logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
حدیث یوم الإنذار در کتب تاریخی اهل سنّت

مقدمه

عبدالله بن حارث بن نوفل، حديث « يوم الدار » را از اميرالمؤمنين (علیه السلام) روايت كرده است. هرچند اين نقل بيشتردر کتب تفسیر و غالبا توسط علمای شیعه مثل شیخ صدوق (ره) و دیگران روایت شده، اما در بین کتب اهل سنت هم وجود دارد. یکی از مهمترین آنها تفسیر ابن ابی حاتم از بزرگان علم حدیث اهل سنت است که غالبا از او با لقب « الإمام الحافظ » یاد می کنند.

گفتگوی علمی در مورد جانشین بعد از آخرین فرستاده ی الهی، حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم)، از موضوعات همیشه داغ در بین فِرَق اسلامی بخصوص دو مذهب شیعه و اهل سنت بوده و هست . در اهمیت این بحث همین بس که اختلاف عقیده دراین مساله یکی از اساسی ترین عوامل جدایی مذاهب مختلف اسلامی شمرده می شود.  در این میان، بزرگان هردوگروه تلاش کرده اند تا در ابتدای امر، دلایل محکمی بر اثبات عقیده ی خود جمع آوری کنند و در مرحله بعد ایرادات و شبهات مخالفین را پاسخ متقن بدهند. علمای شیعه همیشه در هر دو مقام سبقت داشته و حقانیت مذهب خود را با بیانات رسا و دلایل محکم اثبات کرده اند. آنچه پیروزی این اندیشمندان بزرگ را، در اکثر مبارزات علمی تضمین کرده، این نگاه بوده که با الهام از آیات نورانی قرآن کریم به شیوه ی جدال احسن رفتار کرده اند . اینان علاوه بر ارائه احادیث و ادله از منابع و مدارک خود ، بر منابع روایی و تاریخی اهل سنت هم تسلط داشته اند و همیشه با دستانی پر از احادیث و روایت از کتب معتبر اهل سنت، به میدان رقابت علمی وارد شده اند. از مهمترین دلایلی که از دوران آغازین این مناظرات دورادور، مورد استناد محققین شیعه قرارگرفته، رویداد معروف و مشهوری است که بعد از نزول آیه ی شريفه« وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين.» (شعراء/214) در همان ابتدای بعثت نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق افتاد. این اتفاق مبارک با عنوان حدیث « يوم الدار » و یا « يوم الانذار » در میان بزرگان و محدثین اسلامی معروف است. هر چند راويان بسيارى حديث يوم الدار را روايت كرده‌اند و علمای متعددی این روایت را در کتب خود ثبت کرده اند . اما مقاله ی حاضر این رویداد مهم را در بین کتب تاریخی اهل سنت پی گیری کرده و نتیجه ی جستاری کوتاه در میان کتب تاریخی اهل سنت، در موضوع حديث انذار است. در این نوشته علاوه بر ارائه فهرستى از راويان این حدیث ، روایت يوم الدار به نقل 9 رواى، گزارش شده و در ذيل هر گزارش، منابع تاریخی هر نقل، ذكر شده است.

الف) فهرست راويان حديث

اين حديث را جمعى از صحابه روايت كرده‌اند. از جمله راويان حديث يوم‌الدار، مى توان از اين افراد نام برد:

  1. اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب(علیه السلام) ، این حدیث از طریق پنج نفر از حضرت علی(علیه السلام) نقل شده است .

( ابن عباس، ربیعه بن ناجذ، عبادبن عبدالله اسدی، سالم ، عبدالله بن حارث )

  1. ابورافع خادم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)؛
  2. عبدالله بن عبّاس ؛
  3. ابوبكربن ابى قحافه؛
  4. عمربن خطاب؛

اين اسامي بر اساس روايات موجود در كتب تاريخي است. اگر منابع دیگر را در نظر بگیریم باید نام « براءبن عازب انصارى و قيس بن سعدبن عباده انصارى » را نیز به این لیست اضافه کرد .نكته ي جالب توجه این است که نگاه اجمالي به این فهرست کافیست تا متوجه شویم این روایت از احادیث مشهور و معروف بین محدثین است؛ زیرا چندین تن از صحابه این رویداد را از سیره رسول اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) حکایت کرده اند و همین سبب شده تا جای خود را در کتب حدیثی اهل سنت باز کند . ما در ادامه سعي کرده ایم هریک از این نقل ها را در منابع تاریخی اهل سنت، پی گیری کنیم و اسامی آنها را یادآورشویم .

ب) گزارش نُه نقل از حدیث انذار

با توجه به فهرستي كه در سطور پیشین ذکر شد، این نتیجه به دست می آید که حداقل « نُه نقل » برای گزارش حدیث « یوم الدار » درکتب تاریخی اهل سنت وجود دارد. در این قسمت که هدف اصلی این نوشته را تأمین می کند تلاش می کنیم علاوه بر ذکر این نُه حکایت، در حد توان منابع آن را ثبت کنیم .

نقل اول: روايت ابن عبّاس از اميرالمؤمنين(علیه السلام)

روايت ابن عبّاس از اميرالمؤمنين(علیه السلام) را گروهى از مورّخان و محدّثان آورده‌اند . قدیمی ترین گزارش این روایت توسط طبری عامي(م310 هـ . ق ) در کتاب تاریخ و تفسیر خود است . به سبب اینکه او یکی از بزرگان حدیث در بین اهل سنت شناخته می شود نقل او مورد توجه تعداد زیادی از علمای این فرقه قرارگرفته و در کتب متعددی بیان شده است .هرچند طبری به علت اختلاف عقیده با این سخن پیامبراکرم6 در کتاب تفسیر خود چاره ای جز کتمان آن نداشته و سعی کرده با زیرکی آن را نقل کند، اما این خود نشان از اعتبار و اهمیت این روایت دارد، شاید همین اعتبار سبب شده تا دیگران چاره ای جز نقل آن نداشته باشند . اين روایت با همان الفاظ و گاهی اندکی تغییر، در منابع ذیل آمده است :

  1. الكامل فى التاريخ : اثر ابن‌اثير حلبی (م 630 هـ . ق ) از بزرگان تاریخ اهل سنت است ؛ ابن خلكان وى را در حلب ملاقات كرده، او را ستوده و مى‏گويد:

« كان إماماً في حفظ الحديث ومعرفته وما يتعلق به، وحافظاً للتواريخ المتقدمة والمتأخرة، وخبيراً بأنساب العرب وأخبارهم و أيامهم و وقائعهم. او از بزرگان و رهبران حدیث در حفظ، شناخت وامور مربوط به حدیث بود. او عالم به تاریخ اقوام گذشته و متأخرین و خبیر در نسب شناسی عرب و اوضاع و احوال و حوادث تاریخی آنهاست.»ابن اثیر در آغاز كتاب خود گفته كه آنچه از طبرى آورده، كاملترين و گسترده ترين روايت است. از اين‌رو، به نظر مي‌رسد كه اين حديث را نيز از طبرى نقل كرده باشد.

