مقدمه:
مطابق روایتی که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، آن حضرت، مفاسد آخرالزمان را که برخی جنبۀ سیاسی و اجتماعی دارد، بیان فرموده و در پایان با تأکید برخودسازی و تربیت اخلاقی و سیاسی خطاب به راوی میفرماید:درچنین موقعی مواظب خود باش، نجات را از خداوند بخواه. باید به سوی رحمت حق بشتابی تا از کیفری که آنها به واسطه سرپیچی از فرمان خدا میبینند، بیرون آیی. بدان که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیكند»[1] (انّ رحمت الله قریبٌ من المحسنین). [2]
اگر انسان بخواهد در حوادث و پیچیدگیهای زندگی اجتماعی و سیاسی فریب نخورد، لازم است از عنصر بصیرت که حاصل شناخت و تفکر است، برخوردار گردد.فعال سیاسی به سه نوع شناخت برای حضور در عرصههای سیاسی و اجتماعی نیازمند است که عبارتند از: حقشناسی، باطلشناسی و راهشناسی. و قرآن، به هر سه نوع شناخت و بصیرت اشاره کرده است. [3]
در طول تاریخ، مسألة اساسی و مهم در جریان مبارزة حق و باطل، کمبود معرفت وکمبود بصیرت بوده است؛ به همین دلیل قرآن کریم به مسألة معرفت و بینش تأکید فراوان دارد. اگر انسانی نفهمد تنها راه سعادت، راه ولیّ خدا است، در شبهات و فتنهها غرق میشود؛ از جمله عوامل باز ماندن از جبهة حق و همراهی با ولی خدا، شبههها و فتنهها هستند.
شبههها، فتنهها را کارساز میکنند؛ زیرا شبهه فضا را تاریک میکند و در فضای تاریک، فتنهها تأثیرگذار میشوند.لذا اگر انتظار در جایگاه واقعی خود که همانا معرفت حجت حق است قرار نگیرد، در فتنهها و گردابها میافتد که این آسیب جبرانناپذیر است؛ و لذا باید برای رفع این فتنهها به باطلشناسی روی آورد، تا سره را از ناسره و حق را از باطل باز شناسد.
امام سجاد(علیه السلام) میفرماید: ای ابوخالد! همانا مردم زمان غیبت که به امامت او معتقدند و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردم همة زمانهایند؛ زیرا خدای متعال، به آنان آن اندازه از عقل و شناخت داده که غیبت برای آنان، به منزلۀ شهود شده است. [4]
عدم تناسب سطح معارف منتظران با شرايط عصر حاضر
بحران کیفیت، از مسائل و مشکلات نظامهای آموزشی کشورها در دوران کنونی است. این آسیب در بخش آموزش و تعلیم، دامنگیر آموزشها و معارف دینی از جمله مهدویتگرایی نیز شده است. چنانکه سطح معلومات و معرفت بيشتر مهدیباوران دربارۀ حضرت و وظايف خود در عصر غیبت، بسیار پایینتر از معمول در دوران آخرالزمان است؛ چرا که هرچه بحرانها شدیدتر باشد و عوامل ایمان زدا فراگیرتر شود، ـ چنان که براساس روایات در آخرالزمان اینگونه است و در این باب روایات فراوانی وجود دارد مثل کتاب الفتن ابن طاووس ـ عمق بخشیدن به باورهای دینی از جمله مهدویت ضروریتر است؛ زیرا در زمانهای هستیم که به قول روایات: «یُصبح الرجل مؤمناً و یُمسی کافراً». امروز همان روزگاری است که ایمانها خیلی راحت از دست میرود. [5]
تکرار صدبار (ایّاک نعبد و ایّاک نستعین) در نماز مخصوص امام زمان (علیه السلام) در هر رکعت بیانگر این نکته است که در دوران غیبت، حفظ ایمان بسیار سخت است.ضعف معرفت و شناخت متناسب با زمان در امر مهدویت و نمودهای این آسیب در رفتارهای زائران و مشتاقان حضرت که به مسجد مقدس جمکران میآیند، به چشم میآید. گرایش کم زائران به تهیة محصولات فرهنگی و کتاب، به ویژه در مقایسه با تهیة غذای نذری بسیار به چشم میآید.
