مقدمه:
آيندة انسان از نظر قرآن و سنت و عترت دلانگيز و به دور از تباهي و ظلم و فساد است:
أ. قرآن و آينده انسان
در قرآن آياتي آمده است كه از آيندهاي درخشان و اميدبخش براي مسلمانان خبر ميدهد. شيخالاسلام ابن تيميه (از عالمان قرن هفتم هجري)، در كتاب «علم الحديث» خود برخي از آنها را ميآورد.[1] مضمون اين آيات اين است كه سرانجام به طور حتم شريعت اسلام بر ديگر اديان و آئينها چيره ميشود، و مسلمانان وارث زمين ميشوند، كساني در زمين پديد ميآيند كه خدا آنان را دوست ميدارد و آنها خدا را دوست ميدارند و به خدا كفر نميورزند:«كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي؛[2] خدا نوشته (و لازم كرده) است،كه به يقين من و فرستادگانم (كساني كه سنتم را به پا ميدارند) پيروز ميشويم».
«وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ، إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ؛[3]همانا كلمه (و پيام) ما بر رسولانمان بر اين قرار گرفته است كه آنان ياري ميشوند و لشكريان ما (كساني كه براي اقامه حق و عدل و دين ميستيزند) چيره ميگردند».
«مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ؛[4] كساني از شما كه از دين (اسلام) روي برميتابند (بدانند) به زودي خدا قومي را ميآورد كه دوستشان ميدارد و آنان نيز خدا را (و ديني را كه نازل كرده) دوست ميدارند».
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ…؛[5] خدا به كساني كه ايمان ميآورند و عمل صالح انجام ميدهند، وعده داده است كه آنان را جانشينان در زمين گرداند (و به آنها قدرت و حكومت دهد».
«فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَـؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ؛[6] اگر اينان (به پيامبران و كتابهاي آسماني و پيام وحي) كفر بورزند، ما كساني را بگماريم و قومي را جانشين آنها سازيم كه كافر به دين نباشند.
«وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ؛[7]اگر (از سفارشها و خواستهاي دين) روي برتابيد، (خداوند) به جاي شما قوم ديگري را ميآورد، و آنان همانند شما (سستباور و گريزان از دستورات و ارزشهاي ديني) نخواهند بود. (و همه آنچه را دين آورده است در زندگي به كار خواهند بست)».
شيخالاسلام ابن تيميه گويد: اگر گفته شود اين آيات مربوط به زمان پيامبر است، پاسخ اين است كه خطاب در اينها همانند ديگر خطابهاي قرآن (كه دستور به وضو و نماز و حج ميدهد و…) خطاب به همه مؤمناني است كه قرآن به آنها ميرسد، و تا قيام قيامت اين خطابها جريان دارد و همه قرنها را در برميگيرد و هركس از دين خارج شود به اسلام صدمهاي نميخورد؛ خدا تا رستاخيز قيامت به وسيلة مؤمنان دينش را ياري ميرساند؛ وعدهاي كه خدا دربارة جانشيني در زمين داده و گفته است هر كس ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد خدا او را به اين مقام ميرساند، دائر مدار همين دو ويژگي است. «فمن كان اَكمل ايماناً و عمل صالحاً كان استخلافه المذكور أتمّ، فان كان فيه نقصٌ و خِلَل كان في تمكينه خللٌ و نقصٌ، ذلك أن هذا جزاء هذا العمل، فمن قام بذلك العمل استحقّ ذلك الجزاء؛ بنابراين هر كس ايمان و عمل صالحش كاملتر باشد، جانشيني او تمامتر است، و اگر در اين دو نقص و خللي باشد، در تمكين (و تسلط وي بر زمين) نابساماني خواهد بود، زيرا استخلاف در زمين پاداش اين دو است، هر كه اين دو را به پا دارد، شايسته اين پاداش ميشود».[8]
ب. سنت و آيندة انسان
در احاديث نيز آينده مورد توجه است، و بر اساس آنها در آغاز هر قرني يك احياگر دين برانگيخته ميشود، و دين را كه رنگ باخته و نما و جلاي خود را از دست داده است بار ديگر زنده ميسازد.
