مقدمه
در مورد مشروعيت دولت مهدوي كه بر اساس ولايت الاهي و حق حاكميت اولياي الاهي شكل مي گيرد، مستندات و بحثهاي بسيار انجام شده است. اما جا دارد كه در مورد رابطه مردم با حكومت جهاني مهدوي و نوع تعامل آن ها بحث شود و در واقع به اصطلاح علوم سياسي روز ميزان مقبوليت اين حكومت ارزيابي شود. بر اين اساس شاخصه هايي كه ميزان رضايتمندي مردم از حكومت ها را نشان مي دهد بايد بررسي شود و اين كه شيوه و كيفيت تعامل و همكاري و مشاركت توده هاي مردم با حاكميت مطلق اسلام در عصر ظهور چگونه خواهد بود، بر اين اساس برخي روايات مربوط به عصر ظهور و منابع ديگر بررسي و تحليل مي شود تا مقبوليت مردمي و نقش اراده و اختيار انسانها در شكل گيري و تداوم و توفيق اين حاكميت سراسري و مقتدر مشخص شود و چنين توهم نگردد كه چون حكومت الاهي ولايي است، جايگاهي براي اراده و خواست مردم در نظر گرفته نشده است و نيز نقش مردم در تحقيق و پيشرفت اهداف روشنتر گردد. لذا برخي شاخصه هاي مقبوليت مردمي حكومت مهدوي مورد بررسي قرار مي گيرد.
وفاداري فراگير
يكي از عرصههاي مشاركت در حكومت مهدوي آن است كه بر اساس روايات، پيروان مكاتب و اديان مختلف كه در سرزمينهاي خاص خود هستند با مشاهده شخصيت و شيوه رفتاري حضرت مهدي، با جان و دل با ایشان همراهي ميكنند،هرچند برخي از روايات، مربوط به فتوحات سپاه حضرت ميباشد ولي ميتوان به سادگي اينگونه استنباط كرد كه اگر در زمان فتح و كشورگشايي حضرت،آن مردم كه اعتقادات خاص ريشه دار و كهنه هزارساله خود را دارند، آن اعتقادات را كنار ميگذارندوهيچ جنگي برپا نميشود، بنابر قياس اولويت، حتما در ز مان برقراري حكومت و در طول حاكميت، آن مردم كه بركات فراوان مادي و معنوي آن حكومت را ميبينند وفاداري خود را حفظ خواهند كرد، اين وفاداري بنابر روايت، هم وفاداري به شخص حاكم است و هم وفاداري به نوع نظام عدالت محور و كرامت پيشه حضرت.
دليل منطقي بر استمرار اين وفاداري، آن است كه در طول تاريخ، اكثر جنگهاي بزرگ و خونين بر سر اختلافات مذهبي و عقيدتي بوده است، لذا اگر مردم راضي شوند اعتقادات خود را كنار گذارند، معلوم ميشود كه جايگزين كاملاً مناسبي يافتهاند و در واقع به اعتقاد حق ،و كمال واقعي دست يافتهاند، و با رسيدن به آن، زمينه و انگيزه هر نوع تضاد و خيانت نسبت به حكومت از بين ميورد و وفاداري مستدام خواهد بود.
«اخرج السیوطي في الحاوي عن نعيم بن حماد عن علي قال: اذا بعث السفياني الي المهدي جيشا فخسف بهم البيدائ... و تنقل اليه الخزائن و يدخل العرب و العجم و اهل الحرب و الروم و غيرهم في طاعته من غير قتال، حتي ينبي المساجد باقسطنطنيه و ما دونها...»[1 ]
سيوطي در كتاب الحاوي خود از نعيم بن حماد از علي نقل مي كند كه فرمود: وقتي سفياني سپاهي به سوي مهدي حركت مي دهد (در بيداء) زمين او را فرو مي برد... و خزائن عالم به سوي مهدي منتقل مي شود و عرب و عجم و كفار حربي و رومي ها و ديگران به فرمان او در مي آيند. بدون آن كه جنگي واقع شود تا آنكه در قسطنطيه و مكان هاي ديگر مسجد ساخته مي شود.
