مقدمه:
در جوامع مختلف فرد حاكم در تصميمات كلى كه براى اجتماع تحت حاكميت خود مىگرفت، ناگزير از مشورت با جادوگر، كاهن و طبيب بود كه هر سه به امرى ماورايى و قدسى دعوت مىكردند. هر چه جلوتر مىآييم اين نياز در جوامع بشرى بيشترى، جلوه گرى مىكند.
در اديان الهى نيز اين دو ضرورت ـ نياز به امام و رهبر و فراخوانى به امر قدسى و ماورايى ـ به روشنى نمايان است. براى اختصار به ذكر آيهاى كه در بردارنده هر دو موضوع است اكتفا مىكنيم. قرآن كريم با نقل قسمتى از زندگى حضرت موسى(عليه السلام) و سفر چند روزه آن حضرت، اين دو مهم را اين گونه بيان مىفرمايد:
{ و قال موسى لاخيه هارون اخلفنى فى قومى و اصلح ولا تتبع سبيل المفسدين}؛[1] « و موسى به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش و از راه مفسدان تبعيت مكن».
موضوع جانشينى، اهميت مسأله رهبرى و نياز لحظه به لحظه امّت به امام و رهبر را مىرساند. تاريخ اسلام هم مشمول اين قضيه است كه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) در سفرها و غزوات خود، هميشه كسى را در مدينه جانشين خود قرار مىداد.
اما مهم تر از اصل قضيه جانشينى، دستورالعملى است كه جانشينان از رهبران الهى و پيامبران دريافت كردند؛ چنان كه حضرت موسى(عليه السلام) براى آن سفر چند روز يك دستور كار به برادرش مىدهد { واصلح ولاتتبع سبيل المفسدين}. اين يك مسأله عقلايى است كه انسان معمولا در اين گونه موارد مهم ترين مطلب را يادآور مىشود. حضرت موسى(عليه السلام) هم با دو تعبير « واصلح» و « لا تتبع سبيل المفسدين» از برادرش تنها يك چيز مىخواهد و آن اينكه مهم ترين وظيفه هارون اصلاح بنى اسرائيل است. نوشتار حاضر موضوع رهبران الهی مصلحان بزرگ را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
الف) معناى اصلاح
« صلاح» در فرهنگ قرآنى و لغت به معناى « شايسته»، « سزاوار» و « درخور» آمدهاست كه درست در مقابل « فساد» است. با توجه به اين مىتوان گفت: « ولا تتبع» بيان ديگرى از اصلاح در آيه مورد بحث است.
با توجه به بيان اين دو نكته مهمّ در اين آيه شريفه؛ يعنى « ضرورت امامت» و « وظايف امام» برآنيم تا در اين نوشتار، عرض ارادتى از سر عشق و محبّت به ساحت مقدس همه رهبران الهى داشته باشيم؛ به خصوص به ساحت حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) كه در مقابل سياه ترين حكومت و هولناك ترين فسادهاى جاهلى زمان خود ايستاد واز بلنداى قله انسانيت، سرود اصلاح طلبى خود را به گوش همه نسلها در همه اعصار رساند. همچنين عرض ارادتى داشته باشيم به ساحت آن مصلح بزرگ كه بانگ صلح و اصلاح طلبى خود را در زمانى خواهد سرود كه انسان، بيش از امروز اسير و در بند آزادى بى قيد و بند خواهد بود.
قرآن كريم به عنوان كتاب هدايت و سازندگى، در بعد فردى و اجتماعى به اصولى اشاره دارد كه خطر جدى و بزرگ براى اصلاحات انجام شده از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) محسوب مىشود.
اولين اين چالشها، مسأله « رجعت به ما قبل» است كه قرآن كريم از آن با اين تعبير ياد مىكند: {انقلبتم على اعقابكم}.[2]
اين رجعت ممكن است معلول يكى از اين عوامل زير باشد:
- پيروى كوركورانه از اجداد و بزرگان: { انّا اطعنا ساداتنا و كبرائنا}.[3]
- نمادينه شدن ارزش ها در ميان امت: { ولمّا يدخل الايمان فى قلوبكم}.[4]
- قرار گرفتن افراد سازشكار در كادر رهبرى، شبهه افكنى مخالفان و... بسيارى عوامل ديگر كه در قرآن كريم، به تك تك آنها اشاره فرموده و تاريخ اسلام هم مشحون از اين دغل بازىها و دغل بازها بودهاست.