ابن اثیر ابتدا می نویسد « دعوت علنی و امر به اظهار بعثت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سه سال پس از بعثت بوده است و تا قبل از آن دعوت مخفیانه فقط برای عده ای خاص بوده » و در ادامه این روایت را بدون اشاره به سند، چنین ذکر می کند: « و قال عليّ بن أبي طالب: لما نزلت: ] وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ [ دعاني النبيّ، صلّى الله عليه و سلّم، فقال: يا عليّ إنّ الله أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين...فقام القوم يضحكون فيقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع لابنك و تطيع. على بن ابى طالب گفت: هنگامي كه آيه ( خويشان نزديك خود را دعوت کن) نازل شد؛ پيغمبر مرا نزد خود خواند و فرمود: اى على خداوند به من امر نمود كه خويشان نزديك را دعوت كنم (خبر بدهم) من سخت بستوه آمدم و دانستم هر گاه آنها را بدين كار بخوانم از آنها ناپسند مى‏بينم، خاموش شدم تا جبرئيل آمد و گفت: اى محمد اگر آنچه را كه بدان مأمور شدى ابلاغ نكنى دچار عذاب خداوند خواهى شد.تو (اى على) براى ما طعام آماده كن و ران يك گوسفند (ميش) بر آن بگذار و ظرفى پر از شير (با لبنيات ديگر) حاضر كن سپس فرزندان عبد المطلب را دعوت كن تا با آنها گفتگو کنم و آنچه بر من نازل شده (امر شده) به آنها ابلاغ كنم (على گويد) من آنچه را حضرت دستور داده بود انجام دادم و آنها را دعوت نمودم. ...

سپس پيغمبر سخن را آغاز نمود و فرمود: اى زادگان عبد المطلب بخدا سوگند من جوانى را از عرب (جز خودم) نمى شناسم كه بهتر از من ارمغانى براى قومش آورده باشد؛ من خير دنيا و آخرت را آورده‏ام. خداوند به من امر کرده كه شما را دعوت كنم. هر كه از شما مرا يارى كند (بر اين دعوت) برادر و وصى و خليفه من خواهد بود. تمام حضار سكوت اختيار كردند. من نسبت به همه­ی آنها کم سن­تر(جوان­تر) بودم، ...گفتم: اى پيغمبر خدا من وزير (يار و ياور) تو مى‏باشم. او دست بر گردنم افكند (مرا در آغوش گرفت) و فرمود. اين برادر و وصى و خليفه من ميان شماست. از او بشنويد و بگرويد و فرمانبردار باشيد. گفت (على) آن قوم خنديدند و برخاستند و با تمسخر به ابو طالب گفتند: به تو امر كرده كه از فرزند خود بشنوى و او را اطاعت كنى»

  1. دلائل النبوه : بیهقی شافعی(م458 هـ . ق ) در کتاب خود این حدیث را با همین الفاظ آورده ولی قسمت پایانی روایت، در مورد جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)نیامده است .

3 . دلائل النبوه : ابونعيم اصفهانی(م 430 هـ . ق ) نیز در کتاب خود این روایت را نقل کرده ولی آنچه بیشتر مدّ نظر او بوده برکت و معجزه ی حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) در مقدارغذا بوده وهیچ اشاره ای به سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نکرده و در پایان گزارش خود می نویسد « ثم تكلم رسول الله صلى الله عليه وسلم» و روایت را تمام می کند.

  1. تاريخ مدینه دمشق: كتاب معروف ابن عساكر دمشقی (م571 هـ . ق) که مورد اعتماد بسیاری است؛ در باب فضائل علی ابن ابیطالب(علیه السلام) به اسناد از محمد بن اسحاق این روایت را آورده ولی عبارت پایانی آن چنین است: « و يقولون لابی طالب: قد امرک ان تسمع لعلی و تطيع به ابو طالب گفتند: به تو امر كرد كه به حرف علي گوش كني و او را اطاعت كنى»
  2. ابن‌ابي‌الحديد معتزلی (م656 هـ .ق ) در کتاب معروف خود، شرح نهج‌البلاغه ، در دو جای کتاب این روایت را ذکر کرده است . یکبار به نقل از تاريخ طبرى و بار دوم به نقل از ابوجعفراسكافى در كتاب « نقض العثمانيّة » .

بنابر نقل ابن ابی الحدید ابوجعفر اسکافی این روایت را صحیح می داند و عبارت او چنین است:« وقد روي في الخبر الصحيح أنه كلفه في مبدإ الدعوة قبل ظهور كلمة الإسلام........... فقال لهم: هذا أخي ووصيي وخليفتي من بعدي فقاموا يسخرون ويضحكون ويقولون لأبي طالب أطع ابنك فقد أمره عليك. در خبر صحیح روایت شده پیامبر قبل از ظهور دین اسلام و انتشار آن به مکه، به علی دستور داد غذایی تدارک ببیند وفرزندان عبدالمطلب را دعوت کند....... سپس به آنها گفت: این(علی بن ابیطالب) برادر من و وصی من و بعد از من جانشین من است . پس آنها بلند شدند در حالی که می خندیدند و با تمسخر به ابی طالب می گفتند: باید از فرزندت اطاعت کنی، محمد این را به تو دستور داده است.»

6 . ابن كثير دمشقى(م 774 هـ . ق ) در كتاب تفسير و كتاب تاريخ خود « البدايه و النهايه » اين روايت را نقل كرده است .در کتاب تاریخ خود ابتدا، نقل بيهقى در كتاب« الدلائل النبوه » كه بدون قسمت پاياني است را ذكر مي كند و سپس نقل طبرى را بيان كرده. وى نيز به تبع طبری جمله آخر را « أخي و كذا و كذا » آورده است .