1ـ تمام نژادهاي اصلي يعني عرب و عجم (غيرعرب) به پذيرش حكومت امام روي ميآورند و اصطلاح «غير هم» نشان ميهد كه بدون استثناء تمام مكاتب و نحلهها و گروههاي ملّي و قومي تسليم خواهند شد.
2ـ اصطلاح «يدخل... في طاعته من غيرقتال» نشان ميدهد كه اطاعت و پذيرش حكومت، فراتر از يك نوع زندگي مسالمت آميز يا پذيرش اجباري است و از آنجا كه لفظ قتال اعم از خونريزي است و هرگونه ناسازگاري و مخالفت علني و رسمي را شامل ميشود، ميتوان استفاده كرد كه وفاداري نسبت به حضرت، با انگيزه دروني است و مشاركت، حالت تحميلي ندارد، بلكه حالت داوطلبانه و درون زا دارد.
3ـ عبادت «حتي يبني المساجدبالقسطنطنيه» نشان ميدهد كه آن وفاداري و همراهي تا مرحله عمران و آباداني توسعه اقتصادي و رفاهي ادامه دارد، يعني تا حالت ثبات حكومت، دوام پيدا ميكند. از سوي ديگر ميتوان چنين گفت كه توالي دو جمله «يدخل في طاعته من غيرقتال» و «حتي يبني المساجد» نشان ميدهد كه بناي مساجد ـ كه به عنوان مراكز رسمي اسلامي هستند، خصوصاً كه مسجد در عصر مهدوي مسجدي با كاركرد نبوي تمام عيار است ـ توسط عموم مردم و اقدام آنها واقع ميشود و صرف حالت حكومتي ندارد و اين خود ميتواند سطح بالاي مشاركت مردم را نشان دهد علاوه بر آنكه اگر مشاركت مردم تحميلي باشد و انگيزه دروني نداشته باشند نيازي به مساجد گسترده نخواهد بود، زيرا در زمان حاضر مردم حداكثر مطيع حكومت و مراكز حكومتي هستند ولي اقبال به مراكز اسلامي و مناسك اسلامي ندارند، در حالي که آن اقبال داوطلبانه تا سطح مسجدسازي و... هم ادامه خواهد داشت.
يكي از عرصههاي مهم مشاركت در زمان حضرت حجت، بيعت است. بر اساس روايات، ابتدا جبرئيل و بعد مردم با او بيعت ميكنند و البته گاهي حالت اكراه در بيعت، در مورد خود ايشان هم نقل شده است:
- اخرج الصدوق في كمال الدين بسنده عن ابان بن تغلب، قال: قال ابوعبدالله: ان اول من يبايع القائم(علیه السلام) جبرئيل(علیه السلام).[2]صدوق در كمال الدين با سند خود از ابان بن تغلب نقل مي كند كه امام صادق (علیه السلام)فرمود:اولين كسي كه با قائم بيعت مي كند، جبرائيل است.
- اخرج النعماني عن ابي بصير عن ابي جعفر(علیه السلام) في حديث: انه قال:«كأنّي انظر اليه بين الركن و المقام يبايع الناس.»[3] نعماني از ابي بصير از امام باقر(علیه السلام) در حديثي نقل مي كند كه امام باقر(علیه السلام) فرمودند: گويا مي بينم مهدي(علیه السلام) را كه بين ركن و مقام با مردم بيعت مي كند.
- عن النبي(صلی الله علیه و آله) قال: يكون اختلاف عند موت خليفة، فيخرج رجل من المدينه هاربا الي المكه،فيأتيه الناس من اهل مكه فيخرجونه و هو كاره فيُبايعونه بين الركن و المقام»[4]. از پيامبر نقل شده كه فرمود: هنگام مرگ خليفه اختلاف ايجاد مي شود. پس مردي از مدينه با فرار به سوي مكه خارج مي شود ومردمي از اهل مكه به سوي او مي آيند و او را حاضر مي كنند درحالي كه او كراهت دارد و بين ركن و مقام با او بيعت مي كنند.
