مقدمه:
ديويد ساموئل مارگوليوث[1] (1940 ـ 1858) از جمله خاورشناساني است كه در زمينه اسلام و انديشههاي اسلامي داراي آثار پژوهشي و تاليفي است. وي در آكسفورد در زمينه ادبيات كلاسيك و زبانهاي سامي تحصيل نمود و به واسطه زبانهاي سامي كه در باره اديان ابراهيمي و در حوزه شرقشناسي است با فرهنگ اسلامي و سرزمينهاي اسلامي آشنا گشت. آثاري علمي و قلمي وي را ميتوان به دو بخش تقسيم نمود، بخش نخست، آثاري است در باره موضوعات غير اسلامي، و بخش دوم آثاري است كه در زمينه موضوعات اسلامي نوشته شده است.
بخش نخست آثارش عبارتند از:
1.فن شعر ارسطو.
2.مقاله اي درباره اوراق پاپيروس عربي (سال 1893).
3.ترجمه بخشي از تفسير بيضاوي به زبان انگليسي (سال 1894).
4.انتشار رسائل ابوالعلاء معري (سال 1898).
بخش دوم آثار مارگوليوث در باره موضوعات اسلامي عبارتند از:
1.تاليف كتاب «محمد و پيدايش اسلام» در سال 1905.
2.تاليف كتاب «اسلام» در سال 1911.
3.ايراد سخنرانيهايي درباره «تحول اسلام در آغاز راه» كه در سال 1914 مجموعه اين سخنرانيها چاپ گرديد.
4.تاليف كتاب «روابط ميان عرب و يهود» در سال 1924.[2]
5.تاليف مقالهاي با عنوان «مهدي» در دائرهالمعارف دين و اخلاق (ويراسته جيمز هاستينگ).[3]
نگرش مارگوليوث پيرامون مهدويت
مارگوليوث از جمله دائرهالمعارفنويساني است كه در باره مهدويت مقاله مستقلي تحت عنوان «مهدي» دارد كه در آن به بررسي مفهوم، سابقه كلامي و تاريخي اعتقاد به مهدويت پرداخته است. اين مقاله تنها اثر اوست كه در آن به بحث در باره مهدويت پرداخته است. وي با وجود آنكه از خاورشناسان معروف غربي در زمينه اسلامشناسي است، اما در بيان مهدويت سخنان ناصوابي دارد. وي در اين مقاله سخناني ميگويد كه نه تنها مورد تاييد شيعه نيست، بلكه با مضامين موجود در منابع اهل سنت نيز سازگار نميباشد.
با خواندن سخنان مارگوليوث در باره مهدويت به وضوح آشكار ميگردد كه وي در اين باره تحت تاثير ديگران خاورشناسان قبل از خود همچون دارمستتر و يا گلدتسيهر بوده است و گاه سخنان او تداعيگر سخنان ديگر خاورشناساني است كه پيش از او در باره مهدويت سخن گفتهاند. روش مارگوليوث در تحقيق پيرامون موضوعات اسلامي، تاريخي است و ميكوشد تا مسئلهاي همچون مهدويت را در ضمن جريانات تاريخي و تحت تاثير رخدادهاي قرون نخستين اسلام بررسي كند. وي در بررسي اعتقاد به مهدويت، از ديدگاه و زاويه ديد يك فرد غير مسلمان مينگرد و تلاش ميكند تا رخدادهايي را كه عامل اعتقاد به مهدويت شده، مورد بررسي قرار دهد. او بدون آنكه به اسلام و مهدويت اعتقادي داشته باشد، روند تاريخي قرون نخست را كه در تحقق اين فكر موثر بوده، بررسي ميكند و قضاوت خود را در باره اعتقاد مسلمانان به مهدويت، مبتني بر تحولات به وجود آمده پس از وفات پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)ميداند.
