مقدمه:
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «....... قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَدَّى الزَّكَاةَ وَ هُوَ رَاكِعٌ، غَيْرِي. قَالُوا لَا.» یعنی: قسم میدهم شما را به خدا آیا در میان شما کسی غیر از من در حال رکوع صدقه داده است؟ همه گفتند نه.
با افول و غروب خورشید حیاة طیبه وتابناک پیامبرخدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) دیوظلمت وهولناک اختلاف طلوع، وشجرۀ خبیثۀ نفاق به ثمرنشست وعدّه ای همدست گشته ومسیرجریان رهـبری امت وجامعه را ازصراط مستقیمی که خدا ورسول گرامیش (صلّی الله علیه وآله و سلّم) قرار داده بودند به انحراف کشانیدند و افسار شتر چموش حکومت را به دست نااهلان سپردند اما حق هیچگاه زوال یافتنی نیست هرچند که سالیانی دراز در پس پردۀ ابهامش قرار دهند و با غبار غلیظ نفاق وتبلیغات سوء و وارونه آنرا مخفی نمایند اما ،ماه روزی از پس حجاب ابر بدرخواهد آمد وحقانیت خویش را برهمگان برملا می سازد.
مسألۀ ولایت و جانشینی بلافصل حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ازجمله اموری است که اظهر من الشمس واضحی من الامس است؛ چرا که پشتوانه ای چون قرآن کریم دارد که چونان حصن حصینی آنرا احاطه و با آیات متعدد آنرا اثبات و تأیید می نماید و مفسّر بزرگ و مبیّن اعظم قرآن یعنی وجود مبارک حضرت رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) به کرّات و مرّات قولا و فعلا با تطبیق آیات شریفه بر وجود مبارک وصیّ اعظم خویش حضرت علی (علیه السلام) مسأله را برهمگان روشن وواضح نمودند ؛علاوه که اهل البیت وعترت پاک آنحضرت (علیه وعلیهم السلام) که جانشینان حقیقی آنحضرت هـستند همگی با استناد به آیات شریفه وروایات نبویه وقرار گرفتن درجایگاه تفسیری پیامبراکرم (صلّی الله علیه وآله و سلّم) دائما مسألۀ ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را تکراروتأکید می کردند تا جای هیچگونه شک و شبهه ای نباشد؛ لکن عده ای مغرض خفاش صفت ازاشعه های تابناک خورشید حقیقت فرار وبه سوراخ تجاهل خزیده وچه بسیارانسانها وامتهای جویای حقیقت را هم درگرداب شقاوت ومنجلاب ضلالت خویش غرق و به دوزخ هلاکت کشاندند.
از جمله آیات محکمات و ادلۀ بیّنات که درباب اثبات ولایت و خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) چونان خورشیدی تابان جلوه گری ونورافشانی کرده وهردل آمادۀ به دورازتعصب را به نورخویش منّورمی نماید آیۀ ولایت یعنی آیۀ 55 سورۀ مبارکۀ مائده است که امامیه بالاتفاق آنرا از آیات محکمۀ ولایت وخلافت آن حضرت (علیه السلام) می دانند و بسیاری ازعلما و بزرگان اهل سنت هم به همین مطلب حق اقرارواعتراف وکتب بسیار خود را مملو از روایاتی کرده اند که همگی دلیل محکم وپشتوانه ای مستحکم براین حقیقت می باشند؛ حال یا از سر حق گوئی به دورازتعصب یا به خاطر اینکه تواتر و شهرت مسئله به قدری بوده که جای هیچگونه شک وشبهه و انکاری باقی نگذارده است.
اما مع الاسف عده ای که هیچگاه نخواستند دست از تعصبات کورکورانه جاهلی بشویند و مغرضانه دنبال إطفاء نورخدا بوده و هستند با ارائۀ نظریات بسیار واهی واقامۀ ادلۀ ساختگی وبی پایه واساس وایرادات کودکانه؛سعی در مخفی نمودن حق وخاموش نمودن حقیقت نموده اند چونان ابن تیمیه که با عداوت تمام درمورد آیۀ شریفه چنین نظر داده است که: «قدوضع بعض الکذابین حدیثا مفترئ:بان هذه الایۀ*انماولیکم الله ورسوله...الایۀ* نزلت فی علیّ لما تصدق بخاتمه فی الصلاۀ وهذا کذب باجماع اهل العلم بالنقل». یعنی عده ای دروغگو حدیثی دروغین جعل و گفته اند که آیۀ شریفۀ انما ولیکم الله و ..... در مورد علی (علیه السلام) نازل شده که در نماز انگشتری به سائل صدقه داد واین به اجماع همۀ علما دروغ است . و با چنین اظهار نظر دروغین و ادله عامیانه راه را بر دیگر همکیشان و همفکران خود هموار ساخته است ؛
غافل از آنکه:
چراغی راکه ایزد برفروزد هرآنکس پف کند ریشش بسوزد
یا بهتربگویم ریشه اش بسوزد
و شیران بیشۀ ولایت اسدالله الغالب همیشه هوشیارانه مدافع حریم ولایت وقلعۀ مستحکم خلافت حضرتش بوده و خواهند بود؛ تنها علامۀ بزرگوار حضرت آیت الله امینی(ره) در کتاب شریف الغدیر در جوابی کوبنده به وی با ذکر 66 سند محکم از کتب تفسیر و علوم قرآنی، روائی، کلامی، تاریخی و فضائل و مناقب که از منابع مهم اهل سنت به شمار می آیند وی را تا ابد منکوب و مغلوب و روسیاه نموده است.
ما نیز از میان این اسناد فوق حد تواتر، بیش از بیست منبع را مراجعه و با بررسی نظریات، ادله، اشکالات و ایرادات وارده ،به جستجو و اثبات حق پرداخته و با استعانت از آستان شریف علوی خدمتی ناچیز را که به مثابۀ ران ملخی است به پیشگاه با عظمت آن ولی الله الاعظم که هزاران سلیمان مفتخرند به خادمی آستان ملکوتیش تقدیم میداریم.
ابتدا و قبل از ورود به بحث منابعی را که در این نوشتار به آنها مراجعه نمودیم، ذکر و سپس وارد اصل مباحث می شویم:
الف) کتب تفسیری:
1ـ طبری،2ـ قرطبی،3ـ غرائب نیشابوری،4ـ بغوی،5ـ ابن ابی حاتم رازی،6ـ ابن کثیر،7ـ زمخشری ،سیوطی
ب)علوم قرآنی:
8ـ اسباب النزول سیوطی و9ـ واحدی
ج)کتب فضائل ومناقب:
10ـ مناقب خوارزمی و11ـابن مغازلی 12ـ تذکرة الخواص ابن جوزی 13ـ الفصول المهمة ابن صباغ مکی
د)کتب روائی:
14ـ صحیح: بخاری و15 ـ مسلم و 16ـ مستدرک الصحیحین ،17ـ سنن: ابی داودو18ـ نسائی و19ـ ابن ماجه و20ـ ترمزی 21ـ شرح ابن ابی الحدید و22ـ تفسیرالقرآن العظیم المسمی تأویلات اهل السنة لابی منصور محمد ابن محمد بن محمود الماتریدی السمرقندی الحنفی م333 که این منبع در شمار کتب مذکوره درالغدیرنیامده اما به جهت اهمیت آن؛ هم به جهت اینکه از منابع قدیمی به شمار میرود وهم اشکالاتی را مطرح کرده است مورد رجوع قرارگرفت.
