مقدمه:
در طول تاريخ گذشته و آينده، نبردهاي انسان تدريجاً جنبه ايدئولوژيک پيدا کرده و ميکند و انسان تدريجاً از لحاظ ارزشهاي انساني به مراحل کمال خود، يعني به مرحله انسان ايدهآل و جامعه ايدهآل نزديکتر ميشود؛ تا آنجا که در نهايت امر، حکومت عدالت، يعني حکومت کامل ارزشهاي انساني که در تعبيرات اسلامي از آن به حکومت مهدي تعبير شده است مستقر خواهد شد و از حکومت نيروهاي باطل و حيوان مآبانه و خودخواهانه و خودگرايانه اثري نخواهد ماند
واژه «مُنجي» از ريشه «نجي» و «نجو» به معناي رهاييبخش و خلاصکننده از چيزي است. لغتشناسان واژه «نجات» را به مفهوم خلاصي،[1]جداشدن از چيز[2] و رهايي از هلاکت و شر[3] معنا کردهاند. برخي واژهپژوهان نيز مفهوم اصلي ماده «نجي» را رهايي و خلاصي دانسته و نجات از هلاکت و گرفتاري در حوادث و… را از مصاديق اين معنا شمردهاند.[4]
اين واژه در آيات قرآني نيز به معناي خلاصي و رهايي بهکار رفته است؛ مانند: ﴿ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾[5]؛ ﴿وَ إِذْ نَجَّيناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ﴾[6]؛ ﴿وَ أَنْجَينَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[7]؛ ﴿إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ﴾[8] و…. در اينگونه آيات، واژه «نجات» به معناي رهايي از هلاکت، فتنه و عذاب آمده است.
امّا در اصطلاح پيروان اديان چنانکه خواهد آمد کاربرد واژه «منجي» ناظر به انديشه نجاتگرايي و اعتقاد فراگير به ظهور مردي الاهي است که در آخرالزّمان براي رهايي مردم از ظلم و جور خواهد آمد.
پيشينه تاريخي منجيباوري
ايده نجاتخواهي و منجيگرايي، سابقه ديريني در تاريخ کهن بشر دارد. اساساً اين امر، قبل از آنکه يک مسأله تاريخي باشد، يک گرايش فطري و انساني است که در نهاد کمالطلب و ترقّيخواه انسان ريشه دارد. اين گرايش، ميان پيروان اديان توحيدي نمود بيشتري داشته و به موازات حرکت تاريخ، درحال رشد و شکوفايي است.
همزمان با پيدايش هستههاي اوليه تمدّني در عرصه زندگي اجتماعي بشر، تفکّر فرجامخواهي و انديشه پيروزي صالحان و صعود به مدينه فاضله، ذهن انسانهاي نيکانديش و تودههاي تحت ستم را به خود معطوف کرد و تدريجاً به يک آرمان همگاني تبديل شد.
از اين نظر، ايده فرجامخواهي و آيندهنگري را ميتوان وجه مشترک همه امّتها و ملل جهان به شمار آورد و از انبياي الاهي به عنوان مبشّران و طراحان اصلي اين ايده ياد نمود.
خاستگاه ديني منجيباوري
اصل نجات، تنها در توان خداي متعال است؛ نجات او، رحمت عامّه است و لطف و عنايت او در همه حال، بندگان را شامل ميشود و آنها را از انواع خطرها، وسوسههاي فکري و روحي و القائات شياطين در امان ميدارد. بنابراين، خداوند متعال، پيامبرانش را براي نجات بشر از ظلمت، گمراهيها و تباهيها فرستاد. پس نجات، گستره وسيعي از حيات آدمي را از بدو خلقت و حيات فکري و مادي او گرفته تا حيات ديني و معنوي و اخروياش شامل ميشود.[9]
از اين نظر، موضوع فرجامنگري و توجّه به فرداي تاريخ را ميبايد رهآورد تعليمات اديان آسماني و انبياي الاهي دانست که همواره نگاه بشر را به سوي آيندهاي روشن و بهجتآور معطوف کرده و فرا رسيدن چنين دوران ايده آلي را براي فرداي تاريخ بشارت دادهاند.
