مقدمه:
خانم آنه ماري شيمل[1] (2002 ـ 1922م) از جمله برجستهترين شرق شناسان و اسلامشناسان معاصر است كه در زمينه اسلامشناسي، عرفان اسلامي، تاريخ اديان، فرهنگ اسلامي، عرفان اسلامي، ادبيات و مولوي شناسي داراي آثار متعددي است. بعضي از محققان فهرست تاليفات او را به 113 اثر تخمين زدهاند كه به زبانهاي آلماني، انگليسي، تركي و فرانسه نوشته شده است. وي كه به زبانهاي متعدد احاطه داشت، سالهاي زيادي را در سرزمينهاي اسلامي سپري نموده و با مطالعه و تحقيق، اطلاعات و آگاهيهاي زيادي را درباره فرهنگ، تمدن و آداب كشورهاي اسلامي بدست آورد، به طوري كه با خواندن آثار وي، حجم اطلاعات و آگاهيهاي گسترده وي در باره تمدن اسلامي هر خواننده مسلماني را شگفت انگيز خواهد نمود. وي در هر زمينهاي از موضوعات اسلامي كه مقاله و كتاب نوشته، خوانندگان اثر خود را سيراب نموده است و اين امر در باره همه آثار او صادق است. وي به جهت كوششهاي علمي و فرهنگي برنده جايزه صلح كتاب در سال 1995 فرانكفورت و بسياري از جوايز بينالمللي شده است و از جمله اسلامشناساني است كه براي ايراد سلسله سخنرانيهاي گيفورد[2] با موضوع «نگرشي پديدارشناسانه به اسلام» دعوت شد، كه آن سخنرانيها موجب نوشته شدن يكي از آخرين تاليفات وي با عنوان: «تبيين آيات خداوند: نگاهي پديدارشناسانه به اسلام» گرديده است.
يكي از آخرين آثار او، كه براي شناخت شخصيت، آثار علمي و فعاليتهاي پژوهشي او بسيار مفيد است، كتاب «زندگي غربي، شرقي من»[3] است كه تاليفي خودنوشت در باره زندگينامه اين انديشمند است. وي در آن اثر، به فعاليتها، آثار و رخدادهاي هشتاد ساله حيات علمي خويش ميپردازد. علاوه بر آن براي بزرگداشت خانم شيمل در ايران، دو مجلس يادبود برگزار شده است كه موجب گردآوري دو كتاب در باره او شده است، يكي از آن دو در سال 1380 در دانشگاه تهران برگزار شد كه محصول آن كتابي با عنوان «عرفان پلي ميان فرهنگها»4 گرديد. اين كتاب تشكيل شده از مجموعه سخنرانيهايي است كه پارهاي در باره شخصيت علمي خانم شيمل و پارهاي ديگر در باره موضوعاتي است كه مورد علاقه و دلدادگي او بوده است. دومين يادبود در باره او در شانزدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران در سال 1381 به وسيله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي برگزار گرديد كه موجب نوشته شدن كتابي ديگر با عنوان «آشنايي از آن سوي افق»[5] گرديد كه مجموعه سخنرانيهايي را در زمينه شيوه پژوهشي و شخصيت علمي وي در بر ميگيرد.
همچنين در زمينه آثار و تاليفات خانم شيمل كتابي با عنوان «افسانهخوان عرفان» به كوشش حسين خندق آبادي گردآوري شده است كه در آن به طور تفصيلي به كتابشناسي آثار وي پرداخته شده است و كليه آثار او، به فارسي و غير فارسي مورد بررسي و شناسايي قرار گرفته است.[6] همچنين يك كتابشناسي خلاصهتري نيز از آثار وي در مقدمه كتاب «ابعاد عرفاني اسلام» اثر خانم شيمل به وسيله مترجم كتاب، آقاي عبدالرحيم گواهي، گردآوري شده است كه تنها به بعضي از آثار مهم وي اشاره دارد.
تاليفات آنه ماريشيمل
بعضي از تاليفات و آثار برجسته خانم شيمل كه به فارسي ترجمه يافته است، عبارتند از:
1.شكوه شمس[7] (اين كتاب در زمينه شخصيت و افكار مولوي است كه همراه با مقدمهاي طولاني از سيد جلال الدين آشتياني، انتشار يافته است).
2.ابعاد عرفاني اسلام[8] (اين كتاب به بررسي تاريخ تصوف و مباني آن ميپردازد).
- تبيين آيات خداوند: نگاهي پديدارشناسانه به اسلام[9] (اين كتاب با رويكردي پديدارشناسانه به شناخت پارهاي از موضوعات مهم اسلامي ميپردازد).
4.درآمدي بر اسلام[10] (اين كتاب به شناخت اسلام، شخصيت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، بررسي قرآن، فرقهها و پارهاي از علوم اسلامي ميپردازد).
5.محمد (صلی الله علیه و آله)رسول خدا[11] (اين كتاب درباره زندگي و شخصيت پيامبر اسلام است).
