اصطلاح دكترين[1] درفرهنگ و ادبيات دین پژوهی، جامعه شناسي و سياسي، به آموزه یا اعتقادی اطلاق مي شود كه بر اساس آن، مجموعه اي از مسائل و موضوعات خردتر تفسير مي گردد. در يك دكترين، يك يا چند اصل بنيادين وجود دارد كه ديگر نظريه ها با آنها معنا مي يابند و بنا بر اینکه در تفكر اسلامي مسأله مهدويت از جمله موضوعاتي است كه در كانون اعتقادات اسلامي قرار دارد و داراي موقعيت و منزلت ويژه اي است؛ از اینرو مبحث مهدويت در اسلام، و مبحث مصلح جهاني در اديان به منزلة فلسفه ي تاريخ تلقي مي گردد. و در اين جا ما آن را به عنوان نظريه اي اصلي و بنيادين، كه بر محور آن بسياري از اعتقادات ديگر تفسير مي پذيرند، مطرح ساخته، ازآن به دكترين مهدويت تعبير نموده ايم؛ مقصود از دكترين مهدويت، نگريستن به موضوع ظهور امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وحكومت جهاني ايشان، به مثابه يك تئوري جامع و فراگيرمي باشد.
همانطور که بیان شد، همة مذاهب و مكاتب فلسفي براي آينده تاريخ، دورنمايي را تصوير ميكنند، به عنوان مثال «هگل» در تفسير تاريخ معتقد به جبر تاريخ بود و ميپنداشت كه تاريخ داراي حركت و سير جبري است و انسانها در اين حركت تاريخي بدون اختيار و مقهور تاريخ مي باشند. «ابن خلدون» معتقد به زوال و تجديد تمدنها بود و مي پنداشت كه تمدن ها دائماً تحول مي يابند و به طور زنجيره وار زوال مي يابند و پس از زوال و فروپاشي بار ديگر تجديد حيات مي يابند و متولد مي گردند. اما اديان نيز در تفسير تاريخ و بيان فلسفهي آن معتقد به تئوري اصلاح جهاني هستند؛ اديان معتقدند كه جامعه سرانجام اصلاح خواهد شد و حكومتي جهاني و عادلانه جايگزين حكومتهاي ستمگر خواهد شد.
آموزة مهدويت در طول تاريخ فرهنگ اسلامي همواره مورد توجه انديشمندان اسلامي بوده و هيچ آموزة ديگري به اندازة آن از اهميت برخوردار نبوده است؛ اما علي رغم اين اهميت، متأسفانه به مثابه يك تئوري و راهكار مهم مورد توجه و دقت نظر قرار نگرفته است. از اين رو بر انديشمندان و فرهيختگان است كه در اين باره به ژرف انديشي و فرهنگ سازي بپردازند تا مهدويت آن چنان كه شايسته است و در متون ديني ما سفارش شده، مورد توجه قرار گيرد. از آن جا كه به نظر نگارنده، آموزة مهدويت در اسلام داراي منزلت دكترين اعتقادي ـ جهانی است، در اين مقاله روش هايي کاربردی براي گسترش فرهنگ مهدويت ارايه مي شود. اميد ما برآن استكه اين آموزة ديني، علاوه برحاكميت بر احساسات و عواطف در محيط هاي علمي و پژوهشي هم شفاف سازي شود. از جمله راهكارهاي مهم در ترويج و تفهيم فرهنگ مهدوي موارد ذيل است:
1. نخستين راهكار براي ترويج فرهنگ مهدويت، تئوري پردازي پيرامون مهدويت مي باشد. آموزه ي ديني مهدويت داراي دامنه تاريخي است و جزء بنيادي ترين اعتقادات مسلمانان شمرده مي شود، و درميان ديگر اديان نيز با عنوان مصلح جهاني مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به اهميت موضوع مصلح جهاني در ميان اديان، لازم است انديشمندان با تئوري پردازي و گفتمان ها، نقد و نظرها و نكته سنجي ها و اظهارنظرهاي ژرف پيرامون اين آموزه، به قوت علمي اين موضوع بين الادياني بيافزايند. امروزه پيروان اديان نتوانسته