به عقل غايتانديش شهرت دارد، نه تنها راه و روش را نمايان ميكند بلكه سخن از خوب و بدِ غايت نيز ميكند.[19]
عقل استدلالگر: همان عقلي است كه نظريات را از ميان بديهيات و معلومات استخراج ميكند
عقل شهودگر: آن عقلي است كه مستقيماً حقايق را شهود و وجدان ميكند.[20]
عقل نظري و عملي:
استاد جوادي (حفظه الله) پيرامون عقل نظري و عقل عملي ميگويد: حكمت نظري كه درباره هست و نيست، بود و نبودِ حقايق جهان تكويني بحث ميكند و نيز حكمت عملي كه دربارة بايد و نبايد اخلاقي، فقهي و حقوقي نقشة اعتبار بحث ميكند چون هر كدام صرفاً مطلبي علمياند و طبق اصطلاح راجح، مُدرِك آنها عقل نظري است.
ممكن است مؤمن و منافق هر دو به آنها راه يابند، ليكن چون منافق فاقد عقل عملي است به آنچه ميداند، باور و ايمان ندارد و نيز طبق آنها عمل نميكند. امّا بايد توجه شود كه اعتقاد و ايمان و مانند آن از شئون عقل عملي است گرچه علم به مبدأ هستي حكمت نظري است .[21] پس چنين ميتوان نتيجه گرفت كه كاركردهاي عقل نظري در قلمروي انديشه و آگاهي است. چنانكه در رواياتِ بسياري به همين مطلب اشارت شده است.
ـ عقل، اصل و منشأ علم، و دعوتكنندة به فهم است.[22]
ـ آنكه تعقل كند، آگاهي مييابد.[23]
ـ با عقل كنه حكمت بدست ميآيد.[24]
_ برترین عقل خودشناسی است[25]
_ برترین عقل شناخت حق با حق است[26]
_ با عقل شناخت خدا محکم و پایدار می شود[27]
امّا عقل عملي كه در حيطه عمل اعم از جوانحي و جوارحي كاربُرد دارد، مربوط به اعتقادات و باورها و علمكردي اختياري انسان است كه در اين زمينه احاديث بسياري از معصومين(علیهم السلام) منقول است.
ـ كمال نفس با عقل بدست ميآيد[28]
ـ اخلاق نيكو از ميوههاي عقل است[29]
ـ ميوة عقل مدارا كردن با مردم است[30]
_ جوانمردی انسان، به اندازه عقل اوست[31]
_ عقل دوری جستن از گناه است[32]
_ اطاعت از خدا به اندازه عقل است[33]
_ با افزایش عقل، حلم و بردباری افزایش می باید[34]
تعریف شاخصه های رشد عقول در دوران ظهور
بعد از طرح مقدماتي كه جهت ورود به بحث ضروري به نظر ميرسد، مباحث اصلي را با طرح چند سؤال پيش ميكشيم.
ـ منظور از رشد عقول در دوران بعد از ظهور، مطلق عقول است يا مقيد؟
ـ در صورت مقيد بودن، كداميك از عقول منظور است.
ـ ميان مقوله علم و عقل چه نسبتي برقرار است، تعامل يا تقابل؟
جستارهایی از شکوفایی عقل نظری:
ابتدا طرح اين نكته لازم است كه يقيناً تعالي و رشد عقول شامل عقل ابزاري و جزءنگر كه تنها به معرفي راه و روش اكتفاء كرده و به خوب و بد آن توجه نميكند، نخواهد شد. زيرا در فرهنگ اسلام، از مقوله عقل در راستاي تميز حق از باطل و تشخيص اعمال خوب از بد، استفاده ميشود و اصلاً اسلام به عقل با ديد ارزشي ـ معرفتي مينگرد. زيرا با مروري بر آيات و رواياتي كه دربارهي ستايشِ عقل، ترغيب و تحريك به تعقل وفعليت رساندن «لُب» (خرد محض) و «نُهيِِ» (درك خردمندانه) وارد شده است. ميتوان به جرأت گفت: هيچ مكتب و جهانبيني بشري به مانند اسلام، به دركهاي عقلاني و خردمندانه اهميت نداده است.