6.زن در عرفان و تصوف اسلامي (به تبيين شخصيت بعضي از زنان بزرگ مسلمان از جمله زنان عارف ميپردازد). [12]
7.نامهاي اسلامي (در باره نامهاي اسلامي در عرصههاي متفاوت زندگي مسلمانان نوشته شده است). [13]
شيوه پژوهشي آنه ماري شيمل
روش تحقيق و پژوهش خانم شيمل، طبق بيان وي در كتاب «تبيين آيات خداوند» پديدارشناسانه ميباشد. وي در آغاز اين كتاب بسياري از شرقشناسان و اسلامشناسان را متهم ميكند كه همدلانه اسلام را نشناختهاند و بدون آنكه كتاب آسماني مسلمانان قرآن و ديگر مباني اصلي اسلام را بشناسند، به اين نتيجه رسيدهاند كه اسلام در برابر مسيحيت بدعتي بيش نيست. وي در ابتداي كتاب «تبيين آيات خداوند: نگاهي پديدارشناسانه به اسلام» سخني را از ريماروس، از مورخان اديان درباره اسلام نقل ميكند: «من شخصاً متقاعد شدهام از ميان كساني كه دين تركي (اسلام) را به داشتن اين و يا آن نقص متهم ميكنند، تنها معدودي قرآن را خواندهاند، و در بين آن تعداد معدود هم كه آن را مطالعه كردهاند، تعداد بسيار انگشت شماري وجود داشتهاند كه به كلمات آن كتاب معناي صحيح و وسيعي را كه شايسته آن است، بخشيدهاند»[14]
شيمل چگونگي توجه يافتن خود به شيوه پديدارشناسي را در شناخت اسلام، اينگونه نقل ميكند كه در سال 1950 ميلادي آنگاه كه در دانشكده الهيات آنكارا به تدريس تاريخ اديان مشغول بوده، روزي مشغول تدريس مبحث «راز هيبت و جلال» از دين پژوه بزرگ رودولف اوتو بوده كه يكي از دانشجويان مسلمان بلند ميشود و به او ميگويد، ما مسلمانان سالهاي زيادي است كه با اين بحثي كه شما نقل ميكنيد در فرهنگ اسلامي با عنوان صفات جلال و جمال آشنا هستيم و عارفان به آن تذكر دادهاند. شيمل نقل ميكند كه سخن آن دانشجو وي را به فكر برد و به اين نتيجه واداشت كه بايد در شناخت اسلام به سوي روش پديدارشناسي و رويكرد همدلانه از اسلام گام نهاد. از نظر او شايد تنها روشي كه بتوان به وسيله آن در يك نگاه تطبيقي ميان مباحث مشترك اديان به عناصر يكسان رسيد، همين روش پديدارشناسانه است.[15] در واقع منظور شيمل اين بود كه در شناخت اسلام بايد با همزباني و از ديدگاه يك فرد مسلمان نگريست نه اينكه مانند بعضي از دينشناسان غربي مباحث اسلام را بر اساس شيوه تاريخي و زاويه ديد خود بشناسيم، بلكه به تعبير مارتين هايدگر جنگل را به وسيله يك جنگلي و يك كوير را با يك كويري بشناسيم.[16]
لازم به ذكر است كه شيمل در انتخاب اين روش متاثر از انديشمندان بزرگ ديگري نيز بوده كه در دوران او از اين شيوه استفاده مينمودند، از جمله اينكه رودولف اوتو، ميرچا الياده، اتين ژيلسون، توشيكو ايزوتسو، هانري كربن و بعضي از ديگر دينشناسان از اين شيوه استفاده نمودهاند، اما شيمل در اتخاذ اين شيوه براي شناخت اسلام بيشتر تحت تاثير فريدريش هايلر بوده كه شيمل كتاب «تبيين آيات خداوند» را به او هديه كرده و در باره شيوه پديدارشناسانه او ميگويد: «نگرش پديدارشناسانه براي شناخت و درك بهتر اسلام كاملاً مناسب است، به ويژه الگويي كه فردريش هايلر در اثر جامع خويش، صور و ماهيت اديان، به وجود آورده است كه من نيز الگوي اين كتاب را بر همان ساختار قراردادهام».[17]
شيمل معتقد است، پارهاي از اسلامشناسان در شناخت اسلام از شيوههاي ديگر استفاده نمودهاند كه هر چند آن روشها ميتواند مفيد باشد، اما فهم دقيق اسلام نيازمند آشنايي با زبان اسلام، مطالعه دقيق متون اسلامي، دستنوشتهها و كتيبهها، و آشنايي با زبانهاي محلي و فرهنگهاي بومي است.[18] وي معتقد است، محقق بايد از گرايشها و علايق شخصي خود نسبت به دين مورد مطالعه خود، فاصله گيرد و در شناخت آن از چشم يك فرد معتقد بنگرد، وي در زمينه روش پديدارشناسانه فريدريش هايلر ميگويد:«وي ميكوشد ابتدا با مطالعه پديدهها و سپس سطوح عميقتر و عميقتر بازتابهاي انساني در مقابل الوهيت (ذات الهي) به كانون يا قلب يك دين وارد شود تا اينكه به درونيترين امر مقدس هر دين دست يابد... بالاترين تجربه روحي و معنوي ميتواند با يك موضوع (محمول) حسي شعلهور شود».[19]
استفاده از شيوه پديدارشناسي در بررسي اديان، همانگونه كه آنه ماري شيمل در شناخت اسلام از آن استفاده نمود، به صورت شيوهاي رايج در قرن بيستم استفاده شده است و پس از اينكه روش پديدارشناسي به وسيله فيلسوفان بزرگي همچون هوسرل، گادامر، هايدگر و ديگر فيلسوفان معاصر به سرانجام فلسفي رسيد، دينپژوهان اين شيوه فلسفي را در دينشناسي، جامعهشناسي و ديگر عرصههاي علوم انساني بكار بردند كه از پيشگامان اين شيوه در تاريخ اديان ميتوان به اتين ژيلسون، مير چا الياده، رودولف اوتو، گرادوسن فان درليو، ژوكو بليگر، هانري كربن و توشيكو ايزوتسو اشاره نمود.
با وجود اينكه اين روش به وسيله خانم شيمل مورد توجه قرار ميگيرد اما با خواندن كتابهاي وي به نظر ميرسد، پديدارشناسي او با پديدارشناسي افرادي همچون هانري كربن در پارهاي از عناصر و ويژگيها متفاوت است. كربن در شناخت ديدگاه فرقههاي اسلامي بيشتر به منابع كلاسيك و آثار انديشمندان بزرگ فرقههاي متفاوت اسلامي كه در زمينه علوم اسلامي صاحب نظر بودهاند، رجوع ميكرد اما شيمل در پارهاي از آثار خود در بيان افكار، اعتقادات و انديشههاي اسلامي تكيه بر منابع كلاسيك و قابل اعتماد اسلامي ندارد، بلكه به سخنان شفاهي و مشاهدات خود از آداب و سنن رايج ميان توده مردم (دين عوام) كه در روابط شخصي و مستقيم با مردم سرزمينهاي مسلمان بدست آورده، اكتفاء نموده است، به طوري كه اين امر موجب شده تا گاهي وي به نقل سخناني غير رايج و ضعيف در باره عقايد اسلامي كه براي پيروان آن تازگي دارد، استناد كند.