به گفته یکی از مسؤولان فرهنگی مهدویت، در هر شب چهارشنبه، بيست تا بيست ودو هزار نفر برای دریافت غذای نذری مراجعه میكنند؛ اما در بررسی همراه با مشاهده معلوم شد که در هر ده دقیقه، آن هم در شلوغترین زمان ممکن (بین ساعت 9 ـ 11 شب) حدود صد نفر آقا و خانم فقط وارد کتابفروشی میشوند که البته نصف ایشان کتابی تهیه نمیکنند.
بنابراین بیتناسبی میان معرفت و شناخت به حضرت مهدی(علیه السلام) و آموزة مهدویت نزد معتقدان به آن حضرت با این دوران، آسیبی در حیطۀ رفتار است که جای تأمل دارد.
ابهام در آثار روانی مهدویت
در رویکرد روانشناسی دینی، مفاهیم مهدویت نیز مانند دیگر مسائل دین، از لحاظ علمی، تجزیه و تحلیل میشود. مفاهیمی مانند منجیگرایی، نجاتطلبی، امید به آینده، آرمانگرایی و…، جزء ذات انسان مسلمان و از عناصر پایای روان وی هستند؛ لذا روانشناسی باید بحث دربارة آنها را بپذیرد. به اعتقاد یونگ:
مذاهب، آنچنان که هستند محتویات و کلامشان چنان با روان بشر پیوند یافته که روانشناسی به هیچ وجه نباید از آن غفلت ورزد. [6]
مهدویت چند بعدی است و ابعاد شناختی، شهودی و درونی، عاطفی و رفتاری را در بر میگیرد. این مجموعة چند بعدی، میتواند در مجموعة سرفصلهای روانشناسی گنجانده شود. گرچه هنوز، بعضی از روانشناسان مطمئن نیستند که پرداختن به دین، جزو حوزة مطالعاتی و کاری آنها باشد و طبیعتاً نمیتوانند ميان روانشناسی حرفهای خود و مهدویت ارتباطی بیابند. برخيروانشناسان از این نکته غافلند که اسلام، دین زندگی است و برای سعادت انسان، طرح و برنامه دارد؛ چنانکه تعبيرقرآن از« تبیاناً لکل شيءٍ»؛[7] قرآن روشنگرهرچیزی است» بيانگر اين معنا است.
در مرحله بعدی، این الگوی زندگی را با امامت تکمیل کرد. «الیوم اکملتُ لکم دینکم»؛[8]در این روز [غدیر] دین را بر شما کامل کردم» یعنی دین سعادتبخش، با امامت همراهی داشته و هدف، مسیر و روش زندگی با این الگو مشخص و کامل می گردد.
البته اینگونه نیست که مهدویت، جزئی از اسلام باشد و مؤلفههای دیگر، اجزای دیگر را تشکیل دهند؛ بلکه تفسیر مهدوی از زندگی، مدخل و منظری است که از تمامی شاخصهها و آموزههای دین، تفسیری عمیق و ژرف دارد و علاوه بر اینکه خود، شاخصی از شاخصههای دین است، ساختار و بنیادی به شمار میآید که دیگر آموزههای دین، توسط آن، قرائت میپذیرند و از آن دیدگاه نگریسته میشوند.
همچنین اینگونه نیست که تربیت دینی، پیشنیاز تربیت مهدوی باشد؛ بلکه هر دو یکی است و تربیت دینی با رویکرد مهدوی باید اجرا شود. و اگر علمی بخواهد به دین اسلام بپردازد، باید آن را با همین رويكرد مطالعه کند؛ یعنی روانشناسی اسلامی در واقع همان روانشناسی مهدوی است؛ زیرا در این مکتب، انسان با این ایدئولوژی و به منزلة عبد خدا و مأموم برای امام، تعریف میشود و چیزی جز این تعریف و تفسیر، ارزش انسانشناسی ندارد؛ لذا نیاز روانشناسی به مهدویت، همان نیازی است که انسان به مهدی دارد.
فعالیت روانشناسی با مبنای مهدوی، در واقع همان زمینهسازی برای ظهور است، پس نیاز روانشناسی به مهدویت، در واقع همان نیاز به زمینهسازی کردن است؛ زیرا چنانکه گفته شد توسعه مهدویت با تحقق زمینهسازی مساوی است.