  1. تاریخ ابی الفداء ( م732 هـ . ق ) بدون اشاره به راوی و بدون سند، این حکایت را از امیرالمومنین(علیه السلام) نقل کرده و قسمت پایانی نقل مطابق نقل الکامل است که همین شاهدیست بر اینکه هردو یک روایت هستند .
  2. السيرة الحلبیة: در اين منبع، روايت به نحو اجمال و با اندکی تغییر ذکر شده . علي بن برهان الدين حلبی(م 1044 هـ . ق) با عبارت« رُوِیَ » و بدون ذکر سند، روایت را نگاشته و حتی نامی از راوی هم نیاورده، ولی بعد از چند سطر معلوم می شود که راوی ،حضرت علی (علیه السلام) است . حلبي در ادامه، به نقل دیگری اشاره کرده كه در آن عبارت پایانی به گونه ای دیگر و صريح در جانشيني بلافصل علی ابن ابیطالب(علیه السلام) بعد از پیامبر اکرم6 بیان شده است . « زاد بعضهم في الرواية يكون أخي و وزيری و وارثى وخليفتي من بعدي فلم يجبه أحد منهم فقام علي وقال أنا يا رسول الله قال اجلس ثم أعاد القول على القوم ثانيا فصمتوا فقام علي وقال أنا يا رسول الله فقال اجلس ثم أعاد القول على القوم ثالثا فلم يجبه أحد منهم فقام عليٌّ فقال أنا يا رسول الله فقال اجلس فأنت أخي و وزيري و وصيى ووارثي وخليفتي من بعدي. بعضی در نقل این قسمت را افزوده­اند؛ برادر و وزیر و بعد از من جانشین من باشد، هیچ کس از آنها نپذیرفت سپس علی برخاست و گفت: ای رسول خدا من می­پذیرم. پیامبر به او گفت: بنشین. سپس گفتار خود را تکرار کرد باز آنها ساکت ماندند، سپس علی برخاست و گفت: من ای رسول خدا. پیامبر به او گفت: بنشین سپس برای بار سوم پیامبر گفتار خود را تکرار کرد و باز هم هیچ یک از آنها دعوت او را اجابت نکردند و باز علی برخاست و گفت: من می پذیرم ای رسول خدا، پیامبر فرمود: بنشین پس تو برادر و وزیر و وصی و وارث و جانشین بعد از من هستی.»

منابع دیگر

علاوه بر منابع تاريخي بالا افراد دیگری این روایت را ذکر کرده اند، که با بهره گیری از مقاله ی مرحوم آیت الله احمدی میانجی(رحمه الله) به نام آنها اشاره می کنیم :

  1. نووى، مراح لبيد.
  2. خازن، تفسير خازن.
  3. بغوى، معالم التنزيل.
  4. حسكانى، شواهد التنزيل، به نقل از محمّدبن اسحاق.
  5. مسعودى، اثبات الوصيّه.
  6. متّقى هندى، كنز العمّال؛ به نقل از ابن‌اسحاق، طبرى، ابن مردويه، ابن‌ابى حاتم، ابونعيم، بيهقى.
  7. ابن تيميّه، منهاج السنّة.
  8. جوينى خراسانی، فرائد السمطين.
  9. ابن خلدون، مقدّمه. به اين روايت اشاره مي كند البته با لفظى كه غرابت دارد .
  10. ابن كثير، سيرة ابي‌الفداء ؛ به نقل از طبرى و بيهقى.
  11. ابن جوزی ، المنتظم

نقل دوم : روايت عبدالله بن حارث از اميرالمؤمنين(علیه السلام)

عبدالله بن حارث بن نوفل، حديث « يوم الدار » را از اميرالمؤمنين(علیه السلام) روايت كرده است. هرچند اين نقل بيشتردر کتب تفسیر و غالبا توسط علمای شیعه مثل شیخ صدوق (ره) و دیگران روایت شده، اما در بین کتب اهل سنت هم وجود دارد. یکی از مهمترین آنها تفسیر ابن ابی حاتم از بزرگان علم حدیث اهل سنت است که غالبا از او با لقب « الإمام الحافظ » یاد می کنند.

  1. أبو محمد عبد الرحمن بن ابی حاتم رازی(م 327 هـ . ق) در کتاب تفسیر خود این روایت را با سند متصل از پدرش چنین نقل می کند:

« عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ، قَالَ: قَالَ عَلِيُّ، لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ ] وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ [ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: اصْنَعْ لِي رِجْلَ شَاةٍ بِصَاعٍ مِنْ طَعَامٍ وَعِنْدَنَا إِنَاءٌ يَكُونُ فِيهِ لَبَناً، فَقَالَ لِي:"إمْلَأْهُ لَبَنًا"، قَالَ: فَفَعَلْتُ، ثُمَّ قَالَ لِي: ادْعُ بَنِي هَاشِمٍ ............

.........فَقَالَ:"أَيُّكُمْ يَقْضِي عَنِّي دَيْنِي وَيَكُونُ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي؟ قَالَ: فَسَكَتُوا وَسَكَتَ الْعَبَّاسُ خَشْيَةَ أَنْ يُحِيطَ ذَلِكَ بِمَالِهِ، قَالَ: وَسَكَتُّ أَنَا لِسِنِّ الْعَبَّاسِ، ثُمَّ قَالَهَا مَرَّةً أُخْرَى، فَسَكَتَ الْعَبَّاسُ فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ، قُلْتُ: أنا يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ:أَنْتَ ! ... عبد الله بن حارث گفت: علی گفت: هنگامی که این آیه نازل شد(خویشاوندان نزدیک خود را دعوت کن) پیامبر به من فرمود: (اى على) براى ما طعامي از ران یک گوسفند آماده كن و ما ظرفى براي شير داشتيم فرمود آن را پر از شير (با لبنيات ديگر) حاضر كن. علی گفت من این کار را انجام دادم، سپس پیامبر به من فرمود بنی هاشم را دعوت کن.............پیامبر خطاب به آنها فرمود: كدام یک از شما دین مرا ادا می کند تا بعد از من جانشین من در خاندان من باشد؟ علی گفت: همه ساکت بودند وعباس از ترس اینکه ضرری به مالش بخورد، سکوت کرد. علی گفت من به احترام سن عباس سکوت کردم، سپس پیامبر بار دیگر آن جمله را تکرار کرد، بازهم عباس سکوت کرد. من وقتی این حالت را دیدم گفتم: ای رسول خدا من می پذیرم. پیامبر فرمود: تو!...  