اند ، دكترين مهدويت را به اندازه بعضي از تئوريهاي معاصر، عرضه كنند و به فرهنگ سازي بپردازند؛ به عنوان مثال تئوري «سوسياليسم» در قرن معاصر بعد از انقلاب شوروي، چنان بر فرهنگ جهان اثر گذارد كه نيمي از جهان را تحت سيطره خويش در آورد. به طوري كه غالب عناصر فرهنگي از ادبيات كمونيسم تأثير پذيرفت؛ رمانها، فيلم ها، نمايشنامه ها، آثار هنري، اقتصاد، سياست، توليد، روابط بينالملل، فلسفه، مبارزه سياسي، انقلاب وبسياري از ديگر زمينه هاي فرهنگي با تفكر سوسياليسم آميخته شد و از آنها قرائتي كمونيستي ارائه گرديد. اما امروزه دامنة فعاليت هاي فرهنگي ما در مورد آموزة وحياني مصلح جهاني، بسيار اندك ميباشد، و جز نوشتن پارهاي كتاب هاي ساده با نثري كهن، هيچ فعاليت ژرفي هنوز در اين عر صه صورت نگرفته است. شايسته آن است كه در عرصه تبليغ ديني، به سخنان سطحي و كليشهاي بسنده نكنيم، تا فرزندان ما ناخودآگاه چنين تصور نكنند كه انديشة ديني يك امر فرعي و حاشيهاي است. همچنين متأسفانه نتوانستهايم مسأله مهدويت را در حوزه انديشه و نوگرايي ديني، همچون پارهاي از مباحث علمي ديگر، مانند: هرمنوتيك، معرفت شناسي، تئوري هاي حكومت، كثرتگرايي و كثرت انديشي، سنت و مدرنيسم و امثال آن، به عرصة گفتگو و تئوري پردازي بكشانيم و زواياي گوناگون بحث را مورد نقد و نظر قرار دهيم. خارج ساختن بحث مهدويت از عرصه هاي سنتي و مهجور، و وارد كردن آن درمحيط هاي پژوهشي ـ علمي موجب آن مي شود كه مسألة مهدويت بر زندگي انسانها اثر گذارد و آنها را با امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مرتبط سازد.
2.راهكار دوم آن است كه تاريخ زندگي امامان (علیه السلام) از جمله امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) همچون تاريخ زندگي پار ه اي از انديشمندان بزرگ مانند افلاطون، ارسطو، دكارت، كانت، و ديگران مورد پژوهش آكادميك و علمي قرارگيرد. اززمان حيات افلاطون تاكنون بيش از2400 سالميگذرد و او در دورهاي مي زيست كه تاريخ نگاري و آثار مكتوب به ندرت به چشم مي خورد و محققان در باره ي شخصيت او با محدوديت منابع مواجه بوده اند، اما با اين حال بيش از دو هزار كتاب پيرامون انديشه هاي او نوشته شدهاست. درمقايسه، امامان معصوم ( علیه السلام) هزارسال پس ازافلاطون مي زيسته اند و متعلق به دورهاي هستند كه تاريخ نگاري و كتاب نويسي رايج بود، لكن ما هنوز نسبت به پيشوايان ديني خود شناخت تحليلي و منسجم نداشته و بسياري از زواياي شخصيت آنان براي ما پنهان و مبهم مانده است؛ در فرهنگ ما شخصيت امام مهدي(علیه السلام) به قدر افلاطون مورد شناسايي قرار نگرفته و ما نتوانسته ايم ارزش واقعي آن انسان هاي آسماني را به جهانيان بشناسانيم. از اينرو پيشنهاد مي شود كه دربارة هر يك از پيشوايان، علاوه بر وقايع نگاري، به طور تخصصي به تحليل عقلاني و اجتماعي شخصيت آنها و دوره اي كه در آن مي زيستند، پرداخته شود و از كلينويسي و ساده انگاري خودداري كنيم، چرا كه اكتفا به پارهاي از مسائل سطحي و ابتدايي دربارة ائمه( علیه السلام) و نپرداختن به پژوهش ژرف و روشمندانه، موجب آن مي شود كه چهرة تابناك آنان مخدوش گردد يا شخصيت آنان به طور ناقص مطرح شود.