دومين اين چالشها، رسوخ و نفوذ افكار، اعمال و باورهاى جاهلى در پيكره اسلام است كه قرآن كريم از همه اينها با پسوند جاهليت ياد مىكند:
- ظن الجاهلية: { يظنون بالله غير الحق ظن الجاهليةز).[5]
- حكم الجاهلية: { افحكم الجاهلية يبغون}.[6]
- تبرّج الجاهلية: { وقرن فى بيوتكن ولاتبرجن تبرج الجاهلية الاولى}.[7]
- حمية الجاهلية: { اذجعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية}.[8]
اين چهار آيه، با لحن خطابشان، پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) را در اصلاحات سه گانه خويش در بخش اعتقاد، اخلاق و عمل، يارى مىكنند.
به راستى آيا جامعهاى را مىتوان يافت كه با وجود اين چهار امر، روى سعادت را به خود ديده باشد؟ آيا نفوذ حتى يك مورد از اين امور چهارگانه، قادر نيست بزرگ ترين تمدّن و اجتماع را از درون بپوساند و امارت عزتش را بر سر مردمش خراب كند؟.
به هر حال پيامبر (صلى الله عليه وآله) از باب اينكه { انك ميّت و انهم ميّـتون}.[9] دار فانى را وداع فرمود و قائلين به { شاعر نتربص به ريب المنون}.[10] را بعد وفات حضرتش، به تكاپو انداخت كه اصلاحات اين بزرگ پيامبر الهى را به چالش بكشانند و اينجاست كه نقش اصلاحى ائمه(عليهم السلام) ـ كه همان نگه دارى امّت اسلامى! در حالت و شأنى كه سزاوار آنان است ـ با توجه به معناى اصلاح روشن تر مىشود.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) خود تا آخرين لحظات عمر مباركش، بر آتش همه مواريث جاهليت آب خاموشى پاشيد تا جايى كه امام باقر (عليه السلام)مىفرمايد: « انّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) كان يغير الاسماء القبيحة فى الرجال و البلدان»؛ پيامبر اسامى مردمان و مناطق را تغيير مىداد؛ حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) در حديثى، نقل قضايا و مسائل دوران جاهليت را نفى فرمود كه: « اذا رأيتم الشيخ يوم الجمعة يحدث باحاديث الجاهلية فارموا رأسه ولو بالحصى»؛ « اگر پيرى را در روز جمعه [زمان و مكان اجتماع مردم] ديديد كه اقوال و خاطرات زمان جاهليت را بازگو مىكند، او را رمىكنيد اگر با يك سنگريزه باشد».
به هر حال پيامبر(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت و احقاد بدر، اُحد، خيبر و حنين سر باز كرد و آيه: { ولمّا يدخل الايمان فى قلوبكم}.[11] مصداقى دوباره يافت و طبق حكم جاهليت تنها دختر و يادگار پيامبر، محكوم به حكم جاهلى شد و از حق مسلّم خود محروم ماند! حضرت زهرا(عليها السلام) خود فرمود: « يابن ابى قحافه! افى كتاب الله ان ترث اباك ولم ارث ابى لقد جئت شيئاً فريّا»؛ « اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ چه افتراى بزرگى زدهاى».
حميه جاهلى سر برآورد. سقيفه رسميت گرفت و مسجد اين پايگاه مستحكم رسول الله (صلى الله عليه وآله) براى اولين بار كنار زده شد و نتيجه آن شهادت دردانه آن حضرت شد. بعد از 25 سال امام على(عليه السلام) خود را در اول راه اصلاح امت پيامبر مىبيند كه: « الاوان بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيكم(صلى الله عليه وآله) والذى بعثه بالحق لتُبلبلنّ بلبلة ولتغربلنّ غربلة و لتُساطُنَّ سَوط القِدر حتى يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم»؛ « آگاه باشيد كه عادات جاهلى شما چون روزى كه خداوند رسولش را برانگيخت، به سوى شما برگشته است! قسم به خدايى كه پيامبرش را بر حق مبعوث كرده! به سختى مورد آزمايش قرار مىگيريد و غربال مىشويد و همانند محتويات ديگ، هنگام جوشش زيرو رو خواهيد شد تا جايى كه مردمان به ناحق پايين كشيده شده، بالا بيايند و بالا آمدههاى به ناحق، پايين روند».
