مقدمه:
يكي از مهمترين مقاطع تاريخ زندگي امام مهدي (علیه السلام) دوران طولاني غيبت آن حضرت است. اين دوره، با توجّه به ويژگيهاي اسرارآميز آن و قطع ارتباط مستقيم جامعه با امام، تأثيرات عميق و بنياديني بر حيات ديني و سياسي جامعه اسلامي داشته است.
دوران غيبت، به دليل محروميّت مردم از بركات حضور امام و مديريت معصومانه مقام امامت، پيامدهاي ناگواري را به همراه داشته كه مهمترين آن، درهمآميختگي حق و باطل و ميدانداري مظاهر گوناگون فتنه، ظلم، فساد و طاغوت در جامعه است. بديهي است که در اين شرايط، شناخت مسير هدايت و ثبات و پايداري در آن، بسي دشوار بوده و حركت رو به آينده جامعه بشري با چالشهاي گوناگوني مواجه خواهد بود.
معناشناسي غيبت
واژه «غيبت» و «غيب«در لغت به معناي پوشيده بودن و مخفي بودن از انظار است. ابن فارس در معجم مقايساللغه ذيل واژه غيب گفته است: «يدل علي تستر الشيء عن العيون؛[1] غيب دلالت بر پنهان بودن چيزي از چشمها ميكند». اين واژه برخلاف واژه «ظهور» است كه بر آشكار بودن چيزي دلالت دارد: «يدل علي قوّة و بروز، ظهرالشيء اذا انكشفت».[2]
پيشينه شناسي غيبت
شناخت پيشينه تاريخي غيبت، دو اثر مثبت را به همراه دارد: يکي محسوس شدن موضوع براي سهولت پذيرش مردم يعني تبيين اين مسأله که غيبت يک پديده جديد و نوظهور نيست تا کسي بگويد اين مسأله غيرعادي است و با عقل سازگار نمي باشد و دوم، اتصال حوادث مشابه در سلسله تاريخ و استفاده از تجربه و حوادث گذشته در فهم مسائل آينده.
بي شک موضوع غيبت و پنهان زيستي، پديدهاي بديع و بي سابقه نيست كه براي اولين بار و تنها درباره آخرين حجّت الاهي روي داده باشد؛ بلكه اين پديده قبلاً نيز در ميان اولياي الاهي سابقه داشته است. از روايات فراوان استفاده ميشود كه تعدادي از پيامبران بزرگ الاهي، بخشي از زندگي خود را پنهاني و در غيبت به سر بردهاند و اين امر به جهت حكمت و مصلحت خدايي بوده است، نه يك خواسته شخصي يا مصلحت خانوادگي.
براساس آيات و روايات، موضوع غيبت يكي از سنّتهاي ديرينه خداوندي بوده است که گاهگاه در مقاطعي از تاريخ زندگي برخي انبيا و اوليا ديده شده است. قرآن كريم در آيات متعددي به جاري شدن اين سنّت الاهي در زندگي برخي از پيامبران گذشته اشاره کرده است.[3] روايات نيز از وقوع غيبت در زندگي برخي از انبيا خبر دادهاند؛ پيامبراني چون: ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسي، شعيب، الياس، سليمان، دانيال، عيسي و….[4]
براي مثال، حضرت يونس بعد از آن که امتش را انذار کرد و آنها هدايت نشدند، آنها را نفرين کرد؛ در حاليکه اُولي اين بود که سعه صدر بهکار برد و تحمّل کند. خداوند هم به جهت اين ترک اولي، او را کيفر کرد و در شکم ماهي گرفتار نمود. از اين رو، حضرت يونس(علیه السلام) مدت زيادي از قومش غائب بود.حضرت صالح(علیه السلام) نيز مدتي طولاني از ميان مردم غائب بود و چون شکل و قيافه آن حضرت پس از بازگشتن به جامعه تغيير کرده بود، مردم در قبال ايشان به سه دسته تقسيم شدند؛ يک عده منکر رسالت و نبوت حضرت شدند، يک عده درباره ايشان شک کردند و يک عده هم ايشان را پذيرفتند.
ماهيّت شناسي غيبت آخرين منجي
در خصوص ماهيّت و چيستي غيبت امام مهدي(علیه السلام) و اينكه آيا غيبت آن حضرت، نوعي پنهانزيستي طبيعي است يا نتيجه بهكارگيري عوامل قاهر غيرطبيعي، دو نگرش متفاوت وجود دارد.پيروان شيخيّه [5] به رهبري «شيخ احمد احسايي» غيبت را نوعي خروج از حالت طبيعي، تلقي ميکنند و زندگي امام زمان(علیه السلام) در دوران غيبت را در عالمي متفاوت از اين عالم تصور مينمايند. از نظر آنان، حضرت هماکنون در عالمي روحاني و مجرد، به نام «عالم هورقليا» و در شهري به نام «جَابُلقا و جابُرسا» زندگي ميكند![6]آنان معتقدند امام عصر(علیه السلام) در زمان غيبت، در شرايطي منقطع از عالم ماده و با بدن غيرعنصري زندگي ميکند؛ به همين جهت، در اين دوران از عوارض طبيعي، مثل پيري ناشي از طول عمر و… به دور خواهد بود.روشن است که بر اساس تلقي شيخيّه، غيبت امام عصر(علیه السلام) داراي ماهيّتي کاملاً غيرطبيعي و به معناي خروج از زندگي عادي و استقرار در شرايط غيرمعمول و عالمي متفاوت با اين عالم است.
عقايد شيخيّه به منظور حل چندين مسأله مهم کلامي و اعتقادي، مانند معاد جسماني، مسأله معراج جسماني رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و پديده غيبت و حيات امام زمان(علیه السلام) در طول دوران غيبت شکل گرفته است. آنان اين فرضيه را تنها محمل صحيح براي حل مسأله طول عمر امام زمان (علیه السلام) در دوران غيبت پنداشته اند.در حاليكه اين نوع تلقي نسبت به پديده غيبت با تفاسير مبهم و اصطلاحات نامفهومي که در ديدگاه شيخيّه ديده ميشود، از چند جهت مخدوش و غيرقابل پذيرش است:اولاً در متون ديني ما هيچ دليل و شاهدي بر اثبات ادعاها و عناوين نامفهومي نظير «بدن هور قليايي» و امثال آن وجود ندارد.ثانياً اين تلقي نه تنها توجيه عقلاني نداشته، بلكه با مباني کلامي شيعه در مورد موضوع امامت و شئون امام زمان (علیه السلام) ناسازگار است و با حيثيت پيشوايي و الگويي مقام امامت منافات دارد؛ زيرا در فرض انتقال امام به عالمي مجرد، روحاني، مثالي و به اصطلاح هورقليايي و قطع ارتباط آن حضرت با زمينيان، سنخيّت لازم ميان امام و مأموم وجود نخواهد داشت و امام همانند يك فرشته خواهد بود. بديهي است که همچنانكه فرشتگان مقرّب الاهي، مثل جناب جبرائيل(علیه السلام) و ميکائيل(علیه السلام) نميتوانند الگو و پيشواي آدميان باشند، شخص متعلّق به آسمان و بريده از زمين نيز نميتواند براي آدميان پيشوا و الگو باشد.