از مجموع آيات و رواياتي كه دربارهي «تعقّل» «لُب» و «نُهي» وارد شده است معلوم ميشود كه مقصود از تعقّل و مفاهيم مشابه آن، عقل نظري معمولي نيست كه خير و شر، هدفها و مبادي اعلاي زندگي، احساس تعهد برين و نظارت الهي بر انسان و جهان را در ديدگاه خود نميبيند و كاري جز تنظيم واحدهاي محدود به اصالت سودجويي و خودمحوري ندارد. بلكه مقصود آيات قرآن، آن عقلی است كه با هماهنگي وجدان و فطرت و هدفگيريهاي معقول براي «حيات معقول» فعاليت مينمايد. و راه را براي پيشرفت مادي و معنويِ انسانها هموار ميكند.[35]
بر اين اساس هر ديدگاه و نگرشي كه عقل را از كاركردِ اصلي خود خارج كرده و در جاهاي ديگري آن را به استخدام بگيرد كه به نوعي پایین آوردن شأنيت مقوله عقل را به همراه داشته باشد، از نظر دين اسلام مردود دانسته ميشود.
پس حكومت و نظام مهدوي كه مباني و مبادي آن برگرفته از اسلام ناب محمدي است، عقل ابزاري و خنثي نسبت به خوب و بد، را كه با فرهنگ اسلامي در تعارض است برنميتابد بلكه آن را در طول عقل نظري و عملي در خدمت آن دو قرار ميدهد.
بيترديد اگر نگاه دقيقي به جهان معاصر بیفكنيم، ميبينيم جهاني كه در آن عقل از كاركرد اصلي خود رانده و در امور جزئي و خُرد و به صورت ابزاري استفاده ميشود، در كنار رُشد نسبي علم و عقل، رشد چالشها و ناهنجاريها نیز زياد شده است، به طوري كه لذت رشد علوم و عقول را به مزاق انسان معاصر تلخ نموده است، زيرا عقلي كه بايد مميز حق و باطل باشد و با ارائه راهكار مناسب و جهتدار، اهداف عاليه را جلوي پاي بشر قرار دهد، در امور دونِ شأن و منزلت خود بكار گرفته شده كه در اين صورت روشن است كه بايد شاهد بروز مشكلات و معضلات فراواني فراسويِ بشر باشيم. نكته مهمي كه در اينجا قابل ذكر است اين است كه يكي از اهداف مهم جامعه ايدهآل مهدوی تحقق عدالت در همه سطوح و زوایای زندگی بشر است. بدیهی است يكي از معناي عدالت، قرار گرفتن هر چيزي در جايگاه و شأن خود است، از اين رو، در نظام عدلگستر مهدوي جايگاه رفيع عقل، حفظ شده و عقل با حفظ شأن و هويت خود، به استخدام و خدمت انسانها در ميآيد. پس در اينجا به سؤال اوّل پاسخ داده شد و آن اينكه منظور از رشد و تعالي عقول به صورت مطلق نيست بلكه منظور از رشد، رشد عقولي است كه اولاً هدفدار و ارزشي است. ثانياً، در جايگاه و شأن خود قرار دارد. ثالثاً، استفاده صحيح و واقعي از آن صورت ميگيرد. بعد از آنكه به سؤال اوّل پاسخ داده و مقيد بودن رشد عقول را درست دانستيم سؤال دوّم را پيش كشيده و ميگويم كدام عقول در دوران نظام مقدس مهدوي رشد و پويائي پيدا ميكنند؟
ابتدا به صورت اجمال پاسخ را طرح ميكنيم و آن اينكه منظور از رشد عقول، رشد عقل نظري _ شامل حكمت نظري (كه عهدهدار تبيين هست و نيست و بود و نبودِ حقايق جهانِ تكوين است) و حكمت عملي (كه عهدهدار تبيين بايد و نبايد اخلاقي، فقهي و حقوقي كه از نشئه اعتبار است ميباشد) _ و عقل عملي (كه عهدهدار عمل به ايمان و اعتقاد و باورها است) ميباشد.