- قال في حديث عن المهدي فيطلبونه... يقولون له اثمنا عليك و دماؤنا في عنقك ان لم تمدّ يدك فبايعك، هذا عسكر السفياني قد توجّه في طلبنا، عليهم رجل من حرام، فيجلس بين الركن و المقام، فيمدّ يده، فيبايع له، فليقي الله محبته في صدور الناس فيصير مع قوم اُسْد بالنهار رهبان بالليل.»[5] در حديثي نقل شده كه مردم، مهدي (علیه السلام)را طلب مي كنند... و به او مي گويند گناه ما بر عهده تو و خون ما برگردن توست. اگر خود را جلو نياوري كه با تو بيعت كنيم، اكنون لشكر سفياني به جستجوي ما مي آيد. مردي از راه حرام بر آن ها مسلط است، پس مهدي (علیه السلام)بين ركن و مقام مي نشيند و دست خود را جلو مي آورد و با او بيعت مي شود. پس خدا محبت مهدي(علیه السلام) را در دل مردم مي اندازد. پس با قومي همراه مي شود كه شيران روز و راهبان و عابدان شب هستند.
1ـ بيعت كه از زمان حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) هم رايج بوده است، نشانه همراهي و هماهنگي با حاكمان و قدرت برتر بوده است و از آنجا كه بر اساس احاديث، سيره مهدوي، همان سيره نبوي(صلی الله علیه و آله) خواهد بود، لذا بيعت هم، در زمان ايشان همان مفهوم را خواهد داشت.
2ـ بيعت جبرئيل بر اساس نظر محققان علاوه بر تقديس، حالت برهاني و تأييدي بر حكومت امام مهدي(علیه السلام) را همراه خود دارد: در واقع بيعت وي نوعي اتمام حجت و آگاهي بخشي و روشنگري براي عموم است، لذا عموم مردم پس از اين دلالت و روشنگري، خود به خود در اين مشاركت وارد ميشوند.
3ـ با توجه به انكه قيام امام زمان (علیه السلام)امري الاهي و وظيفه توحيدي ايشان است، كراهت و بيميلي ايشان براي بيعت كه در احاديث ذكر شده است، از آن جهت است كه هر حركت اصلاحي و انقلابي ـ خصوصاً اگر جهاني باشدـ به همراهي قلبي و تعهد عموم مردم نيازمند است، و حضرت ميدانند با توجه به مأموريتشان و كمال مادي و معنوي كه در حركت ايشان است، مردم همراهي خواهند كرد ولي بنابر قواعد حركت اجتماعي، پذيرش و درخواست بايد از سوي همراهان باشد، لذا در برخي از احاديث هم آمده است كه چند بار از ايشان طلب ياري ميكنند و سرانجام ياران دست خود را براي بيعت جلو ميآوردند تا آنكه حضرت هم دست را به نشانه بيعت جلو بياورند.
4ـ حتي اگر بيعت را وظيفه شرعي مردم براي تشكيل حكومت جهاني اسلام بدانيم نه امري كه از حقوق يا اختيارات سياسي اجتماعي آنها باشد، برقراري زمينه اين بيعت توسط امام زمان(علیه السلام) كه با اراده الاهي همراه است، نشانه لزوم و يا اهميت جلب مشاركت عمومي است و الّا بدون بيعت هم امكان آن قيام و حركت وجود داشت اما اين پيمان و تعهد عمومي باعث ميشود كه مردم خود را شريك بدانند و اين احساس عمومي پيدا شود كه امر بزرگ و سرنوشت ساز قيام جهاني اسلام با همراهي و مشاركت آنها واقع شده است و اين نوعي كرامت بخشي و هويت دهي به امت اسلامي و همراهان امام زمان(علیه السلام) است و بهترين نوع مشاركت است كه فردي با وجود آنكه يقين دارد بدون نظر و رأي مردم حاكم ميشود و به اهداف خود ميرسد و كار او مشروع و قانوني هم هست، باز منتظر درخواست و مشاركت مردم باشد.