ثالثاً ديدگاه شيخيّه، علاوه بر ابهامات دروني، داراي تناقضات فراواني است که بررسي نتايج باطل و پيامدهاي منفي آن، خارج از موضوع بحث ما است.در مقابل اين ديدگاه، نگرش ديگري وجود دارد که تلقي درست از پديده غيبت امام مهدي را تنها مبتني بر تحليل طبيعي از زندگي آن حضرت ميداند. ديدگاه علماي شيعه اماميه در مقوله غيبت، بر اين تحليل استوار است. از نظر اماميه، پديده غيبت داراي ماهيّتي طبيعي است، امام زمان(علیه السلام) در دوران غيبت، در همين عالم طبيعت و با بدن عنصري حضور دارد و زندگي غائبانه ايشان به صورت طبيعي و با حضور ناشناس در ميان مردم جريان دارد. براساس اين ديدگاه، در اين دوران، امام زمان همانند ديگر انسانها از غذا، پوشاک و مسکن طبيعي استفاده ميکند و حياتي کاملاً طبيعي دارد؛ با اين تفاوت که ايشان، بنا به مصالحي که خداوند در اين امر قرار داده و آخرين حجّت خود را براي اهدافي عالي ذخيره کرده از نظرها پنهان و غايب است، تا زماني که شرايط براي تحقق اهداف الاهي فراهم گردد و امر ظهور آن حضرت فرا رسد.
بنابراين، وجه نخست، اگرچه از نظر ثبوتي فاقد محذورات عقلاني است، امّا از نظر اثباتي، نميتوان آن را به صورت موجبه کليه پذيرفت و محمل صحيحي براي توجيه مسأله غيبت دانست؛ زيرا مرجع قضاوت در اين خصوص، لسان روايات است.
از ظاهر روايات بر ميآيد که امام زمان(علیه السلام) در عصر غيبت همانند زمان حضور، به طور طبيعي و با جسم عنصري زندگي ميکند، نه مانند يک موجود نامرئي که بدن مثالي و زندگي صرفاً روحاني دارد؛ چنانكه فرقه شيخيّه دچار اين پندار باطل شدهاند. پس دليلي بر استفاده از شيوه اعجاز به صورت مداوم براي پنهانزيستي حضرت وجود ندارد. اين ديدگاه، هم از توجيه عقلاني و هم از شواهد و مؤيدات نقلي برخوردار است كه در قسمتهاي بعد بدان اشاره خواهد شد.
شيوه شناسي غيبت آخرين منجي
بحث از چگونگي غيبت، در حقيقت، نتيجه و تابع چگونگي نگرش به ماهيّت پديده غيبت امام مهدي( است. در اينجا پرسش اصلي درباره شيوهها و مكانيسم ناپيدا بودن امام زمان (علیه السلام) از انظار عموم است؛ به عبارت ديگر، در اين بخش، درصدد پاسخگويي به اين سؤال هستيم که آيا مخفي بودن امام از ديد مردم، به معناي نامحسوس بودن و عدم رؤيت جسم شريف ايشان است يا به معناي ناشناس بودن حضرت در ميان مردم؟ آيا غيبت حضرت از نوع «غيبت شخص» است يا «غيبت عنوان»؟[7]
در تحليل چگونگي پنهانزيستي حضرت، دو شيوه که هر كدام داراي نتايج متفاوت از ديگري است قابل طرح است؛ يكي مبتني بر استفاده از نيروي اعجاز و به كارگيري ولايت تكويني و كرامات و ديگري بر پايه روش طبيعي استوار است.
طرح اين دو تحليل در تبيين مكانيسم غيبت، از اين جهت داراي اهميّت است كه ميتواند مبناي دو رويکرد در بيان ماهيّت غيبت امام زمان باشد. اين دو رويكرد، ريشه در دو دستگي و اختلاف ظاهر رواياتي دارد که در مورد چگونگي غيبت و كيفيت پنهانزيستي حضرت حجّت در زمان غيبت وارد شدهاند و هرکدام ميتوانند محملي براي تبيين چگونگي زندگي غائبانه امام زمان تلقي گردند. اين امر، منشأ پيدايش اين دو رويكرد و اختلاف نظر در اين مورد شده است که هرکدام دلايل خاص خود را دارد.
الف) شيوه اعجاز
اين وجه، يعني غيبت شخص و نامرئي بودن جسم شريف حضرت از ديد مردم در دوران غيبت، مبتني بر مكانيسم اعجاز است؛ با اين تحليل که پنهانزيستي و خفاي حضرت، ناشي از تصرفات تكويني است که از ناحيه امام و به اذن الاهي صورت ميگيرد.اين نوع تصرفات تكويني، به دو شيوه ممکن است صورت پذيرد: اول، تصرف در سيستم بينايي افراد؛ يعني امام با تصرفات ولايي خويش، مانع از ديدن خود توسط افراد ميشود. دوم، تصرف در مكان حضور، به اين معنا كه امام در فضا و مکاني که در آنجا حضور دارد تصرف ميکند تا آن مکان در چشم افراد، خالي از حضور امام ديده شود و خطري متوجّه وجود ايشان نگردد.مدعاي اصلي در اين تحليل، ناپديد شدن جسم فيزيکي حضرت از راه تصرفات تکويني است و منظور از غيبت، ديده نشدن و عدم رؤيت جسم امام توسط مردم ميباشد که مستلزم به کارگيري قدرت اعجاز و خروج از حالت طبيعي است.
براين اساس، آنچه در نهانزيستي و ناپديد شدن امام از ديدهها نقش دارد، استفاده از تصرفات تكويني ولايي و به کارگيري قدرت اعجاز براي دوري حضرت از ديد مردم و حفاظت از خطر دشمنان است.
ب)شيوه طبيعي
اين وجه، يعني ناشناس بودن حضرت ميان مردم، مبتني بر روش طبيعي و عادي است. اين محمل، محذورات روش قبلي را نداشته و بر يك تحليل معقول استوار است.
به اين معنا که با توجّه به شواهد قرآني و روايي، سنّت الاهي ايجاب ميكند که زندگي امام عصر در زمان غيبت، همانند زندگي ساير پيامبران و امامان معصوم به روال عادي و طبيعي جريان داشته باشد. زيرا اين رويه به عنوان يک اصل عام عقلايي، مبناي زندگي جامعه انساني است و زندگي پيامبران و اولياي الاهي نيز از اين قاعده مستثني نبوده، مگر در موارد خاصّي که حکمت يا مصالح مهمي با اين رويه، قابل حصول نبوده باشند.