بررسی نظریۀ اهل سنة در مورد آیۀ ولایت
«انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون؛» سورۀ مائده آیۀ 55
برای روشن شدن جوانب مختلف مسئله باید درسه محور بحث کنیم ونظریات اهل سنت را بررسی نمائیم؛
الف:شأن نزول آیه
ب:اشکالات وایراداتی که وارد شده است
ج:جواب ازاشکالات
و در ضمن هر محوری به ذکر ادله موجود می پردازیم .
شــأن نزول آیۀ شریفه
در مورد شأن نزول این آیه و اینکه در مورد چه کسی و در راستای کدامین اتفاق و قضیه نازل شده است اختلاف فاحشی در میان اهل سنت رخ داده است به طوری که پنج مصداق به عنوان شأن نزول آیه ذکر کرده اند که عبارتند از:
1) حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام): که تمامی منابع مذکوره با ذکر دلیل و روایات عدیده حضرت را مصداق نزول این آیه برشمرده اند حال یا به عنوان مصداق متعین یا تحت عنوان احد المصادیق و یا مصداق اتم.
2) جمیع المؤمنین: که تنها 7 منبع از کتب مذکور این احتمال را ذکر کرده اند.
3) ابوبکر: که فقط دو تفسیرقرطبی و نیشابوری این احتمال را آورده اند.
4و5) عبادة بن صامت و عبد الله بن ابی (عبد الله بن سلام): که احتمال این دو در4 تفسیر ذیل به چشم میخورد؛ تفسیر ابن ابی حاتم رازی و بغوی و ابن کثیر و سیوطی.
اما تفصیل این اقوال:
اول) حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام):
اظهار نظر سنی در مورد اینکه شأن نزول آیه، حضرت علی (علیه السلام) است به سه گونه ترسیم شده است؛
الف:حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مصداق متعین است؛از جمله کسانی که این نظریه را قبول دارند ابن صباغ است. وی در کتابش به نام الفصول المهمة و جهت اثبات این قول متمسک به روایتی گشته که این اوراق را به ذکر آن روایت شریفه متبرک می نمائیم روایتی است بسیار جالب و خواندنی: و نقل ابواسحق احمدبن محمد الثعلبی فی تفسیره یرفعه (بسنده) قال: «بینما عبدالله بن عباس جالسا قریبا من زمزم یقول: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و هو یحدث الناس اذا قبل رجل متلثما (متعمم بعمامة) فوقف فجعل بن عباس لایقول قال رسول الله الا قال الرجل قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) وسلم فقال بن عباس سألتک بالله من أنت فکشف العمامة عن وجهه فقال ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی ومن لم یعرفنی فانا جندب بن جنادة البدری ابوذرالغفاری سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) بهاتین و الا صمتا و رأیته بهاتین و الا فعمیتا و هو یقول عن علی بن ابیطالب: انه قائد البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله؛وصلیت مع رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) وسلم یوما من ایام الظهرفسأل سائل فی المسجد فلم یعطه احد شیئاً فرفع السائل یدیه الی السماء و قال اللّهم انی اشهدک انی سألت فی مسجد نبیک محمد (صلّی الله علیه وآله و سلّم) ولم یعطنی احد شیئا وکان علیّ فی الصلوة راکعا فأومأ الیه بخنصره الیمنی و فیها خاتم و کان یتختم فیها فاقبل السائل فأخذ الخاتم من خنصره و ذلک بمرأی من النبی (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و هو فی المسجد فرفع رسول الله طرفه الی السماء و قال اللّهم ان اخی موسی سألک ف:قال رب اشرح لی صدری........فی امری فانزلت علیه قرآناً ناطقاً : سنشدّ عضدک.........الیکما. اللّهم و انّی محمّد نبیّک و صفیّک اللّهم فاشرح لی صدری و یسّر لی امری واجعل لی وزیرا من اهلی علیّاً اشدد به ظهری. قال ابوذر رحمة الله علیه فما استتم (فوالله مااستتم) دعاءه حتی نزل جبرئیل (علیه السلام) من عند الله عز وجل و قال یا محمد: هنیئا لک ما وهب الله لک فی اخیک قال (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و ما ذاک یا جبرئیل قال امر امتک بموالاته الی یوم القیمة و انزل قرآناً علیک إقـــــــرأ : انما یرید الله................»
خلاصۀ ترجمه روایت این است که :در حالیکه ابن عباس در کنار زمزم برای مردم روایاتی از پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) میخواند مردی نقاب زده وارد گشت و... ابن عباس اورا قسم داد تا خود را معرفی نماید؛ نقاب برداشت وگفت ابوذر غفاری هستم، با همین دوگوشم از پیامبر خدا شنیدم وبا این دو چشمم دیدم (و اگر دروغ گویم کر وکور گردم)، میفرمود که: علی بن ابیطالب رهبر نیکوکاران و کشنده کفار است هرکس او را یاری دهد یاری میشود و هر کس او را وانهد خوار میگردد؛ روزی نماز ظهر را با پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) خواندم که سائلی وارد و کمک طلبید و کسی او را جواب نداد ... وعلی (علیه السلام) در حال نماز و در رکوع بود و با انگشت دست راست خود که انگشتر در آن بود به سائل اشاره و او هم آمد و انگشتر را گرفت و این صحنه را پیامبر خدا شاهد بود دست به دعا برداشته و عرضه داشت: پروردگارا برادرم موسی از تو درخواستی کرد و گفت: مرا شرح صدر عنایت کن و.... و برادرم را وزیر من قرار ده ... پس دعایش مستجاب و آیه ای نازل کردی: که بازویت را با برادرت محکم میگردانیم... پروردگارا همانا من محمد پیامبر و برگزیدۀ تو هستم پس سینه ام را گشاده گردان وامرم را بر من سهل گردان علی را وزیر من قرار ده، پشتم را با او محکم گردان. ابوذر گفت: بخدا قسم دعای پیامبر تمام نشده بود که جبرئیل با بشارت نازل شد و عرضه داشت گوارا باد بر تو آنچه را که خدا دربارۀ برادرت علی به تو بخشیده است، حضرت فرمودند آن چیست؟ جبریل عرضه داشت خداوند امر نموده است امتت را بر قبول ولایت او تا روز قیامت و آیه ای را بر تو نازل کرده است، انما یرید الله لیذهب .......
این حدیث را ابن جوزی در تذکرة الخواص و نیشابوری هم در تفسیرش ذکر کرده اند.
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح معروف خود در شمار فضائل حضرت علی (علیه السلام) این مطلب را چنین نوشته است: «و هو الذی تصدق بخاتمه و هو راکع فانزل الله فیه: انما ولیکم الله و رسوله الایة»یعنی: و علی (علیه السلام) است آن کسی که در حال رکوع انگشتری خود را صدقه داد پس خداوند آیه ای نازل فرمود: انما ولیکم الله ....