معمولاً بهترين حالت مشاركت مردمي در حكومتها و انقلابها آن است كه پس از حركت اوليه رهبران، لايههاي بعدي و بتدريج عموم مردم دخالت داده شوند تا حركت اصلاحي انجام شود، اما آيا مشاركتي در اين حدّ وجود داشته است كه صدها سال [و شايد هزاران سال] قبل از انقلاب و قيام و تشكيل حكومت، مردم به همكاري فراخوانده شوند و حضور آنها به عنوان ركني در پيشبرد امور مورد توجه واقع شود؟ در دعاها و احاديث متعدد، آرزوي حضور در كنار ياران امام زمان (علیه السلام)براي تحقق اهداف او مطرح شده است، به عنوان نمونه، خونخواهي امام حسين(علیه السلام) كه برنامه مهم و اساسي اهل بيت بوده است، كار عظيم و بلندمدتي است كه در جهت احياي حق مشروع حكومت و ولايت اهل بيت بايد صورت بگيرد و در برخي دعاها و زيارات مهم مانند زيارت عاشورا، فرد از خدا درخواست ميكند كه مرا از خونخواهان امام حسين (علیه السلام)كه همراه مهدي(علیه السلام) هستند قرار بده.
«و ان يرزقني طلب ثاركم مع امام مهدي ناطق منكُم»
و اينكه روزيم كند كه با امام مهدي و ناطق شما اهل بيت، به خونخواهي شما بپردازم.
حتي خود اهل بيت آرزوي اين مشاركت را از زبان ديگران براي خود به عنوان يك مؤمن و مسلمان مطرح كردهاند.
«و اخرج ابن قولويه في كامل الزيارات باسناده عن مالك الجهني عن ابي جعفر الباقر(علیه السلام) قال: مَنْ زار الحسين(علیه السلام) يوم عاشورا من المحرم... الي ان يقول: قال: قلت: فكيف يعزي بعضهم بعضا قال يقولون: عظم الله اجورنا بمصابنا بالحسين(علیه السلام) و جعلنا و اياكم من الطالبين بثاره مع وليه امام المهدي من آل محمد0صلی الله علیه و آله)...»[6]
با توجه به حديث روشن ميشود كه حتي به شكل يك دستورالعمل هميشگي و يك شيوه رسمي برخورد در زيارت مطرح ميشود كه در هنگام زيارت امام حسين(علیه السلام) اينگونه همديگر را تعزيت دهيد. از آنجا كه زيارت امام حسين(علیه السلام) از بالاترين عبادات مؤمن معرفي شده است و همواره به عنوان احياءگر حق غصب شده اهل بيت به شمار ميرود. طلب خونخواهي امام حسين(علیه السلام) به همراه امام زمان(علیه السلام) به معناي يك برنامه منسجم و طراحي شده براي جلب مشاركت عمومي در حركت امام زمان(علیه السلام) ميباشد.
يكي از مواردي كه به عنوان شاخصه مشاركت در حكومت به كار ميرود، رضايت و آسودگي قلبي مردم از يك حكومت (اعم از رضايت از اصل نظام يا نوع يا كارگزاران و يا ساختار و يا رفتار آن) است و در مباني فقهي مشاركت سياسي، بحث رضايت عمومي هم مطرح ميشود.
در دنياي حاضر، مواردي وجود دارد كه يك حكومت با رأي واقعي مردم حاكم نشده است و در واقع انتخابي صورت نگرفته و گاهي حتي به حالت كودتا يا انقلاب، حكومتي ايجاد شده است ولي عموم مردم بر اساس باورها و ارزشهاي اجتماعي يا ديني كه دارند از آن حكومت راضي هستند و در آن اخلال نميكنند.
