مقدمه:
بر اساس نقل مشهور ميان علماي شيعه، امام مهدي (علیه السلام)در صبحگاه جمعه، پانزدهم شعبان سال 255 هجري قمري، در شهر سامراء چشم به جهان گشود.[1] در برخي منابع، سال ولادت آن حضرت، سال 256 هجري قمري[2] و در برخي ديگر، 257 هجري قمري ذكر شده است.[3]
ممکن است اين تفاوت نقل به خاطر مخفي بودن ولادت امام مهدي و غيرعلني بودن حضور وي در جامعه به دليل خوف از دستگاه خلافت بوده باشد؛ زيرا خلفاي عصر نيز از اخبار و احاديث متواتر منقول از پيامبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه(علیه السلام) مبني بر اينكه از صلب امام حسن عسكري فرزندي به وجود خواهد آمد كه برپا دارنده قسط و عدل و نابود كننده بساط ظلم و جور خواهد بود آگاه بودند و به منظور جلوگيري از چنين رخدادي، امام عسكري(علیه السلام) و بيت ايشان را مدتها تحت مراقبت قرار داده بودند تا در صورت آگاهي از تولد چنين فرزندي، وي را به قتل برسانند.
خود امام عسكري(علیه السلام) نيز يكي از دلايل اصلي مخالفت و دشمني بنياميه و بنيعباس با آل پيامبر(صلی الله علیه وآله) را تلاش براي جلوگيري از تولد قائم يا قتل وي عنوان کرده است؛ زيرا آنان ميدانستند كه بساط حكومت ظالمان جبّار، در آينده به دست آن حضرت برچيده خواهد شد.[4]
قطعي بودن ولادت آخرين منجي
اصل موضوع ولادت امام مهدي(علیه السلام) جزو مسلمات تاريخ است و علاوه بر شيعيان، بسياري از تاريخنگاران، محدثان و انديشمندان اهل سنّت نيز نسبت به آن اذعان کرده اند. بيش از 130 نفر از علماي تاريخ، فقه، حديث، انساب و… اهل سنّت در کتابهاي خود، به ولادت يافتن حضرت مهدي (علیه السلام) تصريح کرده و بيش از 65 نفر از دانشمندان اهل سنّت در خصوص زندگاني امام مهدي(علیه السلام)کتابهاي مستقلي تأليف نموده اند.[5] بنابراين، اگرچه در جزئيات مسأله، اختلاف نظر و تعدد نقل وجود دارد، امّا بنا به اسناد و شواهد فراوان تاريخي، ولادت حضرت مهدي از جمله رخدادهاي انكارناپذير تاريخ شمرده ميشود.
پنهان بودن ولادت آخرين منجي
اراده حكيمانه خداوند درباره آخرين ذخيره خود در زمين، چنين بود كه ولادت او همانند حضرت موسي (علیه السلام) به طور معجزهآسا اتفاق بيفتد و آثار حمل در مادر گرامياش نامحسوس باشد تا قضيه تولدش از ديد دشمنان پنهان بماند؛ زيرا جاسوسان دستگاه خلافت منتظر شنيدن خبري دالّ بر بارداري همسر امام حسن عسکري (علیه السلام) بودند و اگر باخبر ميشدند ممکن بود حضرت مهدي (علیه السلام) را در رحم مادر به شهادت برسانند.
از اين نظر بايد گفت كه جريان ولادت حضرت مهدي(علیه السلام) شباهت زيادي با ولادت حضرت موسي (علیه السلام) دارد؛ چراکه حضرت موسي نيز در زماني به دنيا آمد که ستاره شناسان پيش بيني تولد فرزندي را کرده بودند که سلطنت فرعون را از بين ميبرد و فرعون نيز تمام تلاش خود را براي جلوگيري از تولد آن فرزند انجام داده بود؛ لکن بنا بر اقتضاي حکمت الاهي، آن حضرت، مخفيانه و از مادري که هيچ اثر حملي در او نبود به دنيا آمد و در کاخ فرعون بزرگ شد.
گزارش حكيمه از ولادت آخرين منجي
جناب حکيمه خاتون، دختر امام جواد(علیه السلام) و عمّه امام عسكري(علیه السلام) از جمله كساني است كه واقعه ولادت آخرين حجّت الاهي را به طور دقيق بازگو كرده است.
مرحوم شيخ صدوق، اين گزارش را به روايت ايشان چنين نقل كرده است: امام عسكري (علیه السلام) مرا نزد خود فراخواند و به من فرمود: اي عمّه! امشب افطار نزد ما باش؛ چراكه شب نيمه شعبان است و خداوند در اين شب حجّت خود بر روي زمين را آشكار خواهد كرد. پرسيدم: مادر او كيست؟ فرمود: «نرجس». گفتم: فداي شما شوم، نشانه بارداري در او پيدا نيست! فرمود: سخن همان است كه گفتم.
پس بر او وارد شدم و سلام كردم و نشستم. نرجس پيش آمد تا كفشهايم را بيرون آورد و به من گفت: بانوي من! حال شما چطور است؟ گفتم: بلكه تو بانوي من و بانوي خاندان مني! سخن مرا نپذيرفت و گفت: عمّه جان چه ميفرماييد؟! گفتم: دخترم! امشب خداوند متعال به تو پسري عطا ميفرمايد كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود. پس خجالت كشيد و حيا كرد. پس از نماز عشا افطار كردم و در بستر خود آرميدم و هنگام نيمه شب براي اداي نماز برخاستم و آن را به جاي آوردم؛ در حاليكه نرجس خوابيده بود، بدون آنكه اتفاقي برايش روي دهد. پس از انجام تعقيبات خوابيدم. سپس هراسان بيدار شدم و حال آنكه او همچنان در خواب بود. لحظاتي بعد برخاست و نماز شب گزارد و خوابيد.