خوارزمی هم در مناقبش درقسمتی ازآن کتاب به ذکر آیات نازلۀ درشأن آن حضرت (علیه السلام) پرداخته است وآیۀ ولایت را به عنوان اولین آیه ذکر ودرذیل آن 4روایت ذکر کرده که دوتای از آنها مختص آیۀ شریفه واثبات اینکه آیه درشأن حضرت علی (علیه السلام) نازل گشته ،است و دو روایت دیگر را هم به صورت قاعدۀ کلی و عمومی آورده مبنی بر اینکه هر کجای قرآن لفظ آمنوا آمده حضرت علی (علیه السلام) در رأس آیه و نقطۀ اعلای هرم ایمان قرار دارد، از جمله: ...عن ابن عباس قال قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم): «ماانزل الله آیة فیها یاایها الذین آمنوا الا وعلیٌّ رأسها و امیرها؛ هیچ آیه ای را خداوند نازل نکرده که در آن لفظ یا ایها الذین امنوا باشد مگر اینکه علی (علیه السلام) در رأس آن آیه و امیر آن است. گویا قصد خوارزمی از نقل ایندو روایت این است که می خواهد بگوید اگر آندو روایت اول که بطور ویژه آیه را تطبیق به حضرت علی (علیه السلام) داده اند نبودند با همین دو روایت عام هم میتوان مطلب را به اثبات رساند.»
دیگر از کسانی که به دور ازتعصب،جانب حق را گرفته و آیه را مختص به حضرت علی (علیه السلام) می داند جارالله زمخشری است که در تفسیرش بنام کشاف پس از توضیحاتی درمورد آیه و الفاظ آن گفته است : «إنّها نزلت فی علی (علیه السلام) حین سأله سائل و هو راکع فی صلاته فطرح له خاتمه؛ یعنی: همانا این آیه درباره علی (علیه السلام) نازل گشته است در آن زمانی که سائلی از او درخواست کمک کرد و آنحضرت در رکوع نمازش بود پس انگشترش را به آن سائل داد.» سپس به توضیح مطلب پرداخته و یکی دو اشکال وارده براین نظریه را جواب داده که در جای خود، آنها را ذکر خواهیم کرد.نکتۀ جالب توجه به نظر ما این است که وی برای اثبات این قول دلیل یا روایتی اقامه نکرده است گویا مطلب چنان برایش واضح و آشکار بوده که نیازی به ذکر دلیل و روایت احساس نکرده است.
ازجمله مردان گویای حق، سبط بن جوزی است که در تذکرة الخواص پس از ذکر آیه، روایاتی در ذیلش آورده که از جملۀ آن روایات؛ حدیثی است که از ابوذر(ره) نقل شده. وی پس از آن روایت، دو شعر از حسان در فضائل آن حضرت (علیه السلام) آورده که بیت آخرش چنین است:
من کان فی القران سمی مؤمنا فی تسع آیات تلین غزارا
یعنی: کسی که در قرآن مؤمن نامیده شده در نه آیه ای که پشت سر هم آمده در حالیکه این آیات زیاد است. وادامه داده وگفته که این بیت :اشاره به قول ابن عباس دارد که: «ماانزل الله آیة فی القران الا علیٌّ امیرها ورأسها»
مناقب ابن مغازلی شافعی از جمله منابعی است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مصداق واحد آیۀ شریفه می داند . وی در ذیل آیۀ کریمه، پنج روایت ذکر کرده است که منحصرا آیه را اختصاص به حضرت علی (علیه السلام) داده است که ما به جهت اهمیت بیشتر دومورد را ذکر می نمائیم:
1).....عن السدی عن ابی عیسی عن بن عباس قال:«مرّ سائل بالنبی (صلّی الله علیه وآله و سلّم) وفی یده خاتم فقال:من اعطاک هذا الخاتم؟قال ذاک الراکع وکان علیّ یصلی فقال النبی (صلّی الله علیه وآله و سلّم):الحمدلله الذی جعلها فیّ وفی اهل بیتی،انما ولیکم الله ورسوله...الایة وکان علی خاتمه الذی تصدق به: سبحـان من فخری بانی له عبد.»یعنی: سائلی بر پیامبر خدا گذر کرد ودر دستش انگشتری بود، حضرت به وی فرمودند: چه کسی این انگشتری را به تو داده است؟ عرضه داشت آن آقائی که در رکوع است وعلی (علیه السلام) در حال نماز بود. پس پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) فرمود: شکر خدائی را که قرار داده است آنرا ( ولایت ) در من و در اهل بیت من ؛ انما ولیکم الله.... و نقش انگشتری که علی (علیه السلام) صدقه داد چنین بود: منزه است خدائی که افتخارم بندگی اوست.
2).....حدثنا علی بن عابس قال:«دخلت انا وابو مریم علی عبد الله بن عطاء قال ابو مریم حدّث علیا بالحدیث الذی حدثتنی عن ابی جعفر قال کنت عند ابی جعفر جالسا اذ مرّ علیه ابن عبدالله بن سلام،قلت:جعلت فداک هذا ابن الذی عنده علمٌ من الکتاب؟قال لا ولکنه صاحبکم علیّ ابن ابیطالب الذی نزلت فیه آیات من کتاب الله عزوجل: الذی عنده علم من الکتاب، افمن کان علی بینة من ربه ویتلوه شاهد منه،»
انما ولیکم الله ورسوله و....الآیة.
راوی گوید:« نزد حضرت ابو جعفر (علیه السلام) بودم که پسر عبداله بن سلام بر حضرت گذر کرد گفتم فدایت گردم این پسر آن کسی است که آیه: الذی عنده علم من الکتاب در باره اش نازل شده است؟ فرمود نه، آن کسی که آیاتی از کتاب خدا در شأن او نازل گشته صاحب شما حضرت علی بن ابیطالب است؛ از جمله همین آیه الذی عنده علم من الکتاب و آیه افمن کان علی بینة من ربه.... و آیۀ انما ولیکم الله ورسوله .......»ابی الحسن علی بن احمد الواحدی هم از جمله کسانی است که در اسباب النزولش در ذیل آیۀ شریفه با ذکر3 روایت به اثبات این قول و نظریه پرداخته است.
جلال الدین سیوطی هم اگرچه درتفسیرش احتمالات دیگری برای آیه ذکر کرده است ولکن درکتابش بنام اسباب النزول راه حق را پی گرفته وضمن ذکر پنج روایت،آیۀ شریفه را ویژۀ حضرت علی (علیه السلام) دانسته و در پایان چنین گفته است: «فهذه شواهد یقوی بعضها بعضا.»یعنی: اینها شواهدی است که بعضی از آنها بعض دیگر را تقویت میکنند.
ب:حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مصداق اتمّ آیه است.
این گروه قائلند به اینکه چون آیه به لفظ جمع آمده است (الّذین آمنوا....)پس آیه مصادیق متعددی را بر می تابد ولکن حضرت علی (علیه السلام) بخاطر جلالت شأن ومقام وفضائل ومناقب بی شمار در صدر مصادیق قرار دارد و مصداق اتمّ واکمل مصادیق متعدد آیه است.
به عنوان نمونه میتوان از تفسیرابن کثیر نام برد، اسماعیل بن عمر بن ضوء در ذیل آیۀ شریفه در تفسیرش توضیحاتی داده و سپس 10روایت ذکر می کند که اکثر آنها آیه را نازل در شأن حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می دانند،هشتمین روایتی را که نقل کرده چنین است: ..عن ابن عباس فی قوله:«انما ولیکم الله و...الایه نزلت فی المؤمنین وعلی بن ابیطالب اولهم.»یعنی: این آیه در شأن همۀ مؤمنین نازل شده و علی بن ابیطالب (علیه السلام) اول ایشان است.