اما پاسخ تفصيلي: با توجه به معاني عقل نظري و انقسامات آن و نيز آثار و ثمراتي كه به آن بارمي شود پاسخ تفصيلي را پی ميگيريم.
از آنجائي كه عقل نظري از مقوله شناخت و علم است و نيز عامل جدائي حق از باطل شمرده ميشود بر اين اساس هرگاه در جامعهاي شناخت و معرفت به حقايق و هستي بيشتر باشد، نشان از رشد و تعالي عقل نظري مردم در آن جامعه ميباشد. البته در ميان حقايق و هستي، عاليترين وجود و هستي، خداوند متعال است پس هرگاه عقل نَظريِ مردم رشد كرد، خداشناسي و ماوراءشناسي در ميان مردم بيشتر ميشود.
چنانكه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ميفرمايد: «اَلا و اِنَّ اَعْقَلَ الناس عبدٌ عرف ربَّهُ فاَطاعَهُ،»[36] هان! براستي كه خردمندترين مردم بندهاي است كه پروردگارش را بشناسد و فرمانش برد...
آنچه كه از رواياتِ معصومين(علیهم السلام) پيرامون زندگي مردم در دوران بعد از ظهور و دوران نظام جهاني مهدوي برداشت ميشود اين است كه مردم از نظر خداشناسي و توجه به خدا در حد عالي قرار دارند كه در واقع همان رشد و تعالي عقل نظري در ميانشان است. در ذيل، جهت تثبيت مطالبِ فوق به رواياتي چند كه اشاره به خداشناسي مردم عصر ظهور دارد اشاره ميشود.
امام رضا(علیه السلام) در تفسير آية شريفه: «و له اسلم من في السموات و الارض طوعاً و كرهاً،»[37] فرمودند:« اُنْزِلَتْ في القائم علیه السلام اذا خرج في اهل الرِدَّةِ و الكُفّارِ في شرق الارض و غربها فعرض عليهم الاسلام... حتي لا يبقي في المشارق و المغارب احدٌ اِلّا وَحَّدَ الله»[38] در حق قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نازل شده است، چون ظهور كند به كافران و مرتدان مشرق و مغرب اسلام را عرضه ميكند... تا در شرق و غرب جهان كسي باقي نباشد جز معتقدين به يكتائي خدا.
باز در روايت ديگري ميفرمايد: «يُطَهِرُ اللهُ بِهِ الارض من اهل الكفر و الجحود، و تُطوي له الارض و يَذِلُّ كُلُّ صَعْبِ»[39] خداوند به دست او زمين را از لوث كافران و منكران پاك ميكند، زمين زير پايش ميپيچد و هر كار سخت و دشواري براي او آسان ميشود.
چنانكه از امام باقر(علیه السلام) نيز روايتي به مضمونِ فوق نقل شده است: «و لا يَبْقي ارضٌ اِلّا نودي فيها شهادةُ ان لا اله اِلّا الله وحده لا شريك له وَ اَنَّ مُحمداً رَسُولُ الله.»[40] در روي زمين نقطهاي نميماند جز اينكه در آن ندا ميشود: اشهد ان لا اله و... .
از مجموع رواياتِ فوق كه به نوعي دورنماي زندگي انسان ها در دوران حكومت جهاني مهدوي را ترسيم ميكنند، به وضوح، رشد و تعالي عقل نظريِ در ميان آنها، برملا ميشود، همان عقلي كه انسان را به حقايق و هستي آشنا كرده و نسبت به عاليترين حقيقت و وجود، خداوند متعال معرفت ميبخشد.