بنابراين اگرچه انديشه منجيگرايي و آيندهنگري داراي ريشههاي فطري و انساني و سابقه کهن تاريخي در حوزه گفتمان بشري است، امّا اين بحث داراي خاستگاه ديني بوده و قبل از هر چيز، رهآورد گفتمان ديني محسوب ميشود؛ زيرا مناديان اصلي و پيشگامان اين تفکّر، پيامبران الاهي و کتب آسماني بودهاند. اساساً خبرهاي غيبي پيامبران الاهي بوده است که به دليل فراگير بودن آثارشان توانستهاند آرمان خواهي نهفته انساني را به يک رويکرد فراگير و همه جانبه در جوامع بشري تبديل نمايند.
از اين رو، در فرايند شکل گيري انديشه فرجام خواهي، توجّه به نقش اساسي و بيبديل اديان الاهي در شفاف سازي دورنماي تاريخ و توسعه و شکوفايي نگاه مثبت به آينده، بسيار حائز اهميّت است.
اين انديشه در ميان پيروان اديان و کساني که داراي جهان بيني توحيدي هستند، نمود بيشتري دارد. مکاتب الاهي، جهان را داراي خالقي حکيم، دانا و توانا ميدانند و تدبير جهان را بر اساس اراده حق تعالي توجيه ميکنند؛ لذا آينده و فرجام تاريخ را روشن ميبينند. بنابراين، به هر ميزان که جوامع بشري از آموزههاي ديني تأثيرپذيري بيشتري داشته باشند، اميد به آينده در ميان آنان رسوخ بيشتري خواهد داشت.
متفکّر شهيد، استاد مطهري درباره اين مطلب که گسترش رويکرد دينگرايانه، جامعه را در نهايت به سمت پذيرش ايده حکومت عدل جهاني نزديک خواهد کرد، مينويسد: در طول تاريخ گذشته و آينده، نبردهاي انسان تدريجاً جنبه ايدئولوژيک پيدا کرده و ميکند و انسان تدريجاً از لحاظ ارزشهاي انساني به مراحل کمال خود، يعني به مرحله انسان ايدهآل و جامعه ايدهآل نزديکتر ميشود؛ تا آنجا که در نهايت امر، حکومت عدالت، يعني حکومت کامل ارزشهاي انساني که در تعبيرات اسلامي از آن به حکومت مهدي تعبير شده است مستقر خواهد شد و از حکومت نيروهاي باطل و حيوانم آبانه و خودخواهانه و خودگرايانه اثري نخواهد ماند. [10]
بنابراين اهميّت و تأثيرگذاري آيندهنگري و پيشگوييهاي اديان بدان جهت است که آنان بر پايه آموزههاي يقين آورِ وحياني و اخبار غيبي پيامبران الاهي و كتب آسماني از آينده گزارش ميدهند.
منجي باوري در اديان توحيدي
در اديان سه گانه توحيدي و ابراهيمي، يعني يهوديت، مسيحيت و اسلام، بيش از آيين هاي ديگر بر دوره طلايي بشر در پايان تاريخ تأکيد شده است.
در آموزه هاي اديان ابراهيمي، نقاط اشتراک مهمي وجود دارد که شالوده اصلي نگرش اين اديان را شکل مي دهد. با نگاه درونديني به آموزه هاي آينده نگرانه اديان ابراهيمي مشاهده ميشود که الگوي غالب در پيشگويي فرجامشناسانه هرکدام از اين اديان بزرگ، پيشبيني جهانيشدن و غلبه بر ساير اديان است. اين آموزه در آيندهنگري اسلامي بيش از ساير اديان مورد تأکيد واقع شده است.
مهمترين اصول مشترکِ آموزه هاي اديان ابراهيمي که به طور آشکار و پررنگ مشاهده ميشود، عبارتاند از:
الف) اعتقاد به پيروزي حتمي حق بر باطل و حاکميت پاکان در آينده؛
ب) محوريت رهبر الاهي و آسماني (منجي موعود) در تقابل حق و باطل؛
ج) تأکيد بر ماهيّت ديني نظام آينده (غلبه جهاني دين).