وي بيآنكه به دليل يا دلايل اعتقاد به مهدويت از جانب معتقدان به بحث بنگرد، به بيان علتها و اينكه چرا اعتقاد به مهدويت در صدر اسلام و قرون نخست تحقق يافته، ميپردازد. از اينرو وي به جاي بيان دليل به بيان علت و تبيين جامعهشناسانه اقدام ميورزد و از اين منظر در باره موضوع، داوري ميكند؛ به همين جهت رويكرد و روش تحقيقي او در اين باره تاريخيگري است. اصولاً «دائرهالمعارف دين و اخلاق» كه زير نظر جيمز هاستينگ نوشته شده و متعلق به هشتاد سال پيش است، بر خلاف «دائرهالمعارف دين» كه در دهههاي گذشته زير نظر ميرچيا الياده نوشته شده است، داراي شيوه تاريخي است و در دوره حيات علمي مارگوليوث كه به دهههاي آخر قرن نوزدهم ميلادي و دو دهه نخست قرن بيستم بر ميگردد، بر خلاف دهههاي گذشته كه افرادي همچون اتين ژيلسون، مير چيا الياده و هانري كربن داراي شيوه پديدارشناسانه بودند، شيوه تاريخي روشي متداول در دينشناسي بوده است و مولفان دائرهالمعارف دين و اخلاق، زير نظر هاستينگ، در حوزه دينشناسي، روش تاريخي را برگزيده بودند، به همين جهت به جاي بيان دليل و رجوع به منابع ديني براي فهم مباحث اعتقادي به سوي عوامل تاريخي در پيدايش موضوعات كلامي گام برداشتند، به طوري كه اين امر موجب شد تا آراء آنان در باره موضوعات اعتقادي و كلامي، منصفانه نباشد.
مارگوليوث در باره مهدويت همچون فان فلوتن، دارمستتر و گلدتسيهر به علل تحققيابي مهدويت در تاريخ اسلام ميپردازد و معتقد است، مهدويت از زمان محمد بن حنفيه فرزند امام علي (علیه السلام) توسط مختار بن عبيدالله و توسط عدهاي از هواداران محمد بن حنفيه ـ فرقه كيسانيه ـ به وجود آمده كه پس از كشته شدن او عنوان مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به او اطلاق نمودهاند.
البته لازم به ذكر است، همين استدلال كه موضوع مهدويت را ساخته دست مختار و طرفداران محمد بن حنفيه و يا ديگر جريانات انحرافي ميداند، به وسيله ديگر دائرهالمعارفهايي كه در زمينه مهدويت مقاله نوشتهاند، تكرار شده است، به عنوان مثال «رابرت اس.كرامر» در دائرهالمعارف جهان نوين اسلام در باره دليل تاريخي تحقق مهدويت ميگويد: «مويد اقبال عمومي به انديشه مهدويت فراواني تعداد مدعيان اين عنوان در تاريخ اسلام است. محمد عبيدالله (متوفاي 934 م) نخستين خليفه فاطمي با استفاده از انتظارات مردم از مهدي و احساسات شيعه، در شمال آفريقا به قدرت رسيد.... بنيانگذار جنبش اصلاح طلب موحدين در قرن دوازدهم، محمد بن تومرت (متوفاي 1130م) نيز مدعي شد كه مهدي است.... شيخ عثمان دن فوديو از سوكوتو، شيخ احمدو باري از ماسينا و حاج عمر تال از امپراطوري توكلور از گرايشهاي مردم به مهدويت براي آغاز جهاد خود بهره گرفتند... و اين امر قيام و موفقيت مهدي محمد احمد سوداني (متوفاي 1885م) را تسهيل كرد. در اين ميان چند مهدي در مصر ظهور كرد كه منجر به قيام عليه اشغال فرانسه و نيز حكومت دولت مصر گرديد. تا پايان قرن نوزدهم قيام تحت عنوان مهدويت عليه امپرياليسم اروپا امري تقريباً عادي بود... با توجه به قدرت برانگيزنده مهدويت و شرايط انعطافپذير ظهور مهدي، ميتوان انتظار داشت هر جا كه تصور شود منافع اسلام در خطراست، ادعاي مهدويت مطرح گردد.»[4]
مارگوليوث پس از اين امر به بيان حديثي از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) ميپردازد كه مورد استفاده مدعيان مهدويت قرار گرفته است، حديثي كه پيامبر فرموده است، جهان پايان نميپذيرد مگر آنكه فردي از امت من، كه هم اسم من است، ظهور كند. يا در حديثي ديگر پيامبر به آنان كه از جريانات پس از وفات ايشان احساس ناراحتي ميكنند و در اين باره پرسش ميكنند، ميفرمايد:در امت من مهدي وجود دارد كه خواهد آمد و در ميان شما پنج سال (هفت يا نه) زندگي خواهد نمود كه در آن عصر، فرد پيش مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد آمد و از او كمك خواهد خواست و ايشان دامن او را تا جايي كه بتواند حمل كند، پر از پول خواهد نمود.