  1. ابن كثير دمشقی درکتاب تاریخ خود « البدايه و النهايه » وهمچنین در کتاب تفسیرخود به نقل ازتفسير ابن ابي حاتم اين روايت را آورده است .

نقل سوم : روايت عباد بن عبدالله اسدى از اميرالمؤمنين(علیه السلام)عباد بن عبدالله اسدى از دیگر ناقلان این حديث از اميرالمؤمنين علی بن ابیطالب(علیه السلام) است.شاید قدیمی ترین نقل اين روايت ، گزارش احمدبن حنبل در مسند خود باشد، همچنین در چند کتاب تاریخی این روایت نقل شده است که ما به پنج منبع اشاره می کنیم :

  1. ابن عساكر( م 571 هـ ) در کتاب تاريخ دمشق، درفضائل حضرت علی(علیه السلام) این حدیث را آورده است :« عن عباد بن عبد الله الأسدي عن علي قال لما نزلت هذه الآية ] وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ [ قال جمع النبي ( صلى الله عليه و سلم ) من أهل بيته فاجتمع ثلاثون فأكلوا وشربوا قال فقال لهم: من يضمن عني ديني ومواعيدي ويكون معي في الجنة ويكون خليفتي في أهلي؟ فقال رجل لم يسمه شريك: يا رسول الله أنت كنت بحرا، من يقوم بهذا قال : ثم قال الآخر قال: فعرض ذلك على أهل بيته فقال علي رضي الله عنه : أنا. عباد بن عبد الله اسدی از علی نقل می کند هنگامی که این آیه نازل شد(نزديك‏ترين خويشاوندانت را [از عذاب الهى‏] بيم ده) پیامبر سی نفر از خاندان خود را جمع کرد و آنها خوردند و نوشیدند. علی گفت: پس پیامبر به آنها فرمود: کدام یک از شما دیون من و وعده های من را تضمین می کند تا همنشین من در بهشت و جانشین من در خاندانم باشد؟ سپس شخصی که شریک(راوی داستان) نام او را بیان نکرد، به پیامبر گفت: تو دریایی بودی چه کسی توان این کار را دارد؟ ( کنایه از اینکه کسی نمی تواند این کار را انجام دهد) سپس به دیگری فرمود. شریک گفت: پیامبر این مطلب را بر اهل بیت خود عرضه کرد و علی گفت : من می پذیرم. »

ابن عساکر دمشقی علاوه بر روایت بالا، در جای دیگر کتاب خود، رویداد « یوم الانذار » را به نقل عباد بن عبد الله اسدی از علی بن ابیطالب(علیه السلام) با سند دیگری با مقداری تفاوت، گزارش کرده است؛ در این نقل، وقایع با تفصیل بیشتر ونیز بعضی جزییات غذا خوردن و.... بیان شده و علاوه بر اجابت حضرت علی(علیه السلام) به درخواست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، در پایان نقل از جانب رسول اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر خلافت علی بن ابیطالب(علیه السلام) دو مرتبه تاکید شده است : « عن عباد بن عبد الله عن علي بن أبي طالب قال لما نزلت ] وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ [ قال رسول الله ( صلى الله عليه و سلم ) يا علي اصنع لي رِجل شاة....، فنذرهم رسول الله ( صلى الله عليه و سلم ) بالكلام فقال أيكم يقضي ديني ويكون خليفتي ووصيي من بعدي قال فسكت العباس مخافة أن يحيط ذلك بماله فأعاد رسول الله ( صلى الله عليه و سلم ) الكلام فسكت القوم وسكت العباس مخافة أن يحيط ذلك بماله فأعاد رسول الله ( صلى الله عليه و سلم ) الكلام الثالثة قال وإني يومئذ …فقلت أنا يا رسول الله قال أنت يا علي أنت يا علي. عباد بن عبدالله از علی بن ابیطالب نقل می کند وقتی این آیه نازل شد(خویشاوندان خود را دعوت کن) پیامبر به من فرمود: یا علی غذایی از ران گوسفند آماده کن...... ...پس پیامبر آنها را با بیانات خود انذار کرد و فرمود: کدام یک از شما دیون من را ادا می کند تا جانشین من و وصی من باشد؟ گفت عباس از ترس ضرر به مالش سکوت کرد و پیامبر دو بار سخن خود را تکرار کرد باز آنها سکوت کردند و عباس هم از ترس ضرر به مالش سکوت کرد و پیامبر بار سوم سخن خود را تکرار کرد... گفتم: من ای رسول خدا. پیامبر فرمود: تو یا علی تو یا علی.»

  1. ابن کثیر(م 774 هـ . ق ) در« البدایه والنهایه » به اختصار و با عبارت « قد روى الامام احمد » به این روایت اشاره کرده، ولی دركتاب تفسیرش « تفسير القرآن العظيم » عین روایت را به نقل از احمدبن حنبل آورده است .
  2. ابوبکر هيثمي(م 807 هـ . ق) در کتاب « مجمع الزوائد و منبع الفوائد » این روایت را به نقل از احمدبن حنبل آورده و درصدد تأیید آن، می نویسد :

« رواه أحمد وإسناده جيّد. وقد تقدمت لهذا الحديث طرق في علامة النبوة في آيته في الطعام. اين را احمدبن حنبل روایت کرده و سند او خوب است و قبلا در بحث علائم نبوت پیامبر، معجزه ی او در طعام، طرق نقل این حدیث را ذکر کردیم.»

  1. احمدبن محمّد شيبانى مروزى(م 290هـ .ق ) در« المسند » اين روايت را به اسناد خود از عباد بن عبدالله اسدی آورده است .
  2. ضیاء الدین مقدسی (م 643 هـ . ق ) در « الاحادیث المختاره » این حدیث را نقل کرده است . لازم به ذکر است؛ « الاحادیث المختاره » كتابي است كه وي بر خود لازم دانسته که فقط احادیث صحیح و معتبر را در آن روایت کند؛ لذا بعضی از علمای اهل سنت این کتاب را بر مثل مستدرک حاکم نیشابوری مقدم می دانند و از جمله این افراد ابن تیمیه است که گفته: « أن كتاب المختارة أفضل وأتقن من المستدرك للحاكم كتاب المختاره برتر و متقن تر از كتاب مستدرک حاکم است.»