عجب اينكه خود حضرت 25 مورد را مىشمارد و خواهان عودت اين امور طبق زمان رسول خدا مىشود كه خيلى از اين امور در انقلاب اصلاحى حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز ديده مىشود:
«... قد عملت الولاة قبلى أعمالا خالفوا فيها رسول الله(صلى الله عليه وآله)متعمّدين لخلافة، ناقضين لعهده مغيّرين لسنته ولو حملتُ الناس على تركها و حوّلتها الى مواضعها و الى ما كانت فى عهد رسول الله(صلى الله عليه وآله) لتفرّق عنّى جُندى حتى أبقى وحدى أو قليل من شيعتى الذين عرفوا فضلى و فرض امامتى من كتاب الله عزّ و جلّ و سنة رسول الله(صلى الله عليه وآله)، أرأيتم لو أمرتُ بمقام ابراهيم فرددتُهُ الى الموضع الذى وضعه فيه رسول الله(صلى الله عليه وآله)ورددتُ فدكا الى ورثة فاطمه(عليها السلام) ورددت صاع رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) كما كان، و أمضيت قطائع أقطعها رسول الله(صلى الله عليه وآله) لاقوام لم تُمض لهم ولم تُنفذ، ورددتُ دار جعفر الى ورثته وهدمتها من المسجد ورددت قضايا من الجور قُضى بها، ونزعتُ نساء تحت رجال بغير حق فرددتهن الى أزواجهن و استقبلت بهنّ الحكم فى الفروج والاحكام، و سَبَيْتُ ذرارىَّ بنى تغلب، ورددتُ ما قسم من أرض خيبر و محوت دواوين العطايا و أعطيتُ كما كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) يعطى بالسوية ولم أجعلها دولة بين الاغنياء و ألقيت المساحة، وسويت بين المناكح و أنفذت خمس الرسول كما أنزل اللّه عزوجل و فرضه ورددتُ مسجد رسول الله(صلى الله عليه وآله) الى ما كان عليه، وسددتُ ما فُتح فيه من الابواب، و فتحت ما سُد منه، و حرّمتُ المسح على الخُفين، وحدَدْتُ على النبيذ و أمرت بإحلال المتعتين و أمرتُ بالتكبير على الجنائز خمس تكبيرات و ألزمتُ الناسَ الجهر «ببسم الله الرحمن الرحيم» و أخرجت من أدخل بعد رسول الله(صلى الله عليه وآله) فى مسجده ممن كان رسول الله(صلى الله عليه وآله)أخرجه، و أدخلت من أخرج بعد رسول الله(صلى الله عليه وآله)ممن كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) أدخله و حملتُ الناس على حكم القرآن و على الطلاق على السنّة، و أخذتُ الصدقات على أصنافها وحدودها، ورددتُ الوضوء و الغسل و الصلاة الى مواقيتها و شرائعها و مواضعها، ورددتُ أهل نجران الى مواضعهم، ورددتُ سبايا فارس وسائر الامم الى كتاب الله و سُنة نبيه(صلى الله عليه وآله) اذاً لتفرقوا عنّى و الله لقد أمرت الناس أن لا يجتمعوا فى شهر رمضان الاّ فى فريضة و أعلمتهم أن اجتماعهم فى النوافل بدعة فتنادى بعض أهل عسكرى ممّن يُقاتل معى يا أهل الاسلام، غُيّرت سُنة عُمر يَنهانا عن الصلاة فى شهر رمضان تَطوّعاً و لقد خِفتُ أن يَثُوروا فى ناحية جانب عسكرى...»؛ « حاكمان قبل از من متعمداً اعمالى انجام دادند كه در آن مخالفت رسول الله (صلى الله عليه وآله) بود و نقض كننده به عهده آن حضرت و تغيير دهند سخنش و اگر من مردم را مجبور به ترك آن نمايم و اين تغييرات را به حالت و موضع اوليه اش ـ كه در زمان رسول خدا بود ـ برگردانم، سپاهيانم از اطرافم پراكنده مىشوند تا جايى كه من تنها بمانم با قليلى از شعيان خالصم.