2.راهكار سوم براي شفاف ساختن مسائل متفاوت پيرامون شخصيت و حكومت امام مهدي( علیه السلام) نوشتن دائرة المعارف، دانشنامه، پايان نامه و رسالة تحصيلي، ايجاد سايت هاي قوي، انتشار مجله هاي تخصصي، فيلم سازي، و آثار ادبي و هنري است؛ دكترين مهدويت سزاوار آن است كه در قالب رمان، فيلم، نمايشنامه، و آثار هنري، در سطح جهاني ترويج شود. امروزه شايد غربيها توانسته باشند پيرامون تجربه هاي عرفاني بعضي از قديسان خود فيلم بسازند و آن را ترويج كنند، اما ما هنوز نتوانسته ايم دربارة امام عصر( علیه السلام) آثار هنري زيبا و ماندگار خلق كنيم.
4.راهكار چهارم براي رشد فرهنگ مهدويت و مفهوم انتظار، بررسي و تبيين روايات و سخنان تاريخي موجود در كتابهاي اعتقادي و منابع مهم اسلامي است. عدم ارايه ي درست موضوع مهدويت يكي از عوامل مؤثر در گريز اشخاص از مسأله مهدويت، يا نداشتن باور عميق به امام عصر( علیه السلام) مي باشد. وجود پارهاي از سخنان نادرست و بياساس پيرامون شخصيت آسماني امام مهدي(علیه السلام) موجب شده است كه چهرهاي غيرواقعي واسطورهاي از ايشان ترسيم گردد و اين گونه پنداشته شود كه امام مهدي( علیه السلام) شخصيتي افسانه اي است، در حالي كه بنابر اعتقاد ما، ايشان در ميان ما زندگي میکنند و نسبت به زندگي ما آگاهي و اشراف دارند. اين تصوير نادرست تا حدي بدين خاطر است كه ما از احاديث موجود پيرامون امام مهدي( علیه السلام) تحليلي درست ارايه نكرده ايم؛ گاهي سخنان ما درباره ي شخصيت حضرت، علائم و پيش گوي هاي مذكور در كتابهاي روائي و وضعيت ظهور و حكومت جهاني ايشان، نامعقول و متناقص به نظر مي رسد؛ نبايد با سخنان پوسيده و نادرست از امام چهرهاي خشن وناسازگار با هندسة ذهني انسانها ترسيم كرد. چگونه مي توان انتظار داشت كه انسان معاصر براي ظهور فردي كه با زمان، شرايط، و ويژگيهاي انساني او ناهمگون است، دعا كند؟! از اين رو بايد كوشش شود كه پس از بررسي تطبيقي روايات و دقت نظر درآنها، چهره اي معقول، مهربان و روز آمد از امام عصر ترسيم گردد.