پيش از قيامت علاماتي رخ ميدهد، مانند: دخان، (خروج) دجال، دابّه، طلوع خورشيد از مغرب و… و نيز در آخرالزمان عيسي از آسمان فرود ميآيد و در آن هنگام امام امتِ اسلامي از خودشان است. و تا آن زمان گروهي از امت بر آيين حق پايدار ميمانند، مخالفان نميتوانند به آنها آسيب رسانند و دشمنان را جرأت ضرر به آنها فراهم نميآيد. قبل از آن كه ساعت (قيامت) فرا رسد، گنجهاي زمين گشوده ميشود و همه بر كساني كه به خاطر مال به قتل، دزدي و قطع رابطه با خويشاوندان دست يازيدهاند تأسف ميخورند و به شگفتي مينگرند، در اين هنگام است كه ستونهايي از طلا و نقره نمايان ميگردد. همه توانمند ميشوند و كسي فردي را نمييابد كه زكات مالش را به او بدهد، امير (و سلطاني) كه در آن زمان بر مردم حكم ميراند به معناي واقعي كلمه، بخشنده است، و فراتر از حد حساب و شمارش مردمان را از نظر اقتصادي و معيشتي توانمند ميگرداند و تا اين چنين مردي كه مردم را به عصايش (به اشاره) رهبري ميكند، ظهور نكند، قيامت فرا نميرسد.
و نيز در حديث آمده است كه دين اسلام به غربت ميافتد، و با اين همه كساني كه براي اقامة حق به پاخيزند و سرافراز بجنگند همواره وجود دارد، تا اين كه عيسي فرود آيد. همچنين در حديثي كه بخاري و مسلم آن را از جابر بن سمره نقل ميكنند، دين اسلام پايدار ميماند تا اينكه دوازده خليفه از قريش (يكي پس از ديگري) فرمانروايي كنند و همه امت اسلامي پيرو آنها باشند.
نمونههايي از اين دسته احاديث چنين است:
1.پايداري حق مداران
در صحيح مسلم آمده است: «لا تزال طائفة من أمّتي يقاتلون علي الحقّ، ظاهرين الي يوم القيامة؛[9] همواره طائفهاي از امتم براي (اقامه) حق ميستيزند، اينان تا روز قيامت (و پيش از نزول عيسي) شكست ناپذيرند».
اين روايت را راويان مختلف با تغيير اندكي در الفاظ نقل كردهاند، مانند جابر، مغيره، ثوبان، و عقبة ابن عامر و…
در صحيح بخاري و مسلم الفاظ روايت چنين است:« لا تزال طائفُ من امّتي قائمةً بأمرالله لا يَضُرّهم من خَذَلهم و لا من خالفهم حتي يأتي اَمرُالله و هم ظاهرون علي الناس؛[10]همواره گروهي از امت من امر خدا را برپا ميدارند، كساني كه آنها را خوار (و ذليل) ميسازند و با آنان مخالفت ميورزند، نميتوانند به اين گروه آسيب رسانند. اين ستيز ادامه دارد تا اين كه امر خدا فرا رسد، در حالي كه آنان بر مردمان چيره شدهاند».
ابن تيميه پس از نقل اين حديث ميگويد: اين حديث در صحيح بخاري و مسلم آمده است و مانند آن را از چند طريق (در كتابهاي حديث) ميتوان ديد. در اين حديث پيامبر صادق (كه راستگويي او مورد تصديق است) خبر داده كه گروهي بر حق از امتش همواره پيروز و عزيزند. كساني كه مخالف آنها هستند و نيز افرادي كه آنها را خوار ميپندارند، ضرر به آنها نميزنند».
