logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
معرفت آخرین منجی

مقدمه:

يکي از موضوعات مورد تأکيد در آموزه‌هاي اسلامي، مسأله شناخت و گرويدن به حجّت حي است. با توجّه به آثار و پيامدهاي فراواني که بر اين مسأله مترتب است، لازم به نظر مي‌رسد که از جهاتي مورد توجّه قرار گيرد

ضرورت معرفت آخرين منجي

  بر اساس روايات، معرفت يافتن به امام و حجّت حي در هر عصر و زماني، تكليف عذر ناپذيري است كه خداوند همگان را موظف به آن كرده است، به گونه‌اي كه هيچ كس از اين تكليف معرفتي، معاف نيست؛ چنانكه امام باقر(علیه السلام) مي فرمايد: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّي يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ[1] کسي که بميرد و امامي نداشته باشد، به مرگ جاهليت مرده است و هيچکس از شناخت امام و حجّت عصر(علیه السلام) ، معذور نمي باشد.

  از نگاه شيعه، اين معرفت چنان با اهميّت است كه بود و نبود آن، معيار ايمان و کفر شناخته شده و كوتاهي نسبت به آن، مساوي با ضلالت و گمراهي است. امام باقر(علیه السلام) يکي از موضوعات مورد تأکيد در آموزه‌هاي اسلامي، مسأله شناخت و گرويدن به حجّت حي است. با توجّه به آثار و پيامدهاي فراواني که بر اين مسأله مترتب است، لازم به نظر مي‌رسد که از جهاتي مورد توجّه قرار گيرد:

  از نگاه شيعه، اين معرفت چنان با اهميّت است كه بود و نبود آن، معيار ايمان و کفر شناخته شده و كوتاهي نسبت به آن، مساوي با ضلالت و گمراهي است. امام باقر(علیه السلام)  به محمد بن مسلم فرمود: يَا بْنَ مُسْلِم مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْبَحَ تَائِهاً مُتَحَيِّراً ضَالًّا إِنْ مَاتَ عَلَي هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ؛[2]هر کس از اين امّت صبح کند و تحت ولايت امامي از سوي خدا نباشد، در سرگرداني و تحير و گمراهي به سر برده است و اگر در آن حالت بميرد، به مرگ کفر و نفاق از دنيا رفته است».

  شيعه و سني اين حديث معروف را از پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل كردهاند كه فرمود: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً؛[3] هرکس بميرد درحاليکه امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي و بيديني مرده است».

  اين حديث، با تعابير مختلف به طور مستفيض در منابع حديثي فريقين نقل شده است. به عنوان مثال، چنين عباراتي را مي‌توان در کتب حديثي يافت: «مَنْ مَاتَ بغَير اِمَام مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛[4] «مَنْ مَاتَ وَ لَيسَ فِي عُنُقِه بَيعَةٌ مَاتَ مِيتَةً الْجَاهِليةً»؛[5] «مَن مَاتَ وَ ليَسَ عَليهِ امَامُ حَيّ يَعرِفُهُ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛[6] «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[7] و… که همگي بيانگر اهميّت کليدي معرفت امام و حجّت الاهي در هر زمان است، بهگونهاي که عدم معرفت امام و حجّت حي، مساوي با بيديني و مرگ جاهليت محسوب شده است. تا جايي که امام صادق(علیه السلام)  مي فرمايد: يَا يَحْيي مَنْ بَاتَ لَيلَةً لَا يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً؛[8] هركس حتي يك شب بدون معرفت امام زمانش بخوابد، به مرگ جاهليت مرده است».

  اين کلام به طور مطلق است و اختصاص به مردن در آن شب ندارد. براساس اين سخن، معرفت امام حي به قدري بااهميّت است که حتي لحظهاي اهمال و ترخيص در اين مسأله، قابل اغماض و بخشش نبوده و عذر کسي در اين مورد پذيرفته نمي باشد.

  سُليم بن قيس نقل کرده است: مردي نزد امير مؤمنان(علیه السلام)  آمد و از آن حضرت سوال كرد: كمترين چيزي كه بنده به وسيله آن كافر مي‌شود چيست؟ امير مؤمنان(علیه السلام)  فرمود: قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ اَمَّا أَدْنَي مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً أَنْ يُعَرِّفَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي نَفْسَهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ يُعَرِّفَهُ نَبِيَّهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ يُعَرِّفَهُ إِمَامَهَ وَ حجّتهُ فِي أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَي خَلْقِهِ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَة؛ حالا كه پرسيدي، پس بادقّت پاسخش را بفهم. امّا كمتر چيزي كه بنده بدان مؤمن خواهد بود، آن است كه خداي تبارك و تعالي خودش را به آن بنده بشناساند، پس آن بنده به فرمانبرداري از او اقرار كند. سپس پيغمبرش را به او بشناساند، پس به فرمانبرداري از او نيز اقرار كند. همچنين امام و حجّت خود در زمين و گواهش برخلق را به او معرفي كند و آن بنده به فرمانبرداري از او هم اعتراف كند.