در اينگونه موارد خاص، نيروي قهري و دست اعجاز به کار افتاده است تا از طرق غيرعادي و با شيوه اعجاز، آن اهداف و مصالح عاليه تحقق يابد. در غير اين صورت، زندگي برگزيدگان الاهي به روال عادي و طبيعي جريان داشته و دارد.
براساس اين تحليل، خداي حکيم، جريان غيبت آخرين حجّت را به گونهاي تدبير و تنظيم نموده که آن حضرت بدون نياز به نيروي اعجاز و با زندگي طبيعي، از راه خفاي عنوان و ناشناس بودن، از خطر دشمنان مصون بماند. در اين تدبير الاهي، زندگي غائبانه امام عصر به صورت عادي و طبيعي جريان دارد و اين روال هيچگاه با مشکل و بنبست لاينحلّي مواجه نخواهد شد که امام ناگزير از به كارگيري شيوه اعجاز گردد؛ زيرا تدبير حکيمانه الاهي براي حفظ آن وجود مقدّس، گمنامي و ناشناس بودن را وسيله حراست وي قرار داده تا هم وجود آن حضرت از گزند دشمنان مصون بماند و هم به دور از تنگناهاي سياسي اجتماعي، به زندگي شخصي خود ادامه دهد و نيازي به استفاده از نيروي قهري و غيبي پديد نيايد.
با اين نگاه، تفاوت زندگي حضرت حجّت با انبياي الاهي و ديگر اولياي معصوم صرفاً در تفاوت اهداف، شرايط و اقتضائات حاکم بر زندگي ايشان است؛ بدين معنا که زندگي خاتم اوصيا متضمن اهداف و رسالت ويژهاي است که تحقق آن، نياز به فراهم شدن شرايط و اقتضائات خاصّي دارد که بدون گذشت زمان طولاني ميسور نخواهد شد.اين امر، وي را ناچار به پنهانزيستي و هجرت طولاني نموده است؛ غبيت و عزلتي که هرگز به معناي نفي حضور ايشان از جوامع يا عدم نظارت و اشراف ايشان بر جريان امور نيست؛ بلکه اين دوريگزيني از سر ناچاري و بنا به مصالح بزرگي است كه فلسفه وجود ايشان است. به عبارت ديگر، ميبايست به هر شکل ممکن، آن يگانه دوران باقي بماند؛ هرچند به قيمت هزاران سال استتار و تحمّل مظلوميّت و غربت.وجه اشتراک اين دو ديدگاه، تأكيد بر لزوم حضور فيزيکي امام در جامعه و نيز ضرورت حفظ جان حضرت از راه پنهانزيستي است. امّا نقطه اختلاف آن دو در چگونگي و تحليل نحوه غيبت ايشان است.براي تشخيص نحوه زندگي حضرت در دوران غيبت، ميبايست به روايات مراجعه نمود؛ امّا چنانکه اشاره شد، در روايات، تعابير به کار رفته در مورد وضعيت زندگي حضرت، دو گونه است؛ برخي خفاي شخص را ميرساند و برخي ديگر دلالت بر خفاي عنوان دارد؛ نظير رواياتي كه در آن با تعبير «يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَه»به ديدن حضرت توسط مردم تصريح شده است.
اگرچه در نگاه اول، ظاهر اين روايات، متعارض به نظر ميرسد، امّا با دقت وتأمل در مضمون و کلمات بهکار رفته در آنها، معلوم ميشود که ميانشان تعارض و تنافي وجود ندارد؛ زيرا تعابير «لَاتَرَوْنَ و لَايَرَوْنَه» در روايات دسته اول، در صورتي ميتواند نفي رؤيت را افاده کند که ماده «رَأي» در هر دو مورد استعمال، داراي معنا و کاربرد واحدي باشد تا از نفي و اثبات آن چنين نتيجهاي به دست آيد. در حاليکه اين ماده در اين روايات، كاربرد دوگانه دارد؛ يعني هم به معناي ديدن و نديدن با چشم سر استعمال ميشود و هم تسامحاً به معناي كنايي و عرفي؛ يعني نشناختن، تشخيص ندادن و عدم توجّه و التفات.
در روايات و برخي از آيات نيز اين دو نوع كاربرد در ماده «يَري» ديده ميشود؛ چنانكه امير المؤمنين (علیه السلام)در توصيف نحوه حضور امام مهدي (علیه السلام)در زمان غيبت ميفرمايد: فَوَرَبِّ عَلِيٍّ إِنَّ حُجّتُهَا عَلَيْهَا قَائِمَةٌ مَاشِيَةٌ فِي طُرُقِهَا دَاخِلَةٌ فِي دُورِهَا وَ قُصُورِهَا جَوَّالَةٌ فِي شَرْقِ هَذِهِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا تَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ تُسَلِّمَ عَلَي الْجَمَاعَةِ تَرَي وَ لَا تُرَي؛[8]به خداي علي سوگند، همانا [در آن زمان] حجّت الاهي در جادهها راه ميرود، وارد خانهها و قصرهاي مردم ميشود، در شرق و غرب اين زمين رفتوآمد ميکند، سخنان مردم را گوش ميدهد و بر آنان سلام ميفرستد، مردم را ميبيند و مردم او را نمينگرند».
در اين روايت، تعبير«لَا تُرَي» به قرينه «تُسَلِّمَ عَلَي الْجَمَاعَه» به معناي نشناختن بهکار رفته است، نه به معناي نديدن؛ چنانكه در آيه﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَنَرَاهُ قَرِيبًا﴾[9] منظور از «يَرَونَه» و «نَراهُ» قطعاً رؤيت و ديدن با چشم سر نيست، بلكه اين واژه به معناي پنداشت و باور به كار رفته است. همچنانکه در محاورات عرف نيز گاهي تسامحاً در مورد پيشبيني و اظهارنظر پيرامون يک موضوع، تعابير «ميبينم» يا «نميبينم» به کار برده ميشود.
بنابراين، چون در لسان آيات و روايات و نيز در تفاهم عرف، كلمه «يَري» گاهي به معناي كنايي استعمال شده و عدم التفات نسبت به چيزي، به منزله نديدن آن تلقي ميگردد، لذا تعبير «لَايَري» در روايات دسته اول نيز تعيّن در معناي نفي رؤيت ندارد، يا دست کم، هر دو احتمال در مفاد آن مطرح است.از اين رو، نه تنها ميان اين دو دسته از روايات، تعارضي ديده نميشود، بلکه «لَايُري» و «لَايَرَونَ» و «لَايَرَوْنَهُ» در روايات دسته اول نيز به معناي عدم شناخت حمل ميشوند. قرينه اين حمل نيز رواياتي است که وضعيت حضرت در زمان غيبت را به وضعيت يوسف پيامبر(علیه السلام) و رابطه او با برادرانش تشبه کرده، يا رواياتي كه از زندگي طبيعي و معمولي حضرت و حضور ناشناس او در ميان مردم و رفت و آمد او در شهرها خبر داده است. اينگونه روايات ميتواند روايات دسته اول را تفسير و ابهام مفاد آن را برطرف نمايد.