سیوطی در الدّرالمنثور11روایت به دنبال آیۀ مورد نظر آورده که 7 روایت از آنها درشأن آقا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وارد شده است روایت نهمین را برایتان نقل می کنیم: «واخرج ابن مردویه عن ابن عباس قال کان علی ابن ابیطالب قائما یصلی فمرّ سائلٌ وهو راکع فاعطاه خاتمه فنزلت هذه الایة:انما ولیکم الله ورسوله...الایة،قال: نزلت فی الذین امنوا وعلی بن ابیطالب اولهم.»یعنی: حضرت علی (علیه السلام) در نماز بود که سائلی بر وی گذر کرد . و آنحضرت در حالی که در رکوع بود انگشتر خویش را به وی داد؛ پس آیه انما ولیکم الله..... نازل گشت.
وی گفته که نزول آیه در مورد همۀ مؤمنین است وعلی (علیه السلام) اول مؤمنین است.
ج:مصداق آیه جمیع المؤمنین است وحضرت علی (علیه السلام) أحدالمؤمنین است؛
در این نظریه که شبیه به نظریۀ قبلی است عدۀ زیادی مصداق آیه و شأن نزول آنرا جمیع المؤمنین می دانند به لحاظ اینکه الفاظ آیه بصورت جمع آمده است و چون که جناب حضرتش یکی از مؤمنین به شمار می آید پس آیه بالتبع شامل حضرتش هم میشود؛
طبری درتفسیرش جامع البیان می گوید:فان اهل التأویل اختلفوا فی المعنی به فقال بعضهم عنی به علی ابن ابیطالب وقال بعضهم عنی به جمیع المؤمنین و سپس برای هر دودسته روایاتی را ذکر می کند،به دو روایت از آن توجه بفرمائید: ...... عن السدی قال:«ثم اخبرهم بمن یتولاهم فقال:انما ولیکم الله ورسوله..الایه هؤلاءجمیع المؤمنین ولکن علی ابن ابیطالب مرّ به سائل وهوراکع فی المسجد فاعطاه خاتمه. یعنی: سپس حضرت (صلّی الله علیه وآله و سلّم) خبر داد ایشان را از کسی که برایشان ولایت خواهد کرد، پس فرمود: انما ولیکم .....»
این والیان همۀ مؤمنینند ولکن علی بن ابیطالب (علیه السلام) بود که سائلی بر وی گذر کرد و آنحضرت در مسجد در حال رکوع نماز بودپس انگشتر خود را بوی عطا نمود.
روایت دوم:....عن عبدالملک عن ابی جعفر (علیه السلام) قال سألته عن هذه الایة:«انما ولیکم الله و.....قلت من الذین امنوا؟قال الذین امنوا قلنا بلغنا انها نزلت فی علی بن ابیطالب قال علیّ من الذین امنوا.» یعنی: راوی گوید که از حضرت ابا جعفر (علیه السلام) کردم که منظور از الذین آمنوا (کسانی که ایمان آورده اند) در آیه انما ولیکم...... چه کسی است؟ حضرت فرمودند: الذین آمنوا (کسانی که ایمان آورده اند) عرضه داشتم اینطور به ما رسیده است که این آیه در مورد علی (علیه السلام) نازل شده است. حضرت فرمودند: علی (علیه السلام) هم از جملۀ مؤمنین است.
این روایت را که ما به روایت باقریه(علیه السلام) از آن یاد خواهیم نمود نوع منابع آنرا ذکر کرده اند.
قرطبی هم درتفسیرش با استناد به همان روایت باقریه این قول را به عنوان یکی از احتمالات آیه آورده است.
تفسیر ابن کثیر برای احتمالات موجود درآیه 11روایت ذکر می کند که از این میان 3روایت مؤید این قول هستند.
حافظ عبدالرحمن رازی درتفسیرش دو روایت از جمله روایت باقریه را شاهداین قول گرفته است.
سیوطی هم درتفسیرش ازکسانی است که این قول را ذکر و ازمیان 11روایتی که آورده است دوتا را اختصاص به این قول داده است که یکی از آندو روایت باقریه است.
دوم):جمیع المؤمنین؛
دومین احتمال و شأن نزولی که درنظریۀ سنی مطرح شده این است که مراد آیه تمامی مؤمنین هستند و آیۀ شریفه ناظر به هیچگونه شخص معینی نیست؛ حتی وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) .
احتمال دومی را که طبری در تفسیرش ذکر کرده است همین است چنانچه عبارتش راقبلا آوردیم.
قرطبی پس از ذکر آیه درتفسیر آن می گوید:«والذین عامٌ فی جمیع المؤمنین سپس روایت باقریه را ذکر وبعد از آن گفته:یذهب الی ان هذا لجمیع المومنین.قال النحاس: وهذا قول بین لان الذین لجماعة »
نیشابوری درتفسیرش به نام غرائب القران گوید:«وفیه قولان:الاول؛ان المراد عامة المؤمنین لان الایة نزلت علی وفق ما مرّ من قصة عبادة بن الصامت وروی ایضا ان عبدالله بن سلام قال:یا رسول الله ان قومنا قدهجرونا واقسموا ان لایجالسونا ولانستطیع مجالسة اصحابک لبعد المنازل فنزلت هذه الایة فقالوا رضینا بالله تعالی وبرسوله وبالمؤمنین اولیاء...... »یعنی: در این آیه دو قول است، اول اینکه مراد عموم مؤمنین باشد؛ به دو دلیل؛ اول اینکه آیه بر طبق قصۀ عبادة بن صامت نازل شده که جریانش گذشت. دوم اینکه روایت شده است که عبداله بن سلام محضر پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) رسید و عرض کرد: همانا قوم ما با ما قطع ارتباط کرده و هم قسم گشته اند که با ما مجالست ننمایند و ما از اصحاب شما و مجالست ایشان به دور هستیم.آیه نازل شد که: انما ولیکم الله ....... گفتند: خشنودیم به اینکه خدا و رسولش و مؤمنین اولیاء ما باشند.
سپس نیشابوری در تطبیق آیه براین احتمال، راهی جز توجیه، آنهم ازنوع واهی ندارد،وی درادامه گفته: «وقیل ان الصحابة کانوا عند نزول الایة مختلفین فی هذه الصفات؛منهم من قد اتم الصلوة ومنهم من دفع المال الی الفقیر ومنهم من کان بعد الصلوة راکعا فنزلت الایة علی وفق احوالهم.» یعنی: وگفته شده که هنگام نزول این آیه حالات اصحاب متفاوت بوده است؛ بعضی نمازش را تمام کرده بوده، و بعضی هم مالی را به فقیر میداده و گروهی هم بعد از نماز در حال رکوع بوده است؛ پس آیه بر طبق حالات آنها نازل شده است.
ما می گوئیم:آیا نیشابوری برای این حرف خود دلیلی هم دارد؟صد البته که این ادعائی است بی دلیل ومدرک !!!
ناگفته نماند که حق هم باید داد به وی و تمام کسانی که در تفسیر این آیه و دیگر آیات شریفه از سرچشمۀ فیض تفسیر اهل بیت (علیهم السلام) که عدل قرآن و زبان گویای آن هستند سیراب و بهره مند نشده و دور مانده باشد آری اینان چونکه مستمسک و پناهشان تفسیر به رأی است باید که چنین توجیهات واهی و ادعاهای بدون برهان و دلیل ارائه دهند، همین شخص وقتی به طرح احتمال دوم(مصداق آیه حضرت علی (علیه السلام) باشد) می رسد ضمن ذکر بعضی از ادله و روایات و اشاره به برخی دیگر؛ اشکالات بسیار بیجا و بی موردی را مطرح و با فرار از حقیقت، این قول حق را مخدوش و مردود می کند لیکن نورانیت و حقانیت این قول چنان بارز و ظاهر است که وی در پایان ایراداتش می گوید: «و الحق انه ان صحّت الروایة فللایة دلالة قویة علی عظم شأن علیّ (علیه السلام).»یعنی: حق این است که اگر روایت صحیح باشد پس آیه دلالت محکمی بر بزرگی شأن حضرت علی (علیه السلام) دارد.
