روی تو را ز چشمهی نور آفریدهاند
لعل تو از شراب طهور آفریدهاند...
...پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش
خورشید را برای ظهور آفریدهاند
منعم مکن ز مهر خود ای مه، که ذرّه را
مفتون مهر و عاشق نور آفریدهاند...
از پرتو جمال تو در کوه و برّ و بحر
سینای عشق و نخلهی طور آفریدهاند...
...عمری اسیر هجر تو بود و فغان نکرد
بنگر دل مرا چه صبور آفریدهاند
...«پروانه» را در آتش هجران خود مسوز
او را برای درک حضور آفریدهاند
محمدعلی مجاهدی
«پروانه»