نقل چهارم : روايت ربيعة بن ناجذ از اميرالمؤمنين(علیه السلام)

ربيعة بن ناجذ، حديث را از اميرالمؤمنين(علیه السلام) روايت كرده است.اين نقل يكي دیگر از نقل هایی است که در کتب متقدم و معتبر اهل سنت مثل مسند احمدبن حنبل و تاریخ طبری ذکر شده است .علاوه بر اين، علمای دیگر اهل سنت هم اين نقل را در منابع خود، روايت كرده اند، ازجمله :

  1. . ابن عساكر، در كتاب معروف تاريخ دمشق. به سند خود از احمد بن حنبل چنين نقل كرده است :« عن ربيعة بن ناجذ عن علي قال جمع رسول الله ( صلى الله عليه و آله و سلم ) أو دعا رسول الله ( صلى الله عليه و آله و سلم ) بني عبد المطلب ..........فقال يا بني المطلب إني بعثت إليكم خاصة وإلى الناس عامة وقد رأيتم من هذه الأية ما رأيتم فأيكم يتابعني ( في المسند : يبايعني) على أن يكون أخي وصاحبي قال فلم يقم إليه أحد قال فقمت إليه وكنت أصغر القوم قال فقال اجلس قال ثلاث مرات كل ذلك أقوم إليه فيقول لي اجلس حتى كان في الثالثة ضرب بيده على يدي.»   ربيعه بن ناجذ از علی نقل کرده، علی گفت: پیامبر فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد یا دعوت کرد. ..... پس گفت ای فرزندان مطلب من مبعوث شده ام به سوی شما و همه مردم، و نشانه های این امر را دیده اید، کدام یک از شما از من تبعیت می­کند( در مسند احمد: بیعت می کند) تا برادر و همنشین من باشد؟ علی گفت: هیچ کس به سمت او برنخاست و فقط من برخاستم در حالی که من کوچکترین آنها بودم و پیامبر به من فرمود بنشین. علی گفت: پیامبر سه بار سخن خود را تکرار کرد و هر مرتبه فقط من برخاستم و به من می فرمود بنشین تا در مرتبه سوم(به نشانه بیعت) دستش را به دست من زد.»
  1. ابن كثير(م 774 هـ . ق ) در البدايه و النهايه به نقل از احمد به اختصار از این روایت یاد کرده است و در کتاب تفسیر خود عین روایت را به نقل از احمدبن حنبل آورده است .
  2. هيثمى(م 807 هـ . ق) در مجمع الزوائد « کتاب علامات النبوه ، باب معجزته فی الطعام و برکته فيه » به نقل از احمد بن حنبل این نقل را بازگوکرده و در ذیل آن می نویسد : « رواه أحمد و رجاله ثقات . این را احمدبن حنبل نقل کرده و تمام افراد سند آن مورد اعتماد هستند.»
  1. محقق برجسته علامه امينى(ره)، اين حديث را از مسند احمد آورده و تمام رجال حديث را بر مبناى منابع اهل سنّت توثيق كرده، ايشان اين حديث را از منابع زير نيز گزارش کرده است:

« شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابي‌الحديد، خصائص نسائى، كفاية الطالب کنجى شافعى ، جمع‌الجوامع سيوطى »

نقل پنجم : روايت سالم از علی بن ابیطالب(علیه السلام)

پنجمین گزارش حدیث یوم الدار به نقل سالم از حضرت علی(علیه السلام) است . این نقل در قدیمی ترین کتب تاریخی ثبت شده است .

  1. محمد بن سعد مشهور به کاتب واقدی ( م 230 هـ . ق ) در کتاب معروف خود « الطبقات الکبری » این روایت را نقل کرده است . طبقات ابن سعد از قديمى‏ترين آثار در زمينه طبقات و مشتمل بر تاريخ دو قرن نخست اسلامى، آگاهى‏هاى جامع و گسترده‏اى درباره صحابه و تابعين و عالمان تا زمان مؤلف در بر دارد.

كاتب واقدی در باب « ذكر علامات النبوه بعد نزول الوحى » اين روايت را گزارش کرده است. در این نقل داستان دعوت اقوام و تهیه غذا و ... به شکل مختصر ذکر شده ولی قسمت پایانی و وزیر طلبیدن حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است . همانطور که از عنوان باب پیداست مقصود نویسنده در این باب جمع آوری داستانهای عجیب و معجزه آمیز برای اثبات نبوت بوده است . ایشان حکایات زیادی را در این مورد نگاشته و در بین آنها حدیث یوم الدار را به شکل زیر، ذکر کرده است .

« أخبرنا علي بن محمد عن يزيد بن عياض بن جعدبة الليثي عن نافع عن سالم عن علي قال: أمر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم). خديجة و هو بمكة فاتخذت له طعاما. ثم قال لعلي رضي الله عنه: ادع لي بني عبد المطلب. فدعا أربعين. ... و سكت القوم. ثم قالوا: يا أبا طالب أ لا ترى ابنك؟ قال: دعوه فلن يألو ابن عمه خيرا . نافع بن سالم از علی نقل می کند، پیامبر در مکه به خدیجه دستور داد و او غذایی آماده کرد سپس به علی فرمود: فرزندان عبدالمطلب را برای من دعوت کن و او چهل نفر را دعوت کرد. وقتی همه آمدند پیامبر به علی فرمود: غذا را بیاور. علی گفت : غذایی را آوردم که یک نفر از آنها اگر می خورد تمام می شد. ولی همه ی آنها از آن خوردند تا سیر شدند. سپس پیامبر فرمود: برایشان آب بیاور پس من آبی که به اندازه ی یک نفرشان بود، آوردم و همه از آن نوشیدند تا همه سیراب شدند. پس ابولهب گفت: حقیقتا محمد شما را سحر کرده است. همه متفرق شدند و مجلس را خالی کردند و پیامبر نتوانست آنها را دعوت به اسلام کند. چند روز گذشت و دوباره پیامبر طعامی آماده کرد و به من دستور داد و من آنها را جمع کردم و غذا خوردند. سپس پیامبر به آنها فرمود: کدام یک از شما مرا بر آنچه برآن هستم(یکتاپرستی) کمک می کند و دعوت من را اجابت می کند تا برادر من و پاداش او بهشت باشد ؟ من گفتم : من ای رسول خدا. در حالی که من کم سن­ترین آنها و جوان­ترين بودم وساقهايم ظریف و نازک بود. و همه سکوت کردند. سپس به ابوطالب گفتند: ای ابوطالب نمی بینی پسرت چه می کند؟ ابوطالب گفت: او را رها کنید او در حمايت از پسرعمویش كوتاه نمي آید.