در زیارت جامعة کبیره میخوانیم: «بکُم ینفّس الهم و یکشف الضّر؛ ناراحتیها و فشارها، فقط با شما اهل بیت رفع میشود»؛[9] یا در فراز دیگر میخوانیم: «بموالاتکم… اصلح ما کان فسد من دنیانا؛ خدا مفاسد امور دنیوی ما را به سبب اعتقاد و اطاعت از شما، اصلاح میکند». [10]
نتیجه میگیریم یکی از آسیبهای مهم در زمینهسازی ظهور، عدم تلفیق علم و دین است. جدایی جریان مهدویت از روانشناسی میتواند زمینهسازی به سمت ظهور را کُند کند و این خود در نوع خودش آسیب به حساب میآید؛ زیرا در غیر این صورت، روانشناسی انسانی جایگاه حقیقی خود را از دست میدهد، و زمینهسازی ظهور نیز از کمک روانشناسی باز میماند.
برای برون رفت از این آسیب، پیشنهاد میشود مراحل و درجات مختلف انتقال فرهنگ مهدوی، از منظر روانشناسی تدوین شود.
و نظام روانشناسی، باید متخصّصان خود را در جهات دانشهای راهبردي مهدویت و کاربردهای روانشناختی آن ارتقا بخشد تا روان شناسان خود، پیشتاز مهدیشناسی و مهدیگرایی شوند و بتوانند تکلیف خود را براي زمینهسازی ظهور انجام دهند.
انتظار منجی بدون تلاش براي تغییر
براساس آیات قرآن کریم، هرگونه تغییر بنیادین و تبدیل سرنوشت جامعه، به دست خداوند و با ارادۀ او محقق میشود و اوست که ارادهاش در ایجاد تغییر و تحول، یا ایجاد مانع بر سر راه آن، به عنوان علت تامه، نقش مستقیم ایفا میکند. البته علت تامة تغییر، خدا است؛ اما مقدمات و زمینهسازی ایجاد آن، در اختیار انسان است.
در مشهورترین آیه در این زمینه که از غرر آیات الهی است، تغییر سرنوشت یک ملت را وابسته به عمل آنها و منتسب به ذات مقدس خویش میداند و تصریح میکند.
« ان الله لا یُغیّر ما بقوم حتّی یُغیّرُوا ما بانفُسِهم». [11]
در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمیدهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند.
تا زمانی که ما تحولی نداشته باشیم و زمینهها را فراهم نکنیم، در بیرون، چیزی رخ نمیدهد، این مسألة شرطی است (ان تنصرُوالله ینصرکُم)[12] یعنی کسانی که امداد الهی را میخواهند باید از توانمندیهای خودشان استفاده کنند. به تعبیر زیبای قرآن، نگاهتان به دست خودتان باشد. (ما قَدَّمَت یَداک)[13]
با این وصف کسی که منتظر منجی و حجت خداست، اگر تغییری در رفتار و حالات خود ایجاد نکند، گرفتار آسیب بزرگی است؛ زیرا ظهور حضرت، امری تکوینی نیست؛ بلکه وعدۀ الهی است و تحقّقش به اذن و فرمان خاص خدا بستگی دارد. اگر مقدماتش فراهم شد، به اذن و فرمان او انجام خواهد شد. البته تغییر مقدماتی به دست انسان، باید با تغییر عصر ظهور همسنخ بوده و همینطور فراگیر و جهانی باشد.
امام حسن عسکری(علیه السلام) ، از تغییر مبارکی که به دست حضرت ولی عصر(علیه السلام) محقق خواهد شد، این گونه یاد میکند:
به یدفع البلاءِ عن اهل الارض، و به ینزّل الغیث، و به یخرج برکات الارض؛ به واسطۀ او بلا از اهل زمین برداشته میشود و باران نازل شده، برکات زمین خارج میگردد.[14]
به نظر میرسد این بیان شریف امام حسن عسکری7به آیۀ شریفه (و لَو اَنَّ اهلَ القُری امنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنا علیهم برکاتٍ من السَّماءِ والارض)، [15]اشاره دارد؛ پس قیام امام مهدی(علیه السلام) تغییری بنیادین را در سرنوشت بشریت رقم خواهد زد، همانند آنچه که در آیۀ شریف ذکر شده است، به شرطی که ایمان و تقوا دچار آسیب نشود.