در عصر مهدوي(علیه السلام) رضايت عمومي كه با وجود اختلاف اقوام و نژاد و نيازها، حاصل ميشود نشانه درجه بالاي مشاركت واقعي مردم در حكومت و امور حكومتي و وفاداري واقعي آنها است. اكنون به بررسي برخي از روايات مرتبط با اين بحث ميپردازيم.
1ـ قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) «أبشروا بالمهدي رجل من قريش... يرضي لخلافته ساكن السماء و ساكن الارض»[7]
بشارت باد بر شما به مهدي، مردي از قريش كه ساكنان آسمان و زمين از خلافت او راضي هستند.
1ـ اولاً رضايتمندي از خلافت که مطرح شده است، يعني فراتر از رضايتمندي از كاركردها (مانند رفاه و امنيت و...) بنابراین ميتوان گفت در شرايط تكامل عقول و رشد فضايل اخلاقي، مردم جهان به اين نتيجه ميرسند كه وليّ الاهي كه منصوب از سوي خدا باشد، تنها كسي است كه شايستگي خلافت و حكومت را دارد و لذا با كمال ميل او را ميپذيرند، نه آنكه تنها خدمات و آثار حكومتي او را دوست بدارند و حاصل اين محبت، وفاداري جديدي از سوي مردم است كه در نوع حكومتهاي فعلي مشاهده نميشود.
2ـ در مورد اينكه ساكن سماء هم اشاره شده است، اگر به دوران حكومت سليمان پيامبر برگرديم، ميبينيم كه حيوانات و پرندگان و جنّيان در خدمت او بودند، لذا بعيد نيست كه بگوييم محدوده واقعي حكومت امامان معصوم كه تمام ساكنان آسمان و زمين هستند در دوران ظهور نمود پيدا ميكند و در اثر اصلاح اوضاع مادي و معنوي عالم اين خوشحالي و رضايت را به شكلي به منصه ظهور ميرسانند كه مردم نيز خواهند فهميد.
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «فيبعث الله رجلا من امّتي يحبّه ساكن الارض و السماء»
در اين روايت محبت مردم نسبت به امام زمان(علیه السلام) مورد تأكيد قرار گرفته است، اگر دقت كنيم در حكومتهاي معمول دنيا حداكثر نوع وفاداري عمومي آن است كه مردم از حاكم يا حاكمان راضي باشند، اما نوعا به دليل كمبودهاي مقطعي، ضعف مديريت ولو به شكل دورهاي و يا ضعفهاي فردي و شخصيتي حاكمان، به آنها عشق نميورزند اگر هم كسي را دوست داشته باشند به دليل يك فعاليت ملّي (مانند جنگ و شجاعت و...) است نه آنكه با تمام وجود او را دوست داشته باشند مگر در مواردي مانند وليّ فقيه در جمهوري اسلامي ايران(که این امر به تجربه ثابت شده است). اما بر اساس اين روايت، تمام ساكنان عالم به امام زمان (علیه السلام)عشق ميورزند يعني با او انس گرفته و او را معشوق خود ميدانند، در چنين شرايطي ديگر لزومي ندارد كه درجهاي براي وفاداري و مشاركت تعيين كنيم، زيرا پاي عشق و محبت كه به ميان آيد، جانبازي و اطاعت مطلق هم در كنار آن است.
عن ابي جعفر(علیه السلام): «قال اميرالمؤمنين: يخرج رجلٌ من ولدي... و لا يبقي ميّتٌ الا دخلت عليه الفرحة في قبره و هم يتزاورون في قبورهم و يتباشرون قيام القائم»[8]
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است كه اميرالمومنين(علیه السلام) فرمودند: مردي از نسل من خروج مي كند... ]در زمان خروج او[ هيچ مرده اي نمي ماند مگر اين كه شادي وارد قبر او مي شود و مردگان در قبرها همديگر را زيارت مي كنند و به ديدار هم مي روند و بشارت به قيام قائم مي دهند.