همچنين صراحت کلام دومين نايب خاص حضرت، جناب محمد عثمان عمري، مؤيد اين ديدگاه است. وي سوگند ياد ميكند: وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرالْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ فَيَرَي النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَه؛[10] به خدا سوگند، صاحب الامر هر ساله در مراسم حج شركت ميفرمايد. او حاجيان را ميبيند و ميشناسد، آنان نيز حضرت را ميبينند، امّا نميشناسند
اين سخن نيز قرينه روشني بر خفاي عنوان و ناشناس بودن حضرت است؛ زيرا اگرچه حديث معصوم محسوب نميشود و كلام نايب خاص حضرت است، امّا در بردارنده مضمون رواياتي است كه از عدم شناخت حضرت توسط مردم سخن به ميان آوردهاند.[11]
مضافاً بر اينکه خفاي شخص، مستلزم خروج از حالت عادي و زندگي طبيعي است؛ چون خفاي شخص صرفاً با استفاده از قدرت اعجاز ممكن است؛ در حاليكه دليلي براي استفاده از نيروي اعجاز، جز در موارد خاص، وجود ندارد. سنّت الاهي بر اين است كه در عالم طبيعت، جريان امور به صورت عادي صورت پذيرد و چون اعجاز برخلاف روند طبيعي و قانون جاري عالم است، استفاده از آن محدود به موارد خاصّي است.
براين اساس ميتوان گفت: حضرت در زمان غيبت به طور عادي و با خفاي عنوان زندگي ميكند؛ مگر در موارد خاصّي كه استفاده از قدرت اعجاز براي خفاي شخص و جسم ايشان ضرورت يابد. رواياتي كه در آن تعبير «لَا تَرَونَهُ» و امثال آن به کار رفته است نيز مبيّن ناشناس بودن حضرت است، نه نامرئي بودن جسم ايشان.
گونهشناسي غيبت آخرين منجي
غيبت امام مهدي بنا به مصالحي، در دو مرحله کوتاهمدت و درازمدت انجام پذيرفت كه اصطلاحاً «غيبت صغري» و «غيبت كبري» خوانده ميشود.
با شهادت امام عسكري(علیه السلام) در سال260 هجري قمري، غيبت کوتاه مدت امام مهدي(علیه السلام)آغاز شد. از اين دوره كه تا سال 329، يعني حدود 70 سال به طول انجاميد به دليل محدوديت زمانش، به غيبت صغري تعبير ميشود. اين دوره، نقش بسيار مهمي در ايجاد آمادگي شيعه براي ورود به دوران غيبت كبري داشته است.
با سپري شدن مرحله كوتاه مدت غيبت، دوره غيبت كبري آغاز شد. ويژگي مهم اين دوره، دو چيز است؛ يكي كامل بودن غيبت و قطع ارتباط علني و پايان نمايندگي افرد خاص و دوم، طولاني بودن زمان غيبت. اين دوره تا زماني که اذن خدا بر ظهور تعلق گيرد و زمينههاي پذيرش رهبري و حكومت جهاني حضرت از نظر عِدّه و عُدّه فراهم گردد، ادامه خواهد داشت.
زمينهشناسي غيبت آخرين منجي
غيبت امام عصر(علیه السلام) بزرگترين آزمايش براي شيعيان بود تا پايداري ايمان و ثبات قدم آنان بر ولايت اهلبيت(علیه السلام) مورد سنجش قرار گرفته و انسانهاي مؤمن و ثابت قدم از افراد سست ايمان متمايز شوند.
بدون شك، غيبت و قطع ارتباط معمولي جامعه شيعه با رهبري و امام معصوم، يكي از اتفاقات سخت و بحرانآفرين تاريخ شيعه به شمار ميآيد؛ به گونهاي كه اگر در اينباره تدابير ويژهاي از سوي امامان پيشين (علیه السلام) انديشيده نميشد، جامعه شيعه با انحراف عظيم هويّتي مواجه ميگشت.از اينرو، از همان روزهاي نخست، يعني از زمان پيامبر اکرم تا دوره امام عسکري (علیه السلام) با تمهيدات و تلاشهاي پيگير آن بزرگواران، زمينهها و مقدمات آمادهسازي افكار عمومي براي غيبت امام مهدي(علیه السلام) آماده شد.
به طور قطع، اگر تدابير حكيمانه شخص پيامبر و امامان معصوم(علیه السلام) به ويژه امام عسكري(علیه السلام) نميبود، اين پيشامد، يعني فقدان رهبري در جامعه شيعي ميتوانست شيعيان را با بحرانهاي جدي و دشواري مواجه نمايد؛ امّا پيشگوييها و دورانديشيها توانست پيامدهاي منفي پديده غيبت و قطع ارتباط جامعه با پيشواي معصوم را به حداقل برساند.
از جمله اقدامات معصومين براي آماده سازي افکار عمومي، بيان غيبت پيامبران پشين بوده است. روايات از غيبت به عنوان يکي از سنّتهاي الاهي ياد کردهاند که در مورد پيامبران نيز اجرا شده و اساساً يكي از دلايل غيبت آن حضرت، اجرا شدن سنّت انبياي پيشين در زندگي ايشان است.[12]
اين تشبيهات و همگون سازيها براي آن بوده است که غيبت امام مهدي(علیه السلام) براي شيعيان آن حضرت، يک امر نامأنوس يا پديدهاي عجيب و غيرمنتظره تلقي نشود. از اينرو، اين موضوع، سالها پيش از ولادت آن بزرگوار، از سوي پيامبر اكرم و امامان معصوم مكرراً مطرح شده و حتي از بسياري از خصوصيات آن و آنچه در زمان غيبت اتفاق خواهد افتاد[13] و نيز وظايفي که مردم مؤمن در آن زمان به عهده دارند، خبر داده شده است.[14]امّا در اين ميان، نقش امام عسكري و تدابير حكيمانه آن حضرت پررنگتر ديده ميشود؛ زيرا آن حضرت از يكسو رسالت سنگين حفظ وجود مقدّس فرزندش از خطرات احتمالي دستگاه حكومت را بر عهده داشت و از سوي ديگر، با نشان دادن فرزندش به خواص شيعه، امام پس از خود را معرفي كرد چنانكه قبلاً اشاره شد تا شيعيان پس از ايشان، در مسأله امامت به انحراف دچار نشوند.
از اينرو، با توجّه به اهميّت موضوع و نگرانيهاي موجود درباره بحران آغازين دوران غيبت در جامعه شيعه، بزرگاني همچون مرحوم نعماني، شيخ صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضي، شيخ طوسي و… با الهام از سيره امامان به نشر و تبيين اين موضوع مهم اقدام کردند و هرکدام براي رفع حيرت مردم و روشنگري و پاسخگويي به سؤالات آنان، کتابهاي ارزشمندي را در اين خصوص تدوين نمودند.