خواندن آثار او گواهي ميدهد كه وي گاه در بيان اعتقادات مذاهب و فرقهها به سخناني استناد ميكند كه مورد وثوق نيست و او صرفاًُ آنها را در بعضي از مجالس مذهبي ديده و يا شنيده است كه به بعضي از آنها در رابطه با مسئله مهدويت و تشيع، موضوع مقاله كنوني، اشاره خواهيم نمود. شايد اگر اين دسته از مشاهدات وي در عرصه بومشناسي و مردمشناسي مطرح ميگرديد، بر وي خرده گرفته نميشد، اما وي آنچه را كه در بعضي از سرزمينهاي اسلامي همچون تركيه، هند، پاكستان، ايران و ديگر سرزمينهاي اسلامي ديده، در بيان اعتقادات رسمي فرقههاي مذهبي، مورد استفاده قرار ميدهد و به عنوان عقايد آن مذاهب بيان مينمايد. شيمل خود در اينباره ميگويد:«اين سخنرانيها نتيجه يك عمر اشتغال من به زبانها و ارزشهاي اسلامي بوده است و يا حاصل صحبتها و مذاكرات متعددي كه با دوستان بيشماري از ميان مسلمانان داشتهام، خواه افراد بسيار عالم و تحصليكرده و پيچيده در جهان اسلام و نيمكره شرقي و يا روستاييان ساده و بيسواد ـ به ويژه خانمها ـ در پاكستان، هند و تركيه. آنان تا حدود زيادي الهام بخش استادان آكادميك و دانشگاهي من در رشته مطالعات اسلامي بودهاند»[20]
قابل توجه است كه كتاب «درآمدي بر اسلام» از جانب اين اسلامشناس قابل تطبيق با كتاب «اسلام بررسي تاريخي» هميلتون گيب و كتاب «قلب اسلام» سيد حسين نصراست، اما تفاوتي كه ميان كتاب شيمل با آثار گيب و نصر ديده ميشود، اين است كه آن دو به افكار بنيادي، كلامي و كلان مذاهب اسلامي نگريسته و كمتر به آداب و رسوم، سنتهاي اجتماعي و عادات متداول ميان جوامع مذهبي و تأثيرات فرهنگي اسلام بر جوامع پرداختهاند، اما شيمل در اين كتاب، علاوه بر اينكه گاه به مباني فكري و اعتقادي فرقههاي اسلامي مينگرد، مقدار زيادي به دينداري و فرهنگ عمومي و همگاني توده مردم ميپردازد. در واقع ميتوان يكي از فرقهاي عمده در اسلامشناسي گيب و نصر با شيمل را اين دانست كه آن دو با نگاهي تئوريك و بيشتر كلامي به اسلام مينگرند اما شيمل بيشتر با شيوه مردم شناسي و بوم شناسي با توجه به آثار فرهنگي جهان اسلام در حوزههايي چون هنر، معماري، آداب و رسوم، زبان، عرفان. شعر و ادبيات و مانند آن به اسلام مينگرد.
نگرش آنه ماري شيمل در باره تشيع و مهدويت
در پارهاي از آثار خانم شيمل در زمينه اعتقادات و افكار شيعه، از جمله در باره مهدويت و اعتقاد به مصلح جهاني اسلام سخناني نقل گرديده است. وي به طور پراكنده در بسياري از آثار خويش به ويژه در كتاب «تبيين آيات خداوند» و «درآمدي بر اسلام» به مسأله مهدويت اشاره ميكند و نكاتي را كه تا حدي برآمده از معلومات شفاهي و شنيداري او است، نقل ميكند و تنها در بخش «تشيع و فرقههاي مترتبط با آن» از كتاب «درآمدي بر اسلام» به طور منظم سخناني را در زمينه مهدويت ابراز ميدارد.
تفاوت شريعت و فرهنگ
همانطور كه پيش از اين بيان شد، بخشي از اطلاعات وي برگرفته از نقليات و سخنان مردم و يا مشاهدات وي از پارهاي سرزمينهاي اسلامي و ديدن بعضي از آداب و رسوم متداول ميان مسلمانان سرچشمه ميگيرد كه اين دسته از سخنان شفاهي، آثار شيمل را آسيب پذير و در معرض سوء فهم قرار داده است، افكار و سنتهايي كه ريشه در منابع و متون ديني فريقين ندارد و صرفاً آداب و رسومي است كه با گذشت زمان و با تكيه بر ريشههاي فرهنگي و بومي در ميان مردم شكل گرفته است. در واقع خانم شيمل ميان شريعت يا آداب ديني با آداب و رسوم فرهنگي و قومي تفكيك ننموده است و تصور نموده كه هر چه در ميان مردم رواج مييابد و تبديل به عادت ميگردد، ريشه در شريعت و آداب ديني دارد. مثلاً وي پس از بيان چشم زخم و تاثيرات نگاه در اسلام در باره برخورد خانمها در نگاه به نامحرم ميگويد: «قبلاُ راجع به چشم زخم سخن گفتم. در همين زمينه بايد از نيروي منفي و مخرب «نگاه» كه در قرآن ذكر شده نيز ياد كرد... اين قانون شرعي كه خانمها مطلقاً بايد از چشم در چشم شدن با مردان غريبه پرهيز كنند، يادآور خطر نگاه است، از اين جهت برخي خانمها براي اجتناب از اين قبيل تماسها از عينكهاي تيره استفاده ميكنند». [21]
در واقع از اين سخنان گمان ميرود كه وي حتي عينك زدن زنان را شايد امري شرعي و ديني تلقي نموده است، در حالي كه اين مسأله امري شخصي و فردي است. يا اينكه وي بدون دليل ورود زنان به زيارتگاهها را در زمان بارداري امري ممنوع تلقي ميكند: «در خلال بارداري، خانمها از ورود به زيارتگاهها اولياء و بزرگان نيز محروم هستند»[22]
همچنين وي در كتاب تبيين آيات خداوند در بخش جنبههاي مقدس و حيوانات و گياهان درباره اسبي كه حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرججه الشریف)، بر روي آن سوار ميشود اين سخن را نقل ميكند: «در بين گروههاي شيعي، اين اعتقاد رواج دارد كه در آخرالزمان، وقتي حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرججه الشریف) به زمين نزول ميكنند، بر يك اسب سفيد سوارند، بنا بر اين همه ساله در مراسم عزاداري ماه محرم، اسب زيبايي را كه پاهايش را با حنا رنگين كردهاند با نام ذوالجناح به راه مياندازند تا به تصور عوام، چنان چه حضرت بناگاه ظهور فرمودند، اسب ايشان زين كرده و آماده باشد. مومنين با تقوي اين اسب را لمس ميكنند تا از بركات آن بهرهمند شوند»[23]