  سُليم ‌گويد: من به محضر امير مؤمنان(علیه السلام)  عرض كردم: اگر چه همه چيز را به جز آن‌چه بيان فرمودي نداند؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: نَعَمْ إِذَا أُمِرَ أَطَاعَ وَ إِذَا نُهِيَ اِنْتَهَي وَ أَدْنَي مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً مَنْ زَعَمَ أَنَّ شَيْئاً نَهَي اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِهِ وَ نَصَبَهُ دِيناً يَتَوَلَّي عَلَيْهِ وَ يَزْعُمُ أَنَّهُ يَعْبُدُ الَّذِي أَمَرَهُ بِهِ وَ إِنَّمَا يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ وَ أَدْنَي مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا أَنْ لَا يَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَ شَاهِدَهُ عَلَي عِبَادِهِ الَّذِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَايَتَهُ؛ آري، امّا در صورتي كه هرگاه دستوري به او دهند اطاعت كند و اگر نهياش كردند ترک کند. و كمتر چيزي كه بنده به سبب آن كافر گردد آن است كه كسي چيزي را كه خدا از آن نهي كرده، جايز پندارد؛ گو اينكه خدا به آن دستور داده است (يعني بدعتي در دين گذارد) و آن را دين خود كند و بر آن بماند و گمان کند كسي را ميپرستد که به آن کار دستور داده است (يعني به زعم خود، خدا را مي پرستد) و حال آنکه شيطان را پرستش مي‌كند. و كمتر چيزي كه بنده به واسطه آن گمراه مي‌شود آن است كه حجّت خداي تعالي و گواه او بر بندگانش را نشناسد، يعني همان کسي را که خداي عزوجل دستور به فرمانبرداري از او داده و ولايتش را واجب کرده است».

  دو باره عرض كردم: اي امير مؤمنان! آنان را برايم توصيف كن؟ حضرت فرمود: الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم﴾؛[9] كساني هستند كه خداي عزوجل [اطاعت] آنان را همانند [اطاعت] خود و پيغمبرش شمرده و فرموده است: اي کساني که ايمان آورده‏ايد! خدا و رسول و اولياي امر خود را فرمان بريد».

  سپس تقاضا كردم: اي امير مؤمنان! خدا مرا فداي تو گرداند، آشکارتر بيان فرما، حضرت فرمود: «الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ فِي آخِرِ خُطْبَتِهِ يَوْمَ قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي اهل‌بيتي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَة وَ الْوُسْطَي فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَي فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا؛[10] آنان كه رسول خدا درباره ايشان در آخرين خطبه‏اش، روزي كه خداي عزوجل روحش را قبض کرد فرمود: همانا من دو چيز در ميان شما ميگذارم كه تا وقتي به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نميشويد، كتاب خدا و عترتم كه اهل‌بيت من هستند. خداي لطيف و آگاه به من وعده داده كه آن دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند و مانند اين دو با هم برابرند و دو انگشت سبابه خود را بههم چسباند و نميگويم مانند اين دو انگشت و انگشت سبابه و وسط را بههم چسباند كه يكي بر ديگري پيش باشد. پس به هر دوي اينها چنگ زنيد تا نلغزيد و گمراه نشويد و از ايشان جلو نيفتيد كه گمراه خواهيد شد».

  امام صادق(علیه السلام)  نيز فرمود: كَيْفَ يَهْتَدِي مَنْ لَمْ يُبْصِرْ وَ كَيْفَ يُبْصِرُ مَنْ لَمْ يُنْذَرْ أِتَّبِعُوا قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَقِرُّوا بِمَا نَزَلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اتَّبِعُوا آثَارَ الْهُدَي فَإِنَّهَا عَلَامَاتُ الْأَمَانَةِ وَ التُّقَي وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْكَرَ رَجُلٌ عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ(علیه السلام)  لَمْ يُؤْمِنْ اِقْصِدُوا الطَّرِيقَ بِالْتِمَاسِ الْمَنَارِ وَ الْتَمِسُوا مِنْ وَرَاءِ الْحُجُبِ الْآثَارَ تَسْتَكْمِلُوا أَمْرَ دِينِكُمْ وَ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُم؛[11] كسي كه بينايي ندارد، چگونه هدايت مي‌شود؟ كسي كه نميترسد، چگونه بينا مي‌شود؟ از گفته رسول خدا پيروي كنيد و بدان‌چه از طرف خداي عزوجل آورده اعتراف كنيد و آثار هدايت را پيروي كنيد؛ زيرا آن‌ها نشانه‏هاي امانت و تقوا هستند. و بدانيد كه اگر كسي منكر عيسي بن مريم شود، هر چند به رسولان ديگر اقرار كند، مؤمن نخواهد بود. راه را در پرتو چراغگاه بجوييد و از پشت پرده‏ها آثار حق را بخواهيد تا دين خود را کامل کنيد و به پروردگار خود ايمان بياوريد».

