مقدمه :
اساس و مبنای هر چیز، شناخت و معرفت به آن است. شناخت و اعتقاد به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تأثیرات عمیقی در فرد به جای میگذارد. در این نوشتار سعی بر آن است که چند نمونه از آنها شرح داده شود.
1. محبت و دوستي امام
يکي از وظايف مهم شيعيان، محبت و دوستی امام است و حتّی از برجستهترين آثار معرفت او، محبت به آن وجود مقدّس است. اين شناخت به هر ميزان بيشتر باشد، محبت آنان فزونتر میشود و هر قدر محبت بيشتر شد، نشان از وجود سنخيت با آن انوار مقدس است. اين همسنخي نيز هر قدر افزايش يابد، نشان از تقرّب به ذات اقدس الهي است و اين والاترين کمال است.
از آنجايي که خود پيشوايان معصوم(عليهم السلام) به مقام والاي امام و امامت، شناختي کامل دارند، وقتي سخن از يك امام پيش ميآيد، در نهايت بزرگداشت از او ياد ميكنند.
رسول اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) آن گاه كه سخن از آخرين وصي خود به ميان ميآورد، در نهايت احترام از زيباترين واژگان محبت بهره برده و میفرمايد: «بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ عَلَيهِ جُيوبُ النُّور...»؛[1] پدر و مادرم فدايش باد كه او همنام من و شبيه من و شبيه موسي بن عمران است كه بر او نورهايي احاطه دارد... .
امام علي بن ابيطالب(عليه السلام) نيز ميفرمايد: «فَانْظُرُوا أَهْلَ بَيتِ نَبِيكُمْ فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فَانْصُرُوهُمْ، فَلَيفَرِّجَنَّ اللَّهُ [الْفِتْنَةَ] بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ. بِأَبِي ابْنُ خِيرَةِ الامَاءِ»؛[2] شما همواره به اهلبيت پيامبرتان نگاه كنيد؛ اگر آنان ساكت شدند و در خانه نشستند، شما نيز سكوت كرده، به زمين بچسبيد و اگر از شما ياري طلبيدند، به ياري آنان بشتابيد. خداي متعال به دست مردي از ما اهلبيت، ناگهان فرج عنايت خواهد كرد. پدرم فداي او باد كه فرزند بهترين كنيزان است.
حضرت حسين بن علي(عليه السلام) نقل کرده است: مردي نزد پدرم آمد و از اوصاف مهدي(عجل الله تعالي فرجه) پرسيد. ايشان وقتی صفات او را ذكر كرد، با حالتي سرشار از عشق و شيدايي، آهي كشيد و از شدت اشتياقِ به ايشان، به سينه خود اشاره کرد و فرمود: «وَ أَوْمَأَ بِيدِهِ إِلَي صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَي رُؤْيتِهِ».[3]
ابوحمزه ثمالي ميگويد: روزي نزد امام باقر(عليه السلام) بودم که فرمود: «اي اباحمزه! يكي از امور يقينی -كه خداوند آن را حتمي ساخته است- قيام قائم ما اهلبيت است و اگر كسي در آنچه که ميگويم ترديد كند، خداوند را در حالي ملاقات خواهد كرد كه به او كافر شده و انكاركننده اوست». سپس فرمود: «پدر و مادرم فداي او كه همنام من و همكنيه من است و هفتمين فرد پس از من ميباشد».[4]
خلاد بن صفار ميگويد: از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد: آيا قائم به دنيا آمده است؟ حضرت فرمود: «لا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيامَ حَياتِي»؛[5] خير! اگر او را درك كردم، در ايام زندگانيام خدمتگذار او خواهم بود.
آن حضرت در روايتی ديگر فرموده است: «...أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لابْقَيتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الامْرِ»؛[6] به درستي اگر من آن روز را درك ميكردم، جانم را براي صاحب اين امر نگه ميداشتم.
امام رضا(عليه السلام) فرمود: «بِأَبِي وَ أُمِّي سَمِيّ جَدِّي وَ شَبِيهِي وَ شَبِيهُ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ...»؛[7] پدر و مادرم فداي تو كه هم نام جدّم و شبيه من و شبيه موسي بن عمراني... .