آنگاه من بيرون آمدم و در جستجوي فجر به آسمان نگريستم. پس فجر اول را مشاهده كردم و نرجس همچنان در خواب بود. پس به شك افتادم! ناگاه امام حسن عسكري(علیه السلام) از جايگاه خود ندا برآورد كه: اي عمّه! شتاب مكن. امر (وعده الاهي) نزديك است پس نشستم و به قرائت سورههاي «سجده» و «يس» مشغول شدم كه نرجس با اضطراب بيدار شد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم: درود خدا بر تو باد! آيا چيزي احساس ميكني؟ گفت: آري اي عمّه! گفتم: بر خود مسلط باش و دلت را استوار دار كه اين همان است كه با تو گفتم. در اين هنگام ضعفي من و نرجس را فرا گرفت. پس به صداي سرورم به خود آمدم و جامه را از روي نوزاد برداشتم و او را در حال سجده ديدم! در آغوشش گرفتم و او را كاملاً پاكيزه يافتم. در اين هنگام، امام عسكري(علیه السلام) مرا ندا داد: اي عمّه! پسرم را نزد من بياور. او را نزد وي بردم، در آغوشش گرفت و فرمود: پسرم! سخن بگو. پس نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: «أشهَدُ أن لَا اِلَهَ اِلّاالله وَحدَهُ لَا شَريكَ لَه وَ أشهَدُ أنّ محمّداً رسُولُ الله». سپس بر اميرمؤمنان و امامان(علیه السلام) درود فرستاد تا به نام پدرش رسيد و از سخن گفتن باز ايستاد. امام عسكري (علیه السلام) فرمود: اي عمّه! او را نزد مادرش ببر تا بر او سلام كند.فرداي آن روز، نزد امام رفتم و بر حضرتش سلام كردم. پس پرده را كنار زدم تا مولايم امام مهدي (علیه السلام)را ببينم؛ ولي او را نديدم. از اين رو از پدر بزرگوارش پرسيدم: فداي شما شوم! براي مولاي من چه اتفاقي روي داده است؟ آن حضرت پاسخ دادند: اي عمّه! او را به آن كسي سپردم كه مادر موسي، موسي(علیه السلام) را به او سپرد. چون روز هفتم فرا رسيد، آمدم و سلام كردم و نشستم. امام فرمود: فرزندم را نزد من آور. من سرورم را آوردم. امام فرمود: فرزندم! سخن بگوي. نوزاد پس از گواهي به يگانگي خداوند و درود بر پيامبر اكرم و پدران بزرگوارش، آيه مباركه ﴿وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الاْ رضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يحْذَرُونَ﴾[6]را تلاوت فرمود».[7]
معرفي آخرين منجي به شيعيان
دوران كودكي و همراهي امام مهدي (علیه السلام) با پدر بزرگوارش بيش از پنج سال طول نكشيد و سرانجام دستگاه ستم عباسي، وجود امام عسكري (علیه السلام) را تحمّل نكرد و اقدام به شهادت آن حضرت نمود. در اين مدت كوتاه، امام مهدي(علیه السلام) از انظار عموم مردم مخفي بود و جز اصحاب خاص امام عسكري (علیه السلام) كسي از ولادت يافتن ايشان آگاهي نداشت.
توجّه به سياستها و تدابير حكيمانه امام عسكري(علیه السلام در مقابله با خطرات دستگاه عباسي، بسيار حائز اهميّت است. ايشان به خوبي آگاه بود که اراده الاهي بر آن تعلّق گرفته که براي حاكميت دين اسلام در سرتاسر زمين، يگانه فرزندش، مدتي طولاني از ديدهها غائب شود؛ لذا براي تحقق اين هدف مهم، سه مسئوليت خطير را كه هركدام نقش مؤثري در تداوم جريان امامت داشت به دوش ميکشيد كه عبارت بود از:
1.مخفي نگهداشتن موضوع ولادت فرزند عزيزش از عموم مردم و دستگاه خلافت.
2.آماده سازي فضاي فكري شيعيان براي غيبت طولانيمدت آخرين حجّت الاهي.
3.معرفي فرزند گرامياش به عنوان امام و جانشين بعد از خود به شعيان، از راه نشان دادن او به برخي از خواص و ياران مورد اعتماد خويش.
در آن شرايط، اگر حضرت فرزندش را به عنوان آخرين امام به شيعيان معرفي ميکرد، مطمئناً اين کار پيامدهاي ناگواري در پي داشت و اين موضوع به سرعت توسط نفوذيهاي دستگاه خلافت افشا ميشد و اين امر با هدف نخست، يعني حفظ وجود امام سازگار نبود؛ چون در آن شرايط که دستگاه خلافت، مراقبت شديدي بر خانه امام عسکري(علیه السلام) داشت به طوريکه اصحاب و ياران حضرت، نامهها و سؤالاتشان را داخل عصا و چوب جاسازي و به حضرت ارسال ميكردند اگر دستگاه خلافت از وجود امام مهدي(علیه السلام) با خبر ميشد، يقيناً آن حضرت را به قتل ميرساند.