بیتفاوتی منتظران در قبال زمینهسازی
در روایات متعدّدی به ضرورت زمینهسازی اشاره شده است. از آسیبهای جدی در این حوزه، وقتی است که انتظار را به عنوان یک حالت تلقی کرده، به شعار انتظار بسنده کنیم؛ در حالی که انتظار اقدام و انجام وظیفة یک شیعه، در فراهم ساختن زمینههای ظهور است. چنانچه در روایت ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) آمده است: « لیعدّن احدکم لخروج القائم و لو سهماً…»؛ هر يك از شما باید برای قیام قائم آماده کند ولو یک تیر را. [16ه
برای رسیدن به ظهور باید حرکت کرد؛ مثل قلّهای که باید به سوی آن حرکت كرده، به آن برسیم. این قله و این هدف، رفتنی است نه آمدنی؛ لذا ظهور، تحصیلی است نه حصولی. البته حقیقت آسیب در این نیست که اگر ما به وظیفةمان عمل نکنیم، امام ظهور نمیکند؛ بلکه جامعة آکنده از ظلم، خودش میتواند زمینهساز ظهور نور باشد؛ چون: (اِنّ الباطل کان زَهُوقاً)؛[17] بیتردید باطل رفتنیاست ».
پس رسالت ما، آوردن حق است، ما هستیم که باید زمینههای ظهور را فراهم کنیم، در غیر این صورت محروم میشویم.
ظهور مشکل فاعلی ندارد، مشکل قابلی دارد؛ یعنی هنوز جامعه قابلیت پذیرش امام را ندارد.
به تعبیر خواجة طوس: «و عدمُهُ منّا»، مانع، ما هستیم و از ماست که بر ماست. [18]
یعنی میتوان گفت: بزرگترین آسیب و مانع در حوزة مهدویت، خود ما هستیم و بیقابلیتی ما است.
این نفس آلودة ما است که مانع حضور او است. ما کوتاهی کردهایم و نتوانستهایم از او حمایت کنیم که غایب شد.
در روایت آمده است: «مَن سرّه ان یکون من اصحاب القائم فَلینتظرْ َولْیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر؛[19] كسي كه دوست دارد از ياران قائم باشد، پس بايد انتظار بكشد و از محرمات و گناه دوري كند و آراسته به زيباييهاي اخلاقي باشد».
منتظر بودن، شاخص دارد. یک منتظر واقعی باید دو شاخص مهم داشته باشد؛ ورع، یعنی کف نفس و دوري از گناه. این مسأله حالت سلبی دارد. از آن طرف، ویژگی اثباتی هم باید داشته باشد که «محاسنالاخلاق» است. باید آراسته به زیباییها و سجایای اخلاقی هم باشد.
عدم پیروی از نايب امام زمان(علیه السلام)
از آسیبهای مهم در جامعة منتظر، فهم غلط نسبت به جایگاه ولی فقیه است و این باعث میشود در اطاعتپذیری مردم از ولیفقیه در عصر غیبت اثر منفی بگذارد.
براساس مبانی ولایت فقیه و نظر امام راحل و برخی از فقهای معاصر ـ که حق هم همین است ـ شأنی که امام معصوم(علیه السلام) در فضای مجتمع دارد؛ ولی فقیه هم دارد. البته نه اينکه هر شأنی که امام معصوم(علیه السلام) به لحاظ فردی دارد، ولی فقیه هم دارد. امام، دارای مقام عصمت است؛ اما ولی فقیه معصوم نیست. بر امام معصوم، ملائکه در شبهای قدر نازل میشوند؛ اما بر ولیفقیه نازل نمیشوند. محل گفت و گوی ما این گونه مقامها و شؤون شخصی نیست؛ بلكه محل گفت و گو این است که در فضای جامعه و اداره مجتمع، هر شأنی که امام معصوم(علیه السلام) دارد، ولی فقیه هم دارد؛ بنابراین اگر ولی فقیه برای ادارۀ جامعه دستوری بدهد یا حکمی بکند، باید مردم نسبت به ولایت فقیه اطاعت پذیرتر از کنیز به صاحبش باشند. [20]
اگر به تعبیر قرآن، تجلّی محبت خدا در اطاعت از رسول است. تجلّی محبت امام زمان7 نیز در اطاعت از ولی فقیه است. این اساس اعتقاد ماست، ولایتمداری یک شعار صرف نیست بلکه باید با آن زندگی کرد و اين اساس یک مکتب است.