جالب تر از همه، حرفهای ماتریدی است؛ ابومنصور محمد بن محمدبن محمود الماتریدی السمرقندی الحنفی م 333 که طلایه دار و پرچمدار مخالفت با حق در این آیه است و ظاهرا تمام کسانی که اشکالاتی بر آیه و ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد کرده اند همه جیره خوار و مدیون وی هستند؛ در کتابش بنام: تفسیر القران العظیم المسمی تأویلات اهل السنة ؛ پس از ذکر آیه گفته است : «ثم اختلف فی نزولها، قال بعضهم نزلت فی شأن علیّ... و روایتی را هم نقل و با ایراد اشکالاتی چنین نتیجه گرفته است:فعلی ذلک هذا وظاهرالایة فی جملة المؤمنین لیس علیّ اولی بها من غیره یعنی: ظاهر آیه در مورد همۀ مؤمنین است و علی (علیه السلام) اولویتی بر غیر خودش در مسئلۀ ولایت ندارد. فان کانت...یعنی:پس اگر هم که آیه در مورد خلافت حضرت علی (علیه السلام) نازل شده باشد ؛فهو ماذکرنا: که همان اشکالات باشد»
ابن ابی حاتم رازی درتفسیرش روایتی را ذکرکرده است که مؤید همین نظریه است؛«....عن ابن عباس فی قوله ا نما ولیکم الله ...الایه قال: یعنی من اسلم فقد تولی الله ورسوله والذین امنوا.»یعنی: هر کس که مسلمان گردد، پس در تحت ولایت خدا و رسولش و مؤمنین قرار خواهد گرفت.
ابن کثیرهم همین روایت را با سندی دیگرآورده است. و در نهایت سیوطی در تفسیرش روایت را به نقل از ابن ابی حاتم ذکر کرده است ..
نکتۀ قابل توجه این است که عمده دلیلی که این گروه برای اثبات مدعای خویش اقامه می کنند دردو چیز خلاصه می شود؛یکی: اینکه این افراد الفاظ جمع درآیه را مستمسک خویش قرار داده اند و میگویند: الذین، یقیمون، یؤتون، راکعون همه به صورت جمع آمده پس دلالت بر جمیع مؤمنین دارد و هر چند از سوی بزرگانی از اهل سنت این مشکل حلّ و پاسخ داده شده اما این گروه زیر بار نرفته و بر نظریه خود پافشاری نموده اند،
دیگردلیلی که اقامه کرده اند روایاتی است که در این زمینه نقل نموده اند که به برخی از آنها اشاره ای کردیم که البته نیاز به بررسی مفصل و بررسی های رجالی دارد که این مختصر را حوصلۀ آن نیست و نیاز به یک پژوهش علی حده دارد.
سوم) ابوبکر: چنانچه قبلا هم گفته آمد تنها دو نفر این احتمال را ذکر کرده اند؛ یکی قرطبی در تفسیرش که فقط به این جمله اکتفاء کرده: قال ابن عباس:«نزلت فی ابی بکر.»و دیگری هم نیشابوری که وی هم در تفسیرش چنین گفته: «روی عکرمه انه ابوبکر.»اما هیچ یک از ایندو روایت را ذکر نکرده اند؛ دلیل دیگری را که نیشابوری در اثبات این مدعا در چند سطر بعد آورده که بسیار بی پایه و اساس تر از دلیل اولش میباشد این است که میگوید: «...الولایة المتقدمة نزلت فی ابی بکر کما مر من انه هو الذی حارب المرتدین فالمناسب ان تکون هذه ایضا فیه» و منظورش این است که چون آیات قبل درمورد ابوبکر نازل گشته پس متناسب با آن آیات این است که این آیه هم درمورد وی نازل شده باشد ؛
و صد البته پیداست وهن وسستی این دلیل؛ چرا که تازه این اول الکلام است که ازکجا می گوئید آیات قبل در مورد ابوبکر است، وانگهی علی فرض که چنین باشد چه لزومی دارد که این آیه هم درمورد وی باشد چه رابطه ای بین آیات وجود دارد که چنین نظر می دهید، علاوه براینکه اگر چنین چیزی بود تمام کتب خود را مملوّ ازاین مطلب می کردید نه اینکه به یکی دو مورد آنهم به عنوان نقل اکتفا کنید.
چهارم و پنجم): عبادة بن صامت و عبد الله بن سلام؛
ابن ابی حاتم رازی در کتاب تفسیر القران العظیم می گوید:
الوجه الثانی: حدثنا ابوسعید الاشج ثنا عبدالله بن ادریس عن ابیه عطیه قال: فی عبادة نزلت :انما ولیکم الله ورسوله ...الایه .
بغوی هم در تفسیرش گوید: روی عن ابن عباس انها نزلت فی عبادة بن صامت و عبدالله بن اُبی بن مسلول حین تبرأ عبادة من الیهود ........و الذین امنوا یعنی عبادة بن الصامت و اصحاب رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) . یعنی: آیه در مورد عبادة بن صامت و عبداله بن ابی بن مسلول نازل شده است، زمانی که عباده از یهود بیزاری جست....... و الذین امنوا در آیه مراد عبادة بن صامت و اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) هستند.ابن کثیر هم درتفسیرش ضمن نقل احتمالات مختلف در پایان می گوید: و قد تقدم فی الاحادیث التی اوردنا ان هذه الایات کلها نزلت فی عبادة بن الصامت .......یعنی: از احادیث گذشته ای که ما ایراد کردیم معلوم میشود که همۀ این آیات دربارۀ عبادة بن صامت نازل شده است.
سیوطی نیز در تفسیرش اولین روایتی که در ذیل آیۀ شریفه ذکر می کند چنین است: «اخرج ابن جریر و ابن ابی حاتم عن عطیة بن سعد قال: نزلت فی عبادة بن الصامت انما ولیکم الله....الایة» در ردّ این قول کفایت می کند روایت دومی که از ابن مغازلی نقل کردیم که جوابی است دندان شکن برای این گروه، این روایت را در صفحۀ 10 این نوشتار ذکر نمودیم.
« اشــــکــالات »
دراین بخش می پردازیم به نقل اشکالاتی که از سوی اهل سنت طرح شده ودر آن اشکالات ولایت وخلافت حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مورد هجمه قرار گرفته ودر تطبیق آیۀ ولایت برآن جناب (علیه السلام) خدشه وارد کرده اند،ما دراین نوشتار؛اشکالات وایرادات وارده را نقل وپس از ذکر هراشکالی آن را جواب می دهیم؛البته سعی ما بر این است که اگر پاسخی از خود اهل سنت داده شده آنرا نقل کنیم.