همچنين در بخش ديگري از كتاب مذكور هنگامي كه در باره جايگاه و موقعيت عدد چهل در ميان مسلمانان به صورت تفصيل سخن ميگويد، مطلبي را درباره مدت خلافت امام مهدي (عجل الله تعالی فرججه الشریف) نقل ميكند كه شايد با تفكر و روايات شيعه سازگار نباشد: «مسلمانان معتقدند كه حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرججه الشریف) در آخر زمان، پس از اينكه چهل خليفه حكومت كردهاند ظاهر خواهد شد و به مدت چهل سال حكومت خواهد كرد»[24]
جايگاه اسطوره شناسي در انديشه آنه ماري شيمل
شيمل در بخش ديگري از كتاب تبين آيات خداوند، به صورت مفصل در مورد اسطورههاي موجود در فرهنگ اسلامي سخن ميگويد و از انواع اساطير انسانشناسانه، اعتقادي، علتشناختي و اخروي سخن ميگويد، از جمله اينكه در اسلام پارهاي از اين اسطورهها همچون افسانههاي خدايان و واسطههاي الهي كه در اديان اسطورهاي و غير سامي به چشم ميخورد، وجود ندارد اما پارهاي ديگر همچون اساطير انسانشناسانه و آخرتگرايانه وجود دارد. وي معتقد است در اسلام، اساطير در باره آخرت بسيار زياد است و به دليل اينكه در قرآن به اين موضوع و نيز سرنوشت افراد در دنياي ديگر بسيار فراوان پرداخته شده است، از اينرو اسطورهها در اين عرصه ترويج يافته است، به طوري كه عدهاي از افراد داستانهايي را در باره بهشت و جهنم و رخدادهاي آن ساختهاند. وي در اين باره ميگويد:«دستمايه اساطير مربوط به آخرت بسيار قوي است، زيرا قرآن بسيار زياد به اين مبحث و نيز سرنوشت افراد در دنياي ديگر ميپردازد. از اين روي مفسرين و شعراي خيالپرداز هر دو، در اين زمينه با سرزمين حاصلخيزي مواجه ميشدند كه ميتوانستند در آن همه گونه افكار و تخيلات خويش را پرورش دهند، مطالبي از قبيل جزئيات ابزار و وسايل اخروي (كتب اعمال، ترازوهاي ميزان و سنجش خوب و بد، پل صراط و غيره) و داستانهاي مفصل و دلنشيني راجع به خير و خوشي بهشتيان و عذاب و شكنجه وحشتناك دوزخيان»[25]
شيمل پس از اينكه به بيان اساطير اخروي در قرآن اشاره ميكند كه سرمنشأ پارهاي از داستانها و نقليات گرديد، مواردي از مسائل مهدويت را از جمله مصاديق اسطورهگرايي ميداند، از جمله اينكه گفته شده: وي امام عصر (عجل الله تعالی فرججه الشریف) خواهد آمد و دجال را شكست خواهد داد. او معتقد است تا زماني كه اين داستانها با اطلاعات و آيات قرآني تاييد نگردد، بايد پشتوانه و عامل به وجود آمدن آنها را فلاسفه و متصوفه تلقي كنيم. وي در اين باره ميگويد:«مطلب اضافي خاصي هم در مورد مهدي (عجل الله تعالی فرججه الشریف)، رهبر هدايت يافتهاي از خاندان پيغمبر (صلی الله علیه و آله) كه قبل از انتهاي عالم ظهور خواهد كرد، بر اين داستانها افزوده شد. وي، يا عيسي مسيح (علیه السلام) كه آمدن مجدد او هم به دهههاي آخر عمر جهان مرتبط دانسته شده، بالاخره بر دجال پيروز خواهند شد قبل از اعلام بعثت اخروي (قيامت) مدت كوتاهي بر جهان حكومت خواهند كرد تا صلح و آرامش را به جهان بازگردانند. مادامي كه اين گونه اساطير از ناحيه اطلاعات دقيقي از منبع وحي قرآني پشتيباني نميشد، معمولاً پشتوانه معنوي آنها فلاسفه و متصوفه اسلامي بود»[26]
از نظر او اين دسته از افكار و اعتقادات بر اثر عوامل روانشناختي و اسطورههاي فردي و جمعي مسلمانان به وجود آمده است. البته در اينكه پارهاي از افكار و سخناني كه در باره علائم ظهور و يا ويژگيهاي پس از ظهور گفته شده و داراي وثاقت و اعتبار هم نيست، ريشه در اسطورهگرايي و آركيتايپها دارد، ترديدي نيست، اما اينكه هر مسأله مربوط به موضوع مهدويت را كه با هندسه ذهني خانم شيمل سازگار نيست، برتافته از روحيه اسطورهگرايي و روحيه جمعي دينداران تلقي كنيم، بسيار نابجا و دور از باور ديني مسلمانان خواهد بود.
شيمل در راستاي تاثير اسطوره در تفكر مسلمانان به بعضي از ديگر موارد از جمله اسطورههايي كه پيرامون شخصيت نبي اكرم (صلی الله علیه و آله)است، اشاره ميكند. وي از پارهاي انديشمندان متجدد ياد ميكند كه در تلاش براي زدودن جنبههاي غير واقعي و اسطورهاي از شخصيت پيامبر هستند و در ادامه ميگويد آيا بهتر نيست تا به جاي بيان و نقل جنبههاي غير طبيعي و اسطورهاي از زندگي و شخصيت پيامبر براي فرزندانمان، به بيان ماهيت عقلاني و منطقي پيام پيامبر بپردازيم[27]لازم به ذكر است كه با خواندن بخش مذكور از كتاب خانم شيمل و تحليل اسطورهگرايانهاي كه از پارهاي افكار و انديشههاي مسلمانان ارائه ميدهد، ميتوان تفاوت روش پديدارشناسانه او را با روش پديدارشناسانه هانري كربن دريافت. كربن هيچگاه اين بخش از انديشههاي مسلمانان را برآمده از اسطورهگرايي نميدانست، بلكه اين افكار را با تكيه بر مباني عرفاني و باطني تحليل و تأويل مينمود، به طوري كه اين انديشهها او را به وجد و سر ذوق ميآورد، اما در برابر، خانم شيمل نيز با وجود آنكه با افكار و انديشههاي موجود در سنت عرفاني مسلمانان آشنا است، اما تحليلي را كه از اسلام ميپسندد، رمزگشايانه و اسطورهزدايانه و در تقابل با رويكرد پديدارشناسانه و تاويلي كربن است.