و لذا اگر میگوئیم امام زمان7را دوست داریم، تجلیاش در اطاعت از ولی فقیه است، زیرا رابطة امام و مأموم، بیش از رابطة پدر و فرزند است.
عدم تبیین مشکلات فقدان امام(علیه السلام)
در فرازهایی از دعای افتتاح که از جانب امام زمان(علیه السلام) است، میخوانیم:
«اللهّم انّا نشکو الیک فقد نبیّنا و غیبۀ ولیّنا؛ خدايا ما به تو شكايت ميكنيم از نبودن پيامبران و از غيبت مولايمان».
معتقدیم باید شاخصهای کلان فرهنگی یک دولت، این باشد که نبود امام و مشکلات آن، برای مردم چه در داخل و چه در گسترة جهانی توضیحداده شود. ما از نبود امام شکایت داریم و ناراحتیم. این وضعیت باید تبیین و تحلیل بشود. در حقیقت باید نشان بدهیم که زمین، نیازمند آسمان است.
اما متأسفانه امروز جامعة منتظر عملاً چنین نشان میدهد که ما شکایتی نداریم و راضی به وضع موجودیم؛ زیرا هنوز مصیبتهای فقدان امام(علیه السلام) برای خیلیها تبیین نشده است. در حالی که در آن دعا آمده است:
«الهی عظم البلاءِ» آیا واقعاً نبود امام برای ما بلایی عظیم است؟ اینکه میگويیم: «الهی عظم البلاءِ و برح الخفاءِ وانکشف الغطاءِ وانقطع الرّجاءِ و ضاقت الارض و مُنعت السّماءِ و انتَ المُستعان و الیک المُشتکی». [21] آیاهنوز ما در دنیا با غیبت امام در تنگنا قرار نگرفتهایم وبه مرز اضطرار و شکایت به درگاه الهی نرسیدهایم، تا ظهورش را بخواهیم؟ اگر چنین است، معلوم میشود هنوز از عصر ظهور که عصر همة زیباییها است و از امام زیباییها و اهدافش، هیچ شناختی نداریم.
نتیجه:
وقتی نتوانستیم برای بچههای خود، این امام زیباییها را که تجلّی رحمت واسعه و اسمای حسنای الهی است، تبیین کنیم، چطور انتظار داریم در گسترة جهانی، گرایش به حضرت يافت شود؟ وقتی نتوانستیم بیاساس بودن بسیاری از روایات که قهر امام را به صورت افراطی بیان میکند ـ از جمله روایت وارده که میگوید: تا زانوی اسب حضرت، در خون فرو میرود ـ را معلوم کنیم؟ چطورتوقع داریم جوانان ما به حضرت و دولت کریمهاش رغبت و اشتیاق[22] داشته باشند؟ باید نشان داد که مهدویت، نه یک راه؛ که تنها راه است «السلام علیک یا سبیل الله الذی مَن سلک غیره هلک». [23]
پی نوشت ها:
[1].همان، ج52، ص 256 ـ 260.
[2]. سوره اعراف (7): 56.
[3].سورۀ انعام (6): 50 ؛ سوره زمر (39): 9.
[4].کمالالدین، ص 330.
[5].آفتاب ولایت، ص 97.
[6].روح و زندگی، ص 180.
[7].سوره نحل (16): 89.
[8]. سوره مائده(5): 3.
[9]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
[10].همان.
[11].سوره رعد(13): 11.
[12].سوره محمد (47): 7.
[13].سوره حج(22): 10.
[14].کمالالدین و تمامالنعمۀ، ج2، ص 384، ح 1.
[15].سوره اعراف (7): 96.
[16].غیبت نعمانی، ص320، ح10.
[17].سوره اسراءِ(17):81.
[18].كشف المراد، ص507.
[19]. غیبت نعمانی، ص200.
[20].هُم اَطوع له من الَأمۀ لسیّدها.
[21]. بحارالانوار، ج53، ص275وج 99، ص119
[22].مصباح المتهجد، ص581.
[23].المزار، ص204؛ مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحبالامر
برگرفته از کتاب، آسیب های جامعه منتظر