  تأكيد ويژه روايات بر معرفت امام بدين سبب است كه شناخت امام، كليد باقي معرفت‌ها حتي توحيد است؛ زيرا اگرچه معرفت الاهي اساس ديگر معارف است، امّا تبيين و بسط حقايق توحيدي نيز در گرو شناخت امام و پيوند با اوست. به همين دليل امام صادق(علیه السلام)  به جناب زراره توصيه فرمود كه در صورت درك زمان غيبت قائم، اين دعا را مدام بخواند: اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ، فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ، لَمْ أَعْرِفْ حجّتكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حجّتكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حجّتكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي؛[12] خدايا خودت را به من بشناسان، زيرا اگر تو خودت را به من نشناساني، من رسولت را نخواهم شناخت براي آنكه هر كس خدا را شناخت، بر خدا لازم است كه از راه لطف، بندگانش را هدايت كند و كسي كه خدا را نشناخت، فرستاده او را هم نخواهد شناخت. خدايا پيغمبرت را به من بشناسان، زيرا اگر تو پيغمبرت را به من نشناساني، من حجّت تو را نخواهم شناخت براي آنكه امام به دستور خداوند، جانشين پيغمبر و دست نشانده اوست و مقام و ارزش جانشين به مقام و ارزش جانشين گذار است. از اين جهت، شيعه معتقد است امام بايد از لحاظ علم و عمل و اخلاق و عصمت مانند پيغمبر باشد. خدايا حجّت خود را به من بشناسان، زيرا اگر تو حجّتت را به من نشناساني، از دينم گمراه خواهم شد».

  در اين حديث، معرفت‌هاي سهگانه، زمينه ساز رسيدن به شناخت پروردگار و عبوديت او معرفي شده؛ امّا نكته مهم در بيان حضرت، تأكيد ويژه بر نقش كليدي معرفت امام است. زيرا از يكسو معرفت حجّت به شناخت پيامآور دين و پيوند آن با تعاليم الاهي مشروط شده، از سويي ديگر، هدايت و نجات انسان در گرو دينداري او و بيگانگي از آموزه‌هاي ديني سبب گمراهي او شمرده شده و از سوي آخر، رهايي از گمراهي تنها در پرتو رهنمودهاي‌ امام و حجّت الاهي ميسّر دانسته شده است.

  اگرچه اين دعا، معرفت خدا، پيامبر و امام را در پيوندي ناگسستني معرفي کرده، امّا تمرکز اصلي انسان منتظر را بر خواسته سوم، يعني کسب معرفت امام عصر(علیه السلام) معطوف نموده است؛ زيرا رشته ديانت و هدايت انسان، در گرو معرفت حجّت عصر است و آن دو معرفت نيز در سايه معرفت امام هستند، با اينكه از نظر رتبه، توحيد و نبوت، مقدم بر امامت و ريشه آن به شمار ميروند.

مؤلفه‌هاي معرفت آخرين منجي

  مراد از معرفت در اين بحث، تنها شناخت شناسنامهاي، يعني دانستن اسم و نسب و خصوصيات ظاهري حضرت نيست؛ بلکه مراد، حصول ايمان و اعتقاد قلبي نسبت به مقام الاهي امام عصر و توجّه به جايگاه رفيع ديني و سياسي اجتماعي ايشان در عصر حاضر است. چنين شناخت و معرفتي، اساس انديشه انتظار ظهور را شکل ميدهد و بدون آن، حرکت در جاده انتظار، ممکن نيست.

  معرفت امام و توجّه به شئون تکويني و تشريعي مقام امامت، به تناسب فهم و درک افراد، داراي مراتب مختلفي است كه هرکس به ميزان ظرفيّت، تلاش و استعداد خود، مي‌تواند به درجه خاصّي از معرفت نائل آيد.