امامت در انديشه شيعه
شيمل در باره مفهوم رهبري و ولايت آسماني بر امت يا جامعه از انديشه شيعي ياد ميكند و بنا به تصور رايج و غلطي كه در بسياري از شرقشناسان قرن نوزدهم و نويسندگان دائرهالمعارفها ديده ميشود، بيان ميدارد كه در تفكر شيعه مسأله امامت و رهبري جامعه از محمد بن حنفيه فرزند امام علي (علیه السلام) آغاز گرديد و سپس در ميان شيعيان اماميه تبديل به اعتقاد يافتن به «امام غائب» گرديد. به نظر ميرسد شيمل نيز همچون بسياري از اسلامشناسان غربي كه در تحليل موضوع مهدويت به ريشهها و بنيانهاي اعتقادي آن در متون ديني نميپردازند، به تاسي از آنها در بيان تاريخ مهدويت به دنبال قيام مختار و محمد بن حنفيه ميرود و سپس نيز متوجه فرقه اسماعيلي ميگردد، گويي كه صرفاً بايد مهدويت را در تاريخ سياسي و تحولات اجتماعي قرن دوم جست. شيمل در كتاب خود در اين باره چنين قضاوت ميكند: «فرمانروايي الهي را ميتوان، تا حدودي در اسلام تشيع سراغ كرد. دستمايه بازگشت رهبر يك امت يا جامعه پس از اينكه مدت مديدي را در خفا و غيبت به سر برده، از موضوعاتي است كه در تاريخ بشري صورتي قديمي دارد، مطلبي كه نخستين بار در مورد پسر علي (علیه السلام)... يعني در مورد محمد بن حنفيه (متوفاي 700م/81 ه) اعتقاد گسترده به مراجعت اين فرد قهرمان -كه معمولاً تصور ميشود در غاري زندگي ميكند - در ميان شيعيان رشد و نمو يافت تا اينكه در بين شيعيان دوازده امامي به ايجاد طرز تفكر «امام غائب» كه در انتهاي زمان ظهور خواهد كرد تا جهاني را كه پر از ظلم و بيداد شده از عدل و داد پر كند، انجاميد»[28]
شيمل در ادامه، در بيان اعتقاد به مفهوم امامت و ولايت اشاره به تفكر فرقه اسماعيلي ميكند و ميگويد آنها اين امام را غائب نميدانند، بلكه او را شخصي ميدانند كه به عنوان امام زنده است كه علاوه بر رهبري دنيوي، رهبريت معنوي را هم به عهده دارد. وي در اين باره ميگويد:«در بين اسماعيليه اين امام غايب نيست كه در كانون توجه و تمركز امت است، بلكه شخصي است كه به عنوان امام حي و حاضر و زنده تلقي ميشود. آنچه آنان «امام حاضر» ميخوانند نه تنها رهبر دنيوي، بلكه پيشواي معنوي و روحاني ايشان است كه از طريق وي نور الهي جلوه و درخشش مييابد... و حامل خير و بركات معنوي است. از همين جهت نيز در مورد مسلمانان اسماعيلي مذهب از واژه سلطنت مقدس استفاده ميشود، در حالي كه اين مفهوم براي اسلام تسنن كاملاً بيگانه است.»[29]
شيمل در امامت و رهبري، به نقش علماء ديني در تفكر مسلمانان اشاره ميكند و با تكيه بر حديث «العلماء ورثه الانبياء»، عالمان وارثان پيامبران هستند، براي آنان نقش تفسيرگري شريعت اسلامي و مسئوليت حفظ و نگهداري قانون و سنت الهي را قائل است.[30] وي در اين راستا شخص «مجتهد» را در فرهنگ شيعه همان جانشين مقام امام مهدي (علیه السلام) و مسئول تصميمات فقهي در جامعه ميداند، در اينباره ميگويد: «در بين شيعيان دوازده امامي، شايد بتوان «مجتهد» را يك روحاني ناميد، زيرا وي به گسترش حكمت امام غائب و هدايت جامعه در تصميمات فقهي، بر مبناي يك بصيرت عميقتر ديني، كمك ميكند»[31]
لازم به ذكر است كه شيمل تحليل خود را در باره ارتباط ميان تفكر مهدويت با جريان محمد بن حنفيه كه در غالب آثار شرقشناسان قرن نوزدهم تكرار شده، در كتاب «درآمدي بر اسلام» نيز بيان ميكند و همچون آنان بر شيوه تاريخي تكيه ميكند. وي در اين باره چنين ميگويد: «با كمال تعجب اولين نطفههاي عقايد و افكاري كه بعدها عقايد كلامي شيعي شناخته شده، حول محور علي (علیه السلام) و يا دو پسر وي از نسل فاطمه (سلام الله علیها) يعني نوههاي حقيقي پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دور نميزند، بلكه پيرامون شخصيت يكي ديگر از پسران علي (علیه السلام) كه از همسري غير از فاطمه (سلام الله علیها) بود يعني محمد بن حنفيه دور ميزند»[32]
شيمل محمد بن حنفيه را موسس و بنيانگذار عقايد كلامي شيعه ميداند و بر اين باور است كه انديشههاي اعتقادي و كلامي شيعه از جريان سياسي كيسانيه و قيام مختار شكل گرفته است. به طوري كه اظهار ميدارد، براي او بسيار عجيب است كه چرا عقايد كلامي شيعي حول محور امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (علیه السلام) نميباشد و حول شخصيت محمد بن حنفيه است.
