شايد گام اول توحيد، اين باشد كه انسان با توحيدِ به خويش برسد، ظاهر و باطنش را يكى كند. واقعيت موجود خويش را با حقيقت متعالى انسان، يگانه كند.
حرفهاى زيبا تأثيرى ندارد وقتى ما حتى با خويش، يگانه نيستيم و خويشتن را از ياد برده ايم.
ما از خويش بيگانه ايم و در وطن غريبيم؛ «أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم؟»؛ آيا امر مى كنيد مردم را به خوبى ولى خودتان را فراموش مى كنيد؟
معلم موحّد را لازم نيست كه بخشنامه ها و مدير مدرسه و ... كنترل كنند،
بلكه او يك سره، خدا را ناظربرخويش می داند:«ان اللَّه بما تعملون بصير»؛
خداوند به آنچه انجام می دهيد، بيناست؛«ان ربك لبالمرصاد»،به درستى كه خداوند تو را می پايد
بنابراين،معلم موحد، براى كنترل اعمالش، به نيروى خارجى نياز نيست؛ زيرا به تقوا رسيده است و خودنگهدار است. ساختن جامعه توحيدى، ممكن نيست مگر اين كه افراد آن جامعه، موحد باشند و به توحيد رسيده باشند.
توحيد واقعى زمانى است كه كارهاى ما محركى جز اللَّه نداشته باشد.
بايد از خويش پرسيد، به راستى محرك ما براى تمام كارهايمان، خداست؟ عامل هاى شرك، مشوق كارهاى ما نبوده اند و نيستند؟
و عوامل شرك عبارتند از:
- هوسهاى خودمان (نفس)
- حرفها و هوسهاى مردم (خَلق)
- جلوههاى دنيا (دنيا)
- وسوسههاى دشمن و طاغوتها و شيطان (شيطان)
منابع:
کتاب تربیت کودک، صفحه ۱۵.