آنچه که به نظر می رسد (حداقل دراین منابعی که مورد مراجعۀ ما قرار گرفت)اول کسی که اقدام به ایراد واشکال نسبت به آیه وتطبیق آن برحضرت امیر (علیه السلام) کرده است ماتریدی است درتفسیرش؛ که ما هم ابتدا ایرادات وی را نقل ونقد می نمائیم؛
1- وی دراولین اشکالش می گوید:گیرم که آیه درشأن حضرت علی (علیه السلام) نازل شده باشد اما دلالت بر خلافت آن حضرت (علیه السلام) درزمان ابوبکر ندارد چون که آیۀ قبل را ما دال بر خلافت ابوبکر در زمانی که خلیفه بود می دانیم و علی (علیه السلام) در آن زمان نه تنها خود را خلیفه نمی دانست بلکه روایتی هم از ایشان نقل شده که فرموده باشند: ان ابابکر هو خیر الناس بعد رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) او کلام نحو هذا؛ یعنی: بدرستیکه ابو بکر بهترین مردم بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است یا کلامی شبه این فرموده باشد.
ولی ما (اهل سنت) در آن زمان علی (علیه السلام) را خلیفه نمی دانیم پس آیه دال بر خلافت بلافصل علی (علیه السلام) نیست
درجواب این اشکال گوئیم که: اولا الکلام الکلام، ما هم می گوئیم خلافت حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بلا فصل بوده و ما نه تنها در زمان خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلکه در زمان بعد ازحضرتش هم ابوبکر را خلیفه نمی دانیم
ثانیا: از کجا آیۀ قبل دربارۀ خلافت ابوبکر است؟ چرا در هیچ منبع شیعی اثری از آن نیست؟ چرا عدۀ کمی از اهل سنت این قول را قائل شده اند؟
ثالثا: این روایتی را که از لسان حضرت علی (علیه السلام) در مورد ابوبکر نقل کرده اید دروغ محض است و جعلی است بعد از آن همه روایات متواترهای که چنین جملهای را پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) در شأن آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده اند که کتب خود شما از آنها پر است!!!
رابعا: اگر قبول دارید که آیه در شأن حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است پس بلا فصل بودن را هم به ناچار باید بپذیرید؛ چونکه آیه بلافاصله بعد از الله و رسول الله گروه سوم را مطرح می کند که حضرت علی (علیه السلام) باشد و با إنّمای حصر هر شخص دیگری را خارج مینماید.
2- سپس ماتریدی به دنبال اشکال اول می گوید:اگر در زمانی که ابوبکر خلیفه بود حق با علی (علیه السلام) بوده است پس چرا منازعه ننموده و ادعای حق خویش نکرده است؟پس همین که منازعه نکرده دلیل بر این است که خلافت در آن زمان حق ایشان نبوده است.
در جواب این اشکال گوئیم: جناب حضرتش بارها منازعه نمودند، مناظره کردند اما.؟!! اما عده ای چماغ بدست به در خانه اش ریختند وخانه ا ش را به آتش کشیدند تا جائی که برای مصلحت اسلام ومسلمین وحفظ جان خود وخانواده اش مجبور شد 25سال خانه نشین گردد. درب خانۀ مهاجر و انصار را زدند و... در شورای شش نفره مناظره کردند و با یادآوری نمودن شماری از فضائل ومناقب خویش، حاضرین در جلسه را قسم داده و اقرار گرفتند، واز جمله آن فضائل جریان همین خاتم بخشی در رکوع بود که داستان این مناظره به حدیث مناشده معروف گشته است، ....... قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَدَّى الزَّكَاةَ وَ هُوَ رَاكِعٌ، غَيْرِي. قَالُوا لَا. یعنی: قسم میدهم شما را به خدا آیا در میان شما کسی غیر از من در حال رکوع صدقه داده است؟ همه گفتند نه؛ اما نتیجه چه شد؟
3- وی درادامه با یک جواب پیش فرض گفته:اگر کسی درجواب اشکال دوم ما بگوید: حضرت علی (علیه السلام) چون یار ویاور نداشت قیام نکرد در جوابش گوئیم که ابوبکر هم در جنگ با اهل ردّه یار نداشت اما با ضعف بدن ،یکّه وتنها حرکت کرد بقیه هم دنبالش راه افتادند پس علی (علیه السلام) با آن شجاعت و قوت بازو اولی بود به قیام!!!
جواب این ایراد هم ناگفته پیداست؛ مگر حضرت قیام ننمود، مگر طلب یار نکرد، آیا به درب خانۀ مهاجر و انصار نرفت؟!! اما یا هیچکس جواب نداد و یا اگر هم کسی مثل زبیر در آن غوغای به آتش کشیدن خانه قیام به حمایت کرد و دست به شمشیر شد او را تا سرحدّ کشتن پیش بردند؛ آری از بی کسی و بی یاوری بود که همسر مکرّمه اش مجبور گشت او را یاری دهد؛ اما تنها یار و یاورش را هم ناجوانمردانه به شهادت رسانیدند.
وانگهی آقای ماتریدی جواب این همه روایت و مصادر شیعی و روایات موجود در منابع خودتان را چه می دهید؟ که همگی اقرار و اعتراف دارند به اینکه آیه در شأن حضرت علی (علیه السلام) نازل گشته و عده ای هم فراتر از این گام برداشته؛ آیه را دلیل بر ولایت و خلافت آنحضرت گرفته اند.
یکی دیگر از کسانی که در طرح اشکال و ایراد به آیۀ شریفه و تلاش در اطفاء نور ولایت حضرت علی (علیه السلام) ید طولائی دارد نظام الدّین نیشابوری است در تفسیرش به نام غرائب القران که اولین اشکالش چنین است :
4- آیه بر وفق قصۀ عبادة بن صامت است پس مراد آیه عامۀ مؤمنین است.
جواب این اشکال این است که : اولا به هیچ وجه قبول نداریم که آیات قبل مربوط به عبادة بن صامت باشد.
ثانیا: علی فرض که چنین باشد ، چه ربطی به آیۀ ولایت دارد؟ ؛ هرآیه ای شأن نزول خود را دارد .
ثالثا: نزول آیه در مورد عباده و یا در ردیف قرار گرفتن این آیه در شمار آیاتی که در مورد عباده است کجا تاب و توان مقاومت و معارضت با انبوه روایاتی دارد که آیه را نازل در شأن علی (علیه السلام) و ولایت آن حضرت میدانند؟!
5- اشکال دوم نیشابوری: گوید ولیّ در آیه به معنای متصرف نیست بلکه به معنای ناصر و محبّ است؛ استدلالش هم این است که آیات قبل و بعد این آیه به معنای نصرت و محبت است پس آیۀ مذکور نیز چنین است. اما جواب ما:
اولا: این اول کلام است که آیات قبل و بعد به معنای محبّ و ناصر باشد. از کجا چنین چیزی را ادعا می کنید؟
ثانیا: چه ربطی بین این آیه و قبل و بعدش؟
ثالثا: الفاظ مذکور در آیه و تأکید و حصر در آن، معنائی بسیار فرا تر از دوستی و یاری را برمیتابد.
رابعا: چه ضرورتی که خداوند متعال نصرت ومحبت را با لفظ ولیّ تعبیر کند بلکه مثل موارد دیگر لفظ محبت ونصرت به کار می برد:یحب الله ،یحبونه،ان الله یحب الذین،یحبون الله، یحبهم و...،ان تنصرالله ینصرکم،ان نصرالله قریب و...
6- اشکال دیگر نیشابوری:درحال نزول آیه، حضرت علی (علیه السلام) نافذ التصرف نبوده و حال آنکه اقتضای آیه این است که ولایت، در همان حال نزول حاصل باشد.
