logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
استفاده ابزاری از بازگشت مسیح!

در میان ادیان مختلف، اشخاص و گروههای بسیاری را می توان یافت که تاریخ هایی را به عنوان زمان ظهور منجی خویش معین کرده اند (توقیت) و پیروان ایشان در تکاپوی فراهم آمدن و آماده سازی استقبال از او برآمده اند. البته پس از فرارسیدن آن تاریخ و عدم ظهور منجی، آن پیروان و مدعیان یا ناامیدانه پراکنده گشته اند و یا زیرکانه مسیر پیشگویی خود را تغییر داده و وعده تاریخی دیگر داده اند. 

هزاره گرایی (Millennialism) موضوعی مهم در میان مسیحیت معاصر –به ویژه شاخه پروتستان- است. مراد از این انگاره، هزاره مسیح و بازگشت دوباره اوست و دو نوع تفسیر از این هزاره گرایی می­شود؛ در تفسیر اول مراد بازگشت مسیح بعد از هزاره است و در تفسیر دوم مراد حکومت هزارساله مسیح بعد از بازگشت مجدد اوست. تفسیر اول برای مسیحیت از اتقان و اهمیتی بیشتری برخوردار است و به نحوی توقیت در بازگشت مسیح می­باشد. بدین سبب است که گروهی از ایشان منتظر بازگشت دوباره مسیح در پایان-آغاز هزاره­ ها هستند و نور امید در پایان هر هزاره فروزانتر از زمانهای دیگر می تابد.

البته باید توجه داشت هر مبنایی که از تاریخ مسیحیت در اینباره قبول گردد، هزاره میلاد مسیح تمام شده و دیگر احتمال بازگشت دوباره مسیح بر مبنای ولادت ایشان منتفی است و دلیلی بر امیدواری بر بازگشت مسیح بر مبنای این تاریخ نیست. (حتی اگر دو هزار سال در نظر گرفته شود!) اما دو تاریخ دوم -یعنی هزار سال بعد از رسالت یا هزار سال بعد از تصلیب- همچنان پیش روست و اگر تاریخ موجود در زمینه میلاد مسیح را بپذیریم، سال 2030 هزاره رسالت مسیح و سال 2033 هزاره تصلیب مسیح خواهد بود. البته اگر قول جان ناس در زمینه تاریخ ولادت مسیح را بپذیریم و تاریخ را چهار سال به عقب بازگردانیم، سال 2026 هزاره رسالت مسیح و 2029 هزاره تصلیب مسیح می باشد. لازم به ذکر است تاریخهای دیگری نیز تا سال2040 پیشگویی شده[1] که در میان آنها چهار زمان ذکر شده، علاوه بر پیش رو بودن از اتقان و اهمیت بیشتری برخوردار است.

بحث اصلی در اینجاست که اگر این اعتقاد برای بخشی از جامعه مسیحیت و صرف توقیت و احتمال باشد، خطر چندان و قدرت تخریب نداشته و برای کسی خطرساز نخواهد بود؛ اما اگر این توقیت امری سیاسی شده و بخواهد اهرمی برای اهداف شوم گردد، زنگ خطر بهره برداری از این باور به صدا در می آید. به بیان دیگر بعید نیست صهیونیسم جهانی، مسیحیت صهیونیزم و قدرتهای استعماری -که همواره مترصد فرصتی برای صحه گذاری بر اعمال شومشان هستند- بخواهند از این اعتقاد، استفاده ابزاری نموده و به اهداف شوم خود رنگ و لعابی دینی بدهند و در زیر پرچم دین و موعودباوری جنایتی دیگر بیافرینند.[2] به عنوان مثال مسیحیت صهیونیزم که اهدافی چون اعطای استقلال سیاسی به صهیونیسم، سلطه بر خاورمیانه و سرکوبی انقلابهایی چون ایران را در سر می­پروراند، ممکن است از این اعتقاد درونی مسیحیان سوء استفاده کرده و اعمال پلید خود را برای تسریع در امر بازگشت دوباره مسیح تلقی کند و طرف­های مقابل و مخالفین خود را ضد مسیح (AntiChrist)، پدیدآورندگان آرماگدون و مانع بازگشت مسیح معرفی نماید تا معادلات منتطقه­ای را به نفع اهداف شوم استعماری خود رقم بزند.

هرچند این تنها یک نظریه و فرضیه است و احتمال وقوع و عدم وقوع دارد اما با توجه به این نکته که استعمار نوین همواره از دین به نفع اهداف شوم خود استفاده ابزاری می نماید و از سوی دیگر اعتقاد به موعود در میان دینداران به عنوان موتور محرک و دارای پتانسیل قوی شناخته می­شود و نیز در زمانه­ای قرار داریم که بهترین زمان برای این استفاده منفی است؛ اهمیت توجه به این مسأله روشن می گردد.

البته در این بین نباید از لطف الهی و مدد گرفتن از حضرت ولی عصر علیه السلام غافل شد و می بایست ضمن تبیین و روشنگری پیرامون این خطر، راهکارهای مبارزه و خنثی سازی این توطئه را فرا بگیریم تا در صورت بروز چنین جریانی آماده بوده و در مقابل آن اقدام لازم را صورت دهیم.

پی‌نوشت:

[1] -  ر. ک : فاطمیان ، علی ، نشانه های پایان ، ص 513 

[2] - چنانکه مشابه این سوء استفاده از باورهای دینی و توقیت در موارد متعددی دیده شده است.

نویسنده: حجت الاسلام محسن شریعتی عضو گروه ادیان مرکز تخصصی مهدویت