  1. ابن عساکر دمشقی در کتاب تاریخ خود عین عبارات ابن سعد را نقل کرده است .

نقل ششم : روايت عبدالله بن عبّاس

بنابر منابع معتبر اهل سنت، عبدالله بن عبّاس حدیث « یوم الانذار » را روايت كرده، این نقل یکی از مشهورترین نقلهای این حدیث است و درکتب متعدد حدیثی و تاریخی اهل سنت ذکر شده است . محدثین بزرگ اهل سنت همچون؛ احمدبن حنبل(م241 هـ . ق) ، در دوکتاب « مسند و فضائل الصحابه » و نسائى(م303 هـ . ق) در كتاب « خصائص على بن ابى طالب(علیه السلام) » اين نقل را گزارش کرده اند .

از کتب تاریخی هم می توان به منابع زیر اشاره کرد :

  1. تاريخ دمشق : ابن عساكر دمشقی، به چندين سند مختلف این حدیث را جمع آوری کرده است .
  2. مجمع‌الزوائد و منبع الفوائد : علي بن ابي بكرهيثمى(م 807 هـ . ق) به نقل از مسند احمد و دو كتاب المعجم الكبير و المعجم الاوسط ابوالقاسم طبرانى( م360 هـ . ق) اين حديث را نقل كرده است . هيثمى مي‌افزايد: « رواه أحمد والطبراني في الكبير والأوسط باختصار و رجال أحمد رجال الصحيح غير أبي بلج الفزاري وهو ثقة وفيه لين احمد بن حنبل و طبرانی در معجم کبیر و معجم اوسط این روایت را نقل کرده اند و راویان سند احمد بن حنبل همگی صحیح هستند جز ابی بلج و او هم مورد اعتماد است و در مورد او مشکلی نیست.»
  3. الاصابه في تمیيز الصحابه : اين كتاب یکی از کتب معتبر اهل سنت در شرح حال صحابه و داراى اهميت زیادی است و نسبت به كتب قبل از خود مفصل‏تر و جامع تر است و از مراجع عمده در احوال صحابه و حتى تابعين و نخستين محدثان به شمار مى‏آيد؛ اين اثر شرح حال حدود 12 هزار صحابى، اعم از زن و مرد را در بردارد،که توسط ابن حجر عسقلانى (م852 هـ .ق ) جمع آوری شده است .

ابن حجر در شرح حال علىّ بن ابى طالب(علیه السلام) اين روايت را به شکل زیر گزارش می کند :

« و أخرج أحمد، و النّسائيّ، من طريق عمرو بن ميمون: إني لجالس عند ابن عباس إذ أتاه سبعة رهط ... فذكر قصة فيها: قد جاء ينفض ثوبه، فقال: وقعوا في رجل له عزّ. و قد قال النبيّ صلى الله عليه و سلّم: «لأبعثنّ رجلا لا يخزيه الله، يحبّ الله و رسوله». فجاء و هو أرمد فبزق في‏ عينيه، ثم هزّ الراية ثلاثا فأعطاه، فجاء بصفية بنت حييّ، و بعثه يقرأ براءة على قريش، و قال: « لا يذهب إلّا رجل منّي و أنا منه» و قال لبني عمه: «أيّكم يواليني في الدّنيا و الآخرة؟» فأبوا، فقال علي: أنا. فقال: «إنّه وليي في الدّنيا و الآخرة.   احمدبن حنبل و نسائی از طریق عمروبن میمون نقل کرده اند: نزد ابن عباس نشسته بودم که هفت گروه آمدند...در ادامه داستانی را نقل می کند و می گوید: ابن عباس برگشت در حالی که لباس خودش را می تکاند (کنایه از عصابانیت شدید ابن عباس) و گفت: به مردی طعنه می­زنند که دارای عزت و مقام است. پیامبر در مورد او فرمود: مردی را به جنگ می فرستم که خدا او را خار نمی کند، خدا و رسولش را دوست دارد.(اشاره به داستان جنگ خیبر) علی آمد درحالی که به چشم درد شدید مبتلا بود و پیامبر آب دهان در چشمان او ریخت و شفا یافت. سپس سه بار پرچم را تکان داد و به او داد. و علی صفیه را اسیر کرد. او کسی است که پیامبر او را فرستاد تا سوره برائت را بر قریش بخواند و فرمود: این کار را نمی کند مگر کسی که از من است و من از اویم . و پیامبر به پسر عمو های خود فرمود: کدام یک از شما از من تبعیت می­کنید و یارمن در دنیا و آخرت خواهید بود؟ همه از این کار اباء کردند و فقط علی گفت: من قبول می کنم. سپس پیامبر فرمود: بدرستیکه علی یار و همنشین من در دنیا و آخرت است.»

همچنین دانشمندان دیگري از اهل سنت این حدیث را حکایت کرده اند:

  1. جوينى خراساني در فرائد السمطین به شك مفصل تر اين روايت را نقل كرده است .
  2. ابن‌ابى عاصم، در السنّه.
  3. حاكم نيشابورى، در المستدرك على الصحيحين به همان شكل مفصل آورده و در ذيل نقل حدیث مى نويسد: «اين حديثى است با اسناد صحيح كه بخارى و مسلم آن را نياورده‌اند.»
  4. ذهبى، تلخيص المستدرك؛ او هم مي گويد: « اين حديث صحيح است.»

5 . خوارزمى، المناقب.

6 . کنجى شافعى، كفاية الطالب.

  1. بلاذرى، انساب الاشراف؛ البته بخش مورد نظر ما از حديث اسقاط شده است.

8 .كشف الغمّه، از مسند احمد

9 . طبرى شافعى، ذخائر العقبى

نقل هفتم : روايت ابورافع مولى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)

ابورافع مولى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمره راويان حديث يوم الدار است. هرچند این روایت با تفاوت های کم و بیش در منابع مختلف ذکر شده، اما در همه این نقل ها مساله ی ولایت و جانشینی حضرت علی (علیه السلام) بیان شده و مورد تاکید است.