2.حكومت جهاني و رهبري فراگير
در صحيح مسلم آمده است: «ان الله زَوَي لي الارضَ فرأيتُ مشارقَها و مغارِبَها و اِنَّ مُلك أُمّتي سَيبلُغُ ما زَوَي لي منها…؛[11] همانا خدا زمين را براي من جمع (و كوچك) كرد، شرق و غرب آن را ديدم، و فرمانروايي امت من در آينده بر آنچه برايم عيان گشت (همه سرزمينها و كل كره زمين) فرا ميرسد».
در اين حديث خدا (مانند مُدل، كره و نقش ماكت و نمونه كوچك شده) همه سرزمينها و نقاط زمين را به پيامبر نشان ميدهد و پيامبر همه را مشاهده ميكند و ميگويد: حكومت امت من بر همه زمين كه نمونه كوچك شده آن را من ديدم، سرانجام روزي تحقق ميپذيرد. اين نويد اميدبخش و تخلفناپذير از سوي پيامبر راستگوي اسلام، تا كنون عملي نشده و تحقق نيافته است و به يقين در آينده به انجام ميرسد.
همچنين در احاديث سخن از پيشوايي فردي از مسلمانان بر همه جهان است. در صحيح بخاري و مسلم حديثي به نقل از ابي هريره چنين است: « لا تَقوم الساعةُ حتي يخرج رجلٌ من قَحْطان يَسوقُ الناس بعصاه؛[12] قيامت به پا نميشود، تا اين كه مردي از قحطان به پا خيزد كه مردمان را با عصايش رهبري ميكند».
چنانچه ملاحظه ميشود در اين حديث سخن از پيشوايي بر همه مردم است با ابزار (اشاره، علامت، سيطره و آگاهي و قدرت و كارآيي كه سمبل آن) عصا است. و اينگونه پيشوايي تا كنون انجام نگرفته و در آينده وقوع آن حتمي است، زيرا سخن پيامبر كه دو كتاب بزرگ اهل سنت آن را نقل كردهاند تخلف نميپذيرد.
و نيز در صحيح مسلم آمده است: « لا تَذْهب الأيامُ و الليالي حتي يَمْلِك رجلٌ يقال له الجَهْجاه؛[13]روزها و شبها به پايان نميرسد، تا اينكه مردي به نام «جهجاه» به حكومت رسد».
اين حديث نيز از ابيهريره نقل شده است و خبر از حكومت جهاني و پيشوايي فراگير بر همه سرزمينها ميدهد. واژه «جَهجَهه» به معناي فرياد پهلوانان در جنگ و غير آن است و نيز به معناي بازداشتن كسي از همه چيز (و دست ديگران را كوتاه كردن).[14] گويا جهجاه كه روزي بر همه زمين فرمان ميراند فريادي رعد آسا دارد، با هر كس كه در مقابل او بايستد در ميافتد و ديگر حكومتها را سرنگون ميسازد، و با بازداشتن ديگران از ظلم و استثمار مردم و حكومت بر آنها، خود يگانه رهبر جهان ميشود، باطل را از بين ميبرد و حق را استوار ميكند.
3.گسترش آيين حق
احاديثي از گسترش دين اسلام در همه پهنة گيتي خبر ميدهد و اين كه دينمداران به عزت ميرسند و كافران در ذلت ميافتند.