چرايي شناسي غيبت آخرين منجي
تحليل فلسفه غيبت امام عصر نيازمند توجّه به اهداف كلي ظهور است؛ همان چيزي كه خطوط كلي آن در آيات قرآن كريم مطرح شده است.
براساس رهنمودهاي قرآني، خداوند حكيم، وجود مقدّس حضرت بقيه الله(علیه السلام) را براي هدفي والا و سترگ ذخيره نموده و آن، تحقق كامل حاكميت دين الاهي و ارزشهاي والاي انساني در جامعه است: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾.[15] اين هدف، به قدري بزرگ و پرثمر است که خداوند همه پيامبران پيشين(علیه السلام) را براي زمينهسازي اين امر مهم، يعني «حاكميت دين پيامبر خاتم توسط آخرين وصي او حضرت مهدي( » فرستاده است. از اين نظر، حتي وجود مقدّس پيامبرخاتمB نيز زمينهساز تحقق اين هدف مهم بوده است؛ زيرا اگرچه ايشان پايهگذار اين طرح عظيم بوده و اهداف و برنامههاي او کاملترين مرحله تکامل دين است، امّا رسالت تحقق اين اهداف متعالي، به عهده آخرين وصي او است. حكمتهاي غيبت امام عصر(علیه السلام) نيز در راستاي اين هدف متعالي و آرماني قابل تفسير است.برخي از علل و حکمتهاي غيبت امام مهدي(علیه السلام) از زبان پيامبر و ائمه معصومين بازگو شده و از عواملي مانند خوف قتل، رهايي از بيعت با ستمکاران، ستمپيشه بودن مردم، امتحان و آزمايش مردم و… به عنوان دلائل غيبت ياد شده است. در اين جا به برخي از اين عوامل اشاره ميشود.
الف) حفظ جان حضرت
در تعدادي از روايات، نبود امنيت جاني و خطر کشته شدن حضرت، مهمترين دليل غيبت عنوان شده است تا بدين وسيله، جريان امامت تداوم يابد و رسالت بزرگ حاكميت دين به وسيله او محقق شود.
زراره نقل کرده است که امام باقر(علیه السلام) فرمود: إِنَّ لِلْقَائِمِ غَيْبَةٌ قَبْلَ ظُهُورِهِ؛ براي قائم ما قبل از اينکه به پا خيزد غيبتي است». من پرسيدم: «چرا؟» فرمود: «يَخَافُ؛ چون ميهراسد»، سپس با دست به شكمش اشاره نمود؛ يعني از ترس کشته شدن پنهان ميشود.
از اين رو به نظر ميرسد که حكمت و راز اصلي غيبت امام زمان حفظ جان آن حضرت از شرّ جباران و ستمگران باشد و اگر در ساير روايات، سخن از حكمتهاي ديگر به ميان آمده، بيانگر آثار تحقق اين هدف بزرگ است.
ب) پرهيز از معاهده با حكام جور
بدون شك در صورت عدم غيبت، حضرت مهدي همانند اجداد طاهرينش، در برابر دشمنان هيچ راهي جز درگيري و شهادت يا پذيرش معاهده با آنان نداشت.در برخي از روايات، حکمت غيبت، پرهيز حضرت مهدي(علیه السلام) از امضاي معاهده بيعت با طاغوتهاي زمان ذكر شده است تا در زمان قيام بتواند فارغ از تعهد هيچ حاکمي، آزادانه عمل کند؛ چون هيچيک از ائمه پيشين(علیه السلام) از تعهد اجباري حکّام زمانشان آزاد نبودهاند.
اساساً تعهد حضرت نسبت به حکّام زمان، با فلسفه وجودي آن حضرت سازگار نيست؛ چون ايشان مأموريت ويژه و بزرگي برعهده دارد که لازمهاش نقض اين بيعت است. در حاليكه بر فرض امضاي چنين تعهدي، امام(علیه السلام) نميتواند آن را نقض کند؛ زيرا اسلام، همانند مارکسيستها، وسيله را به خاطر هدف توجيه نميکند، بلکه مشروعيت وسيله را نيز لازم ميشمرد.
ج) آزمودن ايمان و پايداري مردم
يكي از سنّتهاي جاري الاهي، امتحان مردم است. بر اساس آيات قرآن، بشر ناگزير بايد امتحان شود. اين امتحان در ميان امّتهاي پيشين بوده و در آينده نيز خواهد بود. قرآن ميفرمايد: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ﴾[26]؛ «آيا مردم گمان کردند همينکه بگويند: ايمان آورديم، به حال خود رها ميشوند و آزمايش نخواهند شد؟! ما کساني را که پيش از آنان بودند آزموديم و شماها را نيز ميآزماييم. بايد علم خدا درباره کساني که راست ميگويند و آناني که دروغ ميگويند تحقق يابد»
در روايات نيز اعتقاد به امام غائب محك و معياري براي شيعيان ذكر شده تا ميزان ايمان و تعهد آنان بدين وسيله مورد آزمايش قرار گردد. اين آزمون، سبب رويش انسانهاي ثابتقدم و ريزش افراد بيايمان خواهد بود.
بر اساس روايات، خداوند سختترين امتحان را در رابطه به تعهدات خواهد گرفت؛ از اين رو، در عصر غيبت، شيعيان را امتحان ميکند؛ چراکه شيعيان اين ملاک و معيار را پذيرفته و معتقد به غيبت حضرت مهدي هستند و طبيعي است که امتحان براي کساني كه اين ملاک را قبول نداشته باشند معنا نخواهند داشت.
چنانکه امام صادق(علیه السلام) ميفرمايد: «… غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَةَ»؛[27]خداوند به وسيله غيبت امام مهدي(علیه السلام) شيعيان را امتحان ميكند و ميزان استواري ايمان و ثبات قدم آنان را ميآزمايد».
در روايات تأکيد شده که غيبت امام عصر(علیه السلام) امتحان و غربالي براي انسانهاست تا افراد صالح و شايسته از ديگران جدا شوند. براي مثال، اميرمؤمنان(علیه السلام) ميفرمايد: «أَمَا وَ اللَّهِ لَأُقْتَلَنَّ أَنَا وَ ابْنَايَ هَذَانِ وَ لَيَبْعَثَنَّ اللَّهُ رَجُلًا مِنْ وُلْدِي فِي آخِرِ الزّمَانِ يُطَالِبُ بِدِمَائِنَا وَ لَيَغِيبَنَّ عَنْهُمْ تَمْيِيزاً لِأَهْلِ الضَّلَالَه حَتَّي يَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِي آلِ محمد مِنْ حَاجَة»؛[28] به خدا قسم، من و اين دو فرزندم حسن و حسين (علیه السلام)شهيد خواهيم شد و خداوند در آخرالزّمان مردي از فرزندانم را به خونخواهي ما بر خواهد انگيخت. او از ديدهها غايب خواهد شد، تا اين آزمايش سبب جدايي گمراهان شوند، به گونهاي که افراد نادان ميگويند: خدا به آل محمد نيازي ندارد »
امام حسين(علیه السلام) نيز مي فرمايد: «لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا قَوْمٌ وَ يَثْبُتُ عَلَي الدِّينِ فِيهَا آخَرُونَ فَيُؤْذَوْنَ فَيُقَالُ لَهُمْ مَتَي هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ، أَمَا إِنَّ الصَّابِرَ فِي غَيْبَتِهِ عَلَي الْأَذَي وَ التَّكْذِيبِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ» ؛[29] براي او (امام مهدي(علیه السلام)) غيبتي است كه در آن، عدهاي از دين خارج ميشوند و جمعي بر مشکلات، صبر و پايداري ميکنند. دشمنان گويند: كجاست اين وعده خدا، اگر راست ميگوييد؟! آگاه باشيد كه اجر و پاداش صابران بر اذيت و تكذيب دشمنان، همانند اجر كسي است كه در کنار پيامبرB عليه دشمنان شمشير زده است».