از اين رو، امام حسن عسکري(علیه السلام) فرزند گرامياش، حضرت مهدي(علیه السلام) را تنها به افراد معدودي از بزرگان شيعه و ياران ويژه خود نشان داد و آنان را ضمن توصيه به رازداري، به پذيرش امامت فرزندش و پيروي محض از ايشان فراخواند تا شيعيان در مورد آخرين حجّت الاهي دچار انحراف نشوند.در تاريخ، گزارش کساني که مشرّف به ديدار حضرت مهدي در دوران کودکي شدهاند، ثبت شده است. (علیه السلام) براي مثال، محمد بن عثمان، دومين نايب خاص امام مهدي(علیه السلام)ميگويد: همراه با چهل نفر از شيعيان در خانه امام يازدهم گرد آمديم. آن حضرت فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: هَذَا إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ أَطِيعُوهُ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِي فِي أَدْيَانِكُمْ فَتَهْلِكُوا أَمَا إِنَّكُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ يَوْمِكُمْ هَذَا؛9 او پس از من، امام شما و جانشين من است. از او فرمان بريد و بعد از من در دين خود پراکنده نشويد که هلاک خواهيد شد و بدانيد که از اين پس او را نخواهيد ديد».شرايط خفقانبار حاكم بر آن روزگار، نشان دهنده دشواري و پيچيدگي تدابير امام عسكري(علیه السلام) و حُسن عمل ايشان است؛ به طوريکه علاوه بر انجامِ توأمانِ معرفي و مخفي نگهداشتن حضرت حجّت، با شيوههاي خاصّي مردم را براي تحمّل دوران غيبت آماده نمود و توانست خطرات سنگيني را كه متوجّه تاريخ و سرنوشت جامعه شيعي شده بود، به خوبي دفع نمايد.
امّا با شهادت امام عسکري(علیه السلام) غيبت صغري آغاز شد. امام مهدي(علیه السلام) در اين دوره تنها با نمايندگان خاص خود ارتباط داشت و آنان ارتباط سرّي شيعيان با امام(علیه السلام) را مديريت ميکردند. با فرا رسيدن غيبت صغري، دست دشمنان از آن وجود مقدّس کوتاه شد و اين يك تدبير الاهي بود تا از اين طريق، آن امام يگانه از خطر دشمنان محفوظ بماند.
ديدار خواص شيعه با آخرين منجي
چنانکه در بخش قبل گذشت، امام عسكري(علیه السلام) فرزندش امام دوازدهم(علیه السلام) را به تعدادي از ياران خاص خود، معرفي کرد و نشان داد تا آنان مشاهدات خود را به ديگران گزارش دهند. بزرگاني همچون ابوهاشم بن جعفر، معاويه بن حكم، محمد بن ايوب بن نوح، محمد بن عثمان بن عمري و… از جمله كساني بودند كه در زمان حيات امام عسكري(علیه السلام) موفق به ديدار و شرفيابي به حضور فرزندش، حضرت مهدي(علیه السلام) شدند.
احمد بن اسحاق، از اصحاب و وکلاي امام هادي و امام عسکري(علیه السلام) نيز از جمله کساني بود که به ديدار حضرت حجّت در زمان پدر بزرگوارش مشرّف شد. مرحوم شيخ صدوق، با ذکر سند، گزارش آن ديدار را اين گونه نقل کرده است:احمد بن اسحاق ميگويد: بر امام عسکري(علیه السلام) وارد شدم و ميخواستم در مورد جانشين ايشان سؤال کنم؛ امّا آن حضرت، خود، آغاز به سخن کرد و فرمود: «اي احمد بن اسحاق! خداي تعالي از زمان آدم(علیه السلام) زمين را خالي از حجّت نگذاشته و تا روز قيامت نيز خالي از حجّت نخواهد گذاشت. به واسطه او بلا را از اهل زمين دفع ميکند و به خاطر او باران ميفرستد و برکات زمين را بيرون ميآورد». پرسيدم: «اي فرزند رسول خدا! امام و جانشين پس از شما کيست؟» حضرت شتابان برخاست، داخل خانه شد و سپس برگشت در حاليکه بر شانهاش کودکي سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده ميدرخشيد.
پس فرمود: «اي احمد بن اسحاق! اگر نزد خداي تعالي و حجّتهاي او گرامي نبودي، فرزندم را به تو نشان نميدادم. او همنام و همکنيه رسول خدا است، کسي است که زمين را پر از عدل و داد ميکند؛ همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد. اي احمد بن اسحاق! مَثَل او در اين امّت، مَثَل خضر و ذوالقرنين است. او غيبتي طولاني خواهد داشت که هيچ کس در آن نجات نمييابد، مگر کسي که خداي تعالي او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجيل فرج موفق سازدپرسيدم: «اي مولاي من! آيا نشانهاي هست که قلبم بدان مطمئن شود؟» پس آن کودک به زبان عربي فصيح به سخن در آمد و فرمود: «انَا بَقِيَّه اللّهِ في اَرْضِهِ وَالمُنْتَقِمِ مِن اَعْدائِهِ» اي احمد بن اسحاق! پس از مشاهده، جستوجوي نشانه مکن!» من شاد و خرم بيرون آمدم و فرداي آن روز به نزد امام عسکري(علیه السلام) بازگشتم و گفتم: «اي فرزند رسول خدا! شادي من به واسطه منّتي که بر من نهاديد، بسيار است، بفرماييد آن سنّتي که او از خضر و ذوالقرنين دارد چيست؟» فرمود: «اي احمد! غيبت طولاني». گفتم: «اي فرزند رسول خدا! آيا غيبت او به طول خواهد انجاميد؟» فرمود: «به خدا سوگند چنين است تا غايتي که اکثر معتقدان به او بازگردند و باقي نماند مگر کسي که خداي تعالي عهد و پيمان ولايت ما را از او گرفته و ايمان را در دلش نگاشته و با روحي از جانب خود مؤيد کرده باشد. اي احمد بن اسحاق! اين امر الاهي و سرّي از اسرار ربوبي و غيبي از غيبهاي پروردگار است. آنچه به تو عطا کردم، نگهدار و پنهان کن و از شاکران باش تا فردا در علّيين همراه ما باشي».[10]
از ديگر شخصيتهاي مورد اعتماد امام عسكري(علیه السلام) سعد بن عبدالله قمي است. وي كه از بزرگان شيعه بوده است، همراه احمد بن اسحاق قمي، وكيل امام حسن عسكري(علیه السلام) براي طرح سؤالات و دريافت پاسخ آنها به محضر امام يازدهم رسيده و جريان ديدار خود را بازگو كرده است.