5.راهكار پنجم براي توسعة فرهنگ مهدويت، ايجادكرسي مهدي شناسي در حوزه و دانشگاه مي باشد. در تمامي دانشگاه هاي جهان، براي شناخت افكارانديشمندان بزرگ،كرسيهاي تدريس وجود دارد وتخصص پارهاي از اساتيد، تنها تدريس افكار يك انديشمند است؛ به عنوان مثال، برخي استادان در زمينه ي تدريس انديشه هاي ارسطو، تبحر دارند، برخي دربارة افكار كانت صاحب نظر هستند، و برخي در مورد هايدگر… و آيا اهميت ارسطو و هايدگر در تاريخ فرهنگ ما از حضرت محمد( و پيشوايان دين) بيشتر است و آيا آنان در فرهنگ سازي و شكلگيري تمدن اثر گذارتربوده اند؟! به اقرار همة دين پژوهان هيچ كس بسان پيامبران و شخصيت هاي آسماني در تاريخ فرهنگ و تمدن مؤثر نبوده است. بنابراين لازم است كه در دانشگاه (دانشكده هاي الهيات، جامعه شناسي، اديان و مذاهب) براي هر يك ازامامان ( علیه السلام) از جمله امام مهدي( علیه السلام) كرسي درس امام شناسي و مهدي شناسي گذارده شود و افرادي پرورش يابند كه در زمينه بزرگان هدايت و وحي صاحب نظر باشند؛ همچنين لازم است در حوزه هاي علميه، همانند بسياري از مباحث نظري كه شايد نسبت به امام شناسي كم اهميت تر هم باشند، به اجتهاد نظري و بحث هاي گسترده پيرامون مهدويت پرداخته شود. آيا ارزش مبحث آب قليل در باب طهارت، بيشتر از امام عصر( علیه السلام) است که در درس خارج مدتها به بحث آب قلیل پرداخته میشود؛ اما درباره امام عصر( علیه السلام) به بحث و بررسي پرداخته نمي شود؟ حوزه هاي علميه موظف هستند كه درباره روايات مهدويت، بحث و بررسي كنند و مردم را به غنای فرهنگي پيرامون امام زمان( علیه السلام) برسانند.
در پايان، اين نكته را مي افزاييم كه انسان پس از رنسانس، كه گمان مي كرد نيازمند دين نيست، ارتباط خود را با آسمان قطع كرد و همة اموري را كه گمان مي برد با آنها به آرامش مي رسد، مانند تكنولوژي و صنعت، علوم تجربي، خردورزي، اقتصاد، فلسفه هاي جديد، روش شناسي علوم و امثال آنها را تجربه نموده است اما اينك پس از گذشت چند قرن دريافته است كه هيچ يك از اين امور نمي توانند به او كمك كنند؛ انسان مدرن كه از راه طي شده، خسته گرديده، حال سرگشته از تمام آثار و ثمرات رنسانس، به دنبال جزيره هاي جديد و به دنبال اكسيري است كه به او التيام دهد و از خستگي برهاند؛ لذا هر روزي به دنبال فردي و جماعتي ميدود، اما آنها را سرابي بيش نمییابد و با تمام لذتها و تنوعاتي كه دارد خسته تر ميشود.
در نتیجه؛ ايجاد ارتباط ميان انسان معاصر و امام عصر(علیه السلام) كه ذخيرة هدايت خداوند است، بزرگترين خدمتي است كه مي توان به انسان خسته و سرگشته معاصر نمود. گره زدن مهدويت با انسان معاصر، از اهميت اعتقادات كلان دين پردهبرداری میکند و انسان مدرن را با عرصهاي جديد آشنا ميسازد. از اين رو سزاوار است كه اديان، متاع ارزشمند خود را به بازار انديشه ها و دكترين ها عرضه كنند تا ببينند چگونه متاع آنان در عصر سرگشتگي ها، دلربايي ميكند و ديگران را واله و بت هاي سامري را محو ميسازد. بيهوده نيست كه اديان، ظهور منجي را به زماني وعده دادهاند كه انسان به ابتذال و طغيان كشيده مي شود و سراسر وجود او تشنگي و نياز مي گردد؛ آخرين ذخيرة اديان، به اذن خداوند زماني فرستاده خواهد شد كه همه او را بخواهند.
مصلح آخرالزمان متعلق به همه انسان هايي است كه سراسر نياز و تقاضا باشند؛ او اقيانوس عميق و زلالی است كه همه را در خود شست و شو خواهد داد و همه از آب گواراي وجودش سيراب خواهند شد.
پی نوشت ها:
[1]. doctrine.
*برگرفته از کتاب دکترین مهدویت