البته شايان ذكر است كه بر خلاف تصور شيمل، كه تدوين افكار شيعه را با قيام مختار و فرقه كيسانيه ميداند، تاسيس انديشههاي كلامي شيعه از زمان امام علي (علیه السلام) و جريانات به وجود آمده پس از وفات پيامبر و بر اثر اختلاف بر سر خلافت امام علي (علیه السلام) شكل گرفته است. در واقع جريان اساسي اعتقادات كلامي شيعه بر محور شخصيت امامان و پيشوايان شيعه است و از زمان حيات امام علي (علیه السلام) آغاز شده است و بر خلاف گمان او تاسيس عقايد شيعه از امام علي (علیه السلام) و سپس امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (علیه السلام) آغاز گشته و پس از آن در ميان فرزندان امام حسين (علیه السلام)، نهادينه شده است، و قيام مختار و سپس جريان كيسانيه تنها يكي از آن جريانات انحرافي بوده كه همچون بهائيت و بابيت در دوره جديد، خود را به شيعه تحميل نموده و در حاشيه اعتقادات شيعه قرار گرفته است، نه اينكه شيعه با مختار و فرقه كيسانيه شكل گرفته باشد
به نظر ميرسد با وجود آنكه شيمل روش خود را در اسلام شناسي مبتني بر پديدارشناسي ميداند، اما به اين روش كاملاً وفادار نميماند و تحليل تاريخي او در باره مهدويت خود بيانگر اين است كه او تحت تاثير شيوه تاريخي ديگر مستشرقان بوده است. همانطور كه بيان شد، پديدارشناسي خانم شيمل بسيار متفاوت از ديدگاه ديگر پديدارشناسان است و در تحليل مهدويت تفاوت زيادي ميان سخنان او با ديگران به چشم ميخورد. به عنوان نمونه كربن در تحليل مهدويت، به اهميت و ارزش اساسي آن در عرفان اشاره ميكند و هيچگاه از آن تحليل تاريخي ارائه نميدهد.
وي مهدويت را بنيان معرفتشناسي شيعه و ركن اساسي رويكرد عرفاني و حكمت معنوي شيعه تلقي ميكند و بيش از آنكه مهدويت را متاثر از جريانات سياسي قرن دوم هجري و جنبشهاي سياسي بداند، آن را پايه استوار فكر شيعه تلقي ميكند، به همين جهت در سنجش سخنان كربن با شيمل، نگاه تاريخي شيمل به مسأله مهدويت آشكار و هويدا است و در نگرش او مهدويت از منزلت ويژهاي برخوردار نيست و تنها يك آموزه و مولفه در كنار ديگر اعتقادات شمرده ميشود در حالي كه در نزد كربن، مهدويت تنها يك مولفه و آموزه ديني نيست، بلكه يك ركن و ستون معرفت شناسي معنوي شيعه را تشكيل ميدهد كه با نبود آن عرفان و حكمت شيعي فرو ميريزد.
فرقههاي شيعي
از جمله آثاري كه آنه ماري شيمل در آن به صورت منظم و كلاسيك پيرامون شيعه و فرقههاي شيعه سخن گفته است، كتاب «درآمدي بر اسلام» است. وي در آنجا پس از اينكه باور اصلي و مشترك شيعه را اعتقاد به خلافت و جانشيني امام علي (علیه السلام) پس از وفات پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، ميداند، بيان ميدارد كه اين منصب پس از امام علي (علیه السلام)، طبق تعيين پيشين، به عهده فرزندان امام گذارده شده است. وي در اين باره ميگويد: «مطابق عقيده شيعه،محمد (صلی الله علیه و آله) كمي پيش از رحلت خويش، علي (علیه السلام) را رهبر امت اسلامي كرد و او را با اسرار و رموز سر به مهر ايمان آشنا ساخت، منصبي كه بعضي از اولاد و نسل خاص ايشان، كه از قبل تعيين شدهاند، به نوبت آن را به ارث ميبرند، هر چند كه اعتقاد به مقام و مرتبه خاص خانواده علي (علیه السلام) به اشكال مختلفي بيان گرديده است»[33]
وي پس از تعريف شيعه به ترتيب به فرقههاي شيعي از جمله كيسانيه، زيديه و اسماعيليه و اماميه اشاره ميكند و معتقد است، وجه مشترك تمامي فرقههاي شيعي – به جز زيديه - اين است كه نسبت به سه خليفه نخست، حالت تبري و بيزاري دارند.[34]وي در باره اعتقاد اماميه به امام مهدي (علیه السلام) ميگويد: «تشيع دوازده امامي از سال 1501 ميلادي، دين رسمي ايران بوده است. اين مذهب بر مبناي اعتقاد به امام غايبي كه از غيب بر جهان حكم ميراند قرار دارد. منصب الهي وي، در غياب ايشان را مجتهدين و يا علماي مذهب بيان ميكنند... مطابق اعتقاد شيعيان، امام مخزن يك جوهر درخشان الهي است كه نسل به نسل به ارث ميرسد».[35]
شيمل پس از اينكه در زمينه امامت امامان شيعه سخن ميگويد، اين پرسش را مطرح ميسازد كه آيا پدر، فرزندي را كه اين نور در او ميدرخشد، جانشين خود ميكند يا اينكه اين نور به طور طبيعي به فرزند و امام بعدي منتقل ميگردد:«هر چند كه اين سوال باقي ميماند كه آيا پدر، آن فرزندي را كه اين نور در وي ميدرخشد جانشين خود ميكند و يا اينكه اين نور به طور اتوماتيك (خود به خود) به اولين اولاد پسر وي منتقل ميشود».[36] البته اين پرسش عجيب شيمل، اين تصور را در خواننده ايجاد ميكند كه شايد آشنايي او به عرفان بيشتر تاريخي و به صورت معلومات عمومي است و اينكه شايد او با مباني اعتقادي شيعه و عرفان آشنايي عميق نداشته است.