هيثمي در حديث صحيحي از پيامبر چنين نقل ميكند: «لَيَبْلُغَنّ هذا الأمر ما بَلَغَ الليل و النهار و لا يَتْرُك اللهُ بيتَ مَدَر و لا وَبَر الّا أدخله اللهُ هذا الدين يُعزّ عزيزاً، و يُذلّ ذليلاً، عِزّاً يُعزّالله به الاسلامَ و اَهلَه، و ذُلاً يُذلّ اللهُ به الكفر؛[15] چنانچه با گردش روز و شب زمان سپري ميشود و روزگار جديدي پديد ميآيد، به يقين دعوت به اسلام نيز در آينده فراگير ميشود. زماني فرا ميرسد كه خدا هيچ خانه گلي (شهري) و كركي (روستايي و عشايري) را بدون اين دين باقي نميگذارند (و در هر نقطهاي از گيتي اسلام را حاكم ميسازد). دينداران عزت مييابند، و بي دينان خوار ميگردند. اين همان نويدي است كه خدا با آن اسلام و مسلمانان را عزت ميدهد، و كفر و بيديني را در مذلت ميافكند».
4.نزول عيسي مسيح
در صحيح بخاري و مسلم آمده است: «كيف انتم اذا نزل ابنُ مريم فيكم و امامكم منكم؛[16]چگونهايد آنگاه كه فرزند مريم فرود آيد و امامتان از خودتان باشد».
بيروتي در ذيل اين حديث ميگويد: اين كه امام از ماست، احتمال ميرود از مسلمانان باشد يعني امام اعظم يا امام از قريش و يا از عرب باشد؛ خدا به مقصود رسولش داناتر است.
محمود ارناؤوط در پانويس مينويسد: مُسلِم اين حديث را به لفظ ديگري از وليد بن مسلم به نقل از ابيذئب اينگونه آورده است: «كيف انتم اذا نَزَلَ فيكم ابن مريم فَأَمّكُم منكم؛[17] چگونهايد زماني كه فرزند مريم ميانتان فرود آيد، و سپس از خودتان بر شما امامت كند».
ابن أبيذئب ميگويد: «تدري ما أمّكم منكم؟ قلت: تُخبرني. قال، فأمّكم بكتابِ ربّكم تبارك و تعالي و سُنةِ نبيّكم؛[18] آيا ميدانيد به چه چيزي امام خودتان امامت ميكند؟ وليد بن مسلم ميگويد: آگاهمان ساز. ابن أبي ذئب خود پاسخ ميدهد: به كتاب خدا و سنت پيامبر بر شما امامت ميكند».
در هر صورت روشن است كه تا كنون حضرت عيسي(علیه السلام) فرود نيامده است و چنين واقعهاي رخ نداده است و در آينده اين كار انجام ميشود. و چنانچه گذشت امامت تنها در امام نماز منحصر نميگردد، بلكه سخن از پيشوايي مسلمانان است بر اساس كتاب و سنت. و با امامت مردي از جامعه اسلامي كه طبق احاديث عترت و ثقلين و احاديث مهدي، اين امام مهدي فرزند فاطمه و از اهلبيت پيامبر است.
5.حياگر دين
بر پايه مطالب گذشته و بيتوجهي مردمان به دين و كهنه جلوه دادن آئين اسلام و قديمي انگاشتن دستورات و رهنمودهاي آن است كه سنت خبر از ظهور يك احياگر دين در آغاز هر قرني ميدهد. كسي كه بار ديگر دين را به درون جامعه ميكشاند و كارآمدي آن را مينماياند و غبار كهنگي را از چهره آن ميزدايد: «اِنّ الله يَبْعَث لِهذه الاُمّة علي رأس كلِّ مأة سنةٍ مَن يُجَدِّدُلها دينها؛[19] همانا خدا براي امت (اسلامي) در آغاز هر قرني كسي را بر ميانگيزد كه دين را احيا كند».