بر پايه اين روايات، غيبت حضرت حجّت(علیه السلام) محک و آزمايشي است که خداوند عموم بندگان را بدان ميآزمايد: «امتحن بها خلقه»[30] و شيعيان و پيروان آن حضرت را به طور خاص بدينوسيله امتحان ميكند: «ِانَّ اللهَ يُحِبُّ اَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَة»،[31] تا ميزان صداقت و ثبات قدم پيروان و معتقدان به آن حضرت مورد سنجش قرار گيرد.
د) افاضه تدريجي
امام معصوم واسطه فيض خدا بر خلق است و حضور مشهودانه ايشان، خود، فيضي مضاعف است؛ امّا اين فيضرساني با شرايط و مقدمات خاصّي ملازم است كه بدون آنها، موجود مستفيض، يا از فيض محروم ميشود يا از آن، بهره تامّي نميبرد. زيرا رابطه ميان فياض و مستفيض سه گونه است:
الف. فياض و مستفيض، توان اعطا و دريافت دفعي فيض را دارند.
ب. نه فياض در اعطا تام است و نه مستفيض در استفاضه.
ج. فياض در اعطا تام است؛ امّا مستفيض نميتواند فيض را به طور دفعي دريافت كند.
خداي سبحان، عالم هستي را بر اساس آيه﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾[32] يكباره ايجاد كرد؛ امّا از آنجا كه عالم طبيعت، توان استفاضه دفعي فيض از مبدأ فياض را ندارد، نظر به آيه ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾[33] اين فيض دفعي را به تدريج دريافت كرده و ميكند. «كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»بنابراين، اگرچه اعطاي فيض به شكل دفعي صورت پذيرفته است، امّا به سبب نقص قابل، تدريجي دريافت ميشود؛ زيرا افاضه فيض، بر اساس توان و استعداد قابل است و قانون عادي طبيعت بر وجود واسطههاي فراوان در تحقق اشيا جريان دارد و حال آنكه در چنين مواردي، فيض الاهي برخلاف قانون عادي و مبتني بر حذف يا تقليل واسطه ها ظهور مي يابد.
بر اين اساس، سخن از تدريج اعطا و افاضه الاهي، ناظر به عدم قابليت مستفيض است، نه نقص فاعل فياض؛ به اين معني كه دريافت فيض تدريجي در هر درجه، قابل را براي دريافت فيض بعدي مستعد ميكند.
بنابراين، برخورداري از فيض حكومت صالحان، گرچه از سوي مبدأ فياض، بي گذراندن مقدمات مانعي ندارد، امّا قابلها فاقد استعداد لازم براي دريافت جمعي فيض و تابع شرايط، مقدمات و زمينههاي لازماند؛ به گونهاي كه تا آن شرايط و مقدمات در بستر زمان فراهم نيايد، نميتوانند به اين فيض الاهي برسند. و چون از شرايط اساسي استقرار حكومت صالحان، پرورش انسانهاي صالح و ايجاد آمادگي در مردم براي پذيرش حكومت عادلانه جهاني است، غيبت امام عصر(علیه السلام) براي تحقق اين شرايط، ايجاد شده است. [34]
ه) اسرار نهفته
بر اساس برخي روايات، غيبت، داراي اسرار نامكشوفي است که ما آن را به صورت کامل نميفهميم؛ زيرا اسرار كامل غيبت در زمان ظهور آشكار خواهد شد.
جابر بن عبدالله انصاري از محضر رسول خدا در مورد غيبت حضرت قائم(علیه السلام) چنين سؤال كرد: يا رسول اللّه! آيا قائم كه فرزند شماست غايب ميشود؟ آن حضرت فرمود: «إِي وَ رَبِّي وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ35 يَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا لَأَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ مَطْوِيٌّ عَنْ عِبَادِهِ فَإِيَّاكَ وَ الشَّكَّ فِي أَمْرِ اللَّهِ فَهُوَ كُفْر»؛[36] به خدا قسم، آري! خداوند بدان وسيله اهل ايمان را امتحان نموده و خالص ميگرداند و كافران را آزمايش كرده و از ميان ميبرد. اي جابر! اين از كارهاي عجيب خداوند و سرّي از اسرار الاهي است كه بر بندگانش پوشيده است. پس از شك در كار خدا بپرهيز كه كفر است»
بنابراين، ما نميتوانيم علل و حكمتهاي غيبت حضرت را محصور در چند چيز بدانيم؛ بلكه حكمتهاي فراواني در كار است كه برخي براي ما بازگو شده و برخي مكتوم مانده است.
امّا جدا از چرايي اصل غيبت، پرسش ديگر، درباره چرايي طولاني شدن و به درازا کشيدن غيبت است. پاسخ به اين پرسش را بايد در عدم آمادگي جهاني براي تحقق اهداف و برنامههاي عدالتگسترحضرت جستجو نمود؛ زيرا سنّت الاهي بر اين است که هرگونه تغيير و تحولي در عرصههاي مختلف حيات بشري، از مسير اراده و انتخاب خود انسانها صورت پذيرد.از اين رو، لازمه پايان يافتن دوران غيبت و محروميّت از برکات حضور امام عصر(علیه السلام)بلوغ فکري جامعه بشري، شناخت رهبري معصوم، درك ضرورت حضور وي و آمادگي براي پذيرش اهداف و برنامههاي ايشان، يعني حکومت عدل جهاني است. در اين صورت، بدون شك، عنايت خاصه الاهي شامل حال انسانها گرديده و وعده ظهور محقق خواهد شد. در قسمتهاي بعد، به توضيح بيشتر اين مطلب خواهيم پرداخت.
پيامدشناسي غيبت آخرين منجي
پيامدهاي اين رخداد در جامعه شيعي معاصر آن، از ابعاد مختلفي، قابل تأمل است. ميتوان گفت مهمترين پيامد منفي غيبت، بحران حيرت و مهمترين پيامد مثبت آن، نهادينه شدن جريان نيابت بوده است.