تا به حال هرچه از مشاركت و رضايت مردم نسبت به یک حكومت ديدهايم و شنيدهايم مشاركت مردم و انسانهاي در قيد حيات بوده است، هرگز حكومتي را در طول تاريخ سراغ نداريم که شنيده باشيم مردگان به معني واقعي كلمه از آن مسرورند و به دليل وجود آن حكومت، توسعه و رفاه و رضايتمندي فراوان نصيب آنها ميشود. اما در اين روايت، حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) به عنوان يك واقعيت و نه تمثيل و داستان، بيان ميكند كه تمام اهل قبور به فرح ميرسند و با ملاقات همديگر بشارت ظهور و قيام قائم را به هم ميدهند.
سؤال اصلي آن است كه چه اتفاقي ميافتد كه در عالم برزخي اموات نيز در اين حدّ سرور و رضايتمندي حاصل ميشود. پاسخ دقيقي نميتوان داد ولي شايد در همين حدّ بتوان گفت كه بر اساس روايات و اعتقادات اسلامي، اموات در عالم برزخ تحت تأثير اعمال خير و شرّ زندگان هستند و گاهي امور خير زندگان باعث گشايش در كار آنها ميشود و بالعكس امور شرّي كه خصوصاً خود اموات مسؤل اوليه آن بوده باشند باعث رنجش و عذاب آنها ميشود. حال توجه كنيد كه در شرايط عصر ظهور كه فضاي قدسي و معنويت و خدمت، فراگير ميشود طبعا عموم مردم به خيرات و عبادات فردي و جمعي گرايش بيشتري دارند و تأثير آن به اموات خود يا عموم اموات نیز خواهد رسيد و در اثر گسترش فضاي خير و معنويت، گناه و فساد به اقليت ميرسد؛لذا آثار شوم آن از اموات برداشته ميشود اين اتفاق كه هم آثار شوم را حذف ميكند و هم آثار خير را چند برابر ميكند، منطقي و عقلاني است كه باعث سرور اموات و بشارت دهي آنها به همديگر شود، در چنين شرايطي، ديگر مزاح نيست(بلكه امري جدي و حقيقي است) كه بگوييم عموم اموات نيز به صف وفاداران به نظام مهدوي(علیه السلام) ميپيوندند و حتي رضايت و وفاداري خود و احساسات قلبي خود را آشكار ميكنند و ميدانيم كه تجمعات و ابراز احساسات مثبت از شاخصههاي ابراز وفاداري مردم به نظام حاكم ميباشد. در عصر مهدوي(علیه السلام)، اين تجمّعات غيررسمي به شكل عمومي نه در قالب احزاب و گروههاي خاص، محقق ميشود و همانگونه که گفته شد حتي در عالم اموات و فضاي برزخ نيز واقع ميشود.
تعاون در امور خير كه خود يكي از اصول و قواعد سياست و حكومت در اسلام است ميتواند شاخصهاي از مشاركت و وفاداري مردم به حكومت باشد. يكي از تفسيرهايي كه در مورد رشد علوم، استخراج گنجها و آباداني زمين (در عصر ظهور) ميشود آن است كه علاوه بر كمكهاي غيبي و كرامات، تلاش و همكاري و همفكري بالاي مردم هم باعث ميشود كه اين وقايع به منصه ظهور برسد و اين خود مردم پاك و خودساخته، فعال و پرتحرك عصر ظهور هستند كه اين جامعه را ميسازند، لذاست كه در برخي احاديث از اهميت دادن مردم به گاو در برابر اسب به عنوان اهميت آلات كشاورزي در برابر آلات جنگي و دفاعي سخن گفته شده است. عرصههاي مختلفي براي تعاون در عصر حضور وجود دارد، يكي از آنها عرصه علمي ـ فرهنگي ميباشد كه به چند روايت اشاره ميكنيم:
1ـ قال اميرالمؤمنين(علیه السلام): «كأنّي انظر الي شيعتنا بمسجد الكوفه قد ضربوا الفساطيط يعلّمون الناس القرآن كما أُنْزِلَ»[9]
امام اميرالمؤمنين(علیه السلام)فرمودند: «گويا شيعيانم را ميبينيم كه در مسجد كوفه گرد آمده و با برپايي چادرهايي، به مردم قرآن را كه نازل شده است آموزش ميدهند»
2ـ عن ابي عبدالله(علیه السلام): «كاني شيعة علي في ايديهم المثاني، يعلّمون الناس»[10]
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: گويا ميبينم كه شيعيان علي(علیه السلام) قرآنها را در دست دارند و مردم را آموزش ميدهند.