اين حديث را ابوداود و غير او نقل كردهاند و حاكم آن را صحيح ميداند و وزين عراقي گويد: سند اين حديث صحيح است.[20]
محمود ارناؤوط در توضيح حديث ميگويد: «المُراد بتجديد الدين اِظهارُه بعد ضَعْفٍ حدث في اهله و المُجَدِّد قد يكون واحداً و قد يكون متعدّداً و قد يكون بالعِلم و قد يكون بالسيف؛[21] مقصود از تجديد دين اظهار آن است پس از ضعفي كه در ميان پيروان دين رخ داده است. و مُجدّد (احياگر) گاهي يك نفر و گاه چند نفر است و احياگري گاهي با علم و روشنگري است و گاه با شمشير (و جنگ و به كارگيري ابزار نظامي). ابن تيميه گويد: اين حديث در سنن چهارگانه (ابوداود، ترمذي، نسائي و ابن ماجه) آمده است. «التجديد انّما يكون بعد الدُروس و ذلك هو غُربة الاسلام؛[22] و تجديد دين همانا بعد از كهنگي (و رنگ باختن) آن است. و همين يعني غربت اسلام (كه در حديث آمده است در آينده غريب ميشود)».
اين حديث به مسلمان آرامش خاطر ميدهد كه از كمي كساني كه اسلام را درست بشناسند اندوهناك نشود، (و از اين كه عده زيادي حقيقت اسلام را در نمييابند و به آن نميگروند) شك در دين اسلام نكند، زيرا در آغاز بعثت نيز وضع همينگونه بوده است.
پيامبر(صلی الله علیه و آله) در حديثي صحيح ميگويد: «ليبلغن هذا الأمر ما بَلَغَ الليلُ و النهارُ و لا يتركالله بيت مَدَرٍ و لا وَبَر الّا أدخله الله هذا الدين يُعزُّ عزيزاً و يذلّ ذليلاً، عِزّاً يعزّالله به الاسلام و اهله و ذلاً يذلّ الله به الكفر؛[23] همچنان كه زمان ميگذرد و روز و شب فرا ميرسد، اين امر (چيرگي آيين توحيدي بر ساير مسلكها) نيز به كمال ميرسد (مرزها، و سرزمينها و انديشهها را در مينوردد). خدا هيچ خانه گلي و مويي را نميگذارد و مگر اين كه دين اسلام را وارد آن ميكند، اسلام و مسلمانان را عزيز ميگرداند، و كافران را در خواري ميافكند».
در اين حديث سخن از غلبه اسلام بر ديگر اديان است و اين كه سرانجام اسلام نقاط دور و نزديك جهان را فرا ميگيرد و مسلمانان عزّت مييابند و هر كس اسلام را نپذيرد بايد تن به ذلت دهد.
6.رفاه اقتصادي
در صحيح بخاري و مسلم رواياتي آمده است كه به رفاه اقتصادي گسترده و بينيازي مالي و سطح زندگي مطلوب، پيش از رستاخيز قيامت بشارت ميدهد: «لا تقومُ الساعةُ حتي يَكْثُرَ المالُ فيكم، فيفيضُ حتّي يُهمّ رَبُّ المال من يقبل صَدَقَتَه و حتّي يَعْرِضَه فيقول الّذي يُعْرَضُ عليه لا أَرَبَ لي فيه؛[24] قيامت به پا نميشود تا اين كه مال (امكانات اقتصادي) در ميانتان زياد شود (به حدي كه) صاحب مال در پي كسي برآيد كه صدقه (زكاتش) را بپذيرد و بر او عرضه كند، اما وي بگويد: نيازي به مال ندارم».
«لا تقوم الساعة حتي يكثر المالُ و يفيض حتي الرجل بزكاة ماله فلا يَجِد أحداً يَقْبِلُها منه و حتي تَعود أرضُ العرب مُروجاً و اَنهاراً؛ پيش از آنكه قيامت فرا رسد، مال زياد و انبوه شود، بهگونهاي كه كسي فردي را نيابد كه زكات مالش را به او بپردازد و نيز سرزمين عرب (به حالت پيشين خود برگردد) پر از گياه (و بيشهزار) شود، و رودها در آن جريان يابد».