پس چه مىگوييد و نظرى دهيد كه اگر امر به برگرداندن مقام ابراهيم به موضع اوليه خود ـ كه رسول خدا قرار داده بود ـ نمايم و فدك را به ورثه فاطمه (عليها السلام) برگردانم و مقدار صالح را، به همان مقدارى كه از طرف رسول خدا تعيين شده، قرار دهم و قطائع رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را امضا نمايم بر همان قومى كه رسول خدا امضا كرده و تعهد فرموده بود و خانه جعفر را به ورثه او برگردانم و مسجد را خراب نمايم و قضاياى به ناحق حكم شده را و زنانى را كه به غير حق به تزويج ديگران در آمدهاند را به مردان اوليه آنان برگردانم و فرزندان بنى تغلب را به اسارت در آوردم و زمين خيبر را تقسيم كنم و ديوان عطاياى عمر را محو و نابود سازم و به همان سيره رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بالسويه اعطا نمايم و اين اموال را بين اغنيا نگردانم و بين مناكح و زوجات او بالسويه برخورد كنم و خمس را ـ همچنان كه خدا فرموده و واجب كردهاست ـ در اهلش تنفيذ كنم و مسجد را به حال اول برگردانم و ابوابى را كه به مسجد باز شده، ببندم و درهايى را كه بسته شده باز كنم و مسح بر خفين را حرام كنم و بر نبيذ حد جارى كنم و متعتين را حلال نمايم و تكبيرات نماز ميت را پنج عدد قرار دهم و مردم را به جهر به « بسم الله الرحمن الرحيم» وادار كنم.
و آنان كه رسول خدا از مسجد بيرون كرد، بيرون نمايم كه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)داخل شدند؛ و داخل كنم كسانى را كه بعد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خارج شدند با آنكه رسول خدا آنان را وارد نمود و مردم را بر حكم قرآن و طلاق و سنت مجبور نمايم و صدقات را بر اصناف و طبق حدودش بگيرم و وضو و غسل و نماز را به اوقات و شرايع و مواضع آنها برگردانم و اهل نجران را به محل اوليه آنها برگردانم و اسيران فارس و ديگر ملل را به كتاب و سنت پيامبر ارجاع دهم. مطمئن باشيد كه در اين هنگام از دورم پراكنده مىشويد! به خدا قسم مردم را امر كردم كه در ماه رمضان جزء فرايض چيزى ديگر به جماعت خوانده نشود و آگاهشان كردم كه جماعت در نوافل بدعت است كه صداى برخى لشكريانم بلند شد كه: اى اهل اسلام! سنت عمر تغيير داده شد و ما را از نماز مستحبى در ماه رمضان نهى كردند تا جايى كه ترسيدم در ميان سپاهيانم شورش به پا شود».
آرى اين بود دردهاى امام على (عليه السلام) در راه اصلاح امت پيامبر كه فرمود: « و ما اردت الا الاصلاح ما استطعت وما توفيقى الاّ بالله عليه توكلت واليه اُنيب»؛ « اراده نكرده ام مگر اصلاح تا آنجا كه مىتوانيم بر او توكل مىكنم و به سوى او انابه».
ب) امام حسين(عليه السلام) و قيام اصلاح طلبانه
امام حسين(عليه السلام) بزرگ شده دامان پيامبر رحمت و صلاح است و خود را آن قدر به پيامبر و دين او مديون مىداند كه در اولين فرازهاى دعاى « عرفه» از نعمت حكومت اسلامى پيامبر خدا اين گونه سخن مىگويد و شكر گزارى مىكند:
« لم تخرجنى لرأفتك بى و لطفك لى و احسانك الىّ، فى دولة ايام الكفرة الذين نقضوا عهدك و كذّبوا رسلك لكنك اخرجتنى رأفة منك و تحننا علىّ للّذى سبق لى من الهدى الذى له يسّرتنى و فيه انشأتنى»؛ «و از آنجا كه با من رأفت مهربانى داشتى و نظر لطف و احسان، مرا در دوران سلطنت پيشوايان كفر و ضلالت ـ كه عهد تو را شكستند و رسولانت را تكذيب كردند ـ به دنيا نياوردى؛ ليكن زمانى مرا به وجود آوردى كه از بركت پيشواى توحيد حضرت خاتم الانبيا (صلى الله عليه وآله) مقام هدايت و معرفت ـ كه در علم ازليت مقرر بود ـ بر من ميسر فرمودى و در اين عصر هدايت، مرا پرورش دادى».
چه جاى تعجب و شگفتى از اين بزرگوار كه خود را پاسدار دين هدايت بداند و پرچم صالح امت جدش را بدوش بگيرد: « انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» و در اين راه از هيچ چيز واهمه و ترس نداشته باشد؛ بلكه به استقبال شهادت برود، هر چند كه خون او اصلاح امت را در پى خواهد داشت. در اين جمله منسوب به امام حسين(عليه السلام) آمدهاست: « ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فياسيوف خذينى»؛ « اگر دين جدم جزء با كشته شدن من استوار نمىماند، پس اى شمشيرها مرا دريابيد» و چه زيبا گفتهاند: « الاسلام محمدى الحدوث وحسينى البقاء».