3ـ عن ابي جعفر(علیه السلام): و تؤتون الحكمة في زمانه حتّي ان المرأة لتقضي في بيتها بكتاب الله تعالي و سنة رسول الله»[11]
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: در زمان او ]امام مهدي [(علیه السلام) به مردم، حكمت داده مي شود تا آنجا كه زن هم در خانه خود با (كتاب و سنت رسول خدا) قضاوت مي كند.
اين حركتهاي عمومي در جهت آموزش مردم(ناس) فارغ از مليت و نژاد و حتي جنسيّت (زن يا مرد بودن) آنها نشاندهنده يك حركت عمومي و خيزش فرهنگي است.
در برخي از مقاطع ميبينيم كه چنين حالت مشاركت و تعاوني در مردم پيدا ميشود، مثلاً با پيروزي انقلاب اسلامي حالت مشاركت خودجوش و بانشاط مردم در آموزش قرآن و معارف اسلامي و حتي آموزش دفاعي و نظامي در مساجد و كانونها شكل گرفت و حتي چشمداشت و توقعات مادي در آن ديده نميشود و تعاونهاي اقتصادي و محلّي با انگيزههاي معنوي در قالب صندوقهاي تعاون و قرضالحسنه شكل گرفت كه اين نشان از فضاي مشاركتي و علاقمندي مردم به انقلاب و حكومت هم هست.
بنابراين آن حركت خودجوش فرهنگي فراگير در حكومت مهدوي(علیه السلام) خود نشان از فرح و سرور و رضايتمندي از فضاي عمومي جامعه و حكومت مهدوي (علیه السلام)است كه اين انگيزه و نشاط عمومي را باعث شده است.
يكي از مباحثي كه در طول تاريخ مطرح بوده آن است كه افرادي كه قيام ميكردند اولويت و شعار اصلي آنها چه بوده است، دسته اي از آن افراد از آغاز معلوم بود كه قصد سلطنت و قدرت و خودكامگي و كشورگشايي دارند، لذا از آغاز حملات و حركتهاوفعاليتها، مردم هرگز اميد و آرزوي همكاري و مشاركت در آن حكومت ها نداشتند تا به روش و شيوه اعمال مشاركت فكر كنند، مواردي مانند حملات مغول، قيام اوليه قاجار، و تا حدودی كودتاهاي رضاخاني و آتاتوركي اينگونه بودهاند، در اين موارد حتي مردم جرأت اظهارنظر و انتقاد نداشتهاند تا چه رسد به مشاركت در حكومت و ایراد نظر.
دسته ديگر، قيامكنندگاني بودند كه قول مشاركت و همكاري با ملت براي اعتلاي وضعيت مادي يا معنوي آنها را ميدادند و با همين نام و شعار مردمخواهي و مردم دوستي به جايي رسيدند، مانند برخي رهبريهاي كاريزماتيك؛ مثل هيتلر و موسوليني و امثال لنين كه با شعار احياي حقوق مردم و برقراري تساوي و عدالت به قيام دست زدند و در واقع شعارشان آن بود كه مردم به حقوق خود برسند و نفعي به آنها برسد كه البته در واقع پس از رسيدن به قدرت،نقش واقعي براي مردم قائل نشدند و بيشترين ظلم مادي و معنوي را به همان مردم وارد آوردند.