در اديان يهوديت و مسيحيت، منجي موعود به نام «مسيح» يا «ماشيح» ياد شده و در اسلام نيز آخرين منجي موعود با نام «مهدي» شناخته ميشود. چنين نامهاي متشابهي بيانگر آرمان مشترک اديان توحيدي و ابراهيمي در ظهور منجي موعود است.
الف) منجي در دين يهود
در كتب مقدّس يهوديان، اعم از كتابهايي كه به قبل از دوران اسارت (597 قبل از ميلاد) تعلق دارد، يا مطالبي كه در سده پنجم قبل از ميلاد نوشته شده و نيز كتبي كه در فاصله بين آخرين بخش كتاب عهد عتيق (كتاب دانيال) و ترتيب و تدوين اناجيل و رسالت عهد جديد نوشته شده كه اصطلاحاً به نوشتههاي بينالعهدين معروف اند مطالب بسياري در مورد آخرالزّمان يافت ميشود.
در عهد عتيق پيشبيني شده است که سعادت و عدالت به وسيله «مشيح» در سرتاسر جهان محقق ميشود. عهد جديد نيز به اين مطلب پرداخته است. مکاشفه يوحنا به طور کامل به حوادث ناگوار آخرالزّمان اختصاص يافته و در پايان آن، به برقراري صلح و آرامش جهاني تحت حاکميت مؤمنان اشاره شده است.[11]
مثلاً در بخشهايي از کتاب مقدّس يهود، صحيفه اشعياي نبي، چنين آمده است: پادشاهي از تبار يسَّي (پدر داود) ظهور خواهد كرد و جهان را از عدل و خير و بركت پر خواهد ساخت… مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومانِ زمين به راستي حكم خواهد نمود و جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخه لبهاي خود خواهد كشت و كمربند كمرش، عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت… در تمامي كوه مقدّس من ضرر و فسادي نخواهند كرد؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهايي كه دريا را ميپوشاند. [12]
در كتاب مزامير داود(علیه السلام) نيز آمده است: «… و امّا نسل شريران منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمين گرديده و در آن تا به ابد سكونت خواهند نمود». [13]
ب) منجي در مسيحيت
در کتب مقدّس مسيحيان نيز بشارتهاي خوشبينانهاي در مورد آينده جهان وارد شده و از ظهور فاتحانه حضرت مسيح(علیه السلام) در آخرالزّمان خبر داده شده است. به اعتقاد مسيحيان، حضرت عيسي دو ظهور دارد؛ يکي ظهور اول، يعني بعثت ايشان و دوم، بازگشت مجدد براي نجات عالم و ايجاد يك عصر باشكوه در آخرالزّمان؛ و چون مسيحيان بازگشت حضرت عيسي(علیه السلام) در پايان تاريخ را ظهور دوم ايشان ميشمارند، خود را موظف به اقدامات لازم براي ظهور دوم «پسر انسان» ميدانند.
براساس پيشگوييهاي کتب مقدّس مسيحيان، ظهور دوم، با يك سلسله حوادث طبيعي ارضي، سماوي و سياسي، اجتماعي همراه خواهد بود. در انجيل لوقا، وقوع ظهور دوم حضرت مسيح(علیه السلام) بعد از گرفتار شدن مردم به انواع بلاها و حيرت و سختيها پيشبيني شده است:
و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمين، تنگي و حيرت از براي امّتها روي خواهد نمود به سبب شوريدن دريا و امواجش و دلهاي مردم ضعف خواهد كرد از خوف و انتظار آن وقايعي كه بر ربع مسكون ظاهر ميشود؛ زيرا قوّات آسمان متزلزل خواهد شد و آنگاه پسر انسان را خواهند ديد كه بر ابري سوار شده، با قوت و جلال عظيم ميآيد.[14]
انجيل لوقا در فراز ديگري، مسيحيان را به فعاليتهاي دينمدارانه و روشن نگه داشتن ارزشهاي ديني فرا ميخواند تا زمينه براي ظهور دوم مسيح منجي فراهم گردد:كمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد، شما مانند كساني باشيد كه انتظار آمدن آقاي خود را ميكشند… پس شما نيز مستعد باشيد؛ زيرا در ساعتي كه گمان نميبريد، پسر انسان مي آيد.[15]
برخي از مسيحيان معتقدند كه پيش از ظهور دوم مسيح(علیه السلام) آخرين نبرد تاريخ که معروف به جنگ «هارمَجِدّون»[16] يا «آرماگدون» يعني جنگ آخرالزّمان است اتفاق خواهد افتاد و با بازگشت حضرت مسيح (ظهور دوم) اين فجايع خاتمه مييابد.