اما جوابهائی که از این اشکال می توان داد ؛
اولا: این ایراد به تمامی مصادیق و احتمالاتی که در آیه می دهید وارد است.
ثانیا: بالاتر بلکه اگر چنین باشد یعنی با وجود پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) و ولایتش حضرت علی (علیه السلام) نافذ التصرف نباشد پس همین اشکال در مورد ولایت پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) هم پیش می آید؛ چونکه با وجود خداوند و ولایتش، پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) هم نباید متصرف باشد (نعوذبالله) و حال آنکه چنین نیست و جناب حضرتش (صلّی الله علیه وآله و سلّم) نا فذ التصرف بودند.
ثالثا: اثبات ولایت حضرت علی (علیه السلام) مستلزم نافذ التصرف بودن حضرتش در همان حال نزول آیه نیست.
رابعا: ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در عرض ولایت خدا و رسول خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) نیست تا این اشکال پیش آید بلکه ولایت رسول خدا درطول ولایت الله و ولایت مولا امیرالمؤمنین در طول ولایت حضرت رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم) است پس آیۀ شریفه ولایت طولی را برای حضرت (علیه السلام) به اثبات رسانده یعنی حضرت علی (علیه السلام) در طول ولایت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) نافذ التصرف می باشد.
7- اشکال بعد که غیر از نیشابوری دیگرانی چون قرطبی هم به نقل از نحاس وارد کرده اند این است که: الفاظ در آیه جمع است و این خود قرینه است براینکه مراد آیه جمیع المؤمنین است نیشابوری گفته که: اطلاق لفظ جمع بر واحد بخاطر تعظیم و بزرگداشت مجاز است و اصل در اطلاق حقیقت است پس مراد آیه عامۀ مؤمنین است پس واجب است که بعضی از آنها ناصر و یاور بعض دیگر باشند.
باید در جواب این اشکال گفت: قیاساتها معها؛جواب در خود اشکال نهفته است وآن اینکه بر فرض که اطلاق جمع بر واحد مجاز باشد، اما درصورتی که قرینه ای در میان باشد که دلالت برمجازیت کند چه اشکالی دارد؟خود شما می گوئی این مجاز به قرینۀ تعظیم است پس استعمال مجاز درآیه با قرینه است و از این قبیل درقرآن بسیار زیاد است؛علاوه بر اینکه عده ای از بزرگان از اهل سنت چون زمخشری چنین گفته اند که:
جیء به علی لفظ الجمع وان کان السبب فیه رجلا واحدا لیرغب...یعنی تا اینکه اولا:مردم ودیگر مؤمنین در مثل این عمل نیک رغبت واشتیاق پیداکرده وآنرا انجام دهند تا به ثواب آن نائل شوند وثانیا: لینبّه...تا آگاهی دهد که سجیّه وخلق وخو و روش و منش مؤمن واجب است که بر این هدف باشد یعنی حرص وطمع بر نیکی واحسان و دلجوئی از فقرا تا جائی که حتی اگر در نماز هم باشند آن احسان را به تأخیرنیندازند.
وانگهی خود نیشابوری هم در ابتدای بحث و قبل از طرح اشکالات، جمله ای دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست ، گوید که: و فیه قولان:.......القول الثانی: ان المراد شخص معین و جیء به علی لفظ الجمع لیرغب الناس فی مثل فعله یعنی: مراد از آیه شخص معینی است و به لفظ جمع آورده شده است تا مردم در انجام مثل این کار ترغیب پیدا کنند.
8- یکی دیگر ازاشکالات نیشابوری به ایدۀ شیعه، در واقع مصداقی است که برای آیۀ شریفه تعیین کرده است؛وی گفته است که آیۀ قبل در مورد ابوبکر نازل شده است چونکه او بوده که با مرتدین جنگیده است پس مناسب با آیه مورد نظر هم این است که درباره ابی بکر باشد.
در ردّ این ایراد باید گفت اولا:این حرف شما متناقض است با اشکال وحرف اولتان که گفتید آیات در مورد عباده است بالاخره مصداق آیه کدام است عباده یا ابی بکر؟
ثانیا:تازه اول الکلام که آیه قبل در مورد ابی بکر باشد از کجا؟
ثالثا: علی فرض که چنین باشد وآیۀ قبل در مورد ابوبکر باشد، اما چه ربطی بین آیات است وچه مناسبتی هست که آنرا ذکر نکرده اید؟! پس یک ادعای بی دلیل است.
رابعا: سلّمنا که همۀ آیات دربارۀ ابوبکر باشد؛ تمامی اشکالاتی که به ما وارد کرده اید بر خودتان بازمی گردد وباید جواب دهید.
9- اشکال بعدی نیشابوری که ظاهری زیبا وفریبنده هم دارد این است که وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اعرف از تمام امامیه است به تفسیر قرآن؛ اگر آیه واقعا در شأن آن حضرت نازل شده بود ودلالت بر ولایتش می کرد پس چرا در روز شوری که با خبر غدیر و مباهله و جمیع مناقبش احتجاج کرد، به این آیه احتجاج نکرد پس معلوم است که آیه در شأن حضرتش نازل نگشته است والّا....زیبا تر از اشکال، جوابهائی است که به وی داده میشود وآن اینکه:علاوه بر اینکه این اشکال نیشابوری جوابی است محکم ودندان شکن به ماتریدی که ادعا کرده بود چون علی (علیه السلام) منازعه نکرد پس ولایت حق او نبوده است،گوئیم این مورد یکی از آن موارد بیشمار!!!
اولا: طبق آیات شریفه وروایات نبویّه فضائل ومناقب حضرتش بی شمار است واگر آن حضرت می خواستند با جمیع فضائل خویش با خصم احتجاج نمایند تا صبح قیامت هم که مناقب خود را بر می شمردند باز کتاب فضلشان تمام نمی گشت.
ثانیا:مگر در آن مناقبی که با خصم خود به احتجاج نشستند چه نتیجه ای گرفتند؟ وآیا همان مقدار فضائلی را که بر شمردند در دشمن اثری کرد تا بخواهند فضائل دیگری را مطرح نمایند ؟!؟
ثالثا: این جمعیت انبوه از اهل سنت که خود شما هم از آنهائید این همه روایات متواتره را درتطبیق آیۀ مبارکه بروجود نازنین حضرت علی (علیه السلام) ذکر کرده اند حال یا به عنوان احتمال موجّه ومتعیّن ویا به عنوان أحد الاحتمالات ،آیا قول این گروه و روایات منقولۀ آنها را پذیرفته اید؟شما که قول خودتان را نمی خواهید بپذیرید چه انتظار از اینکه قول آنحضرت را !!! بر فرض که جناب حضرتش دراحتجاج خود، این آیه را هم ذکر می فرمود باز از سرلجاجت به توجیه و تأویل و اشکال و ایراد میپرداختید؛ چنانچه در تمامی فضائلی که در شورا مورد احتجاج قرار دادند خدشه ها وارد ساخته اید.
رابعا: شما که قبول دارید ومعترفید به اینکه آن حضرت (علیه السلام) اعرف به تفسیر قرآن هستند پس به حکم عقل سلیم و منطق صحیح؛ کسی که اعرف باشد اولی هم هست در جمیع امور، تمامی عقلا سر خضوع و خشوع و تذلل در مقابل اعرف و اعلم فرود می آورند، آیا اعرف به قرآن و تفسیر آن، اولی به تصرف و پیاده کردن قرآن در میان جامعه نیست؟؟!