در اين مورد رواياتِ بسياري از معصومين(علیهم السلام) نقل شده است كه برخي از آنها به صورت صريح و برخي به صورت تلويح، به مسئله رشد عقول نظريِ مردم در آن دوران پرداخته اند كه از باب نمونه، به تعدادي از آنها اشاره شد و در ذيل به برخي ديگر از آنها خواهيم پرداخت.
چنانكه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: «وَتْؤتونَ الْحِكْمةَ فيِ زَمانِهِ حَتّي اَنَّ الْمَرْاَهَ لَتَقْضي فيِ بَيْتِها بكتاب الله تعالي و سنّة رسولِِ الله.»[41] به انسانهاي (دوران بعد از ظهور) آن اندازه حكمت و معرفت داده ميشود كه زن در ميان خانهاش بر اساس كتاب خدا و سنت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) خدا قضاوت ميكند.
از روايت فوق دو مطلب به صورت صريح برداشت ميشود، نخست گسترش معرفت و حكمت و دوّم، گسترش اسلامشناسي كه در ميان همه مردم و سطوح مختلف آنها اعم از زن و مردم، كوچك و بزرگ، و... مطرح خواهد بود.
در نهج البلاغه از اميرمؤمنان علي(علیه السلام) پيرامون آينده بشريت و رشد حكمت در آن دوران چنين نقل شده است: «اَلا و اِنَّ من ادركها منها يسري فيها بِسِراجٍ منير وَ يَحْذُو فيها علي مثال الصالحين لِيَحُلَّ فيها ربقاً و يُعْتِقَ فيها رّقاَ... ثمَّ لَيْشْحَذَنَّ فيها قومٌ شَحْذَ القَيْنَ النصْلُ تُجْلي بالتنزيل اَبْضارُهُم و يُرمي بالتفسير في مسامعهم و يُغْبَقُون كأسَر الِحْمَةِ بعد الصَّبُوح.»[42]بدانيد آن كس از ما (حضرت مهدي(علیه السلام) ) كه فتنههاي آينده را دريابد، با چراغي روشنگر در آن گام مينهد و بر همان سيره و روش صالحين (پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) ) رفتار ميكند تا گرهها را بگشايد بردگان و ملتهاي اسير را آزاد سازد... سپس گروهی براي درهم كوبيدن فتنهها آماده ميگردند و چونان شمشيرها صيقل ميخورند، ديدههايشان با قرآن روشنايي گيرد، و در گوشهاشان تفسير قرآن طنين افكند و در صبحگاهان و شامگاهان جامهاي حكمت سر ميكشند.
جستارهایی از شکوفایی عقل عملی:
بعد از طرح عقل نظري و بيان تعاريف و جايگاة واقعي آن و نيز بيان آثار و ثمرات آن در جامعه، پاسخ موردنظر را به طرح مقوله عقل عملي پي ميگيريم.
بيترديد از جمله تكامل و تعاليِ مردم در دوران بعد از ظهور، رشد عقل عملي در ميان آنها است، چنانكه قبلاً بيان شد عقل عملي با عقل نظري تفاوتهاي بارزي دارند زيرا عقل عملي از سنخ عمل و نيز عهدهدار تبيين خوب و بدِ افعال و اعمال انسانها است. ولي عقل نظري از سنخ شناخت و نيز عهدهدار تبيين حق و باطلِ اشياء و حقايق خارجي ميباشد. از آنجايي كه عقل عملي مربوط به افعال و كردار انسانها ميباشد، پس افعاليِ نظير عبادات، خيرات، نيكیها، اعمال شايسته، رعايت عدالت، پرهيز از ظلم و ستم و تبعيض... از منظر آن توجيهپذير است.
چنانكه امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به سؤالي از مقوله عقل، ميفرمايد: «ما عُبِدَ به الرّحمن و اكتُسِبَ به الجنان.»[43] عقل آن چيزي است كه به وسيله آن خداي رحمان عبادت شود و بهشت به دست آيد.