« تَلْقَي الأرضُ أفلاذ كبدها امثالَ الأسطوانهُ من الذهب و الفضة، فَيجيء القاتلُ فيقول في هذا قتلتُ، و يجيءُ القاطعُ فيقول في هذا قطعتُ رحمي، و يجيء السارقُ فيقول في هذا قطعتْ يدي، ثم يَدْعونَه فلا يَأخُذون منه شيئاً؛[25] زمين گنجهاي (نهفته در درون خود را) بيرون افكند، مانند ستونهاي استوانهاي از طلا و نقره. پس در اين هنگام قاتل بگويد: براي اين (مال) كشتم، قاطع بگويد: براي مال با خويشاوندانم بريدم، دزد بگويد: براي اين دستم قطع شد، آنگاه اينان براي بردن و استفاده از اين گنجها دعوت شوند، ولي چيزي از آن را بر نگيرند».
« يكون في آخرالزمان خليفةٌ يُقسّم المالَ و لا يعدّه؛[26] در آخرالزمان خليفهاي است كه فراتر از حد حساب و شمار، مال (و امكانات زندگي) ميان مردمان تقسيم كند».
« من خلفائكم خليفةٌ يَحْثو المالَ حثياً لا يَعُدّه عَدّاً؛[27] از خلفاي شما خليفهاي است كه بيشمار (به مردمان) مال ببخشد».
7.حوادث شگفت
در سنن چهارگانه اهل سنت، و نيز صحيح مسلم حديثي نقل شده است كه خبر از يك سري حوادث غير طبيعي، پيش از قيامت و پايان دنيا ميدهد:« ان الساعةَ لا تَقوم حتي يكون عَشْرَ آيات؛ و الدَخان، و الدَجال و الدابّة، و طلوع الشّمس من مغربها و ثلاثة خسوف…؛[28] قيامت فرا نميرسد، مگر اين كه پيش از آن ده نشانه تحقق يابد؛ دخان، دجال، دابّه، و طلوع خورشيد از مغرب و سه خسوف و...».
پيامبر(صلی الله علیه و آله): «لا تقوم الساعةُ حتي يَلْتَقِي الشيخانُ فيقول اَحَدُ هما لصاحبه: متي وُلِدْتَ؟ فيقول: يومٌ طَلَعَتْ الشًمسُ من المغرب؛[29] قيامت به پا نميشود، تا اين كه روزگاري فرا رسد كه وقتي دو سالمند به همديگر رسند، و يكي از ديگري بپرسد تاريخ تولدت چه زماني است؟ او جواب دهد: روزي كه خورشيد از مغرب طلوع كرد».
«ما بين خَلْق آدم الي قيامة الساعة اَمرٌ اكبرُ مِن الدَجّال؛[30]از زمان آفرينش آدم تا فرا رسيدن قيامت، چيزي بزرگتر (و حادثهاي از نظر فتنهانگيزي مهمتر) از دجال وجود ندارد».
8.حكومت دوازده خليفه قريشي
در صحيح بخاري و مسلم حديثي است كه خبر از دوازده خليفه قريشي ميدهد كه مورد پذيرش همه مسلمانان هستند؛ به حق عمل ميكنند و بر طريق هدايتند:
«لا يَزال هذا الدينُ قائماً حتّي يكونَ عليكم اثنا عشر خليفة، كلُّهم تجتمع عليه الأُمّةكُلِّهم مِن قريش…؛[31] اين دين پايدار خواهد ماند تا اين كه دوازده خليفه كه همه قريشياند و بر همه آنها امت اسلام اتفاق دارند، بر مسلمانان حكومت كنند».
« انه لا تَهْلِك هذه الامّة حتي يكون فيها اثنا عشر خَليفةً كُلِّهم يعمل بالهُدي و دينِ الحق»؛[33] همانا عمر اين امت به پايان نميرسد تا اينكه دوازده خليفه در ميان آنان پديد آيد و همه آنها به هدايت و دين حق عمل كنند».