ج) منجي در اسلام
منجيباوري با مفهوم دقيق آن، طرح نوين اسلامي و رهآورد پيام وحياني قرآن كريم است؛ زيرا اسلام تنها ديني است که اين ايده فطري و تاريخي را بارور ساخته، تحقق آرمانهاي مورد انتظار بشر را مهمترين رسالت خود اعلام نموده و با طرح و برنامهاي روشن، آن را در دستور کار برنامههاي آينده خود قرار داده است. اينجاست که معجزه تفکّر اسلامي و عظمت ابتکارات آن در طرح نظاممند انديشه مهدويّت به خوبي نمايان ميشود.
بر اين اساس، هرچند تفکّر آرمانخواهي ديني در ميان امّتهاي پيشين نيز ريشه داشته و کتب آسماني پيش از قرآن نيز به آيندهاي روشن نويد دادهاند،[17] امّا اسلام تنها ديني است که براي بارور ساختن اين آرمان تاريخي و بنا بر رسالت جهاني و ماندگار خويش، برنامهاي جامع و طرحي نظاممند را در قالب نظريه حکومت عدل جهاني مهدوي ارائه نموده[18] و تحقق آرمانهاي متعالي انساني را مهمترين رسالت خود اعلام کرده است.
نتیجه:
از اين رو، اگرچه پيروان ديگر اديان الاهي نيز متناسب با تعاليم کتب آسمانيشان، نسبت به مسأله آينده و شخصيت نجاتبخش پايان تاريخ تأكيد خاصّي داشهاند، امّا بايد اذعان کرد که در تاريخ امّتها و ملتها، هيچگاه طرح مشخص و دورنماي روشني نسبت به آينده تاريخ ارائه نشده است؛ بلكه خاستگاه اين گرايش فطري و تاريخي را تنها در تفکّر اسلامي ميتوان جستجو کرد.همانگونه كه آموزههاي اسلامي، آخرين رهآورد پيام الاهي است، منجي موعود در باور اسلامي نيز آخرين منجي خواهد بود. از اين نظر، منجيباوري در اسلام، داراي ويژگيهايي است كه آن را از ساير اديان توحيدي متمايز ميسازد.
پی نوشت ها:
[1]. السان العرب، ج15، ص304.
[2]. المفردات، ص792.
[3]. «؛ العين، ج6، ص186.
[4]. ر.ك: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص47.
[5]. سوره مريم، آيه 72.
[6]. سوره بقره، آيه 4.
[7]. سوره نمل، آيه 53.
[8]. سوره عنكبوت، آيه 33.
[9]. تكامل اجتماعي انسان، ص352.
[10]. مجموعه آثار شهيد مطهري، ج24، ص427.
[11]. ر.ک: کتاب مقدس، صحيفه اشعياء، باب 11 و 12
[12]. ر.ك: همان، صحيفه اشعياء، باب 11، بندهاي 10-1.
[13]. ر.ك: همان، كتاب مزامير(زبور داود)، مزمور 37، بندهاي 9، 10، 29 و 30.
[14]. انجيل لوقا، باب 21، بندهاي 28-25.
[15]. همان، باب 12، بندهاي 41-35.
[16]. انجيل يوحنا، باب 16، بند 17
[17]. سوره انبياء، آيه 105.
[18]. مرحوم سيد هاشم بحراني در کتاب « المحجة فيما نزل في القائم الحجة» اين آيات را گردآوري کرده است.
برگرفته از کتاب ، آخرین منجی