براى روشن تر شدن زمينه و لزوم اين حركت اصلاحى، نگاهى هر چند گذرا، به اوضاع و احوال آن زمان ضرورى به نظر مىرسد.
حاكم كسى است كه از اسلام هيچ بويى نبرده و در عين حال خود را خليفه رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) مىخواند و با وقاحت تمام، در حال شرب خمر مىسرايد: « اگر شراب به آيين احمد (صلى الله عليه وآله) حرام است، او را به دين عيسى بن مريم مىنوشيم» و در مجلس شادى خويش منكر همه چيز مىشود:
لعبت هاشم بالملك فلا***خبر جاء ولا وحى نزل
وضع اخلاق عمومى به جايى رسيده است كه حج گزارى دل از همه چيز كنده در حال رمى جمرات، چنان مجذوب زن نامحرم مىشود كه مىسرايد:
بدا لى منها معصم حين جمرت***وكفّ خضيب زينت ببناتى
فوالله ما ادرى و ان كنت داريا***بسبع رمين جمرت ام بثمانى
« در حال رمى جمرات دست حنا شده زنى برايم نمايان شد! به خدا قسم [به خاطر نگاه به كف و دست آن زن] نمى دانم اگر چه بايد بدانم كه آيا در رمى هفت سنگ زدم يا هشت سنگ!».
سياهپوش شدن مدينه در عزاى يك آوازه خوان يا داير شدن كلاسها و مجامع آموزشى رقص و آواز در مدينه و... از فسادهاى ديگر آن دوران است؛ همان مدينهاى كه مىبايست محل تربيت مبلغان و نشر احاديث پيامبر (صلى الله عليه وآله) و تعاليم اسلامى باشد! آرى اين زمان و زمينه قيام اصلاح طلبانه امام حسين (عليه السلام) است؛ لذا در اين راه آن قدر مصمم و استوار گام بر مىدارد و درد اسلام را با داشتن حاكمى چون يزيد چنين بيان مىكند: « وعلى الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد».
آن حضرت تا آخرين لحظه درد دين و درد امت پيامبر دارد؛ از اين رو از گودال قتلگاه، پيامى جاودانه و منشورى بين المللى خطاب به تمام بشريت صادر مىفرمايد كه: « يا شيعة آل ابى سفيان! ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احراراً فى دنياكم»؛ « اى پيروان پسر ابى سفيان: اگر دين نداريد و از قيامت نمىترسيد، پس در دنياى خود آزاد مرد باشيد».
ج) امام مهدى(عليه السلام) و قيام اصلاح طلبانه
مصلحى كه جهان بشريت در انتظار او به سر مىبرد، با جاهليتى روبه رو است كه به جرأت مىتوان گفت: « جاهليت جديد و مدرن». در اين جاهليت قرار نيست كه انسان مشرك به خدا باشد و محرمات خدا را ناديده انگارد و بر سر يك چراگاه احشام، سالها بجنگد؛ بلكه در اين جاهليت مدرن قرار است انسان به جاى خدا بنشيند (اُمانيسم)! و به جاى خدا مدارى و حق مدارى، انسان مدارى و منفعت مدارى حاكم شود! در اين جاهليت نه تنها حدود و نفوذ دين، شكسته مىشود كه اصلا بايد دين از اجتماع رخت بر بندد و در گوشه مساجد، كليساها و... و از آنجا در گوشه ذهن و قلب افراد محبوس شود. ديگر پروتستانيسم نه تنها در مسيحيت، بلكه در اسلام هم جارى شود، قرائت از دين به جاى تفسير دين از مجارى صحيح آن و انتظار از دين به جاى نياز و ضرورت به دين بنشيند.
جنگها نه براى تصرف، چراگاهها كه براى تصرف چاهها و فساد و فحشا، نه در حد يك نگاه مسموم؛ بلكه تجاوز به أنف در ملأ عام صورت گيرد.
شمرهاى قرن شارون، نه تنها از بستن آب به روى اطفال كه از رسيدن دارو به على اصغرهاى اين زمان نيز جلوگيرى كنند! هزاران بغض گلوگير هست كه بايد در انقلاب اصلاح طلبانه آن حضرت مداوا شوند. آرى اصلاحات اين مصلح بزرگ، در دين و امت جدش و كل بشريت، نه تنها وسيع و در ابعاد مختلف است؛ بلكه داراى عمق زيادى نيز خواهد بود تا جايى كه در روايات، تعابيرى از قبيل: امر جديد، كتاب جديد و... وجود دارد:
« سألتُهُ عن سيرة المهدى(عجل الله تعالی فرجه) كيف سيرته؟ فقال يصنع كما صنع رسول الله(صلى الله عليه وآله) يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله(صلى الله عليه وآله) امر الجاهلية ويستأنف الاسلام جديداً»؛ « [راوى مىگويد:] از امام پرسيدم: سيره و روش حضرت مهدى چگونه است؟ فرمود: همچون رسول خدا عمل مىكند؛ آنچه كه ما قبل از او بوده را از افكار و... خراب مىكند. چنان كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) امورات جاهلى را منهدم نمود و اسلام را از نو شروع مىكند».