سعد بن عبدالله نقل ميكند: «هنگامي كه به محضر امام عسكري(علیه السلام) مشرف شديم، خواستم از ايشان سؤال كنم، امّا امام عسكري(علیه السلام) به فرزندش اشاره كرد و فرمود: «از نور چشمم سؤال كن!» در اين هنگام، كودك رو به من كرد و فرمود: «هر چه ميخواهي سؤال كن»… پرسيدم: «مقصود از كهيعص چيست؟»
فرمود: «اين حروف از خبرهاي غيبي است. خداوند، بنده خود، زكريا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را براي محمد باز گفته است. داستان از اين قرار است كه زكريا(علیه السلام) از پروردگارش خواست تا نامهاي پنج تن را به او بياموزد. خداوند متعال، جبرئيل را بر او فرو فرستاد و آن نامها را به او ياد داد. زكريا چون نام محمد(علیه السلام) علي، فاطمه و حسن(علیه السلام) را بر زبان ميآورد، اندوه و گرفتارياش برطرف ميشد؛ امّا وقتي حسين(علیه السلام) را ياد ميكرد، بغض گلويش را ميگرفت و مبهوت ميشد.
روزي گفت: «بارالها! چرا وقتي آن چهار نفر را ياد ميكنم از اندوهها و نگرانيهايم راحت شده و دلآرام ميشوم؛ امّا چون حسين(علیه السلام) را به ياد ميآورم، اشكم جاري و نالهام بلند ميشود؟!» خداوند او را از داستان حسين(علیه السلام) آگاه كرد و فرمود: «كهيعص». پس «كاف» رمز كربلا، «هاء» رمز هلاكت خاندان، «ياء» كنايه از نام «يزيد»، «عين» يادآور عطش و تشنگي حسين(علیه السلام) و «صاد» نشانه صبر و بردباري اوست».
پرسيدم: «مولاي من! چرا مردم از برگزيدن امام براي خود منع شدهاند؟» فرمود: «امام مُصلح است يا مفسد؟» گفتم: «امام مصلح». فرمود: «با توجّه به اينكه هيچكس از درون ديگري آگاه نيست و نميداند که آيا به صلاح و درستي ميانديشد يا فساد و تباهي، آيا احتمال ندارد كه برگزيده مردم، تبهكار باشد؟» گفتم: «آري»، فرمود: «دليل اين امر، همان است».[11]
نام و القاب آخرين منجي
امام دوازدهم( «محمد» نام دارد و همنام جدش رسول الله است.[12] اين نامگذاري، بر اساس حديثي که شيعه و سني آن را از پيامبر اكرم نقل کردهاند، توسط خود رسول خدا اعلام شده است. ايشان فرمود: «مهدي از فرزندان من است، نام او همنام من و کنيه او (ابوالقاسم) همکنيه من است».[13]در بعضي از روايات، از تصريح به نام آن حضرت منع شده است.[14] به همين جهت، بسياري از علماي شيعه از ذكر صريح نام مبارك ايشان خودداري ميورزند. ظاهراً هدف از اين منع با توجّه به قرائن و شرايط زمان اعلام آن مخفي نگهداشتن امام و مشخصات اسمي وي از مخالفان است، تا دشمنان آن حضرت نتوانند به وي دست يابند؛ لذا اين روايات را ميتوان به دوران اختفا، يعني زمان کودکي و زندگي پنهاني آن امام(علیه السلام) که امکان تعقيب و جستوجوي حضرت وجود داشت، حمل نمود.معروفترين القاب آن حضرت عبارت است از: مهدي، قائم، منتظَر، حجّت، خَلَف صالح، ابوالقاسم، بقيت الله، صاحب الامر، صاحب الزّمان و ولي عصر، که مشهورترين آن، مهدي است.[15]
نسب آخرين منجي
امام مهدي( از تبار ابيطالب و عبدالمطلب،[16] هاشمي، قرشي و کناني است.[17] ايشان ذريه پيامبر خاتم ،[18] از اولاد حضرت فاطمه( سلام الله علیها) [19]و علي(علیه السلام) ،[20] نهمين فرزند از نسل امام حسين(علیه السلام) [21]و فرزند امام حسن عسکري(علیه السلام) [22]است.