  امّا سؤال اينجاست که حداقل معرفت امام، يعني همان چيزي که نبودش مساوي با جاهليت وبيديني خواهد بود، چيست؟ امام صادق(علیه السلام) در سخني با معاويه بن وهب، حداقل معرفت امام را همشأن دانستن امام و پيامبر اكرم دانسته و فرموده‌اند: أَدْنَي مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِ وَ الْأَخْذُ بِقَوْلِهِ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ محمد بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا ثُمَّ بَعْدِي مُوسَي ابْنِي وَ بَعْدَهُ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ محمد ابْنُهُ وَ بَعْدَ محمد عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ؛[13] كمترين درجه معرفت امام، اعتقاد به هموزن و همشأن بودن او با پيامبر است، مگر در شأن و مرتبه نبوت كه از اين نظر، امام وارث پيامبر است. همچنين اعتراف به اينکه اطاعت از امام، اطاعت از خدا و پيامبر است و نيز فرمانبري از او، واگذاري امور به او، عمل به گفته هاي او و اعتقاد به اين موضوع که بعد از پيامبر علي بن ابيطالب(علیه السلام)  و بعد از او، حسن و حسين تا حضرت حجّت(علیه السلام) جانشينان پيامبر و پيشوايان مسلميناند».

  طبق كلام امام صادق(علیه السلام)  پايين ترين درجه معرفت امام، اقرار به اين مسأله است كه اولاً امام در همه شئون ولائي غير از شأن نبوت، معادل و هموزن پيامبر است و ثانياً اين شناخت صرفاً با معرفت شيعي و ديدگاه کلامي اماميه قابل حصول است، يعني بايد خلفاي پيامبر را در دوازده امام معصوم بلافصل، منحصر دانست؛ زيرا خاستگاه واقعي امامت و خلافت، فقط در بينش کلامي شيعه، عينيت و تبلور مييابد، نه در غير آن.

  بر اساس فرمايش امام صادق(علیه السلام)  معرفت امام داراي سه مؤلفه اساسي است که عبارتاند از: معرفت شخص، معرفت مقام و معرفت اوصاف امام(علیه السلام). در ادامه به توضيح اين سه مؤلفه اصلي امام شناسي مي‌پردازيم:

الف) معرفت شخص

   مراد از از معرفت شخص، اعتقاد به تولد حضرت و خصوصيات اسمي و نَسبي ايشان است؛ يعني باور به اينکه ايشان فرزند امام حسن عسکري(علیه السلام)  و آخرين وصي پيامبر هستند و نيز هم اکنون حي و زنده ميباشند، امّا بنا به مصلحت الاهي در پس پرده غيبت به سر مي برند تا زماني که اراده الاهي بر تحقق ظهورش تعلق گيرد.

  امام موسي كاظم(علیه السلام)  در اين باره فرموده است: مَنْ شَكَّ فِي أَرْبَعَةٍ فَقَدْ كَفَرَ بِجَمِيعِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَحَدُهَا مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ فِي كُلِّ زَمَانٍ وَ أَوَانٍ بِشَخْصِهِ وَ نَعْتِهِ؛»[14]هر كه در چهار چيز شك كند، به همه آن‌چه خداي تبارك و تعالي نازل كرده، كافر شده است. يكي از آن‌ها معرفت امام است كه در هر عصر و زماني بايست او را به شخص و صفات و خصوصياتش شناخت».

  رسول خدا نيز فرموده است: مَنْ أَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِي فَقَدْ أَنْكَرَنِي؛[15] هركس فرزندم، حضرت قائم( را انكار كند، مرا انكار كرده است».

  صفوان بن مهران از امام صادق(علیه السلام)  نقل کرده است: مَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَئِمَّةِ وَ جَحَدَ الْمَهْدِيَّ كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَحَدَ محمداً نُبُوَّتَهُ؛ [16]كسي كه به همه امامان اقرار كند، امّا مهدي را انكار نمايد، مانند كسي است كه به همه پيامبران ايمان بياورد، امّا نبوت محمد را انکار کند». از ايشان پرسيدند: يابن رسول الله! مهدي از فرزندان شما كيست؟» فرمود: اَلْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ، يَغِيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ تَسْمِيَتُهُ‏؛[17] پنجمين نفر از فرزندان هفتمين امام؛ کسي که شخص او از شما نهان مي‌شود و بردن نام وي بر شما روا نخواهد بود».

ب) معرفت مقام

   منظور از معرفت مقام، اعتقاد به الاهي بودن منصب امامت و شناخت جايگاه امام و خليفه بعد از پيامبر است. اين بحث، يعني اعتقاد به انتصابي بودن منصب امامت و غير بشري بودن اين مقام، از کليدي ترين مباحث کلامي شيعه در باب امامتِ خاصه شمرده مي‌شود.