امام باقر(عليه السلام) نيز فرمود:
« اذا خرج يقوم بامر جديد و كتاب جديد و سنة جديد وقضاء جديد»؛ « زمانى كه حضرت قيام كند، قيامش به امر جديد و كتاب جديد و سنت جديد وقضاوت جديد خواهد بود».
اينگونه روايات در صدد بيان و تبيين مسائلى است كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
- بيان مسائلى كه تاكنون به عللى تبين نشده يا مناسب با سطح فكر و فرهنگى اجتماعات گذشته نبوده است. بيان آنها بى گمان براى جامعه اسلامى ناشناخته خواهد بود و چون حضرت اين تعاليم را از ظاهر و باطن قرآن استنباط مىكند، گويا آيين و كتاب جديد انگاشته مىشود.
- تعاليم و احكامى كه از كتاب و سنت فراموش شده و از يادها رفته است، طرح اين گونه علوم و احكام به عنوان كتاب و دين جديد پنداشته مىشود.
- اصول و احكامى كه دچار تحريف گشته، حضرت آنها را براساس اسلام اصيل مطرح مىسازد و چون اين اصول و احكام با طرز تلقى و برداشت عمومى مردم سازگار نيست، دين جديد و روش جديد محسوب مىشود.
با توجه به آنچه كه گفته شد، كارهاى اصلاحى حضرت مهدى (عليه السلام) را چون پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و امام حسين (عليه السلام) در سه قسم اعتقادى، اخلاقى و عملى خلاصه مىكنيم و براى روشن تر شدن زمينه و لزوم اين اصلاحات، بيان وضعيت اين سه مقوله در آستانه و قبل از ظهور، ضرورى مىنمايد.
يك. وضعيت قبل از ظهور
1. وضعيت اعتقادى
در بيان وضعيت اعتقادى مردم در آستانه ظهور، روايات فراوانى وجود دارد كه وجه مشترك همه آنها ظاهرى بودن امر دين و اعتقاد است:
1-1. اسلام و مسلمين
پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: « سيأتى زمان على امتى لايبقى من الاسلام الا اسمه ولا من الكتاب الارسمه»؛ « زمانى بر امت من خواهد آمد كه از اسلام جزء اسم و از كتاب جزء خطى باقى نمىماند».
2-1. مساجد
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: « مساجدهم عامرة وهى خراب من الهدى»؛ «مساجد آنان از نظر بنا آباد، ولى از نظر هدايتگرى خراب و بى فايده است».
3-1. دين فروشى
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مىفرمايد: « صبح گاهان مرد مؤمن است و به هنگام غروب كافر؛ گروهى دين خود را به بهاى ناچيز و متاع اندك مىفروشند!».
اين در حالى است كه انسان مكلّف است كه اگر جانش به خطر افتاد و از مالش بگذرد تا جانش محفوظ بماند و اگر دينش را خطرى تهديد كرد، از جانش مايه بگذارد تا خطر متوجه دينش نشود: اين در حالى است كه در آخر الزمان دين را به بهاى كمى مىفروشند (براى حفظ جان يا مال خود).
2. وضعيت اخلاقى
1-2. پير و جوان در آنزمان
امام على (عليه السلام) مىفرمايد: « فَتاهم عارمٌ و شائبهم آثم و عالمهم منافق»؛ « جوانشان بدخو، پيرشان گناهكار و عالمشان منافق است».
2-2. رفتار كوچك و بزرگ با يكديگر
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: « رأيت الصغير يستحقر بالكبير»؛ « كوچك را مىبينى كه بزرگ را تحقير مىكند».
3. وضعيت اعمال مردم
1-3. انگيزه هاى غير انسانى در روابط اجتماعى
امام على (عليه السلام) مىفرمايد: « وتواخَى الناس على الفجور و تهاجروا على الدين و تحابوا على الكذب... و استعملت المودّة باللسان وتشاجر الناس بالقلوب»؛ « مردمان با انگيزه گناهكارى برادر مىشوند و در راه دين از يكديگر جدا مىگردند: دوستىها دروغين است و محبتها زبانى و اختلافها باطنى و درونىاست».