درمورد نام و مليت مادر امام مهدي(علیه السلام) نقلهاي متفاوتي وجود دارد. در روايت معروف جناب حکيمه، دختر امام جواد و عمّه امام عسکري(علیه السلام) نام مادر امام مهدي، «نرجس» ذکر شده است.[23] در برخي نقلها نيز از وي با نامهايي چون ريحانه، سوسن، صيقل و… ياد شده است. [24]ممکن است اين اسامي که همگي نام گل هستند از سوي جناب حکيمه به وي لقب داده شده باشد؛ امّا نام اصلي ايشان همان نرجس است که در روايت حکيمه، امام عسکري وي را بدان نام ياد کرده است.
شمايل آخرين منجي
در روايات، آن حضرت از نظر شمايل و ويژگيها و سيماي ظاهري، به جدش رسولالله تشبيه شده است.در برخي از اين روايات آمده است که امام مهدي(علیه السلام)چهره گندمگون، چشمان سرمه کشيده، ابروان کماني، بيني باريک و کشيده و ريش پرپشت دارد.[25] او داراي دندان هاي درخشان، دندانهاي گشاده و پيشاني روشن و بلند است.[26] سينهاي گشاده و کتف و شانههايي قوي دارد[27] بر پشت او دو خال است که يکي به رنگ پوست وي و ديگري شبيه به خال پيامبر است.[28] رشته باريکي از مو بر سينه او روئيده که از وسط سينه تا ناف امتداد دارد[29] و نيز ديگر خصوصياتي که در روايات بيان شده است.
اوصاف آخرين منجي
در بينش اعتقادي شيعه، امام زمان(علیه السلام) و ديگر اوصياي الاهي، همانند خود پيامبر داراي ويژگيهاي منحصر بهفرد و مقامهاي آسماني و الاهي هستند كه مهمترين آن عبارت است از علم، عصمت و امامت.
الف) علم لدنّي
علم امام، همانند علم پيامبر، لدنّي[30] است و گستره آن، غيب و شهود و گذشته و آينده را شامل ميشود؛ چنانكه در روايات بسياري بدان تصريح شده است. امام صادق(علیه السلام) در اين زمينه ميفرمايد: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أُعْطِيَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَوَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّه وِرَاثَةً؛[31] همه علوم گذشته و آينده تا قيامت به رسول خدا داده شده است و ما اهلبيت(علیه السلام) همه آن علوم را از او به ارث بردهايم.
از سوي ديگر با توجّه به اينكه وحي و قرآن كريم منبع همه علوم است،[32] امام بر تمامي علوم شريعت و رموز قرآن كريم، مُشرف و به تمامي مراتب قرآن، آگاه است.در اين زمينه امام باقر(علیه السلام) ميفرمايد: مَا ادَّعَي أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَنَّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ كُلَّهُ كَمَا أُنْزِلَ إِلَّا كَذَّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ كَمَا نَزَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَي إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ؛[33] هيچكس مدعي نيست كه همه قرآن را به همان شکل که نازل شده جمع کرده، مگر شخص بسيار دروغگو. بلکه احدي قرآن را همانگونه که خداوند نازل کرده، جمع و نگهداري نكرده است جز علي بن ابيطالب و امامان پس از او».نيز آن حضرت در سخني ديگر فرمود: مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاء؛[34] احدي نميتواند مدعي شود كه همه قرآن، از ظاهر و باطن، نزد او است، جز اوصياء».
سلمة بن محرز نقل کرده است كه شنيدم امام باقر(علیه السلام) فرمود: إِنَّ مِنْ عِلْمِ مَا أُوتِينَا تَفْسِيرَ الْقُرْآنِ وَ أَحْكَامَهُ وَ عِلْمَ تَغْيِيرِ الزّمان وَ حَدَثَانِهِ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ خَيْراً أَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَ مَنْ لَمْ يَسْمَعْ لَوَلَّي مُعْرِضاً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْ؛ از جمله علومي كه به ما داده شده، تفسير قرآن و احكام آن است و علم تغيير زمان و حوادث آن. هرگاه خدا خير مردمي را بخواهد، آنها را شنوا ميسازد. كسي كه گوش شنوا ندارد، از سخني كه به گوش او ميرسد رو گردان است، گويي که آنکه را نشنيده».سپس اندكي از سخن باز ايستاد و پس از آن فرمود: وَ لَوْ وَجَدْنَا أَوْعِيَةً أَوْ مُسْتَرَاحاً لَقُلْنَا وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ[35] ؛ اگر دلهاي وسيعي پيدا ميكرديم كه تاب تحمّل حقايق را داشتند و اگر مردمِ نكتهفهم و رازداري پيدا ميشدند كه مذاكره با آنها وسيله آسايش خاطر بود، [آنچه خود ميدانستيم، به آنها] ميگفتيم و خدا ياور ما است
عبدالأعلي مولي آلسام نيز گويد: شنيدم امام صادق(علیه السلام) ميفرمود: وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَي آخِرِهِ كَأَنَّهُ فِي كَفِّي فِيهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا كَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ كَائِنٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ؛[36] به خدا، من كتاب خدا را از اول تا آخرش ميدانم چنانچه گويا در كف دست من قرار دارد. خبر آسمان و زمين و آنچه خواهد بود، در آن است و خداي عزوجل فرمود: در آن شرح هر چيزي است».همچنين عبدالرحمن بن كثير از امام صادق(علیه السلام) نقل ميکند که ايشان در تفسير آيه ﴿قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[37] فرمود: وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ؛[38] به خدا قسم، همه علم كتاب نزد ماست».