از اميرمؤمنان علي(علیه السلام) نقل شده كه: «اَعْقَلُكُم اَطْوَعُكُم»[44] خردمندترين شما فرمانبردارترين شما (از خدا) است.
به صورت عكس نقیضِ منطقي براي روايات فوق، ميتوان آيه شريفه ذيل را مطرح كرد: «وَ مَنْ يَرْغَبْ عَنْ مِلَّةِ ابراهيمَ اِلّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ.»[45]
زيرا در آيات و رواياتِ بسياري عادت و بندگي حق و اعمال شايسته انسانها از منظر عقل توجيه شده است كه عكس نقيض آن بدين صورت جلوه ميكند كه: هركس از عبادت و بندگي حق و اعمال شايسته (عن ملة ابراهيم) رويگردان باشد، از نعمت عقل بيبهره (سفيه، كمعقل و يا بيعقل) است.
پس هرچه در يك جامعة انساني، كارهاي خوب و اعمال شايسته، عبادات و بندگي خدا، عدالت و احسان، و محو ظلم، ستم، تبعيض و نابرابراي، بيشتر نمود پيدا كند، نشان از ترقي و رشد عقل عملي در آن جامعه است.
با عنايت به مطالبِ فوق، وقتي به كمك رواياتِ معصومين، به زندگي مردمان دوران نظامِ مقدس مهدوي مينگريم، ميبينيم مقولههاي مثبت نظير عبادات، بندگي حق، كارهاي خوب، اعمال شايسته، تحقق عدالت فراگير و همهجانبه، اضمحلال ظلم و ستم و غيره در آن جامعه رونق دارد پس به اين نكته رهنمون خواهيم شد كه عقل عملي در آن جامعه ترقي و رشد خوبي پيدا كرده است.
پيرامون آيندة مثبتِ بشريت (كه همان تحقق جامعه ايدهال و متعالي است) كه يكي از اصول مسلم دينِ اسلام است، رواياتِ بسياري در كتابهاي ديني نقل شده است كه در اين مورد معصومين(علیهم السلام) با رويكردهاي گوناگون، زوايا و لايحههاي مختلف آن را براي مردم تبيين كردهاند. از جمله زواياي آن دوران، رُشد فزاينده عقل و آثار و ثمرات آن در جامعه جهاني است كه در اينجا به چند نمونه از روايات كه اشاره به رُشد عقل عملي دارد خواهيم نمود:
الف: ايمان
ايمان، يكي از مصاديق عقل عملي است، رُشد ايمان و اعتقاد مردم به خدا در دوران بعد از ظهور، نشان از رُشدِ عقلِ عملي آنها است. چنانكه در توقيعِ شريفي كه از ناحيه مقدسه صادر شده است، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ميفرمايد: «... فيومئذٍ لايبقي علي وجه الارض اِلّا مومن فد اخلص قلبه لِلايمان.»[46] ... آن روز (بعد از ظهور) در روي زمين به جز مؤمني كه خداوند دلش را براي ايمان آزموده است، كسي نميماند.
چنانكه امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: «يَرْفَعُ المذاهبَ من الارض فلا يبقي اِلّا الدين الخالص.»[47] مذاهب ديگر را از زمين برميچيند، و در روي زمين چيزي جز دين خالص نميماند.
ب: عبادت
چنانكه از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: «وَ يَذْهَبُ الزني و شرب الخمر و يَذْهَبُ الربا و يُقْبِلُ الناس علي العبادات و تُؤَدَّي الامانات، و تَهْلِكُ الاشرار و تَبْقَي الاخيار.»[48]
(در دوران حكومت مهدوي) روابط نامشروع، مشروبات الكي و رباخواري از بين ميرود، مردم به عبادت و اطاعت روي ميآورند، امانتهارا به خوبي رعايت ميكنند، اشرار مردم نابود ميشوند و افراد صالح باقي ميمانند.