خامسا: چه کسی گفته که حضرت (علیه السلام) به این آیه احتجاج نفرمود؟ بله عین آیۀ شریفه را نفرمود، لکن با کنایه که رساتر از تصریح است فرمود: ....... قَالَ نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَدَّى الزَّكَاةَ وَ هُوَ رَاكِعٌ، غَيْرِي. قَالُوا لَا. یعنی: قسم میدهم شما را به خدا آیا در میان شما کسی غیر از من در حال رکوع صدقه داده است؟ همه گفتند نه.
اگر کسی آگاه به قرآن و آیات شریفۀ باشد متوجه می شود که منظور از این جمله چیزی جز همان آیۀ شریفه نیست. کمی انصاف و حق گوئی لازم است
10- اشکالی دیگر: امامیّه خود قبول دارند که متصرف در ایشان خدا ورسول خدا است پس بعد از خدا و رسولش چه نیازی است به حضرت علی (علیه السلام) وتصرفش؟
در جواب گوئیم: اولا این حرف و ادعای ما نیست بلکه خود خداوند بلافاصله بعد از تصرف خود و رسول مکرّمش، علی (علیه السلام) را متصرف معرفی کرده است.
ثانیا: پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) طبق روایات عدیده ای که خود شما هم آنها را نقل کرده اید آیۀ شریفه را منطبق بر آن حضرت دانسته اند.
ثالثا: آیه، سه گروه را به عنوان متصرف معرفی نموده است و گروه سوم هم، مصداقی دارد، مصداقش چیست؟ بالاخره هر مصداقی که برایش ذکر کنید هم، او متصرف است پس چطور می گوئید بعد از خدا و رسولش نیازی به متصرف و ذکر او نیست؟ و حال آنکه آیه تصرف را منحصر در سه گروه نموده است.
11- ما گفتیم که ولیّ به معنای نصرت است یعنی:من کان الله و رسوله ناصرین له؛ خوب با این وصف ؛ اولا: کسی که ناصری چون خدا و رسولش دارد چه نیازی به طلب کردن نصرت و محبت از غیر خدا و رسول او دارد؟
ثانیا: اگر هم که ولیّ در گروه سوم را به معنای متصرف بگیرید لازم می آید که لفظ مشترک در آن واحد در اکثر از معنی و در هر دو معنایش استعمال شود.
جواب ما این است که:
اولا: ما ولیّ در آیۀ شریفه را به معنای متصرف می گیریم.
ثانیا: این معنا را در هر سه گروه جاری می دانیم و اصلا معنای نصرت را در هیچ کدام جاری نمی دانیم.
ثالثا: سَلَّمنا که آیۀ شریفه به معنای نصرت باشد؛ از کجا می گوئید بعد از خدا و رسول گرامیش نیاز به طلب نصرت از غیر نیست مگر انسانهای ما بعد حضرت (صلّی الله علیه وآله و سلّم) چه فرقی دارند با کسانی که در زمان آن حضرت زندگی می کردند؟ چطور انسانهای زمان پیامبر (صلّی الله علیه وآله و سلّم) نیاز به نصرت پیامبرخدا ارواحنا فداه داشتند ولی بعد ایشان بی نیاز از نصرت باشند!!
12- لفظ زکوة اسمی است که اطلاق بر زکوة واجب می شود نه مندوب ومستحب و بنا بر مشهور بر علی (علیه السلام) زکاة واجب نبوده است.
این اشکال توسط خود اهل سنت پاسخ گفته شده است. از جمله ماتریدی وقرطبی، بدین صورت که: و هذا یدل علی ان صدقة التطوّع تسمی زکو ة...یعنی نه تنها می توان گفت که صدقۀ مستحبی هم زکوة است بلکه ایندو نفر، این عمل حضرت (علیه السلام) را دلیل بر این گرفته اند که زکوة بر صدقۀ مستحبی هم اطلاق می گردد.
13- آخرین اشکالی که نیشابوری مطرح و خودش به پاسخ آن پرداخته از این قرار است که: اعطاء خاتم به سائل فعل کثیر محسوب می شود و این باعث فساد نماز میگردد، علاوه بر اینکه شایستۀ به حال آن حضرت این است که: تمام توجه قلبیش مخصوصا در نماز به خداوند باشد و با استماع کلام سائل و دفع انگشتری به وی فارغ از خدا نشود؛
سپس جوابی که خودش داده و دیگرانی چون ماتریدی و قرطبی و زمخشری هم به طرح آن پرداخته اند این است که:
اولا: این کار فعل کثیر محسوب نمی گردد.
ثانیا: ممکن است که درآوردن انگشتر سهل و آسان بوده است و
ثالثا: ممکن است که جناب حضرتش با اشارۀ دست به سائل فهمانده باشند که خودش انگشتری را بیرون بیاورد و
رابعا: از همۀ این حرفها بالاتر اینکه خود این رخداد دلیل است بر اینکه عمل قلیل در نماز باعث فساد نماز نمی شود
این مجموعه ای بود از اشکالاتی که درمنابع یاد شده طراحی شده بود و جوابهای مختصری از ما که به مقتضای گنجایش این نوشتار بود.
نتــــــیجـه:
در بررسی اقوال مختلف و احتمالات متعدد به این نتیجه می رسیم که احتمال اول؛ یعنی اینکه آیۀ کریمه در شأن حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و ولایت بلا فصل آن حضرت (علیه السلام) نازل شده باشد قول موجّه ومتعیّن است به دلیل اینکه:
اولا: این قول و نظریه بیشترین قائل را دارد بلکه تمامی اسناد و مصادری که در این نوشتار بدانها مراجعه شد این احتمال را متّفقاً نقل کرده اند حال چه متعیّنا و چه به عنوان احد الاحتمالات.
ثانیا: این قول از بیشترین ادله و روایات برخوردار است.
ثالثا روایات باب متواتر هستند.
رابعا: اشکالاتی که به تطبیق آیه براین احتمال مرَجَّح، وارد شده بود همگی یا اشکالاتی بودند واهی وسست بنیان ویا اینکه از ناحیۀ خود اهل سنت پاسخ داده شده بودند و یا اینکه توسط امامیه جوابهای کافی و قانع کننده ارائه گشته است.
خامسا: که این قول در میان شیعیان قولی است اتفاقی و هیچ مخالفی در بین امامیه نسبت به این قول حق وجود ندارد .
سادسا: که هیچ یک از احتمالات دیگر در مورد آیه در شیعه حتی مطرح هم نشده است تا چه رسد به اینکه قائلی داشته باشد.
پی نوشت ها:
- منهاج السنۀ ابن تیمیۀ ج1ص155به نقل الغدیر
- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدج13ص168
- تذکرة الخواص ابن الجوزی الباب الثانی فی ذکر فضائله ص39
- اسباب النزول ابی الحسن الواحدی ص201
- تفسیردرالمنثورذیل آیۀ شریفه.
- الجامع لاحکام القران للقرطبی ج6/20ص143
- تفسیرالقران العظیم لابن ابی حاتم رازی ج4/14ص1162
- تفسیر غرائب القران، نیشابوری ج2/6ص605
- تفسیرالقران العظیم...للماتریدی ج2/5ص48
- تفسیر معالم التنزیل،للبغوی ج1/4ص690
منبع: مجله مقالات مهدوی؛ http://mahdimag.ir/fa
نگارنده : رضا زکریائی و فیض الله خشجان