گزارش ابن عساكر: وی در فضائل امیرالمومنین(علیه السلام) می نویسد :« إسماعيل بن الحكم الرافعي عن عبد الله بن عبيد الله بن أبي رأفع عن أبيه قال: قال أبو رافع : جمع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ولد بني عبد المطلب وهم يومئذ أربعون رجلا ....فقال لهم يا بني عبد المطلب إن الله لم يبعث رسولا إلا جعل له من أهله اخا و وزيرا و وارثا و وصيا ومنجزا لعداته وقاضيا لدينه فمن منكم يبايعني على أن يكون أخي و وزيري و وصيي و ينجز عداتي و قاضي ديني فقام إليه علي بن أبي طالب وهو يومئذ أصغرهم ......فلما كان في اليوم الثاني أعاد عليهم القول ....فلمّا كان اليوم الثالث أعاد عليهم القول فقام علي بن أبي طالب فبايعه بينهم فتفل فيه. فقال أبو لهب : بئس ما جزيت به ابن عمك إذ أجابك إلى ما دعوته إليه ملأت فاه بصاقا! عبیدالله پسر ابورافع نقل می کند که پدرم گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و آنها چهل نفر بودند....پس پیامبر به آنها فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب خداوند هیچ رسولی را نفرستاد مگر اینکه برای او برادر و وارث و وصی و عمل کننده به وعده ها و ادا کننده­ی دیونش از اهلش قرار داد. پس کدام یک از شما با من بیعت می کند تا برادر و وزیر و وصی و عمل کننده به وعده و پرداخت کننده­ی دیون من باشد؟ فقط علی بن ابیطالب برخاست درحالی که از همه­­ی آنها کوچکتر بود..... وقتی روز دوم و روز سوم پیامبر سخن خود را تکرار کرد باز هم فقط علی بن ابیطالب برخاست و در مقابل آنها با پیامبر بیعت کرد ......»

این نقل بیشتر در کتب تفسیری و در شمار روایات تفسیری شيعه و اهل سنت ذکر شده و درمنابع تاریخی كمتر به چشم می خورد. ازمهمترین تفاسیر اهل سنت مي توان به كتاب « الکشف والبیان في تفسير القرآن » نوشته ثعلبی نيشابوري (م 437 هـ . ق ) از مفسرین معروف اهل سنت اشاره كرد .

نقل هشتم : روايت ابوبكر بن ابى قحافه

بنابر روايات نقل شده، عباس عموي پیامبر6 با حضرت علي(علیه السلام) در مورد میراث پیامبر6 مخالفت کرده و بعد از اين خصومت مشاجره ای بین ابوبکر و عباس رخ می دهد که ابو رافع آن را ذکر می کند . در این مشاجره ابوبکر واقعه­ی یوم الدار را به عباس گوشزد می کند، از اینرو می توان ابوبكر بن ابى قحافه را نيز جزو ناقلان حديث يوم‌الدار برشمرد. قديمي ترين نقل اين روایت در کتاب «المسترشد » محمدبن جریرطبری امامی(متوفی نیمه اول قرن چهارم ) است ولی در میان منابع اهل سنت، ابن عساكر دمشقي در کتاب تاریخی خود این گفتگو را این چنین نقل می کند :« عن علي بن الحسين عن أبي رافع قال : كنت قاعدا بعدما بايع الناس أبا بكر فسمعت أبا بكر يقول للعباس: أنشدك الله هل تعلم أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع بني عبد المطلب وأولادهم وأنت فيهم و...؟ قال نعم.

ابی رافع نقل می کند وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند من آنجا نشسته بودم و شنیدم ابابکر به عباس می گفت: به خدا سوگند به یاد داری روزی را که پیامبر فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و تو در بین آنها بودی و همه­ی شما جز قریش را جمع کرده بود. و به شما فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر اینکه از خاندان او برادر و وزیر و وصی و جانشینی در اهلش برای او قرارداد. پس کدام یک از شما با من بیعت می کنید تا برادر و وزیر و وصی و جانشین من در خاندانم باشید؟ هیچ کس از شما بلند نشدید. سپس پیامبر فرمود: ای بنی عبدالمطلب در اسلام پیشقدم باشید نه پیرو و دنباله رو، به خدا سوگند یا شما برمی خیزید ویا اینکه از غیر شما پیشقدم می شوند؛ آنگاه پشیمان می شوید. سپس علی از بین شما برخاست و طبق آنچه پیامبر شرط کرد و به آن دعوت کرد با پیامبر بیعت کرد. آیا این مطلب را برای علی از جانب پیامبر به یاد داری؟ ابن عباس گفت : بله قبول دارم.»

نقل نهم : روايت عمربن خطّاب

بنابرآنچه تاريخ نويس معروف اسلامي در كتاب خود ثبت کرده، عمربن خطّاب را نيز مي توان از راویان حديث يوم‌الدار دانست. يعقوبى(متوفي اواخر قرن سوم) گفت‌ وگويى طولانى را ميان عمربن خطّاب با عبدالله بن عبّاس در مورد تعيين جانشين عمر، آورده است. در ضمن اين گزارش، مى خوانيم كه خليفه دوم، گفت‌وگو ميان ابوبكر با ابن عبّاس را ـ كه در نقل پيشين بدان اشاره شد ـ يادآوری کرده و بدان استناد مى كند. يعقوبى در کتاب تاریخ خود چنین گزارش می کند: « و روي عن ابن عباس قال: طرقني عمر بن الخطاب بعد هدأة من الليل، فقال: اخرج بنا نحرس نواحي المدينة! .... قال قلت: هلا استحدثتم سنة يوم الخندق إذ خرج عمرو بن عبدود .... فقال: إليك يا ابن عباس! أ تريد أن تفعل بي كما فعل أبوك و علي بأبي بكر يوم دخلا عليه؟ قال: فكرهت أن أغضبه فسكتُّ. فقال: والله يا ابن عباس إن عليا ابن عمك لَأحقُّ الناس بها، و لكن قريشا لا تحتمله، و لئن وليهم ليأخذنهم بمرالحق لايجدون عنده رخصة، و لئن فعل لينكثن بيعته ثم ليتحاربن.  از ابن عباس روایت شده که گفت: عمربن خطاب بعد از پاسی از شب نزد من آمد و گفت بیا با هم برای نگهبانی به اطراف شهر برویم...... ابن عباس می گوید: به عمر گفتم آیا روز خیبر را به یاد داری، هنگامی که عمروبن عبدود از میان لشکرخارج شد .... عمر گفت: ابن عباس صبر کن! آیا می خواهی همان رفتاری را که پدرت و علی با ابوبکر انجام دادند( روزی که بر او وارد شدند) با من انجام دهی؟ ابن عباس گفت: ترسیدم که او را عصبانی کنم سکوت کردم . عمر گفت : ابن عباس به خدا قسم علی پسر عموی تو شایسته­ترین فرد به خلافت است ولی قریش او را تحمل نمی کنند. اگر علی حاکم بر آنها بشود فقط به حق و عدالت با آنها برخورد می کند و ذره ای کوتاه نمی آید. وقتی علی چنین کرد آنها بیعت می شکنند و با او به جنگ برمی خیزند.»