2-3. مردم گرگ صفت
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودهاست: « فان كان فى ذلك الزمان ذئباً والا اكلته الذئاب»؛ « اگر مردم در اين زمان گرگ صفت شدند، مىتوانند در جامعه گرگان زندگى كنند؛ و گرنه گرگهاى ديگر آنها را خواهند خورد».
3-3. عدم انجام گناه زيان كارى محسوب مىشود.
امام صادق(عليه السلام) مىفرمايد: « و رأيت الرجل اذا مرّ به يوم و لم يكسب فيه الذنب العظيم من فجور او بخس مكيال أو ميزان أو غشيان حرام... كئيباً حزيناً يحسب ان ذلك اليوم عليه وضيعة من عمره»؛ « مردم را در دوران پيش از ظهور مىبينى كه اگر روزى گناهان بزرگى چون زشت كارى يا كاستن پيمانه و ترازو يا كارى حرام، انجام نداده باشند، افسرده و دلتنگاند و مىپندارند كه در اين روز زيان كردهاند».
اين بود خلاصهاى از مشكلات عقيده، اخلاق و عمل دوران قبل از ظهور! حال بايد ديد كه آن حضرت بعد از ظهور، چگونه با اين مشكلات برخورد مىكند و جامعه را به صلح و صلاح، باز مىگرداند. آرى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) عرب بدوى آن روز را سرور و آقاى جهانيان نمود و حضرت على (عليه السلام) در خطبهاى به وضع عرب جاهلى قبل از اسلام اشاره فرموده كه در بردارنده همين مشكلات سه گانه عرب آن روز است:
« وانتم معشر العرب على شردين وفى شردار منيخون بين حجارة خشن وحيات صم تشربون الكدر و تاكلون الجشب و تسفكون دمائكم و تقطعون ارحامكم، الاصنام فيكم منصوبه والاثام بكم معصوبه»؛ « و شما اى گروه عرب [به ياد آوريد] كه داراى بدترين دين در بدترين خانهها بوديد. بين سنگهاى تيز و مارهاى كر [كه از هيچ صدايى نمىهراسند] زندگى مىكرديد. آب گل آلود و كثيف مىنوشيديد و غذاى سخت مىخورديد. خون خود را مىريختيد و با ارحام خود قطع رابطه مىكرديد. بتها در ميان شما بر پا و پرستش مىشد و گناهان توسط شما انجام مىگرفت».
آرى اين وضع عرب قبل از اسلام بود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) با اصلاح خود اعراب را از نظر اعتقادى به جايى رساند كه مشركان درباره پايدارى مسلمانان مىگفتند: { غرّ هولاء دينهم}؛ « دين اينها اينان را گول زدهاست». و ديگر موارد اصلاحى پيامبر نيز چنين بود.
اما اصلاحاتى كه در امت و دين پيامبر (صلى الله عليه وآله) به دست حضرت حجت (عليه السلام)صورت مىگيرد نيز در همان سه محور اعتقاد، اخلاق و عمل بيان مىشود.
دو. وضعيت بعد از ظهور
1. اصلاح اعتقاد
1-1. خدا محورى به جاى انسان محورى
امام على (عليه السلام) مىفرمايد: « يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى و يعطف الرأى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الرأى»؛ « وقتى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بيايد، هواپرستى را به خدا پرستى باز گرداند؛ پس از آنكه خداپرستى را به هواپرستى بازگردانده باشند و نظرها و افكار را به قرآن باز گرداند، پس از آنكه قرآن را به رأى و نظرها و افكار خود باز گردانده باشند».
با اندك تأملى در اين حديث شريف، نفى اُمانسيم و قرائتهاى جديد از دين به راحتى قابل اثبات است.
2-1. بالا رفتن فهم دينى
امام باقر(عليه السلام) مىفرمايد: « و تؤتون الحكمة فى زمانه حتى ان المرأة لتقضى فى بيتها بكتاب الله تعالى و سنة رسول الله ( صلى الله عليه وآله)»؛ « در روزگار حضرت مهدى به اندازهاى به شما حكمت و فهم داده خواهد شد كه يك زن در خانه اش بر طبق كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) قضاوت مىكند».
3-1. رفع اختلاف عقيده
امام صادق (عليه السلام) فرمودهاست: « فوالله يامفضل! ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف و يكون الدين كله واحداً»؛ « به خدا قسم اى مفضل! [امام قائم] از ميان ملتها و آيينها اختلاف را بر مىدارد و يك دين به همه حاكم مىگردد».