الف) بحران حيرت
در اوايل نيمه دوم قرن سوم، جهان تشيع با پديده غيبت و نهانزيستي امام و پيشواي خود مواجه شد. بدون شک اين پديده اگر از پشتوانه تاريخي و دلايل نقلي کافي برخوردار نميبود، براي پيروان ائمه و معتقدان به جريان امامت، به يک بحران و سردرگمي جدي تبديل ميشد؛ امّا اين موضوع به دليل پيشگويي و يادكردهاي پي در پي پيامبر و ائمه در انظار شيعيان مخصوصاً آگاهان و نخبگان آنان، يک رخداد عجيب و دور از انتظار نبود.
با اين حال، نامأنوس بودن موضوع غيبت براي عموم، موجب حيرت و سردرگمي عدهاي در مورد جانشين امام عسکري(علیه السلام) شده بود که آنها نيز با پيشبينيها و تدابير حکيمانه امام عسکري(علیه السلام) در مورد نحوه معرفي آخرين حجّت الاهي به خواص شيعيان و اصحاب و بيان کيفيت غيبت آن حضرت از انظار عمومي، به بهترين وجه توجيه شدند.
ب) شکل گيري نهاد نيابت
جامعه شيعه، جريان نيابت و وکالت را قبل از فرا رسيدن زمان غيبت، يعني در دوران امامان پيشين تجربه کرده بود و با نهاد وکالت آشنايي اجمالي داشت.امّا با آغاز دوران غيبت، به دليل عدم حضور ملموس شخص امام در جامعه، اين جريان با شکل و ساختار جديدي در ميان مردم پديدار شد که تا حد زيادي پيچيدهتر از گذشته و با شرايط و محدوديتهاي خاصّي همراه بود.
همانگونه که غيبت به دو مرحله كوتاه مدت و دراز مدت تقسيم ميشود، نيابت و مقام نمايندگي حضرت نيز دوگونه و داراي دو مرحله است؛ اول، نيابت خاصه که مربوط به دوران غيبت صغري است و دوم، نيابت عامّه که به دوران غيبت كبري مربوط بوده و به فقهاي جامع الشرايط اختصاص دارد.
شيوه انتصاب در هرکدام از گونه هاي نيابت نيز متفاوت است. در نيابت خاصه، انتصاب به صورت تعيين مستقيم امام بوده و فرد خاصّي با اسم و رسم مشخص از سوي حضرت به اين مقام تعيين ميگردد و پس از وي نيز، نايب بعدي بنا به تعيين و دستور مستقيم حضرت به وسيله نايب پيشين به مردم معرفي ميشود.
امّا سيستم تعيين و انتصاب در نيابت عامّه، به صورت غيرمستقيم است؛ يعني امام با بيان ضوابط و ويژگيهاي نائب عام، حكم كلي مقام نيابت را براي فقها و عالمان وارسته، انشا نموده و تعيين افراد و مصاديق اين حكم را به مردم واگذار كرده است. بر پايه اين حكم، مقام نيابت عام به فقهاي واجدالشرايط تفويض شده و هر فردي كه آن ضوابط و شاخصهها را در همه ابعاد دارا باشد يعني فقيه عادل و مدير و مدبر باشد به عنوان وليّ فقيه و نايب عام امام شناخته ميشود. چنين كسي از ناحيه حضرت، مسئوليت اداره امور ديني و سياسي جامعه اسلامي را در عصر غيبت برعهده دارد.
1.نيابت خاصه
با شهادت امام عسكري(علیه السلام) در سال260 هجري قمري و فرارسيدن غيبت کوتاهمدت امام مهدي(علیه السلام) ارتباط علني مردم با سيستم امامت، قطع و جامعه شيعه وارد مقطع دشوار غيبت صغري شد. اين دوره، در حقيقت زمينهساز آمادگي شيعه براي ورود به دوران غيبت كبري بود.اگرچه امام در غيبت صغري از نظرها پنهان شد، امّا به دليل حضور افراد رابطي که سِمت نيابت ايشان را داشتند، شيعيان ميتوانستند پيام، مشكلات و مسائل خود را به عرض امام برسانند و توسط آن افراد، پاسخ خود را دريافت كنند. به نمايندگان و وكلاي امام كه در دوران غيبت صغري با آن حضرت تماس داشتند، نواب خاص گفته ميشود.
مهمترين ويژگي نهاد وکالت در اين دوران، رازداري و فعاليت مخفيانه بود. نواب خاص، مسئوليت ايجاد تعامل و ارتباط ميان امام و شيعيان را بر عهده داشتند و در واقع، امورات ديني و سياسي جامعه شيعي، توسط اين شبکه ارتباطيِ غيرعلني، مديريت و سازماندهي ميشد.
در ميان وكلاي حضرت، چهار نفر كه به «نوّاب اربعه» مشهورند، داراي موقعيت خاصّي بوده و مقام سروکيلي و نيابت خاصه حضرت مهدي(علیه السلام) را بر عهده داشتند؛ آنان كه همگي از علما و بزرگان شيعه بودند به ترتيب عبارتاند از:
1.عثمان بن سعيد عَمري (سالهاي نيابت: 267ـ260 ه ق)
2.محمد بن عثمان عَمري (سالهاي نيابت: 326 ـ 305 ه ق)
3.حسين بن روح نوبختي (سالهاي نيابت: 326 ـ 305 ه ق)
4.علي بن محمد سَمُري (سالهاي نيابت: 329 ـ 326 ه ق)
نقش اين چهار شخصيت بزرگ در سامان دادن امور شيعيان و ايجاد آمادگي براي ورود به دوران غيبت كبري، بسيار مهم و پررنگتر از ديگر وكلاست.
2.. نيابت عامّه (ولايت فقيه)
از آنجايي كه حجّت خدا در دوران غيبت كبري همچون خورشيد پسِ ابر، نورافشاني و بر امور نظارت دارد،[37] براي مديريت جامعه شيعي نيز نيابت عامّه را طراحي نموده است. در دوران غيبت كبري، هيچ فردي به مقام نيابت خاصه نائل نميشود و امام نيز با کسي ارتباط علني و متعارف نخواهد داشت؛ لذا آن حضرت براي چارهجويي امر هدايت و رهبري جامعه، مسأله نيابت عامّه و ولايت فقيه در عصر غيبت را مطرح و فقهاي جامع الشرايط را بر اساس معيارها و ضوابط کلي، به عنوان نائبان عام خود به مقام زعامت ديني و سياسي مردم برگزيده و با همسان خواندن دستورات ديني آنان با فرامين خويش، تبعيت و پيروي از آنان را بر مردم واجب شمرده است
همچنانكه در توقيع صادر شده از ناحيه ايشان -كه با سند صحيح از محمد بن عثمان، نائب خاص حضرت، نقل شده- امام عصر(علیه السلام) فقهاي جامع الشرايط و كارشناسان ديني را طيّ حكمي عام، به عنوان نائبان خود برگزيده و آنان را حجّت خود بر مردم معرفي كرده است: «وَ امّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَي رُوَّاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حجّتي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»؛[38] در رخدادها و پيشامدهاي جاري به روايتكنندگان حديث ما رجوع كنيد كه آنان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنانم»
آثار و فوائد منجي غائب
در انديشه کلامي شيعه، امام زمان(علیه السلام)فلسفه بقاي عالم هستي و تداوم حيات است و بر انسان و جهان، ولايت مطلقه دارد. او رابط خلق و خالق و واسطه فيوضات و نعمات الاهي بر بندگان است. اين فيض دو گونه است و در دو عرصه سريان دارد؛ يكي فيض تكويني كه همان فيض وجود عالم و آدم و نعمتهاي جاري در هستي است و دوم، فيض تشريعي، يعني هدايت و مديريت جهان هستي از سوي خداي متعال.