نتيجه:

از آنچه ذکر شد؛ روشن می شود رویداد « یوم الانذار » یک حکایت قطعی و مسلم تاریخی است و همانطور که اشاره شد، در منابع متعدد اهل سنت اعم از کتب تفسیری و تاریخی و حدیثی این حکایت ثبت شده است . از آنجا که قطعا رسول خدا6 به مفاد آیه کریمه ]وأنذر عشيرتک الأقربين [ عمل کرده اند، ما این رویداد را در منابع تاریخی و سیره نگاری دنبال کردیم ؛ روشن شد این واقعه بین مورخین، شناخته شده بوده و از طرق متعدد و گاهی با چندین سند نقل شده است . علاوه بر منابع نخستین تاریخی مثل طبقات ابن سعد، الکامل، تاریخ یعقوبی،تاریخ طبری، دلایل النبوه ابونعیم و تاریخ دمشق، منابع متأخر مثل الاصابه عسقلانی ، و البدایه و النهایه ابن کثیر و... نیز این رویداد را گزارش کرده اند.

در نتیجه گیری از این نقلها توجه به چند نکته ضروریست:

  1. همانطور که در بعضی از نقلها گزارش شد این رویداد بین صحابه به حدّی معروف بوده که گاهی برای بیان مقاصد خود به اشاره ی به آن اکتفاء می کردند و لازم نبوده تمام ماجرا را ذکر کنند .
  2. همانطور که دیدیم، بعضی از عالمان بزرگ اهل سنت این روایت را با تعابیر صریح و تعیین کننده، گزارش کرده و یا عده ای از آنها که این واقعه را بر خلاف عقیده ی خود دیده اند، دست به کتمان زدند و از تعابیری چون « کذا و کذا » استفاده کردند و یا به شیوه ای دیگر بیانات منقول از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را ناقص گذاشتند و عبارات تعیین کننده را نقل نکردند. این موارد نشان می دهد، کثرت نقل و صحت سند به حدی بوده که این نویسندگان چاره ای جز نقل آن نداشته اند.
  3. در لابلای نقلها، سخنان بعضی از محدثین مورد اعتماد اهل سنت مثل ضیاء الدین مقدسی ، ابوبکر هیثمی، حاکم نیشابوری و....در مورد سند این روایات شایان توجه است.

پس ازتوجه به نکات بالا این نتیجه به دست می آید که:اولاً : تلاش بعضی از متعصبین اهل سنت و ایرادات سندی آنها راه به جایی نمی برد و نمی تواند، ارزش این نقل ها را بکاهد . و نتیجه ی قطعی مراجعه به منابع تاریخی، تصدیق به صدور این روایت و معرفی علی بن ابیطالب(علیه السلام) از اولین ساعات دعوت عمومی به عنوان جانشین بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است .و ثانیاً : همانطورکه حاضرین در مجلس فهمیدند و نیز کسانی که بعداً این رویداد را شنیدند، منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در معرفی حضرت علی( علیه السلام) قطعا خلافت الهیه و رهبری دینی وسیاسی بر جامعه مسلمین بوده و بعضی توجیهات متاخرین از اهل سنت، اجتهاد باطل در مقابل نص است .

 پی نوشت ها:

- چون بررسي کتاب طبری به دانش پژوه دیگری واگذار شده، ما فقط اشاره کردیم .

- وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج3، ص 348  

- الكامل، ابن اثیر، ج‏2، ص63

- الكامل/ترجمه،ج‏7،ص66

- دلائل‏النبوه، بيهقي شافعی، ج‏2، ص 179

- دلائل‏النبوه، ابو نعيم اصفهاني، ص 317

- تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 42، ص 49

- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج13، ص211و ص 244

- البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج 3، ص 39 و تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 351

- تاريخ ابوالفداء، ج 2، ص 14

- السيره الحلبيه، ج 1، ص 461

- مجله رساله الثقلين، مجمع جهانی اهل البیت:، آبان 1376، شماره 22، مقاله حدیث الانذار یوم الدار، علی احمدی میانجی

- تفسير ابن ابي حاتم، ج9، ص 2826، ح 16015 ، ذيل آیه 214 سوره شعراء

- البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج 3، ص 40 و تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 351

- تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 4 ، ص 32

- تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 42، ص 48

- البدایه والنهایه، ابن كثير، ج 3، ص 40

- تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج‏6 ، ص152

- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ابوبکر هیثمی، ج9، ص 146

- شرح احقاق الحق، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، ج14، ص 423

- حدیث الدار، سید علی میلانی، ص18

- تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج42 ، ص 47

- تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج‏6، ص152

- مجمع الزوائد و منبع الفوائد. ابوالحسن هيثمي،ج 8 ، ص 302

- الغدير. عبدالحسين اميني، ج 2، ص280

- الطبقات‏الكبرى، ابن سعد، ج‏1،ص147  

- تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج42 ، ص 46

- تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج42 ، ص 100

- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ابوبکر هیثمی، ج9، ص159

- الإصابة في تميز الصحابه، ابن حجر عسقلاني، ج‏4،ص467

- مجله رساله الثقلین، مجمع جهاني اهل البيت: آبان 1376، شماره23 ، حدیث الانذار یوم الدار، علی احمدی میانجی

- تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج42، ص 50

- تاریخ دمشق، ابن عساکر،ج42 ، ص 50

- تاريخ‏اليعقوبى،ج‏2، ص159

نگارنده:مهدی افراسیابی؛ برگرفته ازنشریه سپیده سحر