ج. عترت و آيندة انسان
براساس احاديثي كه دربارة مردي از عترت، يعني مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شده است، فراخوانهاي قرآن و سنّت، و تحقق كامل نويدها و وعدههاي آن دو، توسط مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام ميپذيرد. آن حضرت به تأكيد قرآن دربارة عدل جامة عمل ميپوشاند و آن را در همة ابعاد زندگي انسان پياده ميكند. حكومت جهاني تشكيل ميدهد، با ظلم و ستم در ميافتد و همه مردمان را از سطح زندگي مطلوب بهرهمند ميسازد، و از نظر مالي بينياز ميكند.[33]
او احياگري است كه دگر بار دين را زنده ميسازد، و بخشهايي از دين را كه حاكمان جور ميراندهاند و از انديشهها زدودهاند به عرصه حيات ميكشد و آنچه را از قرآن و سنّت كه بر زمين مانده و به فراموشي سپرده شده است بر پا ميدارد. به غربت اسلام پايان ميبخشد و عزت و سربلندي مسلمانان را به آنان باز ميگرداند. كافران را در خفّت و خواري ميافكند، در جامعة اسلامي و در ميان مسلمانان روح حيات ميدمد، به تقسيم درست اموال و امكانات دست مييازد، و حكومتي را تأسيس ميكند كه اهل آسمان و زمين، انسان و ديگر موجودات از آن خشنود گردند.
نتیجه:
به اين ترتيب قرآن، سنّت و عترت به يك حقيقت فرا ميخوانند و در يك محور قرار ميدهند. اين سه مردمان را به توحيد دعوت ميكنند، به دادگري، به ظلمستيزي، به حق، به امر به معروف و نهي از منكر، به معاشرت نيك و… و اين واقعيت بار ديگر سخن پيامبر را به ذهن ميآورد كه در حديث ثقلين فرمودند: «اِنَّهما لَنْ يَفْتَرِقا حّتّي يَرِدا عَلَيّ الحَوْضَ؛[34] قرآن و عترت هرگز از هم جدا نميشوند تا اينكه در حوض بر من وارد آيند».
پی نوشت ها:
[1].علم الحديث، صص 95- 378.
[2].مجادله (85): 21.
[3].صافات (37): 73-171.
[4].مائده (5): 54.
[5].نور (24): 55.
[6].انعام (6): 89.
[7].محمد (47): 38.
[8].علم الحديث، صص 95- 387.
[9].منتخب الصحيحين،صص 435 و 86؛مجمع الزوائد،ج 7، ص 291
[10].علم الحديث، ص 384.
[11].منتخب الصحيحين، ص 85.
[12].همان، ص 443.
[13].همان، ص 434؛ لسانالعرب، ج 13، ص 487.
[15].لسانالعرب، ج 13، ص 486.
[15].مجمعالزوائد، ج 6، ص 17.
[16].منتخب الصحيحين، ص 290.
[17].اسني المطالب، ص 77- 576.
[18].همان.
[19].علمالحديث، ص 385؛ اسني المطالب، ص 21- 120.
[20].اسنيالمطالب، صص 21- 120.
[21].همان، ص 120.
[22].علم الحديث، ص 385.
[23].مجمع الزوائد، ج 6، ص 17.
[24].منتخب الصحيحين، ص 444.
[25].همان، ص 206.
[26].همان، ص 510.
[27].همان، صص 360 و 95.
[28].اسني المطالب، صص 576 و 77.
[29].مطالبالعاليه، ج 5، ص 79.
[30].منتخب الصحيحين، ص 339.
[31].همان، ص 462؛ تاريخ الخلفاء (تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد)، ص 10.
[32].مطالب العاليه، ج5، ص76.
[33]. رجوع كنيد به بخش «مهدي مردي از اهل البيت»، به بعد.
[34]المسند الجامع، ج5، ص551.
برگرفته از کتاب ؛ امام مهدی در حدیث ثقلین