همچنين در نقل يك حديث ديگر ميگويد كه بنا به ديگر سنت اسلامي كه شايد منظور او شيعه باشد، مهدي از فرزندان فاطمه، دختر پيامبر ميباشد، يا در سخن ديگري گفته شده است: سروران بهشت عبارت خواهند بود از پيامبر، حمزه عموي پيامبر، علي (علیه السلام) پسر عموي پيامبر، جعفر، نوادگان پيامبر حسن و حسين (علیه السلام) و مهدي(عجل الله تعلی فرجه الشریف).[5]
وي پس از نقل اين احاديث ميگويد، مدعيان مهدويت به دليل اينكه اين سخنان را شنيده بودند، با تكيه بر آنها ادعاي مهدويت نموده و خود را مصداق سخنان نبوي دانستند. در واقع مارگوليوث مسئله مهدويت را به وجود آمده از وضعيت سياسي و اجتماعي آن دوران ميداند،[6] به طوري كه عدهاي براي جلب توجه مردم و جمع كردن مردم به دور خويش و تحريك بر عليه حاكميت وقت از اين موضوع استفاده نموده و خود را مهدي منتظر قلمداد نموده و عدهاي را به دور خود جمع نمودند.
به طور متعارف دائرهالمعارفنويسان، به ويژه آنان كه مسئله مهدويت را از ديدگاه متون اصيل اسلامي نمينگرند و اين موضوع را در اسلام، تحت تاثير يهوديت و مسيحيت، بحثي جعلي و اختراع دست فرصتطلبان در تاريخ فرهنگ اسلامي ميدانند، مسئله مهدويت را معلول شرايط تاريخي ميدانند. مارگوليوث در اين باره ميگويد:«اثبات اين امر دشوار است كه پيامبر اسلام در زمان حيات خود منتظر مهدي موعود بوده باشد و تنها پس از وفات پيامبر اسلام به جهت ايجاد تشنج و ناآرامي ميان مسلمانان و به وجود آمدن جنگهاي داخلي بود كه اعتقاد به مسئله مهدويت در ميان مسلمانان مطرح گشت و مسلمانان اين بحث را از مسيحيان و يهوديان اقتباس نمودند»[7]
طبق سخن مارگوليوث بعيد است، پيامبر اسلام در زمان خود منتظر مهدي ( بوده باشد كه سخن كاملاً درستي است، اما اين مسأله هيچ ربطي ندارد كه پيامبر داراي پيشگويي و پيامهاي غيبي در موضوع مهمي چون مهدويت نباشد. پيامبران و پيشوايان ديني گاه در باره آينده و حتي براي قرنها بعد از خود، پيشگويي مينمودند، از اينرو هر چند كه پيامبر در زمان خود در انتظار مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيست، اما به پيشگويي آينده ميپردازد كه اين پيشگوييها در كتابهاي روايي فريقين آمده است.