اما فرض ديگر هم وجود دارد كه قيامكنندهاي از همان آغاز، همكاري و مشاركت مردمي را مطرح ميكند و هدف اصلي و اوليه او شركت مردم و اتحاد مردم براي احياي حقوقشان باشد چنانكه عموماً پيامبران با هدف اقامه قسط و اعتلاي معنوي آن هم توسط خود مردم به ميدان آمدند.
در عصر ظهور آنچه اتفاق ميافتد آن است كه شعار اصلي و اوليه كه در پرچمها و نمادهاي سپاه مهدوي(علیه السلام) جلوهگر ميشود قيام و تجمع و همكاري خود مردم براي اقامه حق و عدل است. در واقع مردمي كه سالها در فساد و جهل و فتنه اسير بودهاند آماده يك قيام و انقلاب سراسري هستند، گويي فرد فرد انسانهاي مظلوم دنيا در دل و ذهن خود به قيام و اصلاح فكر ميكنند ولي كسي ابراز نميكند تا آنكه يك نفر به عنوان رهبر ميآيد و آن احساس مشترك را فرياد ميكند و نتيجه آن، به فعليت رسيدن پتانسيل مردمي براي قيام است، يعني انرژي مخفي شده مردم براي يك مشاركت جهاني جهت اصلاح وضع جهان، توسط يك رهبر الاهي و آگاه به حركت و كارآمدي ميرسد.
در روايات مهدوي(علیه السلام) ميتوان اين عنصر را يافت، كه اكنون به مواردي اشاره ميكنيم:
1ـ «نوف البكالي: راية المهدي مكتوب، فيها «البيعة الله»[12]
شعار پرچم مهدي (علیه السلام)بيعت براي خدا ميباشد.
توجه كنيد شعار در قالب يك كلمه است و آغاز آن كلمه بيعت است يعني خواسته و نياز و سوز مردمي در قالب اين كلمه مطرح ميشود كه اي مردم جهان كه دنبال يك پناهگاه و محوري براي تعاون و همكاري در جهت برگشت به توحيد و معنويت هستيد، اين پرچم نشاندهنده حضور آن محور و برپا دارنده و احيا كننده حقوق شما است كه حرف دل شما را از سوي خدا ميگويد.
2ـ روي پرچم مهدي(علیه السلام) نوشته شده است:طاعةٌ معروفة»[13]: اطاعت شناخته شده
اينكه طاعت معروف چيست، ممكن است تفسيرهاي متفاوت ارائه شود ولي ظاهر لفظ معروف، آن است كه امري مورد شناخت مردم و پسنديده و مقبول مردم است، يعني هدفي كه همه دنبال آن هستند و ميخواهند محقق شود، لذا زیر اين پرچم گرد ميآيند چون هدف و آرزويشان، مشاركت و همراهي در همين مسير بوده است.
پی نوشت ها:
[1]. اثباة الهداة، شيخ حر عاملي رحمه الله
[2]. احقاق الحق، ج11
[3]. اسعاف الراغبين،
[4]. الحاوي، سيوطي، ج2
[5]. الغيبه، نعماني رحمه الله
[6]. بحار الانوار، علامه مجلسي رحمه الله ، ج52
[7]. سنن ابي داوود، ج3
[8]. فردوس الاخبار، ج4
[9]. كامل الزيارات، ابن قولويه رحمه الله
[10]. كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق رحمه الله
[11]. موسوعه الامام المهدي(علیه السلام)، سيد محمد صادق صدر رحمه الله
[12]. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي رحمه الله
[13]. ينابع الموده، القندوزي
نگارنده: جواد اسحاقيان درچه، برگرفته از مجله سپیده سحر