باز نقل شده است: «وَ تَعکُفُ النّاسُ عَلي الطَّاعةِ و الخشوعِ و الديانة.»[49]و همة مردم به اطاعت و عبادت خداوند گروئيده، در اجراي احكام ديانت ميكوشند.
ج: عدالت
چنانكه از اميرمؤمنان علي(علیه السلام) چنين نقل شده است: «هو الشمس الطالعةُ من مغربها، يَظْهَرُ عند الركن و المقام فَيُطَهِّرُ الارض و يَضَحُ ميزانَ العدل فلا يَظْلِمُ اَحَدٌ اَحَداً.»[50] او همان خورشيدي است كه از مغرب طلوع خواهد كرد، در ميان ركن و مقام ظاهر ميشود. و ميزان عدالت را ميگسترد، ديگر كسي به كسي ستم نميكند.
مصاديقِ فوق نمونههايي از رشديابي عقل عملي در دوران حكومت مهدوي است كه علاوه بر آنها موارد بسياري وجود دارد كه در ذيل به صورت اجمال بيان ميگرد: نظيرِ آزادي،[51] صميميت در ميان مردم،[52] امنيّت،[53] آبادي و عمران،[54] عزت و بزرگواري،[55] اتحاد و و وحدت،[56] بركات و خيرات،[57] پاكدامني و دوري از معصيت،[58] توجه به قرآن،[59] معرفت و شناختِ فراگير،[60] و... از مواردي است جزو شاخصههاي بارز دوران حكومت جهاني مهدوي برشمرده ميشوند كه با رويكرد كلي ميتوان چنين نتيجه گرفت كه وقتي جامعهاي با پارامترهايِ مثبت، مزين باشد. گوياي اين مطلب است كه در آن جامعه عقول عملی مردم به حد عالي رشد يافته است.
تعاملِ ميان عقل و دانش
عقل و علم، دو مقولهاي هستند كه در رشد و تعالي انسانها، نقش مؤثري دارند، پس علم و عقل در علت غائي با هم مشترك هستند يعني هر دو در پي شناسائي مجهول و آگاهي به انسان و رشد و ترقي او در مسير رسيدن به هدف، نسبت آن دو را نسبت تعاملي و دو سويه تعبير كرد، يعني در ارتقا و رشد، كمك كار يكديگر باشند يا نقش آنها يك سويه است يعني تنها علم نياز به عقل دارد ولي بالعكس نه؟
و يا تنها عقل نيازمند علم است و بالعكس نه؟
درپاسخِ سؤال فوق بايد گفت كه نقش عقل و علم نسبت به يكديگر، نقش دوسويه و تعاملي است، ولي نقش عقل در ارتقا و تعالي علم، نقش بيشتري است زيرا از اميرمؤمنان روايتي نقل شده كه: كُلُّ عِلْمٍ لا يُؤَيَّدُهُ عَقْلُ مَضلَّةٌ:[61] هر عملي كه عقل آن را تأييد نكند گمراهي است و باز ميفرمايد: العقلُ اصل العلم و داعية الفهم[62]: عقل ريشة علم و دانايي است و انگيزة فهم.
امّا دوسويه بودن رابطه ميان عقل و علم، قويتر و پررنگتراست چنانكه اميرمؤمنان حضرت علي(علیه السلام) ميفرمايد:« العقلُ و العلم مقرونان في قَرَنٍ لايفترقان و لا يَتَبايِنان»[63] عقل و علم به يك ريسمان بسته هستند و از هم جدا و دور نميشوند.
الف: تقويت عقل به واسطه علم
ـ اميرمؤمنان حضرت علي(علیه السلام) ميفرمايد: «العقل غريزةٌ تزيدُ بالعلم و التَّجارب»[64] عقل، غريزهاي است كه با دانش و تجربه افزايش مييابد.
ـ باز ميفرمايد: «اَعْوَنُ الاشياء علي تزكيةِ العقل التعليم»[65] بهترين كمك براي رشد و پرورش عقل، آموزش است.
امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: «كَثْرَةُ النَّظَرِ فيِ العلم يَفْتَحُ العقل»[66]بسيار نگريستن و انديشيدن در علم، عقل و خرد را شكوفا ميكند.
ـ امام كاظم(علیه السلام)در سفارش خود به هشام بن حكم فرمود: «ان العقل مع العلم فقال: و تلك الامثال نضربها للناس و ما يَعْقِلُها اِلّا العالمون»[67] همانا عقل با علم همراه است، خداوند فرموده است: اين مثلها را براي مردم ميزنيم، امّا جز دانايان آنها را به عقل درنمييابند.
ب: تقويت علم به واسطه عقل
ـ چنانكه اميرمؤمنان علي(علیه السلام) ميفرمايد: «تو با عقلت سنجيده ميشوي، پس آن را با دانش بالنده كن.»[68]
در راستاي مطالبِ فوق كه بيانگر رابطه تعاملي ميان دو مقوله عقل و دانش است از اميرمؤمنان علي(علیه السلام) شعري نقل شده است كه در آن شعر، حضرت عقل و دانش را به پا و كفش تشبيه كرده است.
اِذا كُنْتَ ذا علمٍ وَ لَمْ تَكُ عاقلاً فانت كذي نعلٍ و ليس له رِجْلٌ
و ان كُنْتَ ذا عقلٍ و لم تكُ عالماً فانت كذي رِجْلٍ وَ لِيْسَ لَهُ فعلٌُ[69]
اگر علم داشته باشي و عاقل نباشي، بسان كسي هستي كه كفش دارد ولي پا ندارد و اگر عقل داشته باشی ولي عالم نباشي، نظير كسي هستي كه پا دارد ولي كفش ندارد.
در اشعار فوق گرچه نوعي تعامل و دو سويگي ميان عقل و دانش برداشت ميشود ولی از آنجايي كه از پاي بدون كفش ميتوان استفاده كرد ولي از كفش بدون پا نميتوان استفاده كرد، نوعي برتري و فضيلت نسبت به مقوله عقل استنباط ميشود.
نتیجه:
بنابراين هم عقل، رشد دهنده علم است و هم علم با كمك عقل فزوني مييابد. دو سويه عمل كردن عقل و دانش در سير تكامليِ انسان در دوران بعد از ظهور( بعد از تثبيت نظام ايدهآل مهدوي) به منصه ظهور ميرسد و در آن زمان است كه بشر براي اولينبار در طول تاريخ زندگي خويش، تعاملِ ميان عقل و دانش را تجربه كرده و زندگيِ متعالي و خوب زيستن را براساس آن تنظيم ميكند.
پی نوشت ها:
[1] . بحارالانوار، ج52، ص328.
[2] . ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغه، ج4، ص69.
[3] . همان.
[4] . منظواز «لُب» مفرد «الباب»مغز يا خرد است زيرا خرد در انسان به منزلهي مغز است در پوست، و در قرآن به هيمن معنا استعمال شده و گويا لفظ «عقل» به معنايي كه امروز معروف است از اسمايي است كه بعد از عصر نزول قرآن به واسطة غلبه حادث شده و از اين جهت در قرآن زياد استعمال نشده و تنها افعالي كه از مادهي آن است مانند «يفعلون» استعال گرديده است. طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان، ج2، ذيل آيه شريفه 269سورة بقره (مايذكر اِلّا اولوالالباب).
[5] . نُهي كه از ماده نهي است. استعمال آن براي عقل به اين جهت است كه انسان را از قبيح و زشت باز ميدارد، و النُّهيه؛ العقلُ لاِنّها تنهي عن القيع، فيّومي، مصباح المنير، ص238.
[6] . آل عمران/190.
[7] . بقره/242.
[8] . طباطبائي، سيد محمد، تفسير الميزان، در ذيل آيه 242 سوره بقره.
[9] . طه/128.
[10] . طه/56.
[11] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج13، ص223.
[12] . اصول كافي، كتاب عقل و جهل، ج1، ح12، ص14.