2. اصلاح اخلاق
1-2. رفع كينهها
امام على (عليه السلام) مىفرمايد: « ولو قد قام قائمنا لذهبت الشحناء من قلوب العباد»؛ « هنگامى كه قائم ما قيام كند، كينههاى بندگان نسبت به يكديگر از دلهاى آنان زدوده مىشود».
2-2. تكامل اخلاق
امام باقر (عليه السلام) فرمودهاست: « اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم واكمل به اخلاقهم»؛ « هنگامى كه قائم قيام كند، دست خود را بر سر مردم مىگذارد و [خداوند] قواى فكرى مردمان را تمركز دهد و اخلاق آنان را تكامل بخشد».
3. اصلاح اعمال و رفتار
در سايه اين اصلاحات، بشرى كه دين فروشى مىكرد تا به متاع قليل دنيا دست يابد، به چنان رشدى مىرسد كه از دريافت كمك پشيمان مىشود. از نظر اعمال و رفتار جامعه به آن چنان امنيت و پاكى مىرسد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) در توصيف آن زمان مىفرمايد: « حكومت مهدى به گونهاى است كه دو زن شبانه مسافرت مىكنند و از بى عدالتى و ستم هراسى ندارند».
1-3. پشتكار ياران حضرت
امام باقر(عليه السلام) مىفرمايد: « يقاتلون والله حتّى يوحّده الله ولايشرك به شىء»؛ « به خدا سوگند! ياران مهدى آن اندازه مىجنگند تا خداوند به يگانگى پرستيده گردد و به او شرك ورزيده نشود».
2-3. انتقام از بازماندگان قاتلان امام حسين(عليه السلام)
هروى مىگويد: به حضرت رضا (عليه السلام) عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! نظرتان درباره اين سخن امام صادق (عليه السلام) چيست كه فرمود: هرگاه قائم ما قيام كند، بازماندگان از قاتلان امام حسين (عليه السلام) به كيفر كردار پدر انشان كُشته مىشوند؟ حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: « اين سخن صحيح است». عرض كردم: پس اين آيه قرآن كه مىفرمايد: { ولا تزر وازرة وزر اخرى}[12] چه معنايى دارد؟
فرمود: آنچه خداوند مىفرمايد، صحيح است؛ ولى بازماندگان قاتلان امام حسين (عليه السلام) به كردار پدرانشان خرسند و به آن افتخار مىكنند و هر كس از چيزى خشنود باشد، مانند آن است كه آن كار را انجام داده باشد.
حضرت قائم كه فرزندان قاتلان امام حسين (عليه السلام) را هنگام ظهورش نابود مىسازد، براى اين است كه آنان از كردار پدرانشان خشنود هستند. [ و مانند آنان و در راهشان مىباشند].
نتیجه:
بر اساس آنچه بیان شد، مصلحى كه جهان بشريت در انتظار او به سر مىبرد، با جاهليتى روبه رو است كه به جرأت مىتوان گفت: « جاهليت جديد و مدرن» است. و اصلاحات اين مصلح بزرگ، در دين و امت جدش و كل بشريت، نه تنها وسيع و در ابعاد مختلف است؛ بلكه داراى عمق زيادى نيز خواهد بود تا جايى كه در روايات، تعابيرى از قبيل: امر جديد، كتاب جديد و... وجود دارد.
اين مختصرى بود از انقلاب اصلاح طلبانه رهبران الهى كه اين وظيفه را تا سر حد توان و قدرت بدوش مىكشند. شهادت در اين راه، نه تنها مطلوب است كه سرنوشت و مدال افتخارى است كه خداوند به سالكان اين طريق ارزانى مىدارد. باشد خداوند همه ما را در امر خطير « اصلاح» ـ كه در سايه اى امر به معروف و نهى از منكر تحقق مىيابد ـ يارى فرمايد.
پینوشتها:
[1]. اعراف(7)، آیه 142.
[2]. آل عمران(3)، آیه 144.
[3]. احزای(33)، آیه 67.
[4]. حجرات(49)، آیه 14.
[5]. آل عمران(3)، آیه 154.
[6]. مائده(5)، آیه 50.
[7]. احزاب(33)، آیه 33.
[8]. فتح(48)، آیه 26.
[9]. زمر(39)، آیه 30.
[10]. طور(52)، آیه 30.
[11]. حجرات(49)، آیه 14.
[12]. فاطر(35)، آیه 18.
پدید آورنده حسين معتمدى فر