  اختلاف شيعه و سني تنها در شخص جانشين پيامبر نيست؛ بلكه نحوه نگرش اين دو مذهب به مفهوم و جايگاه مقام امامت است كه آن‌ها را از يكديگر متمايز مي‌كند. از نظر اهل سنّت، امامت، حاكميتي دنيوي است، نه منصبي الاهي. يعني از آن‌جا كه هر جمعيتي نياز به پيشوا و بزرگي دارند، جامعه مسلمين نيز پس از پيامبر بايد براي خود رهبري برگزيند و چون براي اين گزينش، راه و رسم ويژهاي در دين ترسيم نشده است، انتخاب جانشين پيامبر مي‌تواند از راههاي مختلفي چون رجوع به آراء اكثريت مردم يا بزرگان آن‌ها يا وصيت خليفه پيشين و يا حتي كودتا و غلبه نظامي تحقق پيدا کند.

  امّا شيعه كه امامت را ادامه نبوت و امام را حجّت خدا در ميان خلق و واسطه فيض او به مخلوقات مي‌داند معتقد است كه امام صرفاً به تعيين الاهي انتخاب و بر زبان پيامبر معرفي مي‌شود. در تفكر شيعي، امام، تنها سرپرست و مدير جامعه مسلمين نيست، بلکه بيان كننده احكام الاهي، مفسر قرآن كريم و راهبر راه سعادت نيز هست. به بيان ديگر، در فرهنگ شيعه، امام، مرجع امور مردم در دو بخش دين و دنياست؛ نه اينکه تنها وظيفه او، حكومتداري و اداره دنياي مردم باشد، آنگونه كه اهل سنّت معتقدند.[18]

  تفاوت اساسي ديدگاه شيعه و سنّي درباره امامت اين است که در اعتقاد شيعه، امامت، منصبي الاهي و جزو اصول دين محسوب مي‌شود، امّا از نظر اهل سنّت، امامت يك مقام دنيوي و امر عرفي است. از اين رو، مهم‌ترين اثر باورمندي به امامت پيشوايان معصوم(علیه السلام)  الاهي دانستن مقام آنان است.

  بر اساس آيات و روايات، امامت بسان نبوت، منصبي آسماني و ويژه دوازده جانشين معصوم پيامبر خاتم(علیه السلام) است. امام صادق(علیه السلام)  در سخني با معاويه بن عمار، امامت را عهد خداي سبحان براي افراد خاص ياد كرده است؛ به گونهاي كه هيچ امامي بيتعيين الاهي نمي‌تواند كسي را به جانشيني خويش برگزيند: إِنَّ اْلإِمَامَةَ عَهدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعهُودٌ لِرِجَالٍ مُسَمَّينَ لَيسَ لِلإِمَامِ أَن يَزوِيَهَا عَنِ الَّذِي يَكُونُ مِن بَعدِهِ؛[19]امامت عهد و پيماني است از جانب خداي عزوجل كه براي مرداني نامبرده بسته شده و امام حق ندارد آن را از امام بعد از خود دور بدارد».

  نيز امام رضا(علیه السلام)  مقام سترگ امامت را جايگاه پيامبران، ارث پيوسته اوصياي الاهي، جانشيني خدا و رسول و مقام ويژه اميرمؤمنان و پيشوايان پس از او معرفي کرده و واگذاري اين امانت آسماني را از سوي امام پيشين به امام پسين، بر اساس فرمان خداي حكيم مي‌داند: فَمِنْ أَيْنَ يَخْتَارُ هَؤُلَاءِ الْجُهَّالُ، إِنَّ الإِمَامَةَ هِيَ مَنزِلَةُ الأَنبِيَاءِ وَ إِرثُ الأَوصِيَاءِ؛ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ وَ مَقَامُ أَمِيرِ المُؤمِنِينَ وَ مِيرَاثُ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ…؛[20] اين جاهلان چگونه براي خود امام ميتراشند، با آنكه امامت، مقام انبيا و ارث اوصيا است؟! امامت، خلافت از طرف خدا و رسول خدا و مقام امير المؤمنين و ميراث حسن و حسين است».