بريد بن معاويه گويد: از امام باقر(علیه السلام) درباره معناي آيه﴿قُلْ كَفي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾ سؤال كردم. حضرت فرمود: إِيَّانَا عَنَي وَ عَلِيٌّ أَوَّلُنَا وَ أَفْضَلُنَا وَ خَيْرُنَا بَعْدَ النَّبِيِّ؛[39] مقصود، ما هستيم و پس از پيامبر علي(علیه السلام) اول و افضل و بهترينِ ما ائمه است
احمد بن اسحاق قمي نقل کرده است: هنگامي که جهت تحويل وجوهات شرعي، خدمت امام عسکري(علیه السلام) رسيدم، آن حضرت مرا به فرزند خردسالش محوّل كرد و فرمود: «ابن اسحاق! آنچه آوردهاي بيرون بياور تا فرزندم حلال و حرام آن را جدا كند». پس اولين كيسه را بيرون آوردم. آن کودک فرمود: «اين كيسه از فلان شخص از فلان محله شهر قم است كه در آن 62 اشرفي است. 45 اشرفي آن، بهاي فروش زمين سنگلاخي است كه صاحبش آن را از پدر خود ارث برده بود و 14 دينار آن، بهاي 9 جامهاي است كه فروخته و 3 دينارش وجه اجاره دكانهاست
امام عسكري(علیه السلام) فرمود: «فرزند عزيزم! راست گفتي. اكنون اين مرد را راهنمايي كن كه كدام حرام است». كودك با دقت تمام، سكههاي حرام را مشخص كرد و علت حرام بودن آنها را به روشني بيان كرد! آنگاه كيسه ديگري بيرون آوردم. آن كودك پس از بيان نام و نشان و محل سكونت صاحب آن فرمود: «در آن كيسه 50 اشرفي است كه دست زدن بدان براي ما روا نيست». سپس علت ناپاكي آن اموال را يك به يك بيان كرد! آنگاه امام عسكريA فرمود: «پسرم! راست گفتي». سپس رو به من كرد و فرمود: «همه را به صاحبش برگردان يا سفارش كن كه آنها را به صاحبانش برسانند و ما را بدان نيازي نيست».[40]
ب) عصمت
عموم مسلمانان درباره عصمت پيامبر اكرم اتفاق نظر دارند؛[41] امّا اعتقاد به عصمت جانشينان پيامبر از مختصات انديشه شيعي است.
از ديدگاه شيعه، مقام امامت همانند مقام نبوت، يك منصب الاهي و يك مقام آسماني و فرابشري است كه به انتصاب از سوي خداوند نياز دارد و مهمترين شرط آن نيز عصمت، يعني مصونيت صد در صد از يکسو و گزينش الاهي از سوي ديگر است. در حاليكه اهلسنّت قائل به لزوم عصمت امام و خلفاي پيامبر نمي باشند، بلكه آن را يك امر فقهي و مقام عرفي مي دانند كه با انتخاب و بيعت مردم ايجاد ميشود.
اعتقاد اصيل شيعه به عصمت ائمه(علیه السلام) مبتني بر آيات قرآن و سخنان صريح پيامبر اكرم درباره عصمت امامان است. قرآن کريم در برخي از آيات، به عصمت امامان(علیه السلام) اشاره کرده است؛ مانند آيه تطهير: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾؛[42] «همانا خداوند ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهلبيت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد» و نيز آيه اولوالامر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾؛[[43] «اي کساني که ايمان آوردهايد! خدا و پيامبر او و اولوالامر را اطاعت کنيد و اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد [و از آنها داوري بطلبيد]. اين براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيکوتر است.پيامبر نيز جانشينان بعد از خود را با ويژگي عصمت معرفي فرموده است. براي نمونه، از ايشان روايت شده است: أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ؛[44] من، علي، حسن، حسين و نه تن از فرزندان حسين، پاكيزه و معصوم از هرگونه گناه و اشتباهيم».
همچنين آن حضرت خطاب به اميرمؤمنان(علیه السلام) فرموده است: أَنْتَ الْإِمَامُ أَبُو الْأَئِمَّةِ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِكَ أَئِمَّةٌ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنْهُمُ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَدْلا.[45] نيز در جاي ديگري فرمود: «يُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةً مِنَ الْأَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخِرِ الزَّمَان؛[46] از صلب حسين، نه امام معصوم و مطهر خارج خواهند شد که مهدي اين امّت، از آنان است و در آخر الزّمان قيام ميكند.بر اساس اين احاديث، جانشينان پيامبر همانند خود پيامبر مي بايست از هرگونه آلودگي و خطاي فكري و عملي مصون باشند.
ج) امامت
در انديشه كلامي شيعه، امامت، طبق آنچه در قرآن کريم بيان شده،[47] مقامي الاهي است و معرفي مصداق آن بر عهده پيامبر است. پيامبر اكرم نيز در معرفي جانشينان خود، امام مهدي(علیه السلام) را به عنوان دوازدهمين وصي و آخرين امام پس از خود ذکر فرموده است.اين دسته از احاديث نبوي دو گونه اند: برخي به طور عام از امامت امامان دوازدهگانه خبر داده اند و برخي ديگر، به طور خاص، نام ائمه(علیه السلام) و مخصوصاً حضرت مهدي(علیه السلام) را بيان كرده اند.