از جمله مذاهب شيعه كه مورد توجه شيمل قرار گرفته، فرقه اسماعيلي است كه در باره مفهوم امامت و اعتقاد به حضور امام در هر دورهاي نظرگاه خاصي دارد. وي به صورت خلاصه به بيان افكار آنان همچون روحيه تاويلگرايانهشان از آموزههاي ديني، چگونگي تفسير قرآن و آداب ديني، و نگرش آنها درباره مفهوم امام ميپردازد و از بعضي شخصيتهاي ديني آنان نام ميبرد. وي همدلانه تفسير آنها از نيايش و عبادت را توضيح داده و بيان ميدارد كه از منظر اسماعيليه، امام در قيد حيات است و مركز حقيقي دين است.[37] از جمله ديگر مذاهب كه در باره مهدويت نظرگاه خاصي دارند و مورد توجه شيمل قرار گرفته، فرقه بابيه است. وي به اشتباه دليل تسميه باب را به اين جهت ميداند زيرا او خود را باب يا (در) خداوند ميدانست كه مومنان از طريق او ميتوانند با خداوند ارتباط برقرار كنند. وي جريان بابيه را از جريانهاي مذهبي قرن نوزدهم ميخواند و درباره آنها ميگويد:
«در ايران در قرن نوزدهم ميلادي جريان جديدي به وجود آمد كه تا حدودي بر مكتب فقهي شيخيه مبتني بود. اين جريان جديد حركت بابيه بود كه وجه تسميه آن چنين بود كه بنيانگذار اين حركت، سيد علي محمد تبريزي در سال 1826 ميلادي. خود را باب «در» معرفي نمود تا از آن طريق مومنين بتوانند به حضور خداوند برسند».[38]
شيمل در بيان افكار فرقه بابيه گاه قضاوت نادرستي دارد، به عنوان نمونه ميگويد چون باب تصميم داشت تا زنان را از قيد حجاب آزاد سازد، از اينرو زنان از مدافعان علي محمد باب بودند، در حالي كه زنان در دوره قاجار بسيار سنتي و وفادار به مذهب بودند و وضعيت فكري و انسانشناسي آن دوران اصلاً قابل مقايسه با وضعيت كنوني نيست. او كشته شدن شاعرهاي به نام «طاهره قره العين» را كه از طرفداران فرقه بابيه بود، دليل بر طرفداري زنان از علي محمد باب تلقي ميكند و ميگويد: «حركت بابيه با خشونت كامل در ايران سركوب شد. شخص باب و مومنين وفادار به وي، عمدتاً قتل عام شدند. يكي از آنان شاعره بسيار حساس و نازك دل، طاهره قرهالعين (متوفاي 1852م) بود: از آن روي كه باب مصمم بود تا بانوان را از قيد حجاب سخت آزاد سازد، لذا حركت بابيه در نظر خانمهايي كه در آرزوي برخورداري از يك آزادي و فعاليت بودند، بسيار جذاب مينمود».[39]
او در انتهاي بخش «تشيع و فرقههاي مرتبط با آن» به فرقه بهائيت، يكي ديگر از فرقههاي جديد التاسيس در زمينه مهدويت، اشاره ميكند و در باره آنها ميگويد، فرقه بابيه در آغاز كار خود را وفادار به چارچوبه اسلام شيعي با رويكرد عرفاني ميدانست اما جانشين باب، بهاء الله فرقه خود را به صورت راديكالتر و افراطيتر تاسيس نمود و شريعت اسلام را منسوخ ميدانست و خود را پيامبري ديگر پس از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) ميخواند، به همين جهت اين مذهب نتوانست قابل پذيرش قرارگيرد:«جانشين باب، بهاء الله (متوفاي 1892م) نهضت مزبور را در جهتي راديكالتر رهبري كرد. پيروان آن، بهاييان رابطه خود با اسلام را همانند رابطه مسيحيت با يهود ميدانند. قوانين اسلامي از نظر اينها متوقف و منسوخ گرديده و... از آنجايي كه آنان مدعي هستند دين ايشان پس از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) ، خاتم پيامبران، ظهور كرده لذا، از نظر شريعت اسلامي، هر اندازه هم كه افكار و عقايد آنان بلند و عالي باشد، باز قابل پذيرش نيست».[40]
در پايان بايد خاطر نشان ساخت كه با وجود آنكه خانم آنه ماري شيمل از اطلاعات كم نظيري در باره اسلام و اديان برخوردار است و بخش زيادي از عمر خود را در شناخت اسلام و فرهنگ اسلامي صرف نموده است كه با سنجش ميان آثار او با ديگر شرقشناسان اين امر محسوس و آشكار ميگردد، اما گاه به نظر ميرسد، آگاهيهاي شيمل درباره تمدن اسلامي و آموزههاي اسلام، عميق و دقيق نيست و او در پارهاي از موارد بر اساس اطلاعات شفاهي و غير مستند سخن گفته است. به علاوه علي رغم اينكه وي روش خود را در اسلامشناسي پديدارشناسانه ميداند، اما به نظر ميرسد در بعضي موارد نسبت به اسلام همدلانه و از منظر يك مسلمان نمينگرد و به جاي وفاداري به شيوه پديدارشناسي، به سوي شيوه تاريخي گرايش پيدا ميكند، به طوري كه اين امر بعضي از داوريها و نتيجهگيريهاي او را آسيبپذير ساخته است.
پی نوشت ها:
[1].Annemarie Schimmel .
[2].سخنرانيهاي گيفورد (Gifford Lectures) مجموعه سخنرانيهايي است كه در سال 1889 ميلادي به ابتكار لرد گيفورد كشيش اسكاتلندي، در دانشگاه ادينبورگ راه افتاد و در آن انديشمندان بزرگي همچون ويليام جيمز، هانري برگسون، آلفرد نورث وايتهد، سيد حسين نصر و آنه ماري شيمل سخنراني كردهاند.
[3].آنه ماري شيمل، زندگي غربي، شرقي من (خاطرات آنه ماري شيمل)، سيد سعيد فيروزآبادي، نشر افكار، تهران، س 1383.
[4].عرفان پلي ميان فرهنگها(بزرگداشت آنه ماري شيمل)، به كوشش شهرام يوسفيفر، دانشگاه تهران، تهران، س 1383.
[5].آشنايي از آن سوي افق ، مجموعه سخنرانيهاي سمينار بزرگداشت آنه ماري شيمل، مركز بازشناسي اسلام و ايران، تهران، تهران، س1382.
[6].همچنين كتابشناسي اجمالي آثار آنه ماري شيمل در دو كتاب آمده است 1- افسانه خوان عرفان، تدوين حسين خندق آبادي، (مقاله كتابشناسي آثار پروفسور آنه ماري شيمل، تاليف خسروناقد)، موسسه دانش و پژوهش ايران، تهران، س 1381، صص 59- -49؛ 2 – آشنايي از آن سوي افق، مجموعه سخنرانيهاي سمينار بزرگداشت آنه ماري شيمل، صص 95 – 79.
[7].همان، شكوه شمس، مقدمه سيد جلال الدين آشتياني، حسن لاهوتي، چاپ سوم، علمي و فرهنگي، تهران، س 1375.