2. نجات از مرگ جاهلي
در روايات فراواني وارد شده است که «هر كس از دنيا برود و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است». اين روايت در مورد شناخت و معرفت تمامي ائمه(عليهم السلام) صادق است؛ با این حال به طور اختصاصی نیز، روایاتی نسبت به شناخت و معرفت حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) وارد شده است.
معاويه بن وهب گويد: شنيدم از امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: «مَنْ ماتَ لايعرِفُ اِمامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليةً»؛[8] هر كس بميرد، در حالي كه امام خودش را نميشناسد، به مرگ جاهلي مرده است.
محمدبن عثمان عَمري گويد: از پدرم شنيدم كه ميگفت: من در حضور ابومحمد حسن بن علي(عليه السلام) بودم. از آن حضرت درباره اين خبر -که زمين تا روز قيامت از حجّت خداوند بر خلقش خالي نيست و هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است- پرسيده شد؛ فرمود: «إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ»؛ به راستي اين درست است، چنانكه روز درست است. به او عرض شد: اي فرزند رسول خدا! حجّت و امام بعد از شما كيست؟ فرمود: «ابْنِي مُحَمَّدٌ وَ هُوَ الاِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيةً أَمَا إِنَّ لَهُ غَيبَةً يحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ وَ يهْلِكُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ وَ يكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ يخْرُجُ فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي الاعْلَامِ الْبِيضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْكُوفَةِ»؛[9] پسرم محمد؛ او امام و حجّت بعد از من است. هر كس بميرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. آگاه باشيد براي او غيبتي است كه نادانان در آن سرگردان ميشوند و اهل باطل در آن هلاك ميگردند و كساني كه براي آن وقت معيّن كنند، دروغ ميگويند. سپس خروج ميكند و گويا به پرچمهاي سپيدي مينگرم كه بر بالاي سر او در نجف كوفه در اهتزاز است.
مرگ جاهلي يعني، مردنِ بدون شناخت خدا و رسول او(صلي الله عليه و آله). كسي كه امام زمان خود را نشناسد، در واقع از گمراهي زمان جاهليت -كه خدا و پيغمبر را نميشناختند- خارج نشده است. بنابراين اگر معرفت خدا و رسول او، به معرفت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه) منتهي نشود، فايدهای برای انسان نخواهد داشت و او را ديندار نميكند.
شخصي از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: منظور از جاهليت، جهل مطلق و نسبت به همه چيز است يا فقط نشناختنِ امام است؟ آن حضرت فرمود: «جَاهِلِيةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ»؛[10] منظور، جاهليتِ كفر و نفاق و گمراهي است.
نتیجه :
بنابراین، نتيجه عدم شناخت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه)، کفر و نفاق و گمراهي است. حالت كفر و نفاق نسبت به زمانی است كه معرفي الهي صورت گرفته؛ ولي فرد در پذيرفتن آن كوتاهي كرده است. اين دو حالت دارد: يا انكار و عدم تسليم خود را به صراحت ابراز ميدارد كه كفر ناميده ميشود و يا آن را مخفي ميدارد كه نفاق است.
مراجعه مردم به ائمه اطهار(عليهم السلام)، از باب حکم عقلیِ مراجعه جاهل به عالم است. همچنان که انسان عاقل در امور مادّي و دنيوي خود، به دانا و متخصصِ آن مراجعه ميکند، در امور معنوي و غير مادي نيز، عقل همين گونه حکم ميکند.[11] لذا شناخت و پيروی از اهلبيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)، نه صرفاً از باب تعبّد، بلکه به حکم عقل لازم و ضروری است. چرا که انسان خداشناس، راهي به سوي خدا ندارد، مگر از طريقي که خودِ خداوند قرار داده است و جز از اين راه، نميتواند از رضا و خشم الهی آگاه شود.
پینوشتها:
[1]. علي بن محمد خزاز قمي: كفاية الاثر، ص156.
[2]. علامه مجلسي: بحارالأنوار، ج34، ص118و ج41، ص353 و ج51، ص121.
[3]. نعماني: الغيبة، ص212.
[4]. همان، ص86.
[5]. همان، ص245.
[6]. همان، ص273.
[7]. شيخ صدوق: كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص37.
[8]. الغيبة، ص129؛ كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص409.
[9]. كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص81.
[10]. شیخ کلينی: الكافي، ج1، ص377.
[11]. سيد محمد بني هاشمي: معرفت امام عصر (عليه السلام)، ص111.