مارگوليوث اعتقاد به حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و آمدن منجي را در ميان مسلمانان تحت تاثير مفهوم انتظار مسيح از جانب يهوديان و مسيحيان ميداند. وي به حديثي اشاره ميكند كه آمدن عيسي بن مريم را وعده داده است و اين دسته سخنان را از علائم تاثيرپذيري مسلمانان از يهوديت و مسيحيت تلقي ميكند. در اين راستا به لغتشناسي و ريشهشناسي كلمه «مهدي» ميپردازد و پس از اينكه نظريه متداول در باره كلمه مهدي را كه اسم مفعول و به معناي كسي است كه از جانب خداوند هدايت يافته، ذكر ميكند، به بيان يكي ديگر از معاني محتمل در باره كلمه «مهدي» ميپردازد. وي به نقل از بعضي زبانشناسان ميگويد، يكي از معاني لغوي كلمه اين است كه ياء نسبت به كلمه «مهد» به معناي گهواره، اضافه شده است كه به معناي «مردي منسوب به گهواره» ميباشد. سپس در اين رابطه اشاره به آيهاي ميكند كه در سوره مريم آمده، مبني بر اينكه مسيح در گهواره سخن گفته است[8] كه به نظر ميرسد او با اين ريشهشناسي و تفسير ميخواهد اين احتمال را قوت بخشد كه مسلمانان نيز كلمه مهدي را از سخن گفتن مسيح در گهواره، اقتباس نمودهاند.
وي همچنين در ادامه سخنان خويش، پس از بيان اين امر كه گفته شده، وي مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم اسم پيامبر و از خانواده ايشان است، به دو نگرش اهل سنت و شيعه اشاره ميكند، مبني بر اين كه اهل سنت، مهدي نوعي را پذيرفته و معتقدند او هنوز به دنيا نيامده است اما شيعه به آن مهدياي اعتقاد دارد كه به دنيا آمده و در ميان مردم به صورت مخفيانه زندگي ميكند و تا زمان نامشخصي خود را از چشم مردم پنهان ميدارد.
در انتهاء لازم به ذكر است كه مارگوليوث اعتقاد به مهدويت را همچون اسلحه و ابزاري در دست گروههاي سياسي و مبارز بر عليه حاكميت وقت يا استعمار خارجي ميداند و نوعاً دائرهالمعارفنويسان همين رويه را در تحليل تاريخي مهدويت مورد توجه قرار ميدهند و از زاويه كلامي و اعتقادات اسلامي به مسأله نظر نميكنند. به عنوان نمونه دبليو. مادلانگ در مقالهاي ذيل عنوان «مهدي» كه در دائرهالمعارف اسلام چاپ كمبريج نوشته شده است،[9] بيش از آنكه ريشه بحث مهدويت را در متون اسلامي بجويد، به روند تاريخي استفاده از اين بحث به وسيله مدعيان دروغين مهدويت كه آغازش از دوره بني اميه است، ميپردازد.
به نظر ميرسد استفاده نادرست از مهدويت در تاريخ اسلامي به وسيله پارهاي از فرصتجويان، موجب شده تا خاورشناسان مسأله مهدويت را از ديدگاه سياسي و تحولات اجتماعي بنگرند و مسأله را روشمندانه و از زاويه دينشناسي مورد توجه قرار ندهند. به نظر ميرسد، تا حدي طبيعي است كه اين مسئله مورد قضاوت دقيق شرقشناسان قرار نگيرد و آنان در بحث مهدويت، نظريه درست را برنگزينند، زيرا غالب كساني كه در طول تاريخ اسلامي از مهدويت سخن گفتهاند، به ناروا از آن در جهت اهداف و مقاصد خود بهره جسته و اين ذهنيت را در شرقشناسان به وجود آوردهاند كه اين بحث بيش از آنكه يك واقعيت باشد، دسيسهاي در دست مخالفان سياسي است.