[13] . زمر، 18.
[14]. ق، 37.
[15] . لقمان، 12.
[16] . اصول كافي، كتاب عقل و جهل، ج1، ح12، ص18.
[17] . جوادي آملي، عبدالله، حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، چاپ اسراء، ص15.
[18]. نصر سيد حسين، نياز به علم مقدس، ص292.
[19]. خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، چاپ دفتر تبليغات اسلامي قم، ص65.
[20]. نصر سيدحسين، نياز به علم مقدس، ص292.
[21]. جوادي آملي، عبدالله، حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، چاپ اسراء، ص15.
[22]. آمدي، عبدالله، غرر الحكم، ج2، ص91، ح1959.
[23]. همان، ج5، ص135، ح7644.
[24]. اصول كافي، ج1، ص28.
[25] . آمدی عبدالواحد، غرر الحکم ج2ص442،ح3220
[26] . ابن طلحه شافعی، محمد، مطالب السئوال ص50
[27] . ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، ص62،مفیدالامالی ص254، صدوق التوحید ص35
[28]. غرر الحكم، ج3، ص234، ح4318.
[29]. همان مدرك، ج1، ص339، ح1280.
[30]. همان مدرك، ج3، ص329، ح4629.
[31] . همان مدرك، ج6 ،ص128، ح9777
[32] . همان مدرك، ج3، ص84، ح3887
[33] . همان مدرك، ج4، ص312، ح6178
[34] . همان مدرك، ج3، ص221، ح4274
[35] . جعفري، محمدتقي، شناخت از ديدگاه علمي و از ديدگاه قرآن، ص394.
[36] . اعلام الدين، ج15، ص337.
[37] . آل عمران، 83.
[38] . بحارالانوار، ج52، ص238، بشارة الاسلام، ص230.
[39] . الزام الناصب، ص68.
[40] . الامام المهدي، ص34.
[41] . بحارالانوار، ج52، ص352.
[42] . نهج البلاغه، خطبه150.
[43] . اصول كافي، ج1، ص11.
[44] . غرر الحكم، ح2830.
[45] . بقره، 130.
[46] . بحارالانوار، ج53، ص104.
[47] . بشاره الاسلام، ص287، الامام المهدي، ص343.
[48] . الملاحم و التفن، ص54، منتخب الاثر، ص474.
[49] . منتخب الاثر، ص474.
[50] . الزام الناصب، ص180.
[51] . بحارالانوار، ج53، ص115؛ الزام الناصب، ص61.
[52] . اختصاص، مفيد، ص24؛ بحارالانوار، ج52، ص372.
[53] . بحارالانوار، ج52، ص316، منتخب الاثر، ص474.
[54] . ينابيع الموده، ج3، ص78؛ منتخب الاثر، ص157.
[55] . الملاحم و الفتن، ص108.
[56] . روزگار رهايي، ج1، ص500.
[57] . غيبت نعماني، ص124؛ بشارة الاسلام، ص242؛ بحارالانوار، ج51، ص29.
[58] . اصول كافي، ج1، ص333؛ بحارالانوار، ج52، ص127.
[59] . ينابع المودة، ج3، ص94؛ بحارالانوار، ج51، ص130.
[60] . روزگار رهائي، ج1، ص13.
[61] . غررالحكم، ج4، ص532، ح6869.
[62] . همان، ج2، ص520، ح1959.
[63] . غررالحكم، ج2، ص321، ح1783.
[64] . غررالحكم: ج2، ص221، ج1717.
[65] . همان، ج3، ص452، ج3246.
[66] . الدعوات رواندي، ص221، ح603.
[67] . اصول كافي، ج1، ص14، ح12.
[68] .غررالحکم،ص267،ح26
[69] . ديوان منسوب به امام علي(علیه السلام)، ص330.
منبع: مجله مقالات مهدوی؛ http://mahdimag.ir/fa
نگارنده: حسين الهينژاد