  امام صادق(علیه السلام)  نيز منصب امامت را پيمان الاهي دانسته و تصريح فرموده که رسول خدا بر اساس فرمان الاهي هر يك از امامان را به مردم معرفي کرده است: أَ تَرَوْنَ الْمُوصِيَ مِنَّا يُوصِي إِلَي مَنْ يُرِيدُ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَعَهدٌ مِن رَسُولِ اللَّهِ مُسَمًّي رَجُلٌ فَرَجُلٌ، حَتَّي يَنتَهِيَ الأَمرُ إِلَي صَاحِبِه؛[21] آيا شما گمان مي‌كنيد هر كس از ما امامان كه وصيت مي‌كند، به هر كس که ميخواهد وصيت مي‌كند؟! نه، به خدا چنين نيست؛ بلكه امر امامت عهد و فرماني است از جانب خدا و رسولش، براي مردي پس از مردي از عترت پيامبر، تا به صاحبش (آخرين امام) برسد».

ج) معرفت اوصاف

  مراد از معرفت اوصاف، شناخت و اعتقاد قلبي به ويژگيها و اوصاف شخصيتي امام عصر(علیه السلام)  است؛ اوصافي نظير دارا بودن مقام عصمت، برخورداري ازعلم لدنَي و غيبي، دارا بودن مقام امامت و ولايت و ساير کمالات منحصر به فرد مقام امامت، که هرکدام از اين اوصاف در كتب كلامي به خوبي تبيين شده است.[22]

  البتّه بايد توجّه داشت که درک حقيقت و ژرفاي شخصيت امام براي هيچيك از ما انسانهاي عادي، ميسّر و ممکن نيست؛ زيرا فهم ما از درك و احاطه به عمق وگستردگي ابعاد مقام امامت ناتوان است؛ همانگونه كه امام رضا(علیه السلام)  فرمود: هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ…؛[23] هيهات! هيهات! [مسأله امامت امري است که] عقل و انديشهها از دسترسي به عمق آن کوتاه، صاحبان خرد از درک آن حيران، نوابغ و تيزهوشان از ديدن آن چشم فروبسته و بزرگان و دانشمندان از بيان حتي يک صفت از صفات آن و يک فضيلت از فضائل آن، عاجز و درماندهاند».

  از اين رو، بايد گفت که اساساً توقع شناخت و معرفت حقيقت مقام امام به دليل عدم گنجايش آن در ظرف فهم و خرد ما، امري است نامعقول؛ چون احاطه علمي به زواياي شخصيت امامبراي ما مقدور نيست و از همين جهت، کسي بدان مکلف نشده است. بلکه آن‌چه ضرورت دارد و لازمه حيات ديني و اعتقادي است، معرفت حداقلي نسبت به امام عصر( است که در آموزه هاي ديني نيز به عنوان يک تکليف همگاني شمرده شده است.

  بر اين اساس، مي‌توان عناصر اساسي اعتقاد به امام زمان(علیه السلام)  را چند چيز بر شمرد كه عبارتاند از:

  1. اعتقاد به تولد امام مهدي(علیه السلام).
  2. اعتقاد به مقام امامت، وصايت و ولايت آن حضرت، به عنوان دوازدهمين و آخرين امام.
  3. اعتقاد به اينكه ايشان از نسل امام حسين(علیه السلام) و فرزند امام عسكري[علیه السلام) است.
  4. اعتقاد به حيات بالفعل آن حضرت.
  5. اعتقاد به غيبت ايشان در حال حاضر.
  6. اعتقاد به حتمي بودن ظهور آن حضرت در آينده (هرگاه كه خدا اراده فرمايد).
  7. اعتقاد به گسترش عدل و برچيده شدن بساط ظلم در سايه حاكميت جهاني دين اسلام به وسيله آن حضرت در عصر ظهور.

باور قلبي به اين عناصر، در خصوص امام عصر(علیه السلام)  امر ضروري است؛ به گونه‌اي که نبود هر كدام، سبب نفي معرفت صحيح در حوزه مهدي شناسي خواهد بود.

آثار معرفت آخرين منجي

  معرفت امامان معصوم(علیه السلام)  به ويژه امام عصر(علیه السلام)  مستلزم پذيرش ولايت و پيروي از ايشان است. اين ولايتپذيري، آثار بي‌شماري در پي دارد و فلاح و سعادت دنيوي و اخروي را به ارمغان خواهد آورد.

الف) هدايت بخشي

  امامان معصوم(علیه السلام)  پرچم‌هاي هدايتکننده به سوي حق[24] و الگوهاي هدايت‌ و رشد هستند كه پيروان خويش را از سراب حيرت و گمراهي رهانيده و به بزرگراه هدايت مي‌كشانند.[25]

  امام صادق(علیه السلام)  در بيان آيه ﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقي﴾‏[26] هدايت ويژهاي كه گمراهي و رنج در آن راه ندارد را هدايت ناشي از پيروي از امامان(علیه السلام) معرفي کرده و كساني را شامل اين هدايت دانسته كه با معرفت قلبي و عمل به فرمان پيشوايان الاهي، هرگز از پيروي آنان كوتاهي نميکنند: مَنْ قَالَ بِالْأَئِمَّةِ وَ اتَّبَعَ أَمْرَهُمْ وَ لَمْ يَجُزْ عَنْ طَاعَتِهِمْ؛[27] كسي كه قائل به امامت ائمه بوده و از ايشان اطاعت كند و پيروي از ديگران را جايز نشمارد».