نكته قابل توجّه اين است كه وساطت در فيض، اختصاص به زمان ظهور امام ندارد، بلكه وجود مقدّس امام زمان(علیه السلام) در شرايط غيبت نيز مركز جوشش فيض الاهي در عرصه تكوين و تشريع است؛ زيرا او در هر حال، خورشيد عالم وجود و مربي و هادي انسانها است.
به همين جهت، در روايات، افاضات و عنايات آن حضرت در دوران غيبت، به خورشيد پسِ ابر تشبيه شده است؛ چنانكه خود آن حضرت به احمد بن اسحاق قمي فرمود: «وَ امّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِي فِي غَيْبَتِي فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَيَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ»؛[39] بهره بردن از من در غيبتم، مانند بهره گيري از آفتاب است هنگامي که پشت ابرها پنهان باشد، من امان اهل زمينم، همچنان كه ستارگان، امان اهل آسمانها هستند».
در اين حديث و احاديث ديگر، وجود مقدّس صاحبالامر(علیه السلام) در دوران غيبت و انتفاع مردم از او، به خورشيد پشت ابر و انتفاع مردم از آن تشبيه شده است؛ زيرا در علوم طبيعي و فلکيات، خورشيد، مرکز منظومه شمسي است، جاذبهاش حافظ زمين است و آن را از سقوط نگه ميدارد، زمين را دور خود ميچرخاند، حرارتش سبب حيات حيوانات و گياهان و انسانهاست، نورش روشني بخش زمين است و… و براي اين اثر بخشي، در ترتيب اين آثار بين اينکه خورشيد، ظاهر باشد يا پشت ابر، تفاوتي وجود ندارد؛ يعني جاذبه، نور و حرارت خورشيد در هر دو حال موجود است، گرچه کم و بيش دارد.
در تقسيم بندي رايج و مشهور، اين فوائد به لحاظ نوع اثر، به دو گونه تكويني و تشريعي تقسيم ميشوند. فوائد تكويني امام غائب ناظر به فيض وجود و فيض نعمتهاي مادي و معنوي است كه در پرتو وجود او به ديگران ميرسد. چون امام داراي مقام الاهي و مافوق طبيعي است و وجودش در حال غيبت و حضور داراي آثار و فوائدي است كه از ابعاد تكويني شئون امامت نشأت و همه عالم ممكنات را در بر ميگيرد. در ادامه به برخي از اين آثار و فوائد اشاره خواهد شد.امّا مراد از فوائد تشريعي امام غائب، ابعاد هدايتبخشي مستقيم و غير مستقيمي است كه در پرتو عنايات ويژه آن حضرت نصيب فرد و جامعه ميشود. بديهي است كه بهرهمندي از هدايتهاي امام در زمان غيبت با توجّه به محدوديتهاي اين دوره، با زمان حضور و بسط يد امام متفاوت خواهد بود.
نتیجه:
بنابراين، اگرچه غيبت امام موجب محروميّت انسانها از رهبري و مديريت مستقيم ايشان شده است، امّا تصرفات ولايي و آثار و برکات ناشي از شؤن امامت آن حضرت، هيچگاه تعطيل پذيرنبوده و در زمان غيبت نيز هدايت ها و عنايات مستقيم و غيرمستقيم آن حضرت، شامل حال مردم خواهد بود.
پی نوشت ها :
[1].معجم مقاييس اللغه، ذيل کلمه «غيب».
[2].همان، ذيل کلمه «ظهر».
[3].سوره غافر، آيه 58؛ سوره فتح، آيه 23؛ سوره اسراء، آيه 77.
[4].ر.ك: كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص254 ـ 300.
[5].فرقه شيخيّه يا كشفيّه، در اوائل قرن 13ق به وسيله احمد بن زينالدين، معروف به شيخ احمد احسايي(1166- 1241 ق) پديد آمد.
[6].ر.ك: جوامع الكلم، شيخ احمد احسايي، رساله دوم، شيخيگري، بابيگري، ص 74.
[7].منظور از «غيبت شخص» عدم رؤيت جسم و ديده نشدن وجود فيزيكي امام است
[8].الكافي، ج1، ص333؛ مسند الإمام الرضاA، ج1، ص218.
[9]. علل الشرائع، ج1، ص245؛ روضة الواعظين، ج2 ص262.
[10].الكافي، ج1، ص338؛ الغيبة، نعماني، ص175.
[11].الغيبة، نعماني، ص175.
[12].كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص251؛
[13].الغيبة، نعماني، ص144.
[14]. سوره معارج، آيات 6 و 7.
[15].كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص440.
[16]. كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص 251
[17].بحار الانوار، ج52، ص90.
[18].كمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص536.
[19].منتخب الأثر، ص312 ـ340.
[20]. سوره توبه، آيه 33؛ سوره صف، آيه9
[21].كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص481؛ بحار الانوار، ج52، ص97.
[22].كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص 361.
[23].كمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص316؛ إعلام الوري، ص427.
[24].كمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص303؛ بحار الانوار، ج51، ص110.
[25].كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص485.
[26].سوره عنكبوت، آيه 2و3.
[27].الكافي، ج1 ص337؛ كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص342.
[28].الغيبة، نعماني، ص141؛ بحار الانوار، ج51 ص112.
[29]. كمالالدين و تمام النعمة، ص317؛ بحار الانوار، ج1 ص133.
[30].الامامة و التبصرة، ص113؛ علل الشرائع، ج1، ص144.
[31].الكافي، ج1، ص337؛ کمال الدّين و تمام النعمة، ص342.
[32]. سوره قمر، آيه 50.
[33].سوره فصلت، آيه 10.
[34].امام مهدي موجود موعود، ص 132
[35].سوره بقره، آيه 276.
[36].كمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص288
[37].كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص482
[38]. الاحتجاج، ج2، ص541
[39].المحاسن، ج1، ص1
برگرفته از کتاب ؛ آخرین منجی