نقد و بررسي نگرش مارگوليوث
مارگوليوث همچون ديگر خاورشناسان، به مسئله مهدويت نگاه تاريخي دارد و به جاي آنكه به توصيف اين مولفه ديني از ديدگاه كلامي و آراء موجود در متون ديني و با تكيه بر سخن مسلمانان بپردازد، از زاويه تاريخي، به آن نظر ميكند. از اينرو در بيان اين موضوع به جريانات فرقه كيسانيه و قيام مختار بن عبيدالله و زيد بن علي اشاره ميكند. طبيعي است كه از منظر اسلامي، مسئله مهدويت، جداي از جريانات تاريخي و مدعيان مهدويت، قابل بررسي است و وجود جريانات انحرافي همچون مدعيان دروغين هيچ لطمهاي به اصل مسئله مهدويت و بنيادي بودن آن وارد نميسازد. اگر وي و ديگر نويسندگان دائرهالمعارف دين و اخلاق به مسئله مهدويت از ديدگاه متون و منابع اصلي فريقين مينگريستند و چنانچه مقالههاي مربوط به اين مسأله و ديگر موضوعات اسلامي به وسيله انديشمندان و متفكران مسلمان نوشته ميشد، قطعاً مطالب دائرهالمعارف از اعتبار و سنديت بيشتري برخوردار ميشدند.
مارگوليوث در تاثيرپذيري مسلمانان از يهوديان و مسيحيان در بحث مهدويت نگرش درست و واقعبينانهاي ندارد و بيهوده ميكوشد تا اين سخن را با ريشهشناسي و بعضي از احتمالات ضعيف به اثبات برساند. وي ميگويد، پيامبر ظهور و قيام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را امري لازم و حتمي نميدانسته است. در حالي كه سخنان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)حاكي از حتميت و قطعي بودن اين مسئله در پايان تاريخ بوده است و روايات زيادي از ايشان در منابع اهل سنت و منابع شيعه نقل گرديده كه بيانگر ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، توصيف ويژگيها، علائم ظهور و خصوصيات دنيا پس از ظهور ايشان است. متاسفانه آنچه موجب قضاوتهاي نادرست مارگوليوث در اين موضوع شده، ناآشنايي او با منابع دسته اول حديثي و كلامي فريقين است.
پی نوشت ها:
[1].D. S. Margoliought
[2]. ر. ك به: عبدالرحمن بدوي، دائرهالمعارف مستشرقين، ص 593.
[3].D. S. Margoliought, Encyclopedia of religioun and ethics, Edited by games Hasting, latest edit, Edinbougn, New York, , vol , p. .
[4].رابرت اس.كرامر، دائره المعارف جهان نوين اسلام (عنوان: مهدي) ، بهروز جندقي، مجله انتظار، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود(عج)، قم، سال چهارم، شماره يازدهم و دوازهم (بهار و تابستان 1383)، ص 199.
[5].Ibid., p. .
[6].Ibid. p. . (The title Mahdi was associated with Ali s son Muhammad b. al – Hanafiyyah, and, apparently, given him by the adventurer Mukhtar b. Abi Ubaid, who, after the death of Husain at Kerbela).
[7].Ibid.,p .(There is little reason for supposing that the Prophet Muhammad contemplated the appearance of Mahdi, however interpreted, but the outbreak of the civil wars within a generation after his death, and the perturbed condition of Islam which followed, led to the adaption of the idea from Jews or Christians)
[8].Ibid., p. .
[9].دبليو. مادلانگ، دائرهالمعارف اسلام چاپ كمبريج (ذيل كلمه مهدي)، بهروز جندقي، مجله انتظار، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود(عج)، قم، سال سوم، شماره دهم (زمستان 1382)، صص 129 – 125.
برگرفته از کتاب؛ مهدویت از دیدگاه دین پژوهان غربی