  امامان معصوم(علیه السلام)  نماد عيني هدايت خداي رحمان در ميان مردم هستند؛ از اين رو، گام نهادن در راه نوراني آنان سبب دوري هميشگي پيروانشان از خطر گمراهي و رنج‌هاي برآمده از آن است.

  امام كاظم(علیه السلام)  مي‌فرمايد: از پدر بزرگوارم، حضرت صادق(علیه السلام)  درباره آيه ﴿فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقي﴾‏ پرسيدم. ايشان فرمود: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّبِعُوا هُدَي اللَّهِ تَهْتَدُوا وَ تَرْشُدُوا وَ هُوَ هُدَايَ هُدَي هَذَا عَلِيِّ بْنِ أَبِي‌طَالِبٍ؛ فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاهُ فِي‌حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي, فَقَدِ اتَّبَعَ هُدَايَ وَ مَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَقَدِ اتَّبَعَ هُدَي‌ اللَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَ هُدَي اللَّهِ فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَي؛[28] رسول خدا فرمود: پيرو هدايت خدا باشيد تا راه يابيد و رستگار شويد و آن، راه من و راه اين شخص، علي بن ابيطالب است. هر كه پيرو علي باشد، در حيات من و بعد از مرگم پيرو من بوده و پيرو من پيرو خدا است و هر كس پيرو خدا باشد، گمراه و بدبخت نميشود».

  امام باقر(علیه السلام)  در تفسير آيه مذکور فرموده است: يَهْدِي إلَي الْوَلاَيَه. [29]ايشان در تفسير آيه ﴿فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدي‏﴾[30] نيز كساني را هدايتيافته مي‌داند كه به ولايت امامان معصوم(علیه السلام)  راه يافته‌اند: «اِهْتَدَي إِلَي وَلَايَتِناَ».[31]

  از اين رو، رسول خدا در سخني با جناب عمار ياسر، وي را به گام نهادن در راه علي(علیه السلام)  سفارش کرده است، هرچند همه مردم دنيا از او رويگردان شوند: يَا عَمَّارُ إِذَا رَأَيْتَ عَلِيّاً سَلَكَ وَادِياً وَ سَلَكَ النَّاسُ وَادِياً غَيْرَهُ فَاسْلُكْ مَعَ عَلِيٍّ وَ دَعِ النَّاسَ فَإِنَّهُ لَنْ يَدُلَّكَ عَلَي رَدًي وَ لَنْ يُخْرِجَكَ مِنْ هُدًي؛[32] اي عمار! هرگاه علي(علیه السلام)  را ديدي كه به راهي مي‏رود و تمامي مردم به راهي ديگر، تو راه علي(علیه السلام)  را بگير كه او تو را به هلاكت، راهنمايي و از هدايت، خارج نمي‏كند».

ب) سعادت آفريني

  از بركات مهم معرفت امامان معصوم(علیه السلام)  و پيروي از ايشان، راهيابي به بهشت سعادت در جهان پس از مرگ است؛ زيرا همانگونه كه هدايت‌گري پيشوايان معصوم(علیه السلام)  چراغ راه پيروان آنان در اين دنياست، در آخرت نيز مايه نورانيت و شادماني آنان خواهند بود.

  امام هادي(علیه السلام)  ثمره شيرين پيروي از پيشوايان معصوم(علیه السلام)  را مسكن گزيدن در بهشت برين و برخورداري از نعمت‌هاي بيپايان الاهي در سراي آخرت شمرده و فرموده است: مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَاهُ؛[33]هركه شما را پيروي كند، جايگاهش در بهشت است».

  استقرار در اين منزلگاه سعادت آفرين و بهره‌مندي از مواهب بي‌پايان الاهي در گرو پيروي از اولياي معصوم(علیه السلام)  است؛ چنان كه اميرمؤمنان (علیه السلام) خود را راهنماي پيروانش به بهشت مي‌داند: فَاِنْ اَطَعْتُمُوني فَاِنّي حامِلُکُمْ اِنْ شاءَ اللّهُ عَلي سَبيلِ الْجَنَّةِ؛[34] اگر از من پيروي كنيد، شما را اگر خدا بخواهد به بهشت برين رهنمون مي‌كنم».