در برخي احاديث نبوي، تعداد جانشينان پيامبر منحصر در دوازده نفر ذكر شده كه همگي قريشي تبارند. اين احاديث بيشتر در مجامع حديثي اهل سنّت، نظير صحيح مسلم، صحيح ابن حبان، جامع ترمذي، سنن ابيداود، سنن ابنماجه، مسند احمد بن حنبل، مسند ابنجعد، مسند ابييعلي، كنز العمال و… نقل شده است. مانند حديث: يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش؛[48]پس از من دوازده نفر جانشينان من خواهد بود» و حديث لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ أَوْ يَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْش؛[49] همواره دين پايدار ماند تا قيامت فرارسد يا دوازده جانشين كه همگي از قريش اند بر شما حكم فرما باشند
در برخي از اين احاديث، پيامبر از امامان بعد از خود با عنوان «دوازده امير» ياده کرده است؛ مثلاً «يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً… كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ».[50] در برخي ديگر از اين احاديث، عدد جانشينان پيامبر همانند عدد نقباي بنياسرائيل بيان شده است؛ همچون «اِنّ عِدّةَ الْخُلَفَاءُ بَعْدِي عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوْسَي»،[51] «اَلْخُلفَاءُ بَعدِي إثنَا عَشَرَ كَعَدَدِ نُقَبَاءُ بَنِي إسرَائِيل»[52] و احاديث مشابه ديگر.امّا در نوع دوم احاديث معرفي خلفا، پيامبر ضمن تأكيد بر دوازده نفر بودن جانشينان خود، به معرفي مصاديق اين دوازده نفر پرداخته و آنان را اهلبيت خود دانسته است. در يك دسته از اين احاديث، اميرمؤمنان(علیه السلام) اولين آنان و امام مهدي(علیه السلام) آخرين آنان معرفي شدهاند[53] و اقرار به امامت آنان، مايه ايمان و انكار آنان سبب كفر شمرده شده است.[54]در برخي ديگر از اين احاديث، پيامبر نه نفر از دوازده امامِ بعد از خود را از صلب امام حسين(علیه السلام) معرفي کرده و تصريح فرموده كه آخرين آنان، حضرت قائم است.
به عنوان مثال، ابوذر از پيامبر نقل کرده است: اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: أَلَا إِنَّ مَثَلَهُمْ فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ؛[55] امامان بعد از من دوازده نفرند. نه نفر آنان از نسل حسين هستند و نهمين آنان، قائم آنان است. آگاه باشيد كه داستان امامان دوازدهگانه در ميان شما همانند قضيه كشتي نوح است؛ پس هر كس به آنان متمسك شود، نجات مييابد و هر كس از آن دوري ورزد، هلاك ميشود».
در بخشي ديگر از اين دسته احاديث، پيامبر اسامي امامان بعد از خود را نيز بيان فرموده است. گاهي فقط اسامي مشترك ميان ائمه(علیه السلام) بيان شده است؛ مثل: الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ وَ رَابِعُهُمْ وَ ثَامِنُهُمْ عَلِيٌّ وَ عَاشِرُهُمْ عَلِيٌّ وَ آخِرُهُمْ مَهْدِي؛[56] امامان بعد از من دوازده نفرند. اولين آنان، علي، چهارمين آنان، علي، هشتمين آنان، علي، دهمين آنان، علي و آخرين آنان مهدي است» يا إِنَّ الْأَئِمَّةَ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِي عَلِيٌّ أَوَّلُهُمْ وَ أَوْسَطُهُمْ مُحَمَّدٌ وَ آخِرُهُمْ مُحَمَّدٌ وَ هُوَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي يُصَلِّي عِيسَى خَلْفَهُُُ؛[57] امامان بعد از من دوازده نفر از اهلبيت من هستند. اولين آنان، علي، وسط آنان، محمد و آخر آنان، محمد و مهدي اين امّت است؛ كسي كه عيسي بن مريم در نماز به او اقتدا ميكند» و گاهي بر اسامي تك تك ائمه(علیه السلام) تصريح شده است.
