مبتلا کردهست دلها را به درد دوریاش
نرگس پنهان من با مستیاش، مستوریاش
آه، میدانم که ماه من سرک خواهد کشید
کلبهی درویشیام را با همه کمنوریاش
آسمانی سربهسر فیروزه دارد در دلش
گوشها مست تغزلهای نیشابوریاش
یک دم ای سرسبزی یک دست، در صورت بدم
تا بهاران دم بگیرد با گل شیپوریاش
ماه میگردد به دنبال تو هر شب سوبهسو
آسمان را با چراغ کوچک زنبوریاش
آنک آنک روح خنجرخوردهی فردوسی است
لابهلای نسخهی سرخ ابومنصوریاش
بوسه نه جمع نقیضین است در لبهای او
روزگار تلخ من شیرین شدهست از شوریاش
گر بیایی خانهای میسازم از باران و شعر
ابرهای آسمانها پردههای توریاش ...
سعید بیابانکی