[8].همان، ابعاد عرفاني اسلام، عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، س 1377.
[9].همان، تبيين آيات خداوند: نگاهي پديدارشناسانه به اسلام، عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، س 1376.
[10].همان، درآمدي بر اسلام، عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، س 1375.
[11].همان، محمد رسول خدا، حسن لاهوتي، علمي و فرهنگي، تهران، س 1382.
[12].همان، زن در عرفان و تصوف اسلامي، مهدوي دامغاني، نشر تپر، تهران، س 1379.
[13].همان، نامهاي اسلامي، كتابخانه ملي جمهوري اسلامي، تهران، س 1376.
[14].تبيين آيات خداوند: نگاهي پديدارشناسانه به اسلام، صص 32 – 31.
[15].همان، ص 31.
[16].موريس كوروز، فلسفهي هايدگر، محمود نوالي، انتشارات حكمت، تهران، س 1378، ص 32.
[17].تبيين آيات خداوند، ص 36.
[18].همان، صص 35 – 32.
[19].همان، ص 36.
[20].همان، ص 24.
[21].همان، ص 409.
[22].همان، ص 410.
[23].تبيين آيات خداوند، ص 108.
[24].همان، ص 219.
[25].همان، ص 300.
[26].همان، صص 301 – 300.
[27].همان، ص 302: « تمايلي نيز در جهت اسطورهزدايي دادههاي قرآني و حتي بيش از آن داستانهاي مشهور مرتبط با شخص پيامبر (ص) وجود داشته است... متجددين مسلمان كم و بيش به انتقاد از اشعار مولوديه حضرت رسول (ص) پرداختهاند كه در آنها گفته ميشود چگونه همه مخلوقات عالم وجود، به اين طفل تازه متولد شده كه همچون رحمتي براي عالميان فرستاده شده بود(انبياء، آيه 107) تبريك ميگفتند، در حالي كه پرندگان و جانوران نيز در اين جشن و تحسين شركت داشتند. آيا اين كاري غير منطقي و خلاف عقل، و بلكه حتي خطرناك نبود كه به عوض تأكيد روي ماهيت عقلاني و منطقي پيام پيغمبر (ص)و اوصاف اخلاقي آن جناب كه انساني واقعي و ملموس بود و براي هدايت جامعه و امت خويش به سوي يك زندگي اجنماعي و فرهنگي بهتر و متعاليتر آمده بود به كودكانمان اين گونه افسانههاي اساطيري را ياد دهيم؟».
[28].همان، ص 415.
[29].همان، ص 416.
[30].همان، ص 417 « درجامعه گسترده اسلامي، نقش اساسي متعلق به علماي ديني است، فقهاي الهي و مفسرين شريعت اسلامي، زيرا در حديثي آمده العلماء ورثه الانبياء ، علماء جانشينان انبيا هستند. آنان مسئول حفظ و نگهداري قانون الهي و سنتاند. از اين روي آنان در حفظ و ثبات امت اسلامي سهم داشتهاند، هر چند كه به ويژه در دوران جديد، به عنوان افرادي سرزنش شدهاند كه در مقابل نوسازي جامعه اسلامي و تطابق آن با ارزشها و رسوم متفاوت عصر جديد مقاومت ميكنند».
[31].همان، ص 418.
[32].درآمدي بر اسلام، ص 159«... مختار يكي از هواخواهان محمدبنحنفيه اين خبر را پخش كرد كه وي از دنيا نرفت و بلكه در نقطهاي از كوهها در حال حيات به سر ميبرد و قبل از روز رستاخيز به عنوان مهدي (عج) مراجعت خواهد كرد تا زمين را كه پر از ظلم و بيداد شده بود از عدل و داد پر كند ، اندكي بعد اعتقاد به مراجعت محمد بن حنفيه به اعضاي ديگر خاندان علي( نيز منتقل شد، و يا اگر صحيحتر بگوييم، به آن عضو از اهل بيت (ع) كه از طرف پيروان و طرفداران خود آخرين امام قلمداد ميشد، حال خواه او امام پنجم بود يا هفتم و يا دوازدهم».
[33].همان، صص 158 – 157.
[34].همان، ص 170« در نزد تمام گروههاي شيعي مرسوم است كه سه خليفه اول را طرد (تبري) نمايند، زيرا كه بر طبق اعتقاد پيروان و شيعيان علي (ع) آنان غاصبين منصب خلافت، كه بدون شك براي حضرت علي (ع) مقرر شده بود، شناخته ميشدند از اين روي اسامي ابوبكر، عمر و عثمان در بين شيعيان به چشم نميخورد. زيديههاي جديد از اين تبري خودداري ميكنند. اين كنار گذاشتن سه خليفه اول و حتي صب و دشنام دادن به آنها (كه به هر حال جزء اولين گروندگان به اسلام و از اصحاب محترم پيامبر اسلام (ص) بودند)، است كه يكي از موانع سخت نزديكي بين شيعه و سني را به وجود آورده است. تمايل و رغبت نسبت به علي (ع) و اهل بيت پيامبر (ص) نيز در بين بسياري از سنيان با ايمان رايج ميباشد».
[35].همان، ص 162.
[36].همان، ص 162.
[37].همان، صص 165 – 164 شيمل در توضيح افكار اسماعيليه ميگويد: « ناصر خسرو... يكي از بزرگترين نمايندگان فلسفه اسماعيلي است كه اين دروني شدن تكاليف يك فرد مسلمان را به نحو زيبايي مشخص كرده است: معناي خارجي يا بيروني نماز، صلوات، عبارت از پرستش و نيايش خداوند از طريق وجه دنيوي وجود انساني است، با چرخاندن بدن در جهت نماز كه كعبه خانه مقدس خداوند متعال در مكه ميباشد و ليكن معناي روحاني و معنوي نماز عبارت از نيايش و عبادت خداوند از طريق روح متفكر آدمي است با چرخيدن در جهت قبله ارواح تا بدين ترتيب دانش ناب كتاب مقدس و شريعت الهي دريافت شود. قبله ارواح آدميان خانه خداست، خانهاي كه در آن دانش الهي سكونت دارد، و آن امام حقيقت سلام الله عليه است».
[38].همان، ص 171.
[39].همان، صص 172 – 171.
[40].همان، ص 172.
برگرفته از کتاب؛ مهدویت از دیدگاه دین پژوهان غربی