هنگامي که جابر بن عبدالله انصاري از رسول خدا در باره جانشينان ايشان پس از علي(علیه السلام) سؤال ميكند، پيامبر در پاسخ وي، تمامي امامان دوازدهگانه را با اسامي و القاب شان معرفي نموده ميفرمايد: الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ فِي زَمَانِهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْكَاظِمُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ التَّقِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ النَّقِيُّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الزَّكِيُّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ ابْنُهُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِيُّ أُمَّتِي الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛[58] فرمود حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت سپس سيد العابدين زمان خود على بن الحسين سپس باقر محمد بن على اى جابر محققا او را درك كنى چون او را درك كردى از قول من به او سلام برسان سپس امام صادق جعفر بن محمد سپس كاظم موسى بن جعفر سپس رضا على بن موسى سپس تقى محمد بن على سپس نقى على بن محمد سپس زكى حسن بن على سپس پسرش قائم بالحق مهدى امت من آنكه زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از ظلم و جور شده است
در حديث معروف به «حديث لوح» نيز آمده است: امام باقر(علیه السلام) از جابر بن عبدالله انصاري درخواست کرد که از آنچه در لوح حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ديده است، خبر بدهد. جابر در پاسخ امام باقر(علیه السلام) عرض کرد: «خدا را شاهد مي گيرم كه من در زمان حيات رسول الله وارد خانه مادرت فاطمه شدم تا تولد فرزندنش حسين(علیه السلام) را به او تبريك گويم. در دست دختر رسول خدا لوحي سبز رنگ ديدم که گمان كردم زمرد است. در آن لوح، نوشتههايي نوراني به چشم ميخورد كه مثل سفيدي نور خورشيد در آن نقش بسته بودند. پرسيدم: اي دختر سول خدا! پدر و مادرم به فدايت، اين چيست؟ فرمود: هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَي رَسُولِهِ فِيهِ اسْمُ أَبِي وَ اسْمُ بَعْلِي وَ اسْمُ ابْنَيَّ وَ اسْمُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِك؛ اين لوحي است كه خداوند آن را به پدرم رسول خدا هديه نموده است و در آن اسم پدرم و شوهرم علي و هر دو فرزندم و اسامي ديگر اوصيا از فرزندانم ذكر شده است. پدرم آن را به من عطا نمود تا مرا شاد و مسرور نمايد». آنگاه مادرت فاطمه، آن لوح را به من نشان داد و من آن را خواندم و از آن نسخه برداري کردم. پس از آن، جابر بنا به درخواست امام باقر(علیه السلام) نسخه مكتوب خود را به حضرت نشان داد كه در آن، اسامي هر كدام از امامان دوازده گانه با توصيفات خاص، ذكر شده بود.[59]
نتیجه:
اصل موضوع ولادت امام مهدي(علیه السلام) جزو مسلمات تاريخ است و علاوه بر شيعيان، بسياري از تاريخنگاران، محدثان و انديشمندان اهل سنّت نيز نسبت به آن اذعان کرده اند.
پی نوشت ها:
[1].كمالالدين و تمام النعمة، ص427؛ الغيبة، طوسي، ص141.
[2].اثبات الوصية، ص231.
[3].كشف الغمّة، ج2، ص437؛ بحار الانوار، ج51، ص23.
[4].ر.ك: منتخب الأثر، ص291.
[5].رک: خورشيد مغرب، ص18-20
[6]. سوره قصص، آيات 5 و 6.
[7].ر.ك: كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص143.
[8].ر.ك: الصراط المستقيم، ج2، ص231.
[9].کمال الدّين و تمام النعمة، ج2، ص435.
[10].ر.ك: همان، ج2، ص80.
[11].ر.ك: همان، ج2، ص190.
[12].ر.ك: ينابيع الموده، ص491؛ بحار الانوار، ج51، ص37.
[13].ر.ك: العمده، ص433؛ مناقب آل ابيطالب، ج2، ص67.
[14].ر.ک: الغيبة، نعماني، ص299.
[15].ر.ك: اعيان الشيعه، ج2، ص44؛ بحار الانوار، ج51، ص28-42.
[16].ر.ك: عِقد الدُّرر، ص197.
[17].ر.ك: مجمع الزوائد، ج7، ص115؛ عِقد الدُّرر، ص42-44.
[18].ر.ك: سنن ابن داود، ج4، ص107
[19].ر.ك: شرح الاخبار، ج3، ص567
[20].ر.ك: العمده القاري، ص439.
[21].ر.ك: عِقد الدُّرر، ص132، دلائل الأمامة، ص475.
[22].ر.ك: ينابيع الموده، ج3، ص115.
[23].ر.ك: کمال الدّين و تمام النعمة، ص424-426
[24].ر.ك: الغيبة، طوسي، ص241.
[25].ر.ك: کمال الدّين و تمام النعمة، ص468؛ ينابيع الموده، ج4ص343.
[26].ر.ك: کشف الغمّة، ج3، ص289؛ غاية المرام، ج7، ص102.
[27].ر.ك: الخرائج و الجرائح، ج2، ص691.
[28].ر.ك: کمال الدّين و تمام النعمة، ص653.
[29].ر.ك: الكافي، ج1، ص329
[30]. (سوره هود، آيه 1
[31].بصائر الدرجات، ج1، ص 129.
[32]. سوره انعام، آيه 59
[33].الكافي، ج1، ص 228.
[34].همان ج1، ص 228.
[35].همان، ج1، ص 229.
[36].همان، ج1، ص 228.
[37].سوره نمل، آيه40.
[38].الكافي، ج1، ص 229.
[39].همان، ج1، ص 229.
[40].كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص190.
[41].ر.ك: اوائل المقالات، ص62
[42].سوره احزاب، آيه 33.
[43].سوره نساء، آيه 59.
[44].كمالالدين و تمام النعمة، ص280
[45].غاية المرام، ج1، ص195.
[46].كفاية الأثر، ص135
[47]ر.ك: سوره مائده، آيه 55؛ سوره نساء، آيه 59.
[48].مسند ابن جعد، ص390؛ الاحاد و المثاني، ج3، ص126.
[49].مسند احمد، ج5، ص86؛ مسند ابي يعلي، ج13، ص456.
[50].صحيح بخاري، ج8، ص127
[51].الجامع الصغير، ج1، ص350؛ كنز العمال، ج6، ص89.
[52].الامالي، مفيد، ص387؛ غاية المرام، ج2، ص271.
[53].الاعتقادات في دين الامامية، ص104
[44].من لايحضره الفقيه، ج4، ص180.
[55].غاية المرام، ج3، ص22.
[56].معارج اليقين، ص62.
[57].كفاية الأثر، ص80
[58].كمالالدين و تمام النعمة، ص258
[59]ر.ك: الكافي، ج1، ص527
برگرفته از کتاب ؛ آخرین منجی