پيامدهاي عدم معرفت آخرين منجي

  در روايات، گمراهي، نفاق، كفر، حيرت و مرگ جاهلي از جمله پيامدهاي عدم معرفت امام عصر(علیه السلام)  شمرده شده است.رسول اکرم در حديث معروفي، پيامد عدم معرفت امام و حجّت عصر را مرگ جاهلي بيان کرده است: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَه جَاهِلِيَّه؛[35] هرکس بميرد درحاليکه امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي و بيديني مرده است».

    امام باقر(علیه السلام)  نيز پيامد ناگوار عدم معرفت امام را بيديني و جدا شدن از مسير توحيد دانسته و فرموده است: كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ، فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ… وَ اللَّهِ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ ظَاهِراً عَادِلًا أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَي هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ؛[36] هر كه خدا را عبادت کند با عبادتي كه به واسطه آن به زحمت بيفتد، ولي پيشوايي از جانب خدا نداشته باشد، كوشش او پذيرفته نيست و او گمراه و سرگردان است. به خدا قسم، اگر كسي از اين امّت باشد، امّا امامي نداشته باشد که آشكار[36] و عادل و منصوب از طرف خدا باشد، او گمشده و گمراه است و اگر بر اين حال بميرد، با كفر و نفاق مرده است». از اين رو، اميرمؤمنان(علیه السلام)  درباره فرقه مرجئه فرموده است: يُحشَرُ المُرْجِئَةُ عُميَاناً وَ إِمَامُهُم أَعمَي؛[37] فرقه مرجئه، در قيامت كور محشور مي‌شوند و رهبرشان نابيناتر از آنان خواهد بود». دليل اين نابينايي، سربرتافتن آنان از اوصياي حقيقي پيامبر ؛ يعني امامان معصوم(علیه السلام)  است.

نتیجه:

از نگاه شيعه، اين معرفت چنان با اهميّت است كه بود و نبود آن، معيار ايمان و کفر شناخته شده و كوتاهي نسبت به آن، مساوي با ضلالت و گمراهي است. امام باقر(علیه السلام) يکي از موضوعات مورد تأکيد در آموزه‌هاي اسلامي، مسأله شناخت و گرويدن به حجّت حي است. با توجّه به آثار و پيامدهاي فراواني که بر اين مسأله مترتب است

پی نوشت ها:

[1]. الكافي، ج1، ص372.

[2]. الغيبة، نعماني، ص128.

[3]. كمال‌الدين و تمام النعمة، ج2، ص409

[4]. مسند احمد، ج4، ص96

[5]. تفسير ابن کثير، ج1 ص530.

[6]. قرب الاسناد، ص351.

[7]. الامامة و التبصرۀ، ص10؛ اعلام الوري، ص442.

[8]. بحار الانوار، ج23، ص78.

[9]. سوره نساء، آيه 59.

[10]. الكافي، ج‏2، ص 414.

[11]. كمال‌الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص412.

[12]. الكافي، ج1، ص337؛ كمال‌الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص343.

[13]. کفاية الاثر، ص263؛ بحار الانوار، ج4، ص55 و ج36، ص407.

[14]. كمال‌الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص413.

[15]. همان، ج2، ص412.

[16]. همان، ج2، ص333.

[17]. همان، ص409

[18]. نگين آفرينش، ص19.

[19]. الكافي، ج‏1، ص 278.

[20]. الغيبة، نعماني، ص 218؛ الأحتجاج، ج2، 434.

[21]. الكافي، ج‏1، ص 278.

[22].ر.ک: «تقريب المعارف» نوشته ابوصلاح حلبي

[23]. الكافي، ج1، ص201

[24]. الكافي، ج1، ص207.

[25]. ر.ك: أدب فِناي مقرّبان، ج7، ص258- 257.

[26]. سوره طه، آيه 123.

[27]. الكافي، ج‏1، ص 414؛ بحار الانوار، ج‏24، ص147.

[28]. تأويل‏ الآيات‏ الظاهرة، ص315؛ بحار الانوار، ج24، ص149.

[29]. تفسير عياشي، ج2، ص283.

[30]. سوره طه، آيه 135.

[31]. تأويل ‏الآيات ‏الظاهرة، ص317؛ بحار الانوار، ج‏24، ص150.

[32]. كشف الغمة، ج‏1، ص143.

[33]. من لايحضره الفقيه، ج‏2، ص 613.

[34]. نهج البلاغة، خطبه 156، ص218.

[35]. سوره اعراف، آيه 43.

[36]. الكافي، ج1، ص418.

[37]. کفاية الاثر، ص296